شناسهٔ خبر: 36956343 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

رونمایی از کتاب «مرگ در تختخواب دیگری»

خمین - ایرنا - «مرگ در تختخواب دیگری» عنوان رمانی است که به قلم نویسنده دلیجانی «مرضیه ابراهیمی» نوشته شده و عصر روز پنجشنبه با حضور منتقدان برجسته کشوری و علاقه‌مندان به کتاب‌خوانی رونمایی شد.

صاحب‌خبر -

این کتاب با ۱۲۴ صفحه در ۱۷ فصل با قطع رقعی و قیمت ۲۴۰ هزار ریال و در سال ۱۳۹۸ توسط انتشارات «سده » منتشر شد.
مرگ در تختخواب دیگری  دارای موضوع فلسفی است و روایت داستانی آن در فضای اسطوره‌ای فرهنگ ایران و در مرز بین این جهان و آن جهان در جهانی سوم، موسوم به «قاره هشتم» که کوه «قاف» در آن است و سیمرغ در آن زندگی می‌کند، رخ می‌دهد.
 بن‌مایه داستان بی‌قراری رابطه مرموزی است که از عشق و یگانگی و درهم آمیختگی جان‌ها تا شکستن مرز بین حیات و مرگ، انسان و حیوان‌، زمین و آسمان و هوشیاری و ناهوشیاری در نوسان بوده و شناخت نور عشق و پیوستن به آن، هدف اصلی داستان است.
در آیین رونمایی از این کتاب رمان دکتر «آریا پور فریاد شهرویی» مدیر ماهنامه سخن، «وسعت الله کاضمیان دهکردی» شاعر و روزنامه نگار، «سلمان جلالی» روانکاو و پژوهشگر سینما و ادبیات و «مهناز لاچین» منتقد ادبی حضور داشتند و در خصوص مضامین و نوشتار این کتاب صحبت کردند.
مرضیه ابراهیمی نویسنده کتاب مرگ در تختخواب دیگری در گفت و گو با ایرنا اظهار داشت: در شرایط کنونی زندگی مطالعه کتاب‌هایی با موضوعات روانکاوی و اجتماعی برای نویسندگی در دوران مدرن و نوشتن داستان با محتوا تاثیرگذار است.
« سگها در تاریکی سایه‌هایشان را گم می‌کنند» نخستین اثر این نویسنده است.
روایت ارایه شده در پشت جلد کتاب عنوان کرده است: هر شب در راه‌هایی دور و بی‌انتها که هیچ نمی‌شناسیم در شبکه‌هایی درهم پیچیده از خیابان‌هایی فراخ  و بی‌انتها، کوچه پس‌کوچه هایی تنگ و هزارتو غریب گام می‌زنم، به انسان‌هایی با چهره‌های مخدوش و بیگاه و گاه دشمن کیش برمی‌خورم.
برای یافتن چیزی اسرارآلود اما محض، برای دیدن مرگ در مسیر دایره‌وار  و سرگیجه‌آوری گیر افتاده‌ام و راه به هیچ کجا نمی‌برم.حتی خواب‌هایم هم از من فرار می کنند و من درخواب‌های خودم نیستم کس دیگرم، آن کس همان‌طور می‌نشیند و به من زل می‌زند ومن از کسی که در خواب‌هایم به من زل می‌زنند  عصبانی می ترسم.
من از آن همه صورت مخدوش که در خواب به من زل می زنند می ترسم،آخر چطور ممکن است آدم در  خواب به خودش زل بزند؟ از من چه می خواهد؟ آن هم در هزارتوهایی اینچنین ظلمانی و پایان ناپذیر،من از خواب‌هایم واهمه دارم.

سعی می‌کنم کمتر بخوابم و  خودم را از خوابه‌ام پرت کنم، اما نمی شود و نمی‌توانم خودم را از فریب چهره‌ها و سراب هزارتوها برهانم.

نظر شما