شناسهٔ خبر: 37012178 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

اقتصاددان مشهور این روزها، از دیدگاه‌ها و دغدغه‌هایش درباره اقتصاد جهان سخن می‌گوید

هیچ‌چیز به اندازه مشارکت مردم به نفع اقتصاد نیست

صاحب‌خبر - دارون عجم‌اوغلو- ترجمه: مرتضی امیرعباسی- در دو قرن گذشته، اقتصاد بعضی از کشورها مثل آمریکا، ۶۰ تا ۷۰ برابر رشد کرده و مصرف روزانه مردم نیز بیش از ۴۰ برابر شده است. اما در برابر آن، کشورهای دیگری نیز هستند که اقتصاد در آن‌ها یا رشد چندانی نکرده یا رو به افول رفته است. چرا بعضی کشورها چنین موفق شده و برخی شکست خورده‌اند؟ آیا استعمار و استثمار پاسخ مسئله است؟ دارون عجم‌اوغلو، از مشهورترین اقتصاددانان جهان، جواب را جای دیگری جست‌وجو می‌کند. او معتقد است : یکی از مهم ترین دستاوردهای اقتصاد جهانی در خلال ۲۰۰سال گذشته آن بود که ثروت بسیاری از کشورها، به‌ویژه ایالات متحده آمریکا، تا اواخر قرن هجدهم، ۶۰ تا ۷۰ برابر افزایش یافت. گمان می‌کنم تمام اقتصاددانان بر این نظر توافق دارند که چنین تحولی تماماً ناشی از دگرگونی در فناوری و سرمایه‌گذاری در سرمایه‌های فیزیکی و انسانی است. اما سرمنشأ حقیقیِ آغاز تحولات فناورانه و همه دستاوردهای همراه آن کماکان در پرده ابهام است. از دیدگاه من، ایجاد محیط نهادی موجود در مناطقی که ما اصطلاحاً آن را «غرب»‌ می‌نامیم –بخش‌هایی از اروپای غربی، ایالات متحده و کانادا- این امکان را برای شهروندان این نواحی به وجود آورد که بی‌دردسر روی فناوری‌های جدید سرمایه‌گذاری‌ کنند. این محیط نهادی همچنین به آن‌ها فرصت داد تا بلافاصله و بدون مانع‌تراشی یا مزاحمت، این فناوری‌ها و سرمایه‌گذاری‌های جدید را عملیاتی کنند. این نهادها، امنیت بازارهای مالی و بازار کار را نیز فراهم کردند تا از این رهگذر، امکان تأمین سرمایه لازم میسر شود، به طوری که در پی این نوآوری‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها و انطباق با فرایندهای تولید، بهره‌وری نیز ارتقا یافت. یکی از مصداق‌های این فرایند انگلستان است، انقلاب صنعتی ابتدا در صنعت نساجی این کشور ایجاد شد و سپس به صنایع دیگر از جمله فلزات، حمل و نقل و سایر زمینه‌های تولید و بعد خدمات سرایت کرد. این همان روندی است که در حقیقت کمی بعدتر در ایالات متحده آغاز شد، اما در نیمه دوم قرن نوزدهم با سرعت بیشتری ادامه یافت. (روی‌هم‌رفته اقتصاد نهادی به عنوان تکمیل کننده و برطرف‌کننده برخی ضعف های مکاتب گذشته مطرح شده است.) وی در پاسخ به این سوال که عوامل مختلفی که سبب می شود یک کشور در مقایسه با کشوری دیگر نهادهای سیاسی قوی‌تری داشته باشد چیست؟ می افزاید :فکر می‌کنم این سوال مهم است و متأسفانه، پرسشی است که همچنان صرفاً درکی اجمالی از آن داریم. این موضوع ابعاد مختلفی دارد. اولاً آشکارا تاریخی است. نهادها تمایل دارند که تداوم داشته باشند. لذا چنان چه به طور مثال، پیشینه تاریخی‌تان به‌گونه‌ای باشد که ۲۰۰۰ سال تحت سلطه نهادهایی باشید که ما به آن‌ها «نهادهای استثمارگر»۲ می‌گوییم، یعنی جایی که قدرت سیاسی در دست گروه کوچکی از مردم است . ایجاد نهادهای باز و پذیرا، یک فرایند است ، چنین سازوکاری یک شبه به فضایی باز و پذیرا منجر نمی‌شود که در آن قدرت سیاسی تقسیم شده باشد و هنجارها و نهادهای دموکراتیک توسعه یابد. جنبه دیگری که جیمز رابینسون و من بسیار مورد تأکید قرار می‌دهیم، مشارکت جامعه مدنی است، که البته در تضاد با دیدگاه عوامانه‌ای است که در ایالات متحده وجود دارد. دیدگاهی که مطابق آن تنظیم یک قانون اساسی خوب به ایجاد نهادهای خوب می‌انجامد و ارکان نظارت و موازنه قدرت در آن مورد توجه است، اموری که تمام بنیان‌گذاران آمریکا نظیر مدیسون، همیلتون و واشینگتن در صدد بنای آن بودند. با‌این‌حال من فکر می‌کنم در این خصوص بسیار اغراق شده است. می‌توانید مثنوی هفتاد منی از قوانین بنویسید، کمااین که بسیاری از کشورها نیز بارها اقدام به تدوین قانون اساسی کرده‌اند. اما نتیجه این سیاهه‌نویسی‌ها هیچ بوده است. وجه تمایز بیشتر جوامعی که دارای مؤسسات سیاسی باز و پذیرا هستند، این است که آن‌ها واقعاً مردم را در جریان امور سیاسی قرار می‌دهند. به همین سبب، ما نه طبقه خواص نیاز داریم، نه نخبگان اقتصادی، نه نخبگان نظامی و نه نخبگان سیاسی؛ ما به جامعه نیاز داریم. به توده‌های مردمی‌ که از طریق مجاری مختلفی چون رسانه‌ها، سازمان‌های مدنی، احزاب سیاسی، اعتراضات و راه‌های دیگر برای ابراز نارضایتی خود بسیج و در تصمیم‌گیری‌های سیاسی دخیل شوند. *اگر امروز نگاهی به نرخ بیکاری در ایالات متحده بیندازید، به این باور می‌رسید که بازار کار عملکرد فوق‌العاده‌ای دارد. اما اگر نرخ عدم اشتغال۳ را در نظر بگیرید، که منظور از آن جمعیت در سن کاری است که دست از جست وجوی شغل نیز کشیده است، اوضاع آن چنان هم بر وفق مراد نیست. اگر به رشد دستمزدها نگاه کنید، اوضاع وخیم‌تر هم می‌شود. بنابراین باید کدام شاخص‌ها را در نظر گرفت؟ همان طور که [بنجامین دیزرائیلی] می‌گوید: «سه نوع دروغ وجود دارد: دروغ، دروغ لعنتی و آمار». شما می‌توانید به هر طریقی که دلتان می‌خواهد از آمار استفاده کنید. اقتصاد در این زمینه با معضلات بزرگ تری مواجه است تا علوم دیگری همچون فیزیک.شاید هیچ‌کدام از ما روزنامه‌نگاری را سراغ نداشته باشیم که بدون دانش فیزیک، درباره نیروی گرانش، سیاه‌چاله‌ها و ماهیت و چیستی هستی اظهار نظر کند. اما در اقتصاد این‌گونه نیست. همه می‌توانند داده‌ها را ببینند و درباره آن اظهار نظر کنند و مفهوم دیگری که مطرح کردید، یعنی ماهیت سیاسی گفتارهای اقتصادی هم مهم است. کارشناسانی در این زمینه وجود دارند که هر سو که باد بوزد، به همان سو می‌روند. این مسائل وضعیت را پیچیده‌تر می‌کند و هیچ راه‌حل جامعی برای آن وجود ندارد. بااین‌حساب، به گمانم باید تلاش بیشتری کنیم تا حساب شارلاتان‌ها را از متخصصان جدا کنیم. متخصصان هم باید تا جایی که می‌توانند با یک صدای مشترک و شفاف بر سر موضوعات مورد توافق گفت وگو کنند. این روند به طور قطع در حال انجام است. منبع :ترجمان

نظر شما