شناسهٔ خبر: 38240884 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

تو همان سیب بهشتی که خداوند ودود/ شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمود

شاعران آیینی کشورمان به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) سروده‌های خود را به ساحت بانوی خلقت تقدیم کرده‌اند.

صاحب‌خبر -

تو همان سیب بهشتی که خداوند ودود/شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمودبه گزارش خبرنگار ایکنا، بیستم جمادی‌الثانی سالروز میلاد مبارک حضرت فاطمه زهرا (س) و یکی از بزرگترین اعیاد اسلامی است که در شعر شاعران آیینی تجلی ویژه‌ای دارد.

یکی از شاعرانی که در این باره شعر سروده، جواد هاشمی تربت است که آن را زمزمه می‌کنیم؛

قلم کجا و قدم در حریم حرمت تو؟
کلام را نبُوَد جوهر قداست تو
سخن به حسرت مدح تو از نفس افتاد
که هیچ حرف نباشد حریف مدحت تو
چه هیجده غزلی داشت دفتر عمرت!
قد کدام قصیده رسد به رفعت تو!
تو ناسروده‌ترین شعر خلقتی! بانو!
که شاعر تو همانا خدای خلقت تو
مگر به شأن تو جبریل آورد کوثر
مگر به قدر تو قرآن کند تلاوت تو.
مگر که خطبه حیدر شود به تفسیرت
مگر که منطق احمد کند روایت تو.
وگرنه وصف تو از ما و من نمی‌آید
کجا مدیحه ما و کجا مدیحت تو؟
ندیده‌ایم و نبینیم مثل تو خاتون
نیامده است و نیاید زنی به رتبت تو
تراوش یم عصمت ز رشحه اسمت
طلوع نور حیا از نقاب عفت تو
سپهر، جلوه‌ای از کهکشان دوستی‌ات
بهار، غنچه‌ای از گلشن محبت تو
نسیم، کودک نوپای کوچه لطفت
بهشت، سفره گسترده ضیافت تو
سزد که شیعه کند با وضو نگاه به آب
که این زلال بُوَد مهریه به حضرت تو
نبود درخور تو ظلمت شب دنیا
که هست صبح قیامت، صباح دولت تو
چهل حضور، چهل خلوت و چهل معراج
چه چلچراغ شگفتی است در ولادت تو!
به یُمن عید، تفأل زدم چو بر «حافظ»
نوید داد که عام است فیض رحمت تو
«شگفت نیست کند فضه، خاک را زر و سیم
که نیست در سر او جز هوای خدمت تو»
سلام خویش رساندی به نسل خود تا حشر
هنوز عاطفه می‌خوانم از وصایت تو
محبت تو و اولاد توست خیر عمل
ولای عترت تو نازم و ولایت تو!
مراست دوستی هر که دوست است تو را
و بغض آن که ندارد به دل، ارادت تو
چه حس و حال عجیبی است زائران تو را!
چه اشک و آه غریبی است در زیارت تو!
ز خاطرم نرود قاب عکس خاطره‌اش
بقیع و تنگ غروب و حدیث غربت تو
طواف خاک تو بیت‌الحرام، چون نکند؟
که بود زاده کعبه به طوف تربت تو

نغمه مستشار نظامی نیز با محوریت مادر این گونه سروده است؛

مادر شدی تا نام مادر جان بگیرد
در چشم‌های عاشقش باران بگیرد
مادر شدی تا در پناه نام پاکت
بی‌حرمتی بر نام زن پایان بگیرد
تسبیح بار از دوش‌های خسته برداشت
تا کار از کردار تو فرمان بگیرد
مادر شدی تا شیعه بی‌مادر نماند
تا عشق از دست تو قرص نان بگیرد
باشد شفیع ما شوی در روز محشر
باشد خدا بر عاشقان آسان بگیرد
مادر! دعای تو اثر دارد، دعا کن
تا انتظار سبز ما پایان بگیرد
‎زهرایی و زهراییِ نام تو زیباست
‎خورشید عالمتاب در تاریک دنیاست

در ادامه شعری از مرضیه عاطفی را مرور می‌کنیم؛

با لحن عاشقانه و زیبا خطاب کن
کوثر بخوان و أم أبی‌ها خطاب کن
نام قشنگ مادرمان را به احترام
با نغمه‌ای ملیح و خوش‌آوا خطاب کن
مرضیه و رضیه و حَورا و فاطمه (س)
ریحانةُ النبی! گلِ طا‌ها خطاب کن
ذکر قنوتِ حضرت حوا و آسیه
مشکل‌گشای مادر عیسا خطاب کن
عینِ علی (ع) ست! وقت غضب تا که اخم کرد
حیدر بخوان و «قاهرالأعدا» خطاب کن
قطعاً برای شیعه شفیعه ست، پس تو هم
مادر بگو و عشقِ دو دنیا خطاب کن
گوشه‌نشین چادر مشکی او شدیم
اصلا گدای هر شبه ما را خطاب کن
نام شناسنامه ما جعل مطلق است
ما را غلام حضرت زهرا (س) خطاب کن!

رضا قاسمی، دلیل خلقت حضرت زهرا (س) را محور شعر خود قرار داده است؛

خدا از عرش، نازل کرد، رود کوثر خود را
همین که دید، کام تشنه پیغمبر خود را
قیامت آمده؛ قبل از قیام صور اسرافیل
خدا رو کرده از آغاز خلقت محشر خود را
زمین پرواز کرد از خاک، تا افلاک، با زهرا
تماشا کرد، با ناباوری دور و بر خود را
میان رحل دستش بوسه‌باران می‌شود قرآن
پدر وقتی که می‌بوسد دهان دختر خود را
یتیمی سخت بود؛ اما به پایان آمد این سختی
یتیم مکه در آغوش، دارد مادر خود را
پدر می‌گفت، می‌دانی دلیل خلقتم هستی؟!
تکان می‌داد، با لبخند، زهرایش سر خود را
سلامی رونمایش شد؛ برای اولین دیدار
امیرالمومنین تا دید، روی همسر خود را
زبان شاعران لال است، در توصیف سِرُّالله
معطر می‌کنند از نام زهرا دفتر خود را

این سروده هم شعری از احسان نرگسی است؛

هزاران سال نوری قبل خلقت خلق شد زهرا
هزاران سال قبل از مریم و آسیه و حوا
نفهمیدیم انسان است یا انسیة الحورا
علی شد «باءِ» بسم‌اللهُ و زهرا «نونِ» اعطینا
خدا روز ازل دار و ندارش را به زهرا داد
جهان را خلق کرد و اختیارش را به زهرا داد
به تعداد ملائک سینه‌چاک و سینه‌زن دارد
چه غم دارد که فرزند دلیری، چون حسن دارد
علی دار و ندار اوست تا جان در بدن دارد
کنارش قطره هم انگیزه دریا شدن دارد
ندارم غیر عشق فاطمه سرمایه‌ای دیگر
ندارم بر سرم جز سایه او سایه‌ای دیگر
امامت می‌کند بر سیزده نور خدا زهرا
شده در اربعین ذکر نجف تا کربلا زهرا
علی می‌بست بر پیشانی‌اش سربند یا زهرا
چه می‌شد داشت صحن و مرقد و گنبد طلا زهرا
فقط با یاد زهرا قلب‌ها آرام می‌گیرند
ملائک از نماز فاطمه الهام می‌گیرند
برایم مادری کرده‌ست حتی بهتر از مادر
هزاران بوسه از دستان او چیده‌ست پیغمبر
نمی‌دانم بگو فاطمه یا هستی حیدر
علی یا فاطمه گفت و پس از آن فتح شد خیبر
فقط حیدر فقط حیدر فقط او لایق زهراست
علی جای خودش دارد خدا هم عاشق زهراست

در بخشی از سروده بلند استاد غلامرضا سازگار، متخلص به میثم نیز آمده است؛

ای خدا منتظر زمزمه «یا رب» تو
وی اجابت شده مجذوب دعای شب تو
خانه خشت و گلت کعبه عرش الرحمان
از ازل تا به ابد دور سرت گشته زمان
چادر عصمتت از پرده اسرار قدم
زده بر پیرهنت دست توسل آدم
دختر ختم رسل مادر پیغمبر‌ها
سایه‌ات روز ازل بر سر پیغمبر‌ها
مهر تو داد گل حضرت آدم را روح
نام تو روز ازل حک شده بر کشتی نوح
پله‌ی تخت تو پیشانی عرش ازلی‌ست
تو فقط کفو علی هستی و کفو تو علی ست
قنبر درگه تو رتبه آدم دارد
فضه‌ات معجزه حضرت مریم دارد‌
ای خدا گفته سلام و صلواتت هر دم
کیستی تو که پدر گفت فدایت گردم؟
اولین مطلع حسن ازلی کیست؟ - تویی
رکن ارکان علی و، رکن علی کیست؟ تویی
هرچه گفتیم و نگفتیم از آن اولایی
تو همان فاطمه‌ای فاطمه زهرایی
چار بانوی بهشتند ارادت‌مندت
هشت تن حامل عرش ازلی پابندت
دست تو دست خداوند تعالاست مگر
که بر آن خم شده و بوسه زده پیغمبر؟
روح گهواره فرزند تو را جنباند
آسمان گردد و دستاس تو را گرداند
چهره بر خاک سر کوی تو آورده نیاز
کرده پرواز به هنگام نماز تو نماز
خلق ناگشته، در آغوش خدا بودی تو
نه خدا، نه ز خداوند جدا بودی تو
سرور عالم بر همسریَت فخر کند
پدرت احمد بر مادریَت فخر کند
تو همان سیب بهشتی که خداوند ودود
شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمود
چه به خلق و چه به خوی و چه به خلق و چه سرشت
تو بهشتی تو بهشتی تو بهشتی تو بهشت
در صف حشر تو امید گنهکارانی
دوزخ و نار به فرمان تو، تو سلطانی
حکم، حکم تو و فرمان تو فرمان خداست
عفو، عفو تو و غفران تو غفران خداست
این ندا می‌رسد از جانب ذاتِ الله
فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه
تو بگو تا که ببندیم در دوزخ را
تو بگو تا که کنم گل شرر دوزخ را
تو بگو تا که عذاب از همگان برداریم
دوزخی‌ها را در گلشن فردوس آریم
من خدایم، ولی امروز خدایی با توست
حکم آغاز ز تو حکم نهایی با توست
تو بگو دشمنتان را به سوی نار کشم
تو بخواه از من تا ناز گهنکار کشم
تو بگو تا همگان را به حسینت بخشم
تو بگو تا همه را بر حسنینت بخشم
در کنار پدر و شوهر و مام و پسرت
تو روی سوی جنان خلق به دنبال سرت
بر سر دست تو یک پیرهن خونین است
همه گویند که اسباب شفاعت این است
دوزخ و نار در آن روز بوَد پابستت
دست عباس علمدار به روی دستت
چشم یک خلق گنه‌کار به سوی دستت
پیکر پاک دو شش ماهه به روی دستت
همه در وحشت میزان و حسابند و کتاب
همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب!

انتهای پیام

نظر شما