پروندهای خُرد برای گارد و هما - آرمانگراترین تیمهای تاریخ فوتبال ایران
ایـن سلحشــوران شــرمرو
صاحبخبر - ابراهیم افشار در میان تمام تیمهای تاریخ فوتبال ایران، «گارد» چیز دیگری بود. بیبدیل در میان تمام کلوپهایی که دهداری بالای سرشان بود. با برخورداری از سه عنصر تشخص، یکدستی و جنگندگی. یک مشت بچه مودبِ سر به زیرِ جنگندهِ که قناعتوار تکیده بودند «گارد» را -که بعدها تبدیل به مکتب هما شد و بخش اعظمی از تیم ملی دو نسل از نخبگان فوتبال کشور را تغذیه کرد - سوگلی فوتبال ایران کردند. تیمی متشکل از چریکهای ازجانگذشته چمنها که در هر بازی با شاخهای میخک سفید یا قرمز به میدان میآمدند و معادلات اخلاقی جامعه فوتبال را به هم میریختند. هنوز نعیمجان صفری کاپیتان باسواد هما، دستخطها، کروکیها و آنالیزهای انفرادی پرویزخان دهداری را به یادگار نگه داشته است تا با خواندنش بفهمی که دهداری مثل بقیه همنسلانش صرفاً یک مربی حماسی- شفاهی نبود و در همان زمانها هم برای تکتک پستهای بازیکنانش وظیفه مکتوب و جزئینگرانه و تشریحشدهای داشت. به طوری که تکلیف شعاعحرکتی بچهها سانت به سانت در میدان مسابقه مشخص بود و هیچ چیزی به قضا و قدر سپرده نمیشد. گاردی که گربهسیاه غولهای فوتبال تهران بود و بازی چشمنوازش نقل محافل بود اما افسوس که این آرمانشهر فوتبالی دهداری نیز مثل بقیه مدینهفاضلههایش، خرد و خاکشیر شد و در بهار سال 1352 ناگهان ندا برخاست که گارد در حال انحلال و ازهمپاشیدگی است و باید به جایش باشگاه دیگری در اولین دوره جام تختجمشید شرکت کند. در دل همان بحبوحه بود که بچههای جوان دهداری عیار خود را نشان دادند و با آنکه دلالان تیمهای متمول در پی صیدشان بودند باهم پیمان برادری بستند که ضمن حفظ اتحاد تیمی، هرگز به صورت انفرادی به تیم دیگری منتقل نشوند حتی اگر قرار باشد از دستهسوم شروع کنند. آن روزها کیهان ورزشی 19 خرداد 1352 با تیتر«بچههای دهداری هنوز سرگردانند» درباره بنبست گارد مطلبی همدلانه نوشت. انگار این پیشانینوشت دهداری بود که در هر آرمانشهری که پا میگذاشت سادهدلانه به فروپاشیاش نظاره میکرد و ذرهذره در راه کمالگرایی خود کم میآورد چرا که ساختار سنتی و هیاهوطلب ورزش ایران در تقابل با رویاهای کمالگرایانه او صف بسته بود. کیهانورزشی نوشت: «بازیکنان سابق تیم گارد تهران هنوز سرگردانند زیرا با وجود آنکه چند مؤسسه صنعتی بزرگ حاضر شدهاند بر اساس مقررات مسابقههای باشگاههای ایران بازیکنان این تیم را بپذیرند اما فدراسیون فوتبال ایران تا کنون به تمام پیشنهادها پاسخ منفی داده است. بازیکنان شایسته و جوان تیم سابق گارد با انحلال این باشگاه، بخت بزرگ شرکت در مسابقات قهرمانی ایران را از دست دادهاند. بدین ترتیب چند سال تلاش آنها در آستانه بهرهگیری، بر باد رفته. زیرا فدراسیون فوتبال شایستگی آنها را برای شرکت در مسابقات تأیید کرده بود اما با انحلال باشگاه گارد، تیم راهآهن به جای یاران دهداری این بخت را به دست آوردهاند. با این همه، بازیکنان گارد تصمیم گرفتهاند تا رسیدن به مقصد، یکپارچگی گروهی خود را حفظ کنند زیرا عدم شرکت آنها در مسابقات لیگ سراسری، به این معنی نیست که بازیکنان این تیم- که به همبستگی و اخلاق و رفتار نیک شهرهاند- به یکباره گروه خود را از هم بپاشند. واقعیت این است که گارد ظاهراً منحل شده است اما حقیقت این است که جمع بازیکنان این تیم به حیات خود ادامه میدهند و درصدند تا هر زمانی که باشد گروه خود را از میان نبرند، حتی اگر لازم شد در دسته سوم تهران توپ بزنند. هفته گذشته چند باشگاه و مؤسسه صنعتی آمادگی خود را برای قبول شرایط فدراسیون فوتبال برای شرکت در مسابقههای قهرمانی ایران همراه با بازیکنان گارد اعلام کردند که از جمله آنها میتوان از ایرانا، هما و بوتان گاز و آپادانا نام برد اما فدراسیون فوتبال در قبال این پیشنهادها پاسخ منفی داده و اعلام نموده که فرصت برای پذیرفتن تیم دیگری نیست. بدین ترتیب فدراسیون فوتبال ظاهراً پرونده بازیکنان گارد سابق را بسته است در حالی که هنوز کوششهایی به عمل میآید تا از نابودی این تیم جلوگیری شود. امر قطعی اینکه تمام بازیکنان گارد تصمیم گرفتهاند که تا رسیدن به نتیجه نهایی در کنار هم باشند و در هیچ باشگاهی به صورت انفرادی بازی نکنند. این بار نیز بازیکنان جوان این گروه در جریان یک دگرگونی در معرض آزمایش قرار گرفتهاند.» گارد را پرویز دهداری در نیمه دوم دهه چهل و بعد از انحلال شاهین، به چنگ و دندان گرفت و بزرگ کرد. همین چیزهاست که نشان میدهد سیاست او همیشه بر محور دو عنصر«بینوایان و جوانان» شکل گرفته بود. دهداری ابتدا دویست سیصد نوجوان 14 تا 16 ساله تهرانی را طی دو هفته زیر نظر گرفت و برایشان مسابقاتی ترتیب داد تا از میانشان چیزی حدود چهل بازیکن را گلچین کند. مردی که تا دو سال پیش از آن کاپیتان شاهین و تیم ملی بود هیچ کسر شأن خود نمیدانست که از چمنهای درخشان شهرت به حوزه استعدادیابی کوچ کند و دست نوجوانان وطنش را بگیرد. او همیشه خدا زندگیاش را از صفر شروع کرده بود و به عنوان یک معلم بالفطره از آموزش کمسالان لذت میبرد. و چنین شد که پرویزخان دهداری مصلحت را در این دید که آرمانهای شاهین عزیز منحلشدهاش را در میان نونهالان کشورش توسعه دهد و روی آنها همزمان با فوتبال، کار تربیتی بکند. او سه ماه تمام نونهالانی را که برای گارد انتخاب کرده بود از لحاظ روحی و جسمی تراشید و دوباره دست به غربالشان زد. حالا تمام ذهن او مشغول تربیت یک تیم متشکل از 18 جوان آیندهدار در گروه سنی 17 سالگان بود که باید ملیشیای او میشدند و رمز و رازهای «سلحشوری مؤدبانه» را میآموختند تا آنها را برای حضور در مسابقات زیرگروه (دسته سوم باشگاههای تهران) آماده و آبدیده کند. از بخت خوش او فدراسیون جدید درصدد این برآمد تا زمینه را برای برگزاری یک دوره مسابقات انتخابی با هدف دستهبندی تیمهای فوتبال پایتخت آماده کند و چنین شد که تیم جوان دهداری این فرصت را در هوا زد. اکنون آنها تنها به یک «نام» نیاز داشتند تا ثبتنام کنند پس گارد را برگزیدند. یک نام نظامی برگرفته از یک واحد ویژه به نام لشگر یکم گارد. یاران کم سن و سال تیم گارد اولیه، از دو محله در حوالی مرکز شهر برخاسته بودند؛ بچههای خیابون فردوسی و حشمتالدوله به اتفاق جوانان خیابان فروردین -روبروی دانشگاه تهران- که بعدها دهداری ستارههایی چون مهدی غزال از تیم جم آبادان را نیز به آنها الصاق کرد تا صف جنگجویانش تکمیل شود و دسته دسته از طفلانش را به تیم ملی تزریق کند. درخشش اصلی گارد از بهار 1350 در جام باشگاههای تهران شروع شد که دروازه غولهایی چون پاس و تاج (دارنده عنوان سوم جام باشگاههای آسیا) را دوباردوبار باز کردند. کیهانورزشی آن روزها درباره گارد نوشت: «به طور کلی تنها هنگامی در گارد مسائل مالی مطرح میشد که شهریه مدرسه یا دانشگاه یکی از بازیکنان، به موقع پرداخت نمیشد یا آنکه چند تن از بازیکنان که از خوزستان به تهران آمده بودند جهت ضروریات زندگی خویش به پول احتیاج مبرم پیدا میکردند. در غیر اینصورت هرگز سخن از پول در گارد جایی نداشت». این صحنه شاید بخشی از عزتنفس دهداری عزیز را نشان دهد که در تابستان 1350 بعد از اینکه تیم ملی فوتبال ایران را در جام بینالمللی کورش قهرمان کرد «هفتصد تومان» پاداش گرفت و همان را نیز فیالمجلس برای یکی از بازیکنان تیم گارد بخشید تا هزینه ثبتنام او برای ادامه تحصیلات دانشگاهیاش فراهم شود. اما دهداری روزهای دلتنگی هم در گارد کم نداشت. مردی که میگفت «هدف فوتبال، آدم شدن و آدم ساختن است» روزی که گارد را به جام تختجمشید راه ندادند و این تیم در آستانه انحلال قرار گرفت و سینه دهداری از غمی سنگین پر شد ستار دلدار در کیهانورزشی نوشت: «گارد بیش از توقع تمام کارشناسان فوتبال ما بزرگ شده است و همه جا صحبت از توقع کم این بچهها و مردی مقتدر به نام دهداری است. پس باید اسباب سقوطش به دسته دوم جام تختجمشید فراهم شود». با انحلال گارد بود که انگار بخشی از موهای شقیقه دهداری هم سفید شد و البته مدتی بعدتر تنها با انتقال بچههای گارد به هما بود که خیالش اندکی راحت شد. دهداری اما نتوانست بزرگیهای همای خود را ببیند چون در همان حال که هما به جام دوم تختجمشید صعود کرده بود و باید در 16 اسفند 52 اولین دیدار خود را در لیگ برگزار میکرد بیماریاش که از سالها پیش او را از تک و تا انداخته بود شدت یافت و برای پیوند کلیه راهی انگلستان شد و بچههای هما جام را تحت هدایت فریدون عسگرزاده که خود دهداری انتخابش کرده بود آغاز کردند. هما در اولین حضور خود در لیگ مقام سوم را دشت کرد و به تیمی بیبدیل و آرمانگرا تبدیل شد. آنگاه جامعه فوتبال فهمید که بچههای دهداری ورای همه نسلها هستند. نسلی که فرهیختگی را از استاد بیبدیل خود آموخته بود در میدان فوتبال نیز حرفی برای گفتن داشت. ستارههایی چون سجاد، مهدی، محمد، نعیم، غزال، جواد، حبیب، علیرضا، سهام و بقیه ... که از باکلاسترین بازیکنان تاریخ فوتبال یاران محسوب میشدند؛ جنتلمنهای فیروزهایپوش هما. هما را شاید بتوان متشخصترین، باکلاسترین و روشنفکرترین تیم تاریخ فوتبال ایران نام نهاد. بچههای آبیزنگاریپوشی با موهای ساده و چشمهای نجیب و فروتن. بچههای شرمرویی که شعله هما را روی خاکستر تیم گارد روشن کردند. این فقط امجدیهنشینها نبودند که در ستایش تیم هما هورا میکشیدند حتی در جام ریاستجمهوری کره (1354) نیز که هما به عنوان نماینده ایران شرکت داشت رسانههای کرهای از این تیم و سبک بازیاش بسیار تجلیلها کردند. انگار دیناموکیف دیگری از ایران برخاسته بود که ماشینی بازی میکرد و بچههایش همدیگر را چشمبسته پیدا میکردند. آنها با اینکه نابغهای در حد بلوخین نداشتند اما همسطح بودن بازی یارانش و نیز وفاداریشان به تاکتیکهای تیمی و جان دادن برای همدیگر، مجموعهای خوشآهنگ و خوشاستیل و خوشنام ساخته بود که لنگهاش در فوتبال ایران نمیآمد. آن هنگام که فدراسیون دیدهبان برای ارج گذاشتن به بازیهای درخشان هما در جام تختجمشید این پاداش درخور را به آنها داد که به عنوان نماینده فوتبال ایران در جام ریاستجمهوری کره شرکت کنند، این تیم در بهار 1354 با 15 دیدار بدونشکست، در سومین دوره جام تختجمشید به پیش میتاخت. کرهایها با سلام و صلوات هماییها را در همان هتل مجلل سئول که هفت تیم ملی شرکتکننده دیگر نیز در آنجا اقامت داشتند سکنی دادند اما میزبان به محض آنکه متوجه شد این تیم ملی ایران نیست با کلی تأسف و ناراحتی، هماییها را به هتل دیگری فرستاد. چشمبادامیها در حالی که هنوز غرغرشان از عدم حضور تیم ملی ایران در این جام بلند بود اما در همان روزهای اول که هما تیم ملی کره را 1-0 درهم کوبید فهمیدند که این تیم قدرتمند ایرانی دستکمی از تیمهای ملی دیگر ندارد و دوباره برگشت خوردند به هتل اولی و ضمن پوزشخواهی بسیار، شامی مفصل و شاهانه نیز به آنها دادند تا از دلشان دربیاورند. نشریات سال 54 با اشاره به جام برنزی هماییها از قول رسانههای کرهای نوشتند که چنین تیمی با چنین روحیه تعاون تیمی و چنین پاسکاریهای روانی در حد تیمهای اروپایی را در هیچ کشور آسیایی نمیتوان سراغ گرفت. آن روزها که هما در سئول میغرید در کرهجنوبی حکومت نظامی برقرار بود و از ساعت ۱۱ شب تا ۵ صبح پرنده در خیابانها پر نمیزد. کرهجنوبی که در ابتدای راه توسعه قرار داشت اگرچه در همان آغاز از هماییها شکست خورد اما در پایان به قهرمانی رسید که البته در این راه از گشادهدستی داوران نیز استفاده کرد. اشتباهات داوری نه تنها در پیروزی یکگله میزبان بر نماینده ایران و صعود آنها به فینال تأثیر داشت بلکه کمک داوران در میدانی که آنها برمه را شکست دادند و روی سکوی اول رفتند محسوس بود. برمه جنگجو که وزنهای در فوتبال آسیا محسوب میشد چنان از این شکست ناحق مغموم شد که به خاطر حقکشیها در مراسم اهدای جوایز شرکت نکرد. در روز بازی هما با کره که باران سیلآسایی میبارید ایرانیها در حالی که گمان میکردند دیگر بازی برگزار نمیشود ناگهان دو سه ساعت مانده به بازی، از طریق مترجم کرهای خود پیام آمادهباش را دریافت کردند پیامی مبنی بر اینکه «اتوبوس برای انتقالتان به میدان حاضر است» و آنها وقتی به استادیوم المپیک کره رسیدند که موتورهای مکنده بسیار قوی در زیرزمین ورزشگاه، آب را از روی چمن میکشید و به خروجیها میفرستاد و سپس دستگاههای مدرنی نیز هوایی گرم را با فشار تمام به سطح زمین میکوبید تا چمن را خشک کند. چنین شد که هماییها از این همه پیشرفت کرهایها شاخ درآوردند. همای بیتفاخری که بچههایش هرگاه به گردش میرفتند با بچههای ۱۰-۱۲ ساله کرهای که در خیابانها مشغول فوتبال بودند همبازی میشدند. یک بار مربی تیم کودکان کرهای آنقدر از فروتنی ایرانیها خوشحال شد که به افتخار ستارههای ایران درهای بسته نوشابهها را با دندانهای طلایی خود باز کرد تا حرمت داشمشدی خود به میهمانان را اثبات کند. محبت این مربی دندونطلا البته تنها خاطره هماییها از سئول نبود. آنها وقتی متوجه شدند که یکی از داوران اعزامی فدراسیون فوتبال ایران عاشق یکی از کارمندان مؤنث هتل شده است اولش به هرهر و کرکر روی آوردند اما بعدها که خبر ازدواج رسمی آن دو را شنیدند از اینکه صاحب چهارتا بچه نیز شدهاند تعجب کردند. همای متشخص و باکلاس دهه پنجاه که با تفکرات دهداری بار آمده بود مدیون سیستم مدل روسی و فوتبال ماشینی بر مبنای دوندگی تا پای جان و حرکات گروهی و روحیه تعاون بود که در ایدههای فوتبالی پرویزخان ارزش مبنایی داشتند. او همان زمانها هم برای آنالیز تیمهای حریف بسیار وقت میگذاشت. بچههایش میگفتند که دهداری گاه برای یک حرکت تیمی نیمدقیقهای، سه، چهارساعت وقت میگذارد. میگفتند همان پیروزی دوگلهشان بر تاج - که با گلزنی علیرضا خورشیدی میسر شد و بعدش نورافکنهای استادیوم خاموش شد و بازی نیمهتمام ماند- محصول همین آنالیزها بود. گرچه پچپچههای پشتپرده نشان از فرمان پنهان خسروانی برای خاموشی غافلگیرکننده ورزشگاه در دو سه دقیقه پایانی بازی داشت. هما تیمی منضبط بر مبنای یک نظم آهنین بود که با تلفیقی از «بچهانتکتوئل»ها و البته تک و توکی جوان خرافاتی به عرصه آمده بود. بچههایش رمانخوان و موسیقیفهم و سینمارو و اعلامیهخوان بودند گرچه تویشان مهدی غزال خرافهگرا هم بود که عادت داشت در روز بازی با لباس تیره از خانه خارج شود. هما بر خلاف دیگر تیمها که خارتخارت سر ناهار روز بازی، کانادادرای سر میکشیدند تا حدودی قواعد تغذیه را رعایت میکرد و بچههایش معمولاً حق لب زدن به نوشابه را نداشتند. از قضا یک بار سر همین نوشابهخوری بود که هما کاپیتانش را از دست داد. سردستهای که سر ناهار قبل از بازی با سپاهان، غرغر میکرد که چرا باید اجازه لب زدن به نوشابه را نداشته باشیم و اتفاقاً اعتراضاش به این انضباط پادگانی را در متن بازی آن روز هم نشان داد اما دهداری او را از بازی بیرون کشید و چند ماهی هم حضورش در تمرینات را قدغن کرد تا کاپیتان یاد بگیرد که هیچ بنیبشری حق ندارد سر یک جرعه نوشابه غرغر بکند. تیمی که هرگاه بد بازی میکرد باید آنقدر در زمین بسکت امجدیه دوانده میشد که کف و خون بالا میآورد. همین علیرضای عزیزی که این روزها دیدن رنگ و رخسار زردش -حاکی از سرطان ریه- در اطراف سهراه طالقانی، آدم را به رنجمویه میکشاند روزگاری ستاره هما بود و وقتی با دمپایی، گلکوچیک میزد میگفتند که از خدایگان گلکوچیک است؛ با آن دریبلهای ریز و رقصپاها و لهجهای که طعم کارون و قلیهماهی داشت. گاه چنان فروتن که در گلکوچیک از بچه 12 ساله دریبل میخورد و گاه چنان قهار که در بازی گل بزرگ، کل دنیا را دریبل میکرد و ککش نمیگزید. همان پسری که در آن روزگار یک بار پیشنهاد 50 هزار تومنی تیم دیگری را نپذیرفت تا در هما پیش رفقایش بماند و البته بعدها از این تیم به پرسپولیس رفت. در آن سال که هما با کاپ سومی از کره برگشت منتظر بودیم که چند ستاره نوپا هم به ترکیبش اضافه شود اما تیمی که خود در واقع ستاره بود، اعتقادی به ستاره منفرد نداشت. نمونهاش حسن ابراهیمی گلزن قهار بانکملی که با گل تاریخیاش از سیمتری به تاج که منجر به پیروزی 1-0شان هم شد اسمش سر زبانها افتاد. شوتی که باعث شد حتی پرسپولیسیهای تیر برای ناصر داستان بسازند و شعار «حجازی سیمتری» را سر زبانها بیندازند. ابراهیمی چندماهی را به دست تاجیها صید شد اما ماندگار نشد. او که در 29 فروردین 1354 در بازی 3-3 تاج و هما، گل اول تاج را به هما زده بود بعد از خروج از تاج در تمرینات هما شرکت کرد اما دل دهداری ستارهگریز دیگر از آمدنش گرم نشد. همای اولیه تحتحمایت شرکت هواپیمایی ملی ایران آغاز به کار کرد. آن هنگام که در سال 1352 قهرمان باشگاههای تهران شد و با شایستگی جواز حضور در دومین دوره جام تختجمشید را به دست آورد. پیشینه فعالیتهای هما اما ریشه در لغو پروانه باشگاه شاهین در سال 46 داشت و از آن سال بود که آقای دهداری با وسواس و دلسوزی بسیار جوانان شایسته تیمهای پایه شاهین را قبل از آنکه عطای فوتبال را به لقایش ببخشند زیر سقفی به نام تیم گارد جمعآوری کرد و با کمترین امکانات به پرورش آنان پرداخت. عشق گاردیها چنان در دلش ریشه داشت که از صمیمقلب به پیشنهادهای نان و آبدار باشگاههای بزرگ نه گفت. او معتقد بود: «من عاشق فوتبال آماتورم. وقتی با این جوانان کار میکنم احساس خوبی دارم شاید به نوعی یاد دوران جوانی خودم میافتم و احساس میکنم که شاهین هنوز زنده است. من به شما قول میدهم از همین جوانان چند نفرشان ملیپوش خواهند شد. آینده از آن آنهاست.» بچههای دهداری ابتدا به نام گارد، سپس تحت عنوان بانکملی و بعدتر پرسپولیس و باز با نام گارد و در نهایت زیر پوشش تیم هواپیمایی ایران- هما- به زندگی ادامه دادند و در این مدت با اینکه باشگاههای متمول عین گرگ به جان ستارگانش افتاده بودند اما آنها به حرمت استاد خود به پیشنهادات چشمگیر باشگاهها جواب رد دادند و برای اثبات اتحاد و همدلیشان از هیچ کاری فروگذار نکردند. حتی وقتی که دهداری به شاگردانش گفت هر که دلش با ما نیست میتواند برود، درِ خروجی باشگاه همیشه از درِ ورودیاش خلوتتر بود. هما بعد از صعود به جام دوم تختجمشید در حالی که طبق برنامه مسابقات میبایست 16 اسفند 52 اولین دیدار خود را در این جام برگزار کند ناگهان با شنیدن خبر کراهتباری از لحاظ روحی ویران شد؛ بیماری پرویز دهداری و اعزامش به انگلستان برای درمان (پیوند کلیه) باعث شد که هما تحت هدایت یک مربی شایسته دیگر - فریدون عسگرزاده- که دهداری قبولش داشت جام تختجمشید را آغاز کند. تیمی که در همان دیدارهای نخست همه را غافلگیر کرد و آن سال در اولین حضور خود جایگاه سوم جدول ردهبندی را به دست آورد. در همان سال هم بود که مستر رایکوف مربی تیم تاج (قهرمان لیگ) هما را بهترین تیم مسابقات نامید. همان همایی که با روش 3-3-4 بازی میکرد و در هجومهایش یک مدافع نفوذی و دو هافبک تقویتکننده به یاری گروه حملهاش میپیوستند و حریف را در موقعیت آچمز قرار میدادند. دنیای ورزش در بهمن ماه سال 53 در تشبیه فوتبال هما به بسکتبال نوشت: «شاید هما تنها تیم جام تختجمشید باشد که فوتبال را به شیوه بسکت میپسندد و به حکم ضرورت، مدافعین و مهاجمینش بهموقع یار و یاور هم میشوند اما در این تیم وظیفه سه تن بیشتر و حساستر از دیگران است و محور بازی بر دوش این سه میگردد: حسن نایبآقا خطدفاع را رهبری میکند. علیرضا عزیزی راهبر خطمیانی و طراح همه حملات است و علیرضا خورشیدی جوخه آتش را زیر نظر دارد». تیم سختکوش هما در داخل دروازه از امانالله نقدی استفاده میکرد که از تیم شهربانی به هما پیوسته بود. امان از مجموع 21 دیداری که به میدان رفت 10 بار کلینشیت کرد. جلوی او مدافعانی چون نایبآقا و سهام میرفخرایی و مهدی خبیری بازی میکردند که دو نفر اولی در دهه 50 بارها پیراهن تیم ملی را به تن کردند و البته محمد توانایی و حبیب خبیری و جواد رمزی نیز به تناوب به کمک این خط میشتافتند. خط هافبک هما متشکل از مثلث علیرضا عزیزی، مهدی غزال و سجاد صادقی بود که عزیزی از چپ و غزال از راست همانند دو پیستون، حریف را تحت فشار میگذاشتند و با «یک و دو»های ریز و تمیزشان خطحمله را تغذیه میکردند. این در حالی بود که نعیم صفری لنگرودی پسر کتابخوان این تیم نیز با وجود مصدومیت هرگاه در سمت راست خط هافبک هما بازی میکرد بازی لذتبخشی ارائه میداد. هما در خطحملهاش علیرضا خورشیدی، اکبر ادیبی و کاپیتان حبیب علیزاده را داشت، با یاران کمکیای چون یوسف مهدوی، احمد نقوی و داود میرطوسی که آنها هم در فوتبال روان هما نقشی درخور داشتند. بازیهای هما آنچنان جذاب بود که این تیم کمکم روی جایگاههای امجدیه صاحب هوادارانی ثابت شد و پس از پرسپولیس و تاج دارای بیشترین طرفدار شد. دعوت از پنج بازیکن هما برای حضور در اردوی تیم ملی و حضورشان در جام ایران و مسابقات آسیایی تهران 1974 مهر تأیید دیگری بر شایستگی تیم پویای هما در جام دوم تختجمشید بود. همای مدل 54 تیمی محبوبتر و تواناتر از همای 53 بود و تا روز آخر از مدعیان قهرمانی محسوب میشد. با توپچیهایی که در مقابل رقمهای میلیونی تیمهای گردنکلفت هیچرقم وسوسه نمیشدند. عزیزی در فصل نقل و انتقالات با پیشنهاد 50 هزار تومانی یکی از تیمهای متمول مواجه شد اما علیرغم رضایت پرویز دهداری و مسئولان هما در میان دوستان خود ماند. این در حالی بود که پیک پرداختی به ستارهها در رقمهایی بین 30 تا 40 هزار تومان خلاصه میشد. هما در این سال یک جوان گمنام به نام ناصر نورایی را از تیم دسته دومی پیام به جمع خود اضافه کرد که همو در پایان فصل آقای گل مسابقات شد و در تیم ملی نیز جایی برای خود باز کرد. خط حمله هما در این فصل توانست با مثلث خورشیدی، علیزاده و نورایی در مجموع با 38 گل زده عنوان برترین خطحمله جام را از آن خود کند. هما هرچند در جامهای دوم و سوم تختجمشید درخشید اما در جام 1355 دیگر صلابت و کوبندگی دو فصل قبل را نداشت اما کماکان مجموعهای قابلاحترام بود. جدایی علیرضا عزیزی توان هجومی این تیم را تا حدودی با مشکل مواجه ساخت اما مهمترین ویروسی که هما را از درون پوساند اختلافات درونی بین بازیکنان بود که نایبقهرمان فصل پیش را از ستارگی دور کرد. حالا تیمی که به وحدت و اتحاد شهره بود بر اثر ابتلا به ویروس دودستگی احوالات ناخوشی داشت. تیمی که نیمفصل اول را درخشان ظاهر شد و همچنان در ردیف دوم جدول نشسته بود اما در زمانی که هوادارانش امید زیادی به قهرمانیاش بسته بودند ناگهان به پای اختلافات قربانی شد. قطب تازه فوتبال در حال توسعه ایران، ناگهان در نیمفصل دوم چنان در سراشیبی قرار گرفت که حتی بوی سقوطش به دستهدوم نیز بلند شد. آنها از 15 دیدار دور برگشت تنها 4 پیروزی به دست آوردند. در حالی که خبری از درخششها و گلزنیهای ناصر نورایی آقایگل فصل پیش نیز نبود. دودستگی میان یاران هما تا آنجا پیش رفت که مسئولان هواپیمایی در روزهای پایانی تصمیم به انحلال این تیم گرفتند تا فریدون عسگرزاده نیز مجبور به ترک این تیم شود اما بلافاصله با تلاشهایی که صورت گرفت رهبران هما از این تصمیم صرفنظر کردند و مسابقات را هلخ هلخ تا پایان لیگ ادامه دادند. عسگرزاده درباره این از هم پاشیدگی، در 7 اسفند 1355 به دنیای ورزش گفت: «یک اشتباه بزرگ من این بود که به دلیل خصوصیات ذاتی خود در هر کاری کمتر به مسائل مادی فکر میکنم. روزی که باشگاه اداره امور مالی را به خود ما واگذار کرد من پیرو همین اعتقاد شخصی، خود را از این کار کنار کشیدم و همه کارها را به خود بچهها واگذار کردم و خود آنها نشستند و کمیته 5 نفری تشکیل دادند مرکب از حبیب علیزاده، سهام میرفخرایی، علیرضا خورشیدی، حسن نایبآقا و نعیم صفری و تمام مسائل مادی مربوط به تیم از قبیل حقوقها و پاداشها چه در مورد من و چه در مورد بازیکنها و یا سرپرست تیم (امیر آقاحسینی) در دست این کمیته قرار گرفت. روز اول که با این کار موافقت شد هدف این بود که به دلیل حکومت روح صمیمیت و وجود یکپارچگی در بین بچهها، نمایندگان خود آنها نیز مسائل مادی را حل و فصل کنند تا کوچکترین خدشهای از این بابت به کار رفیقانه تیم وارد نیاید اما متأسفانه در عمل اینطور نشد و به تدریج به اصطلاح بزرگان تیم طوری در پیله رفاقتبازی به نفع خود فرو رفتند که تصمیمات غلط و نادرست آنها موجب رنجش و اعتراض نفرات جوانتر شد. برای نمونه بازیکنی بود که مدتها حتی بازی نمیکرد ولی وقت تقسیم پاداشها از مهرههای پرتلاش و ثابت در خدمت تیم مبلغ بیشتری دریافت مینمود. در مجموع ناشی از همین طرز فکر بود که به تدریج در کار رهبری فنی تیم در مسابقهها نیز مشکل ایجاد شد. به حدی که من عملاً نوعی دستهبندی را در داخل تیم علیه تصمیمات خود در مورد فرض بیرون گذاشتن یک مهره قدیمی احساس میکردم و به دلیل وجود همین دستهبندیها به تدریج بر من ثابت شد که دیگر شخص من به عنوان مربی و رهبر، تنها تصمیمگیرنده تیم نیست. ناشی از همین مسائل بود که هر روز مشکل و دردسر تازهای در تیم پیدا میشد و این مشکلات و دردسرها وقتی به اوج رسید که بازیکنان با توجه به سهمی که از درآمد سالیانه تیم برده و در مقام مقایسه با سایر تیمها، درآمد خود را کمتر از حد انتظار یافتند از باشگاه تقاضای امضای قرارداد و دریافت پیشپرداخت نمودند ولی رهبران هما که اول فصل با قبول تمامی هزینهها و واگذاری درآمد تیم به بازیکنان عملاً از تعهد در مورد عقد قرارداد و دادن پیشپرداخت شانه خالی کرده بودند این بار هم زیر بار قبول این خواسته نرفتند. در چنین حالتی بود که باشگاه هما با تصمیم رئیس هواپیمایی ملی اعلام انحلال کرد چون به نظر میرسید که انحلال تنها راه حل ممکن برای درگیری دوگانه گروه اکثریت بازیکنان با مربی و باشگاه باشد.» هما در لیگ 1356 دوازدهم شد و فصل بعد که آخرین دوره جام تختجمشید محسوب میشد با هدایت احمد خداداد موفق به کسب نتیجه قابلقبولی نشد. پیروزی بر قهرمان دوساله جام (پاس) در هفته چهارم و یک تساوی آبرومند با پرسپولیس در هفته دهم و کسب هشت شکست و سه تساوی و تنها دو برد در 13 بازی نشانگر ضعف مفرط تیم محبوب تهرانی بود که تا دو فصل پیش یکی از مدعیان کسب عنوان قهرمانی بود. در حالی که هماییها برای جبران نتایج فاجعهبار خود چشم بر نیمفصل دوم دوخته بودند اما مسابقات این دوره بعد از هفته سیزدهم نیمهکاره رها شد و توفان انقلاب از راه رسید. در حالی که بیشتر بازیکنهای هما در زمره انقلابیون و تحصیلکردگان بودند حالا آنها به دنبال آرمانشهری میرفتند که مانیفستش در فوتبالفارسی قابلتحقق نبود. هواپیمایی ملی ایران با نام اختصاری هما در روز 5 اسفند 1340 تأسیس شد و یک سال بعد باشگاه ورزشی خود را بنیان گذاشت. نشان شرکت هواپیمایی و تیم هما برگرفته از مرغ افسانهای ایران «هما» در تختجمشید باستانی بود که جوانی به نام ادوارد زهابیان آن را طراحی کرد. همایی که در جام تختجمشید درخشیده بود بعد از انقلاب سرخابیها را کنار زد و قهرمان باشگاههای تهران شد اما به مرور در دهههای بعد به سمت نابودی رفت. شاید امروز این خبر که هما به جوانرود کرمانشاه منتقل شده است از تلخترین خبرها برای بازماندگان کلوپ روشنفکرپرور تهرانی باشد که اکنون دیگر جز خاطراتی صورتیرنگ و ضدخاطراتی کبود، چیزی برای دلخوشکنک ستارگان از پا افتادهاش نمانده است. ستارههایی که برخی در انزوای خود یالقوز و تنها ماندهاند، بعضیهایشان در غربت سرد آن سوی آبها آلبومهای خود را ورق میزنند و برخی نیز سالی یکبار وقتی روی آسفالت امجدیه در جام پیشکسوتان یونس شکوری ظاهر میشوند علیه موهای سفیدشان شورش میکنند. آنها همان شورشگرانیاند که یک عمر گرم شدند و علیه قواعد زمانه جنگیدند و نفس کم آوردند. شاید در آن دنیا دمشان گرم شد. دنیا را چه دیدی؟∎
نظر شما