به گزارش خبرگزاری فارس از ابرکوه، رحیم میرعظیم پیشکسوت خبرنگاری شهرستان ابرکوه که قدم در راه نگارش مجموعه کتابهایی پیرامون زندگی شهدا با سبکی متفاوت به صورت داستان کوتاهِ کوتاه، نهاده است، پنجمین اثر از مجموعه روایتهای ماندگار را، منتشر کرد.
«روایت مشتاقی» نام جدیدترین اثر میرعظیم است که طی آن داستانهایی از زندگی دو برادر شهید که هر دو گام در جاده عشق نهادند و یکی به عنوان برادر بزرگتر همیشه جلوتر از دیگری حرکت کرده و چراغ راه عاشقی را نیز برای برادر کوچک، روشن نگه داشته است.
در کتاب مذکور خاطراتی از شهیدان مرتضی و علیاکبر، فرزندان غلامرضا مشتاقیان بهگونهای مکتوب شده است که افراد در سنین مختلف و در هر فرصت کوتاهی میتوانند به خواندن برگی از کتاب پرداخته و با بخشی از زندگی شهیدان نامبرده آشنا شود.
این خبرنگار که تلاش دارد بیشتر به روایت زندگی شهدایی بپردازد که تاکنون مطالب کمتری از آنان منتشر شده است، پیشازاین نیز آثاری همچون «فرشته یا آدمی»، «نیکبخت»، «شهر؛ یار» و «یک هفته در جهنم» را منتشر کرده است.
قهرمانان داستانهای روایت مشتاقی، دو برادر متولد دیماه، یکی در سال 35 و دیگری در سال 39 هستند که برادر بزرگتر یعنی مرتضی در 24 سالگی (سال 1359) و برادر کوچکتر یعنی علیاکبر در سن 22 سالگی (7 فروردین سال 1361) به شهادت میرسند.
غلامرضا مشتاقیان چند سال پیش از انقلاب ناچار شد برای تأمین زندگی از ابرکوه به شیراز مهاجرت کند تا با کارگری چرخ زندگی خود را بچرخاند. مرتضی و علیاکبر نیز همپای پدر برای آسایش خانواده کار میکردند و تنها به دنبال کسب روزی حلال بودند و کار در کارگاه نقاشی ماشین، رانندگی و ... برایشان تفاوتی نداشت.
مرتضی که دوران سربازی خود را در گارد شاهنشاهی گذرانده بود، با ظلم و ستمهایی که در آن دوران بر مردم میرفت، آشنا بود و همین مسئله باعث شد تا با اوجگیری انقلاب اسلامی، هر جا که میتوانست حضوری فعال داشته باشد.
بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، مرتضی مشتاقانه به جبهه رفت و در سال 1359 ابتدا بر اثر اصابت ترکش زخمی شد و سپس درحالیکه سوار بر استیشنی برای مداوا میرفت روی پل خرمشهر بر اثر انهدام استیشن به شهادت رسید تا نام بلند شهید و خرمشهر قهرمان، برای همیشه تاریخ با هم گره بخورد و در یادها بماند.
علیاکبر نیز که همچون برادر یکی از فعالان انقلابی بود، با پیروزی انقلاب اسلامی شاهد شهادت برادرش برای دفاع از میهن بود و عاقبت هم داغ مرتضی را دوام نیاورد و به عنوان بسیجی رو به جبهه آورد. علیاکبر قبل از رفتن به جبهه نبرد کارگر یک کارخانه بود.
او در جبهه به عنوان آرپیجی زن حماسهها آفرید و سرانجام پس از رشادتها و دلاوریهای مثالزدنی در هفتمین روز از بهار سال 61 در منطقه شوش و در عملیات فتح المبین، ملکوت نشین شد. از علیاکبر فرزندی به یادگار مانده است که به وصیت علیاکبر نام او را به یاد برادر شهیدش مرتضی گذاشتند.
داستانی از کتاب «روایت مشتاقی»:
علیاکبر با زیرپوش وارد خانه شد. گفتم: «باز هم که لخت برگشتی؟» گفت: «لختتر از ما هم در کوچه هست.» ژاکت راه، راه نو و خوشگلی را که صبح پوشیده بود، پیش چشمم آمد. خوشحال میشد که به دیگران کمک کند. من هم به کارهایش عادت کرده بودم. ناراحت هم اگر میشدم، با یک بوسه مشکلش را با من حل میکرد.
انتهای پیام/90027
نظر شما