شناسهٔ خبر: 39213946 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

درون و بیرون همه اوست نوشتاری از محمدتقى فرجى

صاحب‌خبر -

شفقنا –  دکترمحمدتقى فرجى  در نوشتاری با عنوان «درون و بیرون همه اوست» این گونه آورده است:

“أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَما شَهِدَ اللّهُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلائِکَتُهُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ.لا إلهَ إلاّ هُوالْعَزیزُالْحَکیمُ”. گواهى مى دهم که معبودى جز خداى یگانه نیست که شریک ندارد، آن چنان که خداوند براى خودش گواهى داده است و فرشتگانش و دانشمندانِ از مخلوقاتش براى او گواهى داده اند، معبودى جز او که نیرومند و فرزانه است، نیست. و اما بعد، با اقبال معنوى و اذواق دینى که دکتر سروش از خود نشان مى دهد، طرح مسئله چند خدایى، به جاى یک خدایى، و براى هر مخلوق، یک خالق معرفى کردن، که نوعى عبور از یگانگى خداى خالق، و خداى خلق تفسیر مى شود، از طرف او نه پذیرفتنى، و نه قابل درک است. اما آنچه بیشتر و بیش از پیش باعث بهت و حیرت مى شود، نقش آفرینى معکوس و دیکته از پایین به بالا در حوزه اندیشه و اندیشه ورزى است. عطف به ماسبق، و اکنون رسم بر این است که تئورسین ها و نظریه پردازان، عناوین و موضوعات مباحث را خود بر مى گزینند، اما از عجایب روزگار ما این است که براى برخى از روشنفکران دیگران طرح موضوع مى کنند! شنیدم و خواندم که موضوع”خداى حافظ و خداى مولانا” از این دست عجایب است. این عمل در حقیقت به معنى قرار دادن سخنران جلسه در مقابل یک عمل انجام شده است. یعنى دیگرى به او گفته است که چه بگوید. طرح مسئله چند خدایى در مقابل یک خدایى و نشاندن خدایگان به جاى خدا، در حقیقت نوعى شرک و بت پرستى و در تقابل با توحید و خداپرستى است. کسانى که اسلام شناسى مى دانند و معرفت دینى را مى شناسند، اذعان دارند که بر اساس وحى و عقل مبتنى بر دین و علم، خدا یکى است و خداى همه یک خداست، و هر بنده اى یک معبود ندارد. اگر خداى یکتا و بى همتا هم مشمول پلورالیسم و تکثرگرایى از جنس لیبرالیسم شود، نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان! خدا انتخابى و اختیارى نیست، خدا را مى شناسیم و مى پرستیم. قرآن، پیامبران و انبیا الهى هم همین را مى گویند،”یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ”. ای مردم شما نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی‏ نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.

تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت
گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت
گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداست
و،
انبیا در کار دنیا جبری‌اند
کافران در کار عقبی جبری‌اند
انبیا را کار عقبی اختیار
جاهلان را کار دنیا اختیار

خداى خالق خداى مخلوق، و خداى مخلوق خداى خالق است. تفسیر این سخن آن است که خداوند هم خالق مخلوق، و هم معبود مخلوق است. و مخلوق در پى مقام بندگى خالق است. از اینکه این روزها برخى مى کوشند در ادامه قصه پر غصه قبض و بسط تئوریک شریعت، و تشکیک در وحیانى بودن قران، از سر استدراج خداى یکتا و بى همتا را خداى انتخابى و اختیارى معرفى کنند، و براى هر فرد و فکرى خدایى مى سازند، استعداد بد فهمى مى شود. افکار انحرافى و التقاطى فکر کردن، انسان و جامعه را از راه راست و خط توحید و یکتاپرستى دور مى سازد. و به تدریج صراط هاى مستقیم ساخته و پرداخته فکر بشرى، جایگزین صراط مستقیم فهم الهى مى شود. ایدئولوژى و دیندارى توحیدى، خدا را یکى مى داند و همه مخلوق، از هر رنگ و نژاد و قوم و اندیشه را بنده یک خدا مى شناسد. در ترازى عدل الهى، هر کس مبتنى بر وزن خود و بر اساس اوزان ارزشى رصد مى شود. محققاً و یقیناً مؤمن و کافر، و خوب و بد نزد خدا یکى نیستند. هرکس آن بدرود عاقبت کار که کشت. بر خلاف نگاهى که مى پندارد زشت و زیبا و عدل و ظلم و على(ع) و معاویه و حسین(ع) و شمر و … نزد خدا مساوى هستند. به گمان من، هرگز و ابداً این چنین نیست. پر واضح و معلوم و مبرهن است که مؤمنان و موحدان که کار خوب مى کنند، به خدا نزدیک و مقربند، و مشرکان و ملحدان که کار بد مى کنند، از خدا دور و مغضوبند. مگر مى شود پیامبران الهى(ص)، ائمه هدى و اولیا خدا مثل پیامبر (ص)، امام على(ع) و امام حسین(ع) که از سر ایمان و مقام بندگى و عبودیت، به مقام بزرگى و ربوبیت رسیدند، با امثال معاویه و شمر که با خدا و قرآن و دین و فرستادگان الهى دشمنى کردند و در راه دشمنى، از هیج ظلم و خیانت و جنایتى دریغ نکردند، نزد خدا و در ترازوى عدل او یکسان باشند!؟

هر که او بیدارتر پر دردتر
هر که او آگاه تر رخ زردتر
گر ز جبرش آگهی زاریت کو
بینش زنجیر جباریت کو

“إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِکَ لِمَن یَشَآءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى‏ إِثْماً عَظِیماً”. همانا خداوند، این که به او شرک ورزیده شود نمى‏ بخشد، ولى هر چه پایین‏ تر باشد، براى هر که بخواهد مى ‏بخشد. و هر کس به خداوند شرک ورزد، به تحقیق گناهى بزرگ مرتکب شده است.”واذ قال لقمن لابنه وهو یعظه یابنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم”. لقمان به پسر خود گفت، ای پسر من به خدا شرک مورز، بدرستی که شرک ظلمی بسیار بزرگ است. عظمت هر عملی به عظمت اثر آن بستگی دارد و عظمت نافرمانی و معصیت به عظمت کسی است که مورد نافرمانی و معصیت قرار گرفته است. مؤاخذه و بازخواست شخص عظیم نیز به عظمت خود اوست. بنابراین، بزرگترین نافرمانی ها و معاصی، نافرمانی خداست و چون او خدایی لاشریک الله است، بالاترین معصیت نسبت به او این است که انسان برای او شریک قائل شود. و یا به جاى فرود آوردن سر تسلیم و پرستش و ستایش به درگاه خداى حقیقى و واحد، بر طبل خدایان مجازى و صورى بکوبد. مطرح کردن خداى حافظ و خداى مولانا، و آفت و خرافه پندارى در پاره اى از احکام و عقاید دینى، در قاب و قالب بحث آفات و خرافات، دانسته یا نادانسته، زاییده نوعى فکر غلط و افکار التقاطى، با هدف ایجاد تردید در دین و معرفت دینى است. علامه طباطبایى گفته است،”تنها خداست که هیچ حد و نهایتى براى وى فرض نمى‌ توان کرد؛ زیرا واقعیت وى مطلق است و به هر تقدیر موجود مى‌ باشد و به هیچ سبب و شرطى مرتبط و نیازمند نیست. روشن است که در مورد امر نامحدود و نامتناهى نمى‌ توان عدد فرض نمود؛ زیرا هر دوم که فرض شود، غیر از اولى خواهد بود و در نتیجه هر دو محدود و متناهى خواهند بود و به واقعیت همدیگر مرز خواهند زد؛ چنانکه اگر حجمى را مثلاً نامحدود و نامتناهى فرض کنیم، در برابر آن، حجم دیگرى نمى‌ توان فرض کرد. و اگر هم فرض کنیم، دومى همان اولى خواهد بود، پس خدا یگانه است و شریک ندارد”.

آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی می‌دهد
شمس هر دم نور جانی می‌دهد
سایه خواب آرد ترا همچون سمر
چون برآید شمس انشق القمر

مولوى صاحب مثنوى معنوى که دکتر سروش خود را مفتخر و مستظهر به شاگردى او و خوشه برگرفتن از خرمن مثنوى مى داند، و البته در این راه هم به نوعى مبالغه و زیاده گویى گرفتار آمده است، در حدى که مولانا را که خود مرید و پیرو بى چون چراى پیامبر (ص) است، در کمال ناباورى هم سطح و هم دوش او معرفى مى کند. معتقد است، در پس همه پدیده هاى این عالم، وجودی است کامل، آگاه، نامتناهى و دارای همه صفات و اسماء حسنى، و این وجود خداست. خداوند منشا و سرچشمه لایزال هستى و زندگی است. خداوند خالقى است که همه کاینات را از عدم و فقط به اراده خویش آفریده است. کانون و محور اندیشه مولانا خداوند فعال ما یشا و قادر مطلق است . به نظر مولوى، در یک سوى جهان هستى، خدای نامتناهى، روح و جان جهان قرار دارد، و در سوی دیگر جهان متناهى و پیوسته در تضاد و شدن. همه تضادها متعلق به کثرت است و کثرت سرانجام به وحدت باز می گردد. این جهان حادث و مخلوق به اراده و قدرت خداوند، هر لحظه از فیض جارى الهى مستفیض است. خداوند با اعمال قوانین دقیق به همه اجزا و ذرات عالم، ربوبیت، حاکمیت و مشیت خود را بر آن جارى مى سازد. در جهان همه قدرت ها و توان ها در حقیقت وابسته به قدرت خداوند است. در فاصله میان آن دو جهان، خدای نامتناهى و جهان متناهى، انسان قرار دارد. انسان از نگاه مولوى، موجودى است عظیم، پر ظرفیت، پر راز و رمز که در جهان خلقت حضور خود را تجربه مى کند. انسان مورد نظر مولوى، موحد و یگانه پرست است. او محو در صفات و اسماء خداوند است. این انسان براى پیروزی بر تعارضات درونى و تمایلات حیوانى، همواره در جهاد و مبارزه با خود است. سلوک عرفانى، عبادت عاشقانه و خودسازى، توشه راه اوست. او به عشق و محبت الهى، همه مخاطرات سفر الى اله را پذیرفته، و دم به دم خود را به حوزه جاذبه ربوبى نزدیک مى سازد .

باد ما و بود ما از داد تست
هستی ما جمله از ایجاد تست
لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را

توحید که از مهم ترین اصول ادیان الهى است، به معنای یگانه دانستن و یکتا شمردن حق تعالی است که در نقطه مقابل آن، شرک به خدا قرار دارد. نفى هرگونه شرک و شبیه و نظیر؛ و هرگونه ترکیب عقلى خارجى و وهمى از خداوند و اثبات بساطت بارى تعالى، در دائره اثبات یکتایی و توحید حق تعالی می گنجد. دلایل عقلی متعددی بر توحید و یگانگی خداوند اقامه شده است؛ مانند: برهان وحدت، برهان نظم، برهان وحدت انبیا؛ برهان نفى شبیه و مثل و نظیر؛ برهان بى نیازى خداوند و برهان بساطت و عدم محدودیت. در این بین آنچه می تواند انسان را به یگانگی خداوند برساند، شناخت این نکته است که خدا وجود صرف است و وجود صرف به خاطر بى کرانگى وجودش، هیچ گونه ماهیت و حَدّ وجودى براى آن مطرح نیست. شریک و تعددى براى آن وجود ندارد. بر این اساس، فرض خداى دیگر، یا هر خدایى براى یک نفر، ممتنع و محال است. خداوند یکتاست و شریک ندارد. از نظر و منظر علم کلام، اصل توحید و اصول توحیدى، یعنى یکی دانستن و یکتا شمردن خدا، و در مقابل، شرک و عمل مشرکانه، به معنى ظلم و گناه نا بخشودنی است. خداوند، علاوه بر نگاه توحیدى و یکتا پرستى، در روش پرستش و عبادت، حتى در القاب و عبارات و عناوین، واحد و غیر قابل تکرار و تکثیر است. خداى خالق، خداى عام و براى همه مخلوق است. و هرکس براى خود خداى خاصى را انتخاب و اختیار نمى کند. خدا براى همه است و همه جا هست. و قلمرو خدا، هیچ حد و مرزی ندارد. قرآن مى گوید،”ُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَفى الْأَرْضِ”، و “فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ”. او در همه جا وجود دارد و محدود به حد و مرز خاصی نیست، و فوق زمان و مکان است. حال اگر خداى دیگرى را فرض کنیم، باید آن خدا مثل ذات واجب الوجود باشد، و بین آن دو ما به الاشتراک و ما به الامتیازی وجود داشته باشد؛ و چون خداوند وجود صرف و نامتناهی است، و به لحاظ کمال نامحدود است، شبیه و نظیرى ندارد، و فرض هر خداى دیگرى، شرک به خداى احد و واحد است.

ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفتهٔ ما می‌شنود
نقش باشد پیش نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم

یکى براى همه، و همه براى یکى، به معنى توحید کلمه و کلمه توحید است. یعنى خدا یکى است و چندتا نیست. خدایى که دارای وجود محض و بی نهایت است. لازم و ملزوم این ویژگی، یگانگی خداست. از این رو، انسان و جوامع متمدن و پیشرو جهان جدید، حتی اگر در تعریف نو از توسعه و تکنولوژى، جان و جهان دیگری براى خود جستجو کنند، باز هم خدا و خالق آنها همان خدا و خالق یگانه خواهد بود. بر اساس اصول فلسفه و روش رئالیسم، برهان رابطه وحدت عالم و یگانگى مبدأ آن، عدم تناهى، صرافت وجود، تمانع، فرجه، و نبوت، آفریده و آفریدگار هر دوجهان یکى است و همه چیز تحت تدابیر او اداره مى شود. اگر هر آفریده، آفریننده دیگرى را برگزیند، و قانون جبر و اختیار به زیر کشیده شود، شک نکنیم که خدایگان زمینى ساخته و پرداخته آفریدگان، بتدریج جایگزین آفریدگار یکتا خواهد شد. و این تحریف و بدعت در دین و دیندارى، مى تواند انسان مدرن مبتنى بر مدرنیته، و برخوردار از آزادى اندیشه، و داراى حق انتخاب و اختیار را در یک دور تسلسل معکوس و معیوب به دوران بربریت و بت پرستى ناشى از ارتجاع و جهل و خرافه برگرداند. و این یعنى، به نام روشنفکرى، و به کام واپسگرایى! ادله و براهین قرآن و حدیث هم همین را مى گوید،”اگر در آسمان و زمین جز الله خدایان دیگری بود، آسمان و زمین فاسد می شد”. “هر کسی معبود دیگری را با خدا می خواند، بر آن برهانی ندارد”. “آیا معبودی با خداست؟ بگو اگر راست میگویید برهان اقامه کنید”. یوسف (ع) گفت،”ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده خیر است، یا خداوند یکتای غالب”!؟ “خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده، و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد، هر یک از خدایان، مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند. و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند”. امام علی(ع) نیز فرمود،”پسرم بدان اگر پروردگارت شریکی داشت، حتما فرستادگان آن شریک هم می آمدند و تو آثار فرمانروایی و سلطنت او را می دیدی، و کارها و صفات او را مى شناختی”.

ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
و،
اندر دل من، درون و بیرون همه اوست
اندر تن من، جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد؟!
بی‌ چون باشد وجود من، چون همه اوست

برچسب‌ها:

نظر شما