شناسهٔ خبر: 38357392 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: باشگاه خبرنگاران جوان | لینک خبر

قاتلی بدون گور با ۴۰ میلیون مقتول!

مردم چین و ایران، بزرگ‌ترین قربانیان چنگیزخان مغول در هجوم وی به جنوب و غرب آسیا بودند.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، برای مغولان، او اولین و آخرین امپراتور است، مردی که اقوام از همه پاشیده شمال دیوار چین را به هم پیوند داد و بزرگ‌ترین امپراتوری تاریخ جهان را ساخت. نام او در تاریخ، با وحشیگری، خون‌ریزی و کشتار انسان‌ها گره خورده‌است. برخی مورخان، چنگیزخان را مسئول قتل بیش از ۴۰ میلیون نفر می‌دانند؛ آماری که البته چندان دور از واقع نیست و ما در این نوشتار، به نمونه‌هایی که می‌توانند تأییدکننده این مدعا باشند، اشاره خواهیم کرد. با این حال، در زندگی عجیب و شگفت‌انگیز تموچین، مردی که از سوی مردمش به چنگیزخان ملقب شد، رویداد‌هایی قابل احصاست که شاید تاکنون نشنیده باشید؛ اسراری از خان بزرگ مغول که سال‌ها بعد از مرگ وی فاش شد.

یک کودکی سراسر عذاب
درباره کودکی چنگیز که احتمالاً در سال ۵۴۰ هـ. ش به دنیا آمد، اطلاعات چندانی در دست نیست؛ کهن‌ترین نوشتاری که درباره دودمان وی به رشته تحریر درآمده، کتابی با عنوان «تاریخ سری مغولان» است که یوآن‌چائو‌شی، نویسنده‌ای چینی نژاد، آن را در سال ۶۱۹، حدود ۱۳ سال بعد از مرگ چنگیز، نوشت. این کتاب را دکتر شیرین بیانی به زبان فارسی ترجمه کرده است، اما این کتاب هم، اطلاعات چندانی درباره کودکی چنگیز به دست نمی‌دهد؛ با این حال، می‌دانیم که او دوران خردسالی بسیار سختی داشت و در ۹ سالگی، پدرش یسوکای را از دست داد؛ رقبای او مسمومش کردند. چنگیزخان که نام مغولی تموچین، به معنای آهنگر، داشت؛ از آن پس روزگاری سخت را از سر گذراند؛ مشهور است که او در نوجوانی، برادرش را به خاطر غذا، کُشت!

۱۰ سال گم شده زندگی چنگیز
چنگیز در اوایل جوانی، توانست با دختر یکی از قبایل متحد پدرش ازدواج کند، اما همسر جوانش توسط رقبای چنگیز ربوده شد و او چند سالی درد فراق خانمش را کشید. چنگیز در ۲۰ سالگی ناپدید شد؛ هیچ‌کس به درستی نمی‌داند که او کجا رفت. حتی «تاریخ سری مغولان»، حرفی از این موضوع به میان نمی‌آورد؛ اشارات «جامع‌التواریخ» خواجه رشیدالدین فضل‌ا... همدانی هم، بیشتر به افسانه شباهت دارد. به این ترتیب، ۱۰ سال از زندگی چنگیز در میان غبار ابهام فرو رفته‌است. برخی معتقدند که او، این ایام را در زندان یکی از قبایل مغول گذراند و در نهایت، با کمک همسرش، از آن دام مهلک رست. چنگیز در ۳۰ سالگی، حدود سال ۵۷۰ هـ. ش، توانست مجدد به قبیله اجدادی خود بازگردد و ریاست خود را به اهل قبیله تحمیل کند؛ این، سرآغاز جنون تمامیت‌خواهی چنگیز بود. او تا سال ۵۸۵ هـ. ش، طی ۱۵ سال، توانست تمام قبایل مغول را مطیع خود کند. قساوت قلب عجیب چنگیز و هیبت و وحشتی که از وی در دل دشمنانش ایجاد می‌شد، در پذیرش زعامت وی نقش مهمی داشت. او حتی به برادر خوانده‌اش که به خاطر وی، متحمل سختی‌ها و جان فشانی‌های فراوانی شده بود هم، رحم نکرد و برای به دست آوردن قدرت او، برادرخوانده را کشت و نشان داد که با هیچ‌کس بر سر قدرت تعارف ندارد. مغول‌ها در سال ۵۸۵ هـ. ش، چنگیز را به عنوان خانِ خود پذیرفتند و او حاکم بی‌رقیب تمام مغولستان شد.

عبور از دیوار چین
چنگیزخان، پس از تثبیت جایگاه خود در مغولستان، تصمیم گرفت به چین بتازد. عبور از دیوار چین، سرآغاز احداث امپراتوری بود. مغولان فقط غارت می‌دانستند و اصولاً با تدبیر دیگری آشنا نبودند؛ اما در همان حال، اطاعت محض از چنگیزخان، ارتش او را به یک ماشین جنگی غیرقابل کنترل تبدیل کرده بود. مشهور است که جمعیت چین، پس از استیلای مغولان در مدتی کوتاه، ۱۰ میلیون نفر کاهش یافته است. این عدد، به هیچ رو اغراق نیست. ج. آ. بویل در مقاله مفصلی که درباره ایلخانان مغول در ایران به رشته تحریر درآورده و در جلد پنجم «تاریخ ایران کمبریج» به چاپ رسانده است، به گزارش بهاءالدین رازی، نماینده خوارزمشاه که در رأس گروه اظهار مودت به دربار چنگیزخان در چین فرستاده شده بود، اشاره می‌کند و می‌نویسد: «هنگامی که گروه یادشده از جلگه شمالی چین می‌گذشت، از مسافت دور پشته‌ای پدیدار شد که اعضای گروه گمان بردند کوهی پوشیده از برف است؛ اما، چون از راهنمایان خویش استفسار کردند، دریافتند که در واقع هرمی است از استخوان آدمیان کشته شده! ... سرانجام به پشت دروازه‌های پکن رسیدند، در یک موضع در پای حصار، استخوان‌های شصت هزار زن جوان ریخته شده بود که به وقت سقوط شهر، خود را از برج بیرون انداخته و همان‌جا هلاک شده بودند تا به دست مغولان نیفتند.» هرچند در گزارش رازی، تا حدودی زیاده‌روی به چشم می‌خورد، اما اگر درصد کمی از این گزارش را هم مقرون به صحت بدانیم، پی به کشتار عظیم چنگیزخان در چین خواهیم برد.

تاختن به ایران
چنگیزخان، پس از به دست آوردن بهانه لازم، یعنی کشتار بازرگانان مغول در اُترار، شهر مرزی ایران با مستملکات مغولان، لشکر جرار خود را روانه ایران کرد. جُبن و هراس سلطان‌محمد خوارزمشاه، کار دست ایرانیان داد و مغولان، بی‌محابا و بدون کوچک‌ترین ترحمی، شهر‌های خراسان را یکی بعد از دیگری، گشودند و غارت کردند. گزارش ابن‌اثیر خبر از قتل‌عام‌های میلیونی در مرو، نیشابور و هرات و کشتار‌های چندصد هزار نفری در بلخ، توس و دیگر شهر‌های این خطه می‌دهد. این یک سقوط تمام عیار بود. نویسنده «تاریخ‌نامه هرات»، آورده‌است که نیرو‌های چنگیزخان فقط در هرات، هفت روز را صرف ویرانی ساختمان‌ها و زیرساخت‌های شهر کردند. سیفی هروی می‌افزاید که مغولان در این ایلغار، حدود یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر را هم از دم تیغ گذراندند. این جدال‌ها تا نبرد «سند» که میان چنگیزخان و جلال‌الدین خوارزمشاه درگرفت، همچنان ادامه داشت و پس از آن، چنگیزخان ترجیح داد که به مغولستان بازگردد، اما دیرزمانی را در بامیان گذراند.

مرگ برای همه؛ حتی برای چنگیز!
چنگیزخان مانند هر جبار سفاکی، آرزوی جاودانه زیستن داشت؛ او در سال ۶۰۱ هـ. ش، حدود پنج سال قبل از مرگش، راهبی چینی به نام چانگ‌چون را از چین فراخواند. مغولان او را از جنوب کشورش، به کوه‌های بامیان آوردند؛ چون چنگیزخان شنیده بود وی از چگونه ساختن «داروی زندگی ابدی» اطلاع دارد! پیرمرد راهب را با بدبختی به دربار چنگیزخان رساندند و او در پاسخ سوال خان مغول، سخنانی حکمت‌آمیز را تحویل وی داد که مخلص آن‌ها این بود: تو هم مانند همه، به زودی می‌میری! چانگ‌چون بخشی از خاطرات این سفر را نوشت و در آن‌ها به وضعیت بلخ، هنگامی که چنگیزخان سودای جاودانه بودن را داشت، اشاره کرد: «مردم شهر به تازگی نابود شده بودند، اما هنوز می‌توانستیم صدای سگ‌ها را بشنویم!» چنگیزخان تصمیم گرفت به مغولستان بازگردد و ادامه عملیات را به پسرانش بسپارد؛ او دیگر در هیچ جنگی شرکت نکرد؛ اما این انصراف، لکه ننگ مسئولیت قتل ۴۰ میلیون انسان را از دامن خان مغول پاک نمی‌کرد. او در ۲۷ تیرماه ۶۰۶ هـ. ش، درگذشت. شاید این سنت مغولان بود که محل دفن خان‌ها را مجهول باقی بگذارند تا از دستبرد در امان باشد؛ هر چند این ادعا درباره چنگیزخان، چندان معقول به نظر نمی‌رسد. او، با آن زندگی پر فراز و نشیب و زهر چشمی که از مردم دنیا گرفت، گور مشخصی ندارد و معلوم نیست کجا دفن شده است؛ این درس بزرگی است که باید از آن، بی‌اعتباری دنیا را دریافت.

منبع: خراسان

انتهای پیام/

نظر شما