شناسهٔ خبر: 39141041 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

«پس از بیست سال»؛ روایت داستانی نبرد میان دو قرائت از اسلام

کتاب «پس از بیست سال» روایت داستانی نبرد میان دو قرائت از اسلام است که به قلم سلمان کدیور به نگارش درآمده است.

صاحب‌خبر -
14 فروردین‌ماه**** «پس از بیست سال»؛ روایت داستانی نبرد میان دو قرائت از اسلامبه گزارش خبرنگار ایکنا؛ کتاب «پس از بیست سال» رمان تاریخی مذهبی با محوریت جریانات به خلافت رسیدن امام علی(ع) تا قیام عاشوراست. این رمان خواندنی که محصول مدرسه رمان شهرستان ادب است، به طور ویژه خارج از بخش رقابتی دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد تجلیل شد، در واقع این تجلیل به دلیل تلاش‌های موثر نویسنده در زمینه دراماتیک کردن تاریخ و وقایع دینی و هویتی بود.
 
سلمان کدیور نویسنده این اثر، متولد ۱۳۶۵ در شیراز است و تحصیلات خود را تا سطح کارشناسی ارشد ادامه داده است. او پنج سالی است که داستان‌نویسی را به صورت جدی آغاز کرده و برای نگارش این رمان حجیم ۴ سال زمان صرف کرده است. این اثر خوشخوان، پیشتر در هفدهمین دوره جایزه قلم زرین در بخش رمان بزرگسال به عنوان برگزیده انتخاب شده بود.
 
با توجه به اینکه اغلب رمان‌های تاریخی از زاویه دید دانای کل روایت می‌شود؛ در این اثر نیز نویسنده همین زاویه دید را برای روایت تاریخی خود پیش گرفته و سعی کرده به یک مقوله تاریخی در قالب داستان بپردازد و دو قرائت از اسلام را به چالش و تصویر بکشد و نشان دهد که با این دو قرائت می‌توان جامعه را به سرمنزل مقصود رساند یا منحرف کرد.
 
همانطور که نویسنده معتقد است؛ رمان تاریخی می‌تواند آمیزه‌ای از ذوق نویسنده و واقعیت‌های تاریخی باشد. هنگامی که نویسنده می‌خواهد رمان غیرتاریخی خلق کند، بی‌شک سوار بر اسب خیال می‌شود و شروع به نوشتن می‌کند و شخصیت و ماجرا خلق می‌کند؛ اما نویسنده رمان تاریخی باید توجه داشته باشد که شخصیت‌ها و وقایع مسلم تاریخی وجود دارند و همین امر قدرت مانور نویسنده را کاهش می‌دهد.
 
اما نکته قابل توجه در رمان تاریخی به ویژه «پس از بیست سال» این است که نویسنده تلاش کرده جنبه زهد و مظلومیت حضرت علی (ع) را تبیین کرده و با نگاه جامعه‌شناسانه ویژگی‌های مردم کوفه و مشخصات روانی آدم‌های شام را مورد توجه قرار دهد.
 
در ادامه برش‌هایی از کتاب را می‌خوانیم: «علی به هشام دستور داده بود از غنائم حفاظت نماید تا رسول خدا پیرامون تقسیم آن تصمیم بگیرد. هشام، اما تحت فشار دیگر فرماندهان و سربازان از دستور سرپیچی کرد... علی از کار هشام مطلع شد، او را عزل و سخت توبیخ کرد... آن روز بود که به هشام ضربه‌ای سخت وارد آمد. تصورش این بود که علی به پاس دلاوری‌ها و مجاهدت‌هایی که دوشادوش او کرده است، دست او را بر غنائم باز می‌گذارد. خیال باطلی که به سختی و تلخی زایل گشت و سبب شد هشام بعد از وفات پیامبر به بنی امیه که دشمنی خود را با علی پنهان نمی‌کردند، بپیوندد. 
 
حال بیش از بیست سال از آن روز می‌گذشت و هشام روزی نبود که آن را به خاطر نیاورد. هنوز در دلش کینه آن روز نفیر می‌کشید...»
 
در بخش دیگری آمده است: «مرد با صدایی رسا گفت: سلام بر تو‌ای امام عادل،‌ ای ماه تمام،‌ ای شیر شجاع میدان نبرد! درود خدا بر تو که از تمام مردم افضلی، درود و صلوات خدا بر تو و بر آل تو.‌ای علی، شهادت می‌دهم که تو به حق و صدق امیرالمؤمنینی، و همانا تو وصی رسول خدا و خلیفه پس از او و وارث علم او هستی.‌ای علی، نفرین خدا بر آنکه حق تو را انکار و مقام بزرگت را انکار نماید. هر آینه عدالت تو جهان را پُر ساخته و، چون باران، پی در پی رحمت و رأفتت بر همگان برکت آورده است.
 
سپس در حالی که جمعیت از فصاحت و بلاغت مرد به تحسین آمده بود، چند قدم نزدیک شد و نامه حاکم یمن را به امام داد.
 
علی نامه را خواند و خرسند شد. مرد دوباره با صدایی رسا و جملاتی فصیح گفت: من به نمایندگی از تمام اهالی یمن، که جملگی از دوستداران تو هستند، با تو بیعت می‌کنم. پس هر جا می‌خواهی ما را بفرست که بی‌شک ما را مردانی شجاع و با تدبیر خواهی یافت.
 
علی لبخندی زد و گفت: خداوند شما را رحمت کند. 
 
ما برای اطاعت از تو به جهان پای گذاشته و به فرمان تو از جهان خواهیم رفت. ما را در هر بلا و فتنه‌ای آزمایش کن تا صدق ما بر تو آشکار گردد. مالک به عمار نگاه کرد که با لبخند تحسین‌برانگیز و چشمان به شوق‌آمده‌اش به نماینده یمنیان خیره شده بود.
 
امام سری به تأیید تکان داد و گفت: نام تو چیست ای مرد؟
- عبدالرحمن
- فرزند کدام یک از یمنیان هستی؟
- فرزند ملجم 
سلیم به امام نگاه کرد که ناگهان در هم شده و لبخندش زایل گشته بود.
- آیا تو مرادی هستی؟
- بلی یا امیرالمؤمنین.»
انتهای پیام

نظر شما