شناسهٔ خبر: 36991964 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس | لینک خبر

نقد سریال وارش؛

تاریخ آشنا و شخصیت‌پردازی‌های بیگانه در تلویزیون

در سریال تلویزیونی «وارش» شخصیت خان بیشتر شبیه یک قلدر محله است تا ارباب و خان. حتی در سریال نام خان بر او نگذاشته‌اند در صورتی که نماینده‌ی قشر خوانین و اربابان است.

صاحب‌خبر -

تاریخ آشنا و شخصیت پردازی‌های بیگانهگروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس- علی عبدالصمدی؛ کشور ما دارای تاریخ سترگی است و این مطلب بر هیچ‌کس که یا ایرانی باشد یا با تاریخ این مرز و بوم آشنایی داشته باشد، پوشیده نیست. تاریخ سرزمین ما سرشار از فراز‌ها و فرود‌هایی است که پتانسیل این را دارند که از دل این حوادث و وقایع هزاران فیلم و سریال تولید شوند. از ابتدای سال جاری، وارش چهارمین سریالی است که تلویزیون تولید و پخش می‌کند و تم تاریخی دارد. «از یاد‌ها رفته»، «گیله‌وا» و «حکایت‌های کمال» سه سریال تاریخی دیگری بودند که در سال 98 تولید و پخش شدند.

سریال وارش که از هفته پیش از شبکه سوم سیما پخش می‌شود؛ در حقیقت داستان سه قشر از جامعه‌ی ایران در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ را روایت می‌کند و آن سه قشر شامل رعیت، اربابان و دولتمردان آن روزگار است. «یارمحمد» و «میرولی» به ترتیب با بازی علیرضا کمالی و هدایت هاشمی اصلی‌ترین نمایندگان قشر مستضعف و آسیب‌پذیر جامعه‌اند. یارمحمد بنا به اقتضای زندگی‌اش از سیستان و بلوچستان به خطه‌ی سرسبز گیلان مهاجرت کرده است و یک دوست و هم‌ولایتی قدیمی‌اش را در آنجا می‌یابد.

یارمحمد غریبه است و به دنبال کار، اما غرورش اجازه نمی‌دهد هر کاری را انجام دهد. زیر بار منت کسی نمی‌رود. میرولی نیز انسان نجیبی است که به دوست قدیمی، کار خوبی پیشنهاد می‌کند؛ اما دیگر زیردستان به رگ غرورشان برمی‌خورد که چرا شخصی که هنوز از راه نیامده، باید بالادستی کسانی باشد که عمری در آن حرفه عرق ریخته‌اند. یارمحمد هنوز در کش و قوس این جریان است که زلزله‌ای بزرگ او را داغدار می‌کند. خانه‌ی محقرش خراب می‌شود. همسرش از دنیا می‌رود و او می‌ماند و با پسر خردسالش...

از سوی دیگر «تراب» با بازی بهنام تشکر نماینده‌ی قشر خان و خوانین است؛ زورگو و پرمدعا با تعداد زیادی خدم و حشم، ولی در جای خودش آرام و دلسوز رعیت. او به هیچ عنوان آنتاگونیست مطلق نیست. دنبال زنی است که او را نمی‌خواهد، ولی تراب با وجود این که متاهل است، می‌خواهد دل آن زن را به دست آورد و آن زن کسی نیست جز وارش. وارش زنی است که هنگام تولد فرزندش، همسرش جواد ازدنیا رفته و با کوله‌باری از مشکلات تنها مانده است. 

از دیگر سو «فرمانداری» در آن منطقه زندگی می‌کند که فرخ نعمتی بازی آن را بر عهده دارد و نماینده‌ی قشر دولتمردان عصر پهلوی است. فرماندار مردی است در ظاهر دلسوز و در باطن رذل و فرصت‌طلب. در بحبوحه‌ی زلزله و گرفتاری مردم دنبال این است که صیادانش ماهی بیشتری صید و به کشور‌های همسایه صادر کنند. حکایت رذالت فرماندار را از زبان میرولی می‌توان شنید. فرماندار کسی است که برای بهره‌مندی خودش از صید، بنا بر آنچه میرولی می‌گوید، حتی اداره‌ی شیلات را نیز دور می‌زند تا از چنگال قانون فرار کند و خود را موجه جلوه دهد.

تراب نقشه‌ی قتل یارمحمد را عملی می‌سازد و وارش برای دومین بار همسرش را از دست می‌دهد. وارش می‌ماند و فرزندش و فرزند یتیم مانده‌ی یارمحمد و خواستگارانی هزار رنگ و پرمدعا از جنس مردمی که به ظاهر فرهنگ و ادبشان دنیا را در برمی‌گیرد، ولی چشم دیدن یتیم مانده‌ی یارمحمد را ندارند! و شرط ازدواجشان با وارش این است که آن یتیم مانده را به نوانخانه‌ی ایتام بگذارد که البته وجدان وارش راضی به هیچ‌کدام نمی‌شود؛ نه اینکه یادگار یارمحمد را به یتیم خانه بسپارد و نه این که به چنین خواستگاران دریده، بی ادب، بی‌مرام و بی‌معرفتی بله بگوید.

وارش از خانه‌ی صاحب‌خانه‌ای که علی رغم سن بالایش این چنین بی پروا خواستگاری می‌کند، نقل مکان می‌کند، اما حرف و حدیث مردم یک دم او را رها نمی‌کند. او سعی می‌کند در جامعه‌ای کوچک و مردسالار و این چنین بی‌پروا مستقل باشد و حتی اگر شده در گوشه‌ای از بازار بنشیند و کار بکند و لقمه نانی به کف آورد.

باری، این خلاصه‌ای از داستان و کاراکترپردازی‌های وارش بود. اما این داستان با همه‌ی قدرتش، در پردازش شخصیت‌هایی که شاید در اعماق تاریخ گم شده‌اند، آنها را یادآوری‌ می‌کند، هرچند این موضوع خالی از نقد هم نیست.

باید پرسید چرا شخصیت‌پردازی تراب این قدر ضعیف است؟ چرا هیچ عقبه‌ی درستی از شخصیت تراب بیان نمی‌شود؟ شخصیت خان بیشتر شبیه یک قلدر محله است تا خان. حتی در سریال نام خان بر او نگذاشته‌اند در صورتی که نماینده‌ی قشر خوانین و اربابان است. صحنه‌هایی مثل گاوبازی نمادی از اقتدار اوست، اما چه اقتداری؟! اگر شخصیت تراب صرفاً یک قلدر محله است که این نشان‌دهنده‌ی بی غیرتی اهالی روستا و محله است که جلوی گردنکشی‌های این قلدر را نمی‌گیرند؛ و اگرخان مقتدری است که باز این چه خانی است که یک زن یکه و تنها به خودش اجازه می‌دهد به سراپرده‌ی او برود و او را «تو» خطاب کند و دست رد محکمی به سینه‌ی او بزند و به پیشنهاد ازدواجش به سادگی «نه» بگوید. به راستی تراب قصه‌ی پر غصه‌ی وارش کیست؟ یک قلدر یا یک خان؟

در شخصیت‌پردازی یارمحمد نیز می‌توان رگه‌های قابل نقدی را یافت. او نماینده‌ی قشر محروم و مستضعف، اما حق‌جو و انقلابی است. پسرش در گیلان به دنیا می‌آید و زنش در همان گیلان از دنیا می‌رود. سرنوشتش شبیه سرنوشت وارش است از نوع مردانه‌اش. یک بار که تراب قصد آزار وارش را دارد، یارمحمد از راه می‌رسد و جلوی قلدربازی‌های او قاطعانه می‌ایستد.

بیننده تلویزیونی با دیدن چهار اپیزود اول این سریال اولین چیزی که از خودش می‌پرسد، این است که اگر چه یارمحمد حق‌طلب و حق‌جو و پروتاگونیست سریال است، میرولی چه؟ او چگونه شخصیتی دارد؟ یک بلوچ انقلابی مثل یارمحمد یا یک فرصت‌طلب؟ هرچند در همین چند اپیزود اولیه که از سریال می‌گذرد، کارگردان تلاش کرده از وی یک اپورتونیست با عقبه‌ی انقلابی معرفی کند تا یک انقلابی و حق‌طلب تمام‌عیار.

در این سریال علیرضا کمالی، هدایت هاشمی، سهیلا رضوی، بهنام تشکر، افشین سنگ‌چاپ، رحیم نوروزی، فرخ نعمتی، مهدی امینی‌خواه، شهرام قائدی، امیررضا دلاوری، داریوش کاردان، علی سلیمانی سرنسری، برزو ارجمند، رامین راستاد، انوش نصر، ساناز سماواتی و بهراد خرازی جلوی دوربین احمد کاوری رفته‌اند. لازم است این نکته ذکر شود که این سریال تاریخی تلفیقی از تاریخ این سرزمین و رمان مهاجران «هاوارد فاست» است و شاید به دلیل همین اقتباس از یک رمان با شرایط غیر ایرانی است که مخاطب در چند اپیزود اول نمی‌تواند به درستی طبقه‌ی برخی شخصیت‌ها را تشخیص دهد. شخصیت‌هایی که جایگاه و طبقه آنها در تاریخ ایران ثبت شده است، ولی شاید کمتر با رمان‌های خارجی انطباق داشته باشد. به امید آن که مدیران و هنرمندان رسانه‌ی ملی بیشتر به تاریخ این مرزوبوم دقت داشته باشند تا سریال‌ها و فیلم‌های درخور شأن‌تری ارائه دهند.

انتهای پیام/102

نظر شما