مهراوه خوارزمی
خبرنگار
انتخابات مجلس یازدهم در بسیاری از حوزهها به دور دوم کشیده شده است. با این حال تا پیش از برگزاری دور دوم هم مشخص است که ترکیب مجلس آینده از نظر تعداد کرسیهایی که هر یک از جناحها بهدست آوردهاند چگونه است؛ اکثریتی از طیفهای مختلف اصولگرا و اقلیتی10 تا 20 درصدی از اصلاحطلبان، اعتدال گرایان و مستقلها.
با این حال در این روزها آنچه بیش از تأثیر این تغییر موازنه بر آینده سیاسی کشور اهمیت دارد، ریشهیابی و آسیب شناسی کاهش معنادار مشارکت سیاسی است. زیرا مردم در انتخابات 2 اسفند نزدیک به 10 درصد کمتر از متوسط انتخاباتها و 20 درصد کمتر از انتخابات مجلس دهم در انتخابات شرکت کردند و به باور بسیاری از کارشناسان این تغییر حائز اهمیت و قابل پی جویی است. با غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه و از فعالان سیاسی-اجتماعی اصلاحطلب درباره هر دو موضوع گفتوگو کردیم.
ارزیابیتان از میزان مشارکتی که در انتخابات مجلس یازدهم رقم خورد و نتایجی که اعلام شده و از تغییر اساسی در کرسیهای مجلس نشان دارد، چیست و چه متغیرهایی را در آن مؤثر میدانید؟
طبق معمول ادوار مختلف انتخاباتی برگزار شد که در آن هم دولت به عنوان مجری و هم نهادهای مدنی و احزاب تلاش کردند تا به شکلگیری رقابت و مشارکت در حد مقدورات کمک کنند. مردم هم در حد و به نسبتی که زمینه برای مشارکتشان فراهم شده بود، در انتخابات شرکت کردند.
طبیعتاً در ارزیابی مسیر انتخابات در ایران انتظار منطقی این است که ما در هر انتخاب نسبت به انتخاب پیشین با اتکای بیشتر بر ابزارها و روشهای مدنی، وجود ظرفیتهای گستردهتر سیاسی و حضور آگاهانهتر مردم مواجه باشیم. اگر این اتفاق در هر انتخابی نسبت به انتخاب قبل رخ داد، این نشان میدهد که ما گامی به جلو رفتهایم و انتخابات را به فرصتی برای تداول و چرخش قدرت و رشد نهادهای مدنی و نشاط سیاسی تبدیل کردهایم.
اما متأسفانه در ارزیابی انتخابات اخیر باید گفت که ما در این شاخصها نه تنها رشد نداشتیم که عقبگرد کردهایم. به نظرم بخشی از کاستیهای پیش آمده هم در روشها، تنوع سلیقهها و میزان حضور مردم و هم در احساس نشاط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی که جامعه ما به آن نیاز دارد به ساختارها برمیگردد و بخشی دیگر به جریانات و احزاب و به تصوری که مردم از نتایج مشارکت سیاسیشان دارند. اینکه ما در انتخابات گذشته با 62 درصد اقبال روبهرو بودیم و این بار با 42 درصد، امر قابل چشمپوشی نیست. زیرا جامعه و نظام سیاسی ما بخش مهمی از مشروعیت و بنیادهای اساسی سیاستورزیاش را از مردم اخذ میکند. طبعیتاً باید همه کسانی که دل در گرو ایران دارند و مردمسالاری و جمهوریت نظام را از آرمانهای اساسی انقلاب و جامعه میدانند، نسبت به این کاهش 20 درصدی با حساسیت برخورد کنند. همه جریانات و جناحهای مؤثر کشور باید این موضوع را امری ملی ببینند و با استفاده از متخصصان و کارشناسان چرایی آن را پیگیری کنند. حضور مردم پایه اساسی امنیت کشور و از بنیادهای آرمانی و تاریخی جامعه ما است. نباید بسادگی از آن گذشت و بایگانی کرد. ما باید به جای متهم کردن هم، ریشهیابی کنیم و دلایل مؤثر را برطرف کنیم.
رسانههای جناح اصولگرا در تحلیلهای خود از چرایی کاهش مشارکت مردم به گزارههایی همچون ضعف عملکرد مجلس دهم، ضعف عملکرد دولت، وقایع آبان ماه البته آن هم منحصر به اینکه آن اعتراضات به عملکرد دولت بوده و حتی شیوع کرونا اشاره کردند و کمترین اعتقادی به تأثیر رد صلاحیتها و عملکرد شورای نگهبان ندارند. البته هر یک از این عوامل میتوانسته به میزانی مؤثر باشد. اما شما در تفسیر خودتان از کاهش 20 درصدی مشارکت برای کدام یک از این دلایل اعتبار قائلید؟
اگر بخواهیم نگاه سیستماتیک و ملی داشته باشیم و از زاویه نگاه جریانات سیاسی متداخل در امر انتخابات فاصله بگیریم، باید اذعان کنیم که مسأله انتخابات ابعاد مختلفی دارد و جناحهای مختلف چه در این انتخابات موفق شدند یا نشدند باید بدانند که 40 سال پس از برپایی نظام جمهوری اسلامی این کاهش اقبال یک خسارت است؛ چه برای نظام و چه برای جریانات سیاسی. بنابراین احزاب و جناحهای مختلف باید به نقد درونی خودشان بپردازند. در بررسی این مسأله از نگاه کلان باید بخشی از آن را ساختاری دید.
بله مسأله عملکرد مجلس میتوانسته مؤثر باشد اما نباید صرفاً از موضع متهم کردن مجلس به ماجرا نگاه کنیم. بلکه باید ببینیم چه عواملی موجب میشوند مجلس نتواند در حد جایگاه خودش نقشآفرین باشد. در ساختاری که ما با آن روبهرو هستیم به هر دلیل وظایف مجلس و موقعیت آن بر اثر سیاستگذاریهای مختلف دچار خدشه شده است. نماینده مجلس نمیتواند به وظایف خودش خوب عمل کند. تنوع دستگاهها یا سیستمهایی که به قانون گذاری پرداختند یا نهادهایی که در عرصه سیاستگذاری اقدامات اساسی داشتند، سبب شده مجلس از جایگاه خودش فاصله بگیرد. در ارزیابیهایی که مردم داشتند هم یکی از نقدها این است که مجلس دیگر آن نقش رکین خودش را آن گونه که باید و شاید ندارد و موانعی ایجاد شده که اجازه نمیدهد آن نقش خوب ایفا شود.
نگاه جناحی به مسائل ملی نیز یکی دیگر از عوامل کاهش اقبال مردم است. بحثهایی مثل مبارزه با فساد و رانت خواری و نظارت مجلس بر همه دستگاهها و نهادها مسائل ملیاند اما در بعضی زمینهها زمینه و اجازه اعمال نظارت فراهم نمیشود. اما چون اعم فعالان سیاسی به مسأله نگاه جناحی دارند یکجا از ورود مجلس به امری حمایت میکنند و جای دیگر در مقابلش میایستند.
عملکرد شورای نگهبان را نیز نمیتوان بیتأثیر دانست. در عمل شاهد بودیم که برخی جناحها که امروز پیروز انتخابات هستند، کمتر زیر ذرهبین و نظارت شورای نگهبان قرار گرفتند و برخی از جناحها بیشترین تیغ نظارت بر آنها قرار گرفت. طبیعتاً این هم یکی از دلایل کاهش مشارکت بود.
عامل مؤثر دیگر قطعاً مسائل معیشتی مردم است. مردم هم حق دارند، هم میخواهند و هم باید که یک زندگی متعارف داشته باشند. در عرصه اشتغال، امید به آینده اقتصادی، رفاه عمومی، کاهش فاصله طبقاتی و... خواست آنها چنان که باید محقق نشده است که چرایی این عدم تحقق باید در جای خودش مورد بررسی قرار بگیرد. قطعاً این تنها مجلس نبود که باید به همه این مشکلات و مسائل پاسخ میداد اما طبیعتاً گاهی مسائل تجمیع میشود و در شکل کاهش مشارکت در انتخابات خودش را نشان میدهد. ممکن است برخی دلخوریها و نگرانیهایی که مردم دارند به مجلس باز نگردد اما به هر حال باعث شد عدهای احساس کنند که حضورشان در انتخابات آن فایده لازم و تأثیر تعیین کننده را ندارد. درباره تأثیر شیوع کرونا، من برای آن تأثیری قائل نیستم.
به نظر میآید جریان اصلاحطلب در این انتخابات در واکنش به شرایط محیطی که با آن مواجه بود نوعی راهبرد کجدار و مریز را پیشه کرد؛ اینکه در تهران و برخی شهرها فهرست ندادند و کار را به احزاب سپرد تا آنها فهرست بدهند. این راهبرد را در دستیابی اصلاحطلبان به اهدافشان تا چه حد قابل نقد میدانید؟
اصلاحطلبها پیروز این انتخابات میشدند یا نمیشدند باید یک نقد جدی و اساسی از عملکرد و تصمیمات خودشان انجام میدادند. آنها باید با نقد درونی، بازیابی مبانی معرفتی و رفتاری و جست و جوی چرایی فقدان استراتژی روشنشان مسیر آینده خودشان را روشن کنند. همان طور که به نظر من اصولگراها و دیگر جناحها هم باید این کار را بکنند. در عین حال اصلاحطلبها باید از نقد رقبا نسبت به خودشان استقبال کنند. اما واقعیت این است که آنچه در این انتخابات رخ داد - خارج از اینکه فرض کنیم اصلاحطلبان امکان حضور جدیتری را پیدا میکردند- چنان بود که حتی برخی چهرههای شاخص و منصف جناح راست هم اذعان داشتند زمین بازی فراهم شده برای اصلاحطلبان در این دوره خیلی کوچک و ناهموار بود و عرصه برای حضور نیروهای توانمند اصلاحطلب فراهم نشد. در این شرایط اصلاحطلبان از یک سو دغدغه نظام را داشتند، از سوی دیگر دغدغه مردم را و از جهتی امکان حضور تمام عیار و استفاده از نیروهای اصلیشان را نداشتند. در چنین شرایطی طبیعتاً تصمیمهایی گرفته میشود که از نگاه بیرونی بیانگر نوعی تشتت، درنگ و بی تصمیمی است. مضافاً اینکه اصلاحطلبها هم مثل جریان رقیبشان یک طیفند و از نزدیک به 40 حزب تشکیل شدهاند. خود این تعدد قابل نقد است و یکی از عوامل بازدارنده کنش سیاسی و رسیدن به یک استراتژی روشن است. به هر حال زمین بازی مناسبی فراهم نبود. در این زمین ناهموار و نامناسب شما میخواهی با بخشی از نیروهای خودت که آنها هم عمدتاً نیروهای اصلیتان نبودند، در رقابت شرکت کنی به مشکل دچار میشوی. نمیخواهم عملکردهای قابل نقدی که به ریزش بخشی از سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان منجر شده را نادیده بگیرم ولی باید انصاف بدهیم که عرصه مناسبی هم برای حضور جدی اصلاحطلبان نبود که حالا به اعتبار آن امروز بتوانند از نحوه کنششان در انتخابات دفاع کنند.
به نظر میرسد که ما در مجلس آتی نهایتاً اقلیتی 20 یا 25 نفره از اصلاحطلبان خواهیم داشت...
بله، فراکسیون بسیار کم تعداد و کم رمق...
چنین اقلیتی از نظر تأثیرگذاری در مجلس و نیز از نظر حفظ سنگر اصلاحطلبی در ساختار سیاسی کشور چه کارکردی میتواند داشته باشد؟
نمایندگان از هر جناحی که باشند، یک مسئولیت ملی دارند که باید آن را ایفا کنند. در همین مجلس دهم هم هستند کسانی که در حیطه قانونگذاری و نظارت در اندازههای یک نماینده ملی ظاهر شدند و مردم هم آنها را میشناختند و رصد میکردند.
اقلیت در مجلس آتی هم باید از این فرصت استفاده کند و نقش ملی خودش را ایفا کند و با مشکلاتی که جامعه ما امروز دارد، این نقش بسیار مهم است. البته یکی از مشکلاتی که انتخابات در ایران دارد این است که هیچ پیوند ارگانیک بین احزاب و انتخابات برقرار نیست. اگر انتخابات حزبی بود، احزاب در اقلیت میتوانستند با احزاب نزدیکتر به خود ائتلاف کنند و اثرگذاری بیشتری داشته باشند. اما خب در ایران این طور نیست بنابراین اقلیت باید با توجه به آن چارچوبهای اصلی که جریان اصلاحطلبی دارد بر مسأله تقویت جمهوریت نظام، توزیع عادلانه قدرت و بطور خاص مسأله عدالت و توزیع عادلانه ثروت تأکید کند؛ همچنین بر اخلاق و زندگی اخلاقی. به نظرم اینها مواردی است که باید این گروه در کنار هم قرار بگیرند، چارچوبها و قواعدی را برای خودشان روشن کنند و در آنجا که مجلس کار ملی میکند، همکاری کنند و آنجا هم که لازم است از حداکثر امکان موجود یعنی نطقها و موضعگیریها و پیشنهاد طرح و دفاع از لوایح برای دفاع از جریان اصلاحطلبی استفاده کنند. یک انسان ورزیده سیاسی کسی است که بتواند تهدیداتش را تبدیل به فرصت کند. به نظرم جامعه ما متوجه است که اگر قواعد بهتر و عادلانهتر انجام میگرفت، ممکن بود ترکیب مجلس متفاوت باشد. اما همان اندک نمایندگان اصلاحطلب، اعتدالگرا و مستقل که موفق به حضور در مجلس شدند باید با همراهی حداکثری در ارتباط با مسائل ملی که کمک میکند به حل مشکلات مردم، همکاری کنند و اقلیتی قوی باشند. گاهی حتی یک نفر میتواند اقلیت قوی باشد به شرط آنکه برنامه، ایده و فکر داشته باشد و اتصال خودش را از جریان حامی خود نبرد.
∎
خبرنگار
انتخابات مجلس یازدهم در بسیاری از حوزهها به دور دوم کشیده شده است. با این حال تا پیش از برگزاری دور دوم هم مشخص است که ترکیب مجلس آینده از نظر تعداد کرسیهایی که هر یک از جناحها بهدست آوردهاند چگونه است؛ اکثریتی از طیفهای مختلف اصولگرا و اقلیتی10 تا 20 درصدی از اصلاحطلبان، اعتدال گرایان و مستقلها.
با این حال در این روزها آنچه بیش از تأثیر این تغییر موازنه بر آینده سیاسی کشور اهمیت دارد، ریشهیابی و آسیب شناسی کاهش معنادار مشارکت سیاسی است. زیرا مردم در انتخابات 2 اسفند نزدیک به 10 درصد کمتر از متوسط انتخاباتها و 20 درصد کمتر از انتخابات مجلس دهم در انتخابات شرکت کردند و به باور بسیاری از کارشناسان این تغییر حائز اهمیت و قابل پی جویی است. با غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه و از فعالان سیاسی-اجتماعی اصلاحطلب درباره هر دو موضوع گفتوگو کردیم.
ارزیابیتان از میزان مشارکتی که در انتخابات مجلس یازدهم رقم خورد و نتایجی که اعلام شده و از تغییر اساسی در کرسیهای مجلس نشان دارد، چیست و چه متغیرهایی را در آن مؤثر میدانید؟
طبق معمول ادوار مختلف انتخاباتی برگزار شد که در آن هم دولت به عنوان مجری و هم نهادهای مدنی و احزاب تلاش کردند تا به شکلگیری رقابت و مشارکت در حد مقدورات کمک کنند. مردم هم در حد و به نسبتی که زمینه برای مشارکتشان فراهم شده بود، در انتخابات شرکت کردند.
طبیعتاً در ارزیابی مسیر انتخابات در ایران انتظار منطقی این است که ما در هر انتخاب نسبت به انتخاب پیشین با اتکای بیشتر بر ابزارها و روشهای مدنی، وجود ظرفیتهای گستردهتر سیاسی و حضور آگاهانهتر مردم مواجه باشیم. اگر این اتفاق در هر انتخابی نسبت به انتخاب قبل رخ داد، این نشان میدهد که ما گامی به جلو رفتهایم و انتخابات را به فرصتی برای تداول و چرخش قدرت و رشد نهادهای مدنی و نشاط سیاسی تبدیل کردهایم.
اما متأسفانه در ارزیابی انتخابات اخیر باید گفت که ما در این شاخصها نه تنها رشد نداشتیم که عقبگرد کردهایم. به نظرم بخشی از کاستیهای پیش آمده هم در روشها، تنوع سلیقهها و میزان حضور مردم و هم در احساس نشاط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی که جامعه ما به آن نیاز دارد به ساختارها برمیگردد و بخشی دیگر به جریانات و احزاب و به تصوری که مردم از نتایج مشارکت سیاسیشان دارند. اینکه ما در انتخابات گذشته با 62 درصد اقبال روبهرو بودیم و این بار با 42 درصد، امر قابل چشمپوشی نیست. زیرا جامعه و نظام سیاسی ما بخش مهمی از مشروعیت و بنیادهای اساسی سیاستورزیاش را از مردم اخذ میکند. طبعیتاً باید همه کسانی که دل در گرو ایران دارند و مردمسالاری و جمهوریت نظام را از آرمانهای اساسی انقلاب و جامعه میدانند، نسبت به این کاهش 20 درصدی با حساسیت برخورد کنند. همه جریانات و جناحهای مؤثر کشور باید این موضوع را امری ملی ببینند و با استفاده از متخصصان و کارشناسان چرایی آن را پیگیری کنند. حضور مردم پایه اساسی امنیت کشور و از بنیادهای آرمانی و تاریخی جامعه ما است. نباید بسادگی از آن گذشت و بایگانی کرد. ما باید به جای متهم کردن هم، ریشهیابی کنیم و دلایل مؤثر را برطرف کنیم.
رسانههای جناح اصولگرا در تحلیلهای خود از چرایی کاهش مشارکت مردم به گزارههایی همچون ضعف عملکرد مجلس دهم، ضعف عملکرد دولت، وقایع آبان ماه البته آن هم منحصر به اینکه آن اعتراضات به عملکرد دولت بوده و حتی شیوع کرونا اشاره کردند و کمترین اعتقادی به تأثیر رد صلاحیتها و عملکرد شورای نگهبان ندارند. البته هر یک از این عوامل میتوانسته به میزانی مؤثر باشد. اما شما در تفسیر خودتان از کاهش 20 درصدی مشارکت برای کدام یک از این دلایل اعتبار قائلید؟
اگر بخواهیم نگاه سیستماتیک و ملی داشته باشیم و از زاویه نگاه جریانات سیاسی متداخل در امر انتخابات فاصله بگیریم، باید اذعان کنیم که مسأله انتخابات ابعاد مختلفی دارد و جناحهای مختلف چه در این انتخابات موفق شدند یا نشدند باید بدانند که 40 سال پس از برپایی نظام جمهوری اسلامی این کاهش اقبال یک خسارت است؛ چه برای نظام و چه برای جریانات سیاسی. بنابراین احزاب و جناحهای مختلف باید به نقد درونی خودشان بپردازند. در بررسی این مسأله از نگاه کلان باید بخشی از آن را ساختاری دید.
بله مسأله عملکرد مجلس میتوانسته مؤثر باشد اما نباید صرفاً از موضع متهم کردن مجلس به ماجرا نگاه کنیم. بلکه باید ببینیم چه عواملی موجب میشوند مجلس نتواند در حد جایگاه خودش نقشآفرین باشد. در ساختاری که ما با آن روبهرو هستیم به هر دلیل وظایف مجلس و موقعیت آن بر اثر سیاستگذاریهای مختلف دچار خدشه شده است. نماینده مجلس نمیتواند به وظایف خودش خوب عمل کند. تنوع دستگاهها یا سیستمهایی که به قانون گذاری پرداختند یا نهادهایی که در عرصه سیاستگذاری اقدامات اساسی داشتند، سبب شده مجلس از جایگاه خودش فاصله بگیرد. در ارزیابیهایی که مردم داشتند هم یکی از نقدها این است که مجلس دیگر آن نقش رکین خودش را آن گونه که باید و شاید ندارد و موانعی ایجاد شده که اجازه نمیدهد آن نقش خوب ایفا شود.
نگاه جناحی به مسائل ملی نیز یکی دیگر از عوامل کاهش اقبال مردم است. بحثهایی مثل مبارزه با فساد و رانت خواری و نظارت مجلس بر همه دستگاهها و نهادها مسائل ملیاند اما در بعضی زمینهها زمینه و اجازه اعمال نظارت فراهم نمیشود. اما چون اعم فعالان سیاسی به مسأله نگاه جناحی دارند یکجا از ورود مجلس به امری حمایت میکنند و جای دیگر در مقابلش میایستند.
عملکرد شورای نگهبان را نیز نمیتوان بیتأثیر دانست. در عمل شاهد بودیم که برخی جناحها که امروز پیروز انتخابات هستند، کمتر زیر ذرهبین و نظارت شورای نگهبان قرار گرفتند و برخی از جناحها بیشترین تیغ نظارت بر آنها قرار گرفت. طبیعتاً این هم یکی از دلایل کاهش مشارکت بود.
عامل مؤثر دیگر قطعاً مسائل معیشتی مردم است. مردم هم حق دارند، هم میخواهند و هم باید که یک زندگی متعارف داشته باشند. در عرصه اشتغال، امید به آینده اقتصادی، رفاه عمومی، کاهش فاصله طبقاتی و... خواست آنها چنان که باید محقق نشده است که چرایی این عدم تحقق باید در جای خودش مورد بررسی قرار بگیرد. قطعاً این تنها مجلس نبود که باید به همه این مشکلات و مسائل پاسخ میداد اما طبیعتاً گاهی مسائل تجمیع میشود و در شکل کاهش مشارکت در انتخابات خودش را نشان میدهد. ممکن است برخی دلخوریها و نگرانیهایی که مردم دارند به مجلس باز نگردد اما به هر حال باعث شد عدهای احساس کنند که حضورشان در انتخابات آن فایده لازم و تأثیر تعیین کننده را ندارد. درباره تأثیر شیوع کرونا، من برای آن تأثیری قائل نیستم.
به نظر میآید جریان اصلاحطلب در این انتخابات در واکنش به شرایط محیطی که با آن مواجه بود نوعی راهبرد کجدار و مریز را پیشه کرد؛ اینکه در تهران و برخی شهرها فهرست ندادند و کار را به احزاب سپرد تا آنها فهرست بدهند. این راهبرد را در دستیابی اصلاحطلبان به اهدافشان تا چه حد قابل نقد میدانید؟
اصلاحطلبها پیروز این انتخابات میشدند یا نمیشدند باید یک نقد جدی و اساسی از عملکرد و تصمیمات خودشان انجام میدادند. آنها باید با نقد درونی، بازیابی مبانی معرفتی و رفتاری و جست و جوی چرایی فقدان استراتژی روشنشان مسیر آینده خودشان را روشن کنند. همان طور که به نظر من اصولگراها و دیگر جناحها هم باید این کار را بکنند. در عین حال اصلاحطلبها باید از نقد رقبا نسبت به خودشان استقبال کنند. اما واقعیت این است که آنچه در این انتخابات رخ داد - خارج از اینکه فرض کنیم اصلاحطلبان امکان حضور جدیتری را پیدا میکردند- چنان بود که حتی برخی چهرههای شاخص و منصف جناح راست هم اذعان داشتند زمین بازی فراهم شده برای اصلاحطلبان در این دوره خیلی کوچک و ناهموار بود و عرصه برای حضور نیروهای توانمند اصلاحطلب فراهم نشد. در این شرایط اصلاحطلبان از یک سو دغدغه نظام را داشتند، از سوی دیگر دغدغه مردم را و از جهتی امکان حضور تمام عیار و استفاده از نیروهای اصلیشان را نداشتند. در چنین شرایطی طبیعتاً تصمیمهایی گرفته میشود که از نگاه بیرونی بیانگر نوعی تشتت، درنگ و بی تصمیمی است. مضافاً اینکه اصلاحطلبها هم مثل جریان رقیبشان یک طیفند و از نزدیک به 40 حزب تشکیل شدهاند. خود این تعدد قابل نقد است و یکی از عوامل بازدارنده کنش سیاسی و رسیدن به یک استراتژی روشن است. به هر حال زمین بازی مناسبی فراهم نبود. در این زمین ناهموار و نامناسب شما میخواهی با بخشی از نیروهای خودت که آنها هم عمدتاً نیروهای اصلیتان نبودند، در رقابت شرکت کنی به مشکل دچار میشوی. نمیخواهم عملکردهای قابل نقدی که به ریزش بخشی از سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان منجر شده را نادیده بگیرم ولی باید انصاف بدهیم که عرصه مناسبی هم برای حضور جدی اصلاحطلبان نبود که حالا به اعتبار آن امروز بتوانند از نحوه کنششان در انتخابات دفاع کنند.
به نظر میرسد که ما در مجلس آتی نهایتاً اقلیتی 20 یا 25 نفره از اصلاحطلبان خواهیم داشت...
بله، فراکسیون بسیار کم تعداد و کم رمق...
چنین اقلیتی از نظر تأثیرگذاری در مجلس و نیز از نظر حفظ سنگر اصلاحطلبی در ساختار سیاسی کشور چه کارکردی میتواند داشته باشد؟
نمایندگان از هر جناحی که باشند، یک مسئولیت ملی دارند که باید آن را ایفا کنند. در همین مجلس دهم هم هستند کسانی که در حیطه قانونگذاری و نظارت در اندازههای یک نماینده ملی ظاهر شدند و مردم هم آنها را میشناختند و رصد میکردند.
اقلیت در مجلس آتی هم باید از این فرصت استفاده کند و نقش ملی خودش را ایفا کند و با مشکلاتی که جامعه ما امروز دارد، این نقش بسیار مهم است. البته یکی از مشکلاتی که انتخابات در ایران دارد این است که هیچ پیوند ارگانیک بین احزاب و انتخابات برقرار نیست. اگر انتخابات حزبی بود، احزاب در اقلیت میتوانستند با احزاب نزدیکتر به خود ائتلاف کنند و اثرگذاری بیشتری داشته باشند. اما خب در ایران این طور نیست بنابراین اقلیت باید با توجه به آن چارچوبهای اصلی که جریان اصلاحطلبی دارد بر مسأله تقویت جمهوریت نظام، توزیع عادلانه قدرت و بطور خاص مسأله عدالت و توزیع عادلانه ثروت تأکید کند؛ همچنین بر اخلاق و زندگی اخلاقی. به نظرم اینها مواردی است که باید این گروه در کنار هم قرار بگیرند، چارچوبها و قواعدی را برای خودشان روشن کنند و در آنجا که مجلس کار ملی میکند، همکاری کنند و آنجا هم که لازم است از حداکثر امکان موجود یعنی نطقها و موضعگیریها و پیشنهاد طرح و دفاع از لوایح برای دفاع از جریان اصلاحطلبی استفاده کنند. یک انسان ورزیده سیاسی کسی است که بتواند تهدیداتش را تبدیل به فرصت کند. به نظرم جامعه ما متوجه است که اگر قواعد بهتر و عادلانهتر انجام میگرفت، ممکن بود ترکیب مجلس متفاوت باشد. اما همان اندک نمایندگان اصلاحطلب، اعتدالگرا و مستقل که موفق به حضور در مجلس شدند باید با همراهی حداکثری در ارتباط با مسائل ملی که کمک میکند به حل مشکلات مردم، همکاری کنند و اقلیتی قوی باشند. گاهی حتی یک نفر میتواند اقلیت قوی باشد به شرط آنکه برنامه، ایده و فکر داشته باشد و اتصال خودش را از جریان حامی خود نبرد.
نظر شما