شناسهٔ خبر: 36520821 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

گرچه عبارت ولایت فقیه در کلام علامه طباطبایی نیامده اما گرایش‌شان به همان سمت است

اندیشه سیاسی و اجتماعی علامه طباطبایی جزء وجوه کمتر پرداخت شده توسط محققین و رسانه‌هاست که منجر به سوءتفاهماتی در فضای عمومی و علمی شده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا،  آبان‌ماه هر سال با نام فیلسوف بزرگ معاصر مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره) گره خورده است، فیلسوفی که در امتداد سنت بزرگان حکمی ما نظیر ابن‌سینا، سهروردی و ملاصدرا قرار داشته و ضمن درکی که از مقتضیات زمان داشت توانست با فهم عمیق از سنت اسلامی ــ ایرانی‌ دست به کاربست مبانی و ظرفیت‌های آن سنت، در زندگی کنونی ما بزند. علامه طباطبایی گرچه بر حیطه‌های مختلف علوم و معارف دینی نظیر اصول و فقه مسلط بود اما با درکی که از خلأها و نیازمندی‌های سنت‌مان نسبت به زمانه‌اش داشت ممحض در تأملات ژرف فلسفی شد و ضمن ابداعات تازه‌ای که در این عرصه رقم زد، توانست شاگردان بزرگی را برای فرهنگ دینی، علمی و فلسفی ایران‌زمین تربیت کند، از این رو و برای تبیین بیشتر ابعاد زندگی علمی علامه طباطبایی(ره) و تأثیرات ایشان در ساحت فرهنگ معاصرمان، گفت‌وگویی با حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید احمد غفاری (عضو هیئت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه ایران) انجام دادیم.

*علامه طباطبایی به عنوان فیلسوف و همچنین عالم دینی، واقعیت و امور عالَم را چگونه درک می‌کرد؟

 فیلسوف متفاوت از متکلم، دغدغه حقیقت را دارد و واقعیت عینی برای فیلسوف، تعیین کننده‌ترین گزینه در همه ساحت‌ها، چه در ساحت اجتماع و چه در ساحت فرد است. لذا به نظر می‌رسد که ما اگر بخواهیم از منظر فلسفی مرحوم علامه را معرفی کنیم، باید بگوییم که مرحوم علامه حقیقت‌گرایی و واقعیت‌گرایی را مبدأ برای همه فعالیت‌های فردی و اجتماعی معرفی می‌کند لکن فیلسوف گران‌ قدری مثل علامه طباطبایی کانونی‌ترین گزینه واقعی و چه بسا واقعی‌ترین واقعیات در بین امور واقعی را ناظر به توحید می بینند. و طبیعتاً واقعیت گرایی بر اساس اندیشه علامه طباطبایی، عنوان توحید گرایی را با خودش به همراه دارد. لذا در ساحت فردی و اجتماعی انسان سعادتمند و جامعه سعادتمند از نظر علامه جامعه و فردی است که گرایش توحیدی او بیشتر باشد.

نکته مهم این است که مرحوم علامه طباطبایی در نظام تفکر فلسفیِ حکمت متعالیه در حال تأمل فلسفی‌اند. طبیعتاً یکی از اصول مهم حکمت متعالیه "نظریه تشکیک" است. نظریه تشکیک به ما می‌آموزد که هیچ گاه نگاه صفر و صد به چیزی نداشته باشیم. وقتی صحبت از سعادت فردی می‌کنیم، این گونه نیست که انسان یا کاملا سعادت‌مند است یا دچار شقاوت و بدبختی است، نخیر، ممکن است انسان سعادتمند باشد اما انسان دیگری از او سعادتمندتر باشد.

انسان‌ها لزوماً در سطح واحدی نیستند و گرایش به سوی خداوند و گرایش توحیدی در انسان شدت و ضعف دارد. آن گرایش ضعیف هم گرایش است و گرایش شدید هم گرایش است. لذا انسان سعادتمند زمانی به اصل سعادت می‌رسد که اصل گرایش توحیدی در او زنده باشد. حالا هرچقدر این گرایش توحیدی بیشتر شد، سعادت هم بیشتر خودش را نشان می‌دهد. در جامعه هم همینطور است و سعادت منوط به گرایش توحیدی است، یعنی جامعه سعادتمند از منظر علامه طباطبایی جامعه‌ای است که گرایش توحیدی او در اجتماع قوی‌تر باشد. در اینجا لازم است به ایده «فطرت در سعادت» که مرحوم علامه خیلی بر آن تأکید می کنند اشاره کرد. به نظر علامه، فطرت انسان به سوی گرایش توحیدی است و تمام تحولاتی که انسان در زندگی خودش شاهد است، می‌تواند با گرایش توحیدی تأمین کند. اصلاً اگر انسان را به حال خودش رها کنید، گرایش توحیدی دارد و این عوامل بیرونی‌اند که او را از گرایش توحیدی باز می‌دارند، لذا حرکت به سمت گرایش توحیدی حرکت آسانی است یعنی نیاز به هزینه خاصی نیست و انسان‌ها فطرتاً به سمت توحید حرکت می‌کنند.

*نگاه علامه طباطبایی به سیاست و حکمرانی چیست؟ آیا تئوری ولایت فقیه در نگاه ایشان مطرح است؟

در نگاه علامه(ره)، جامعه زمانی سعادت خودش را تأمین خواهد کرد که حاکم آن جامعه حکیمی باشد که حکیم به حکمت عملی و نظری باشد. ایشان مصداق چنین حاکمی را در زمان غیبتِ امام معصوم (ع) کسی می‌داند که حقیقتاً به قوانین اسلامی به لحاظ علمی و عملی آگاه باشد. عبارت ولایت فقیه در ادبیات علامه به کار نرفته است اما گرایش سخنان ایشان به همین سمت است. جالب اینکه مرحوم علامه برخلاف فلاسفه و عرفایی که در بحث ولایت سخن گفته‌اند، ولایت را به سرپرستی و زعامت مردم تدوین کردند. تدوینی که گاهاً مورد اعتراض هم واقع شده ولی من احساس می کنم این تدوینی که مرحوم علامه در کتاب شیعه در اسلام درباره ولایت داشتند، به خاطر همان حوادثی است که در آن روزگار مشاهده کردند. جنگ‌های جهانی اول و دوم و این نابسامانی کشوری و ملی در ایران و کشورهای منطقه، ایشان را به این سمت کشاند که باید به مسئله حاکمیت و سرپرستی در جامعه اسلامی توجه کرد. واقعاً جامعه نیازمند سرپرست است و بدون سرپرستی، عدالت و نظم فراهم نمی‌شود.

از نکات کلیدی و بسیار مهم در اندیشه علامه، ایده مدنی بالطبع بودن انسان است. انسان طبیعت‌اش اجتماعی است. ما شاید در زندگی فردی خودمان بتوانیم به خودمان تحمیل کنیم و برویم در تنهایی و انزوا زندگی کنیم ولی این تحمیلی خواهد شد. اگر ما انسان را با فطرت خودش تنها بگذاریم و بگویند که آن گونه که طبع تو تمایل دارد به آن سمت حرکت کن، انسان طبع و طبیعت‌اش به سمت اجتماعیت است و انزوا طلبی خلاف این است. کاملا واضح است این امر با رویکردی که اندیشمندان مسیحی به انسان توصیه می‌کنند که انسان صلاح‌اش در گرو جدا شدن از جامعه و در گرو رهبانیت است بسیار متفاوت است. این ایده مدنی بالطبع به ما این را می‌رساند که اگر انسان قرار است به سعادتی برسد، این سعادت در همین جامعه باید اتفاق بیفتد نه در بیرون از جامعه. انسان سعادتمند کسی نیست که خودش را از جامعه جدا کند، انسان سعادتمند کسی است که در همین جامعه همت کند و همراه این جامعه شود و باید به روح این مرد بزرگ درود فرستاد و چقدر زیباست بیان شریف ایشان در بحث امام شناسی و امامت شناسی که می‌فرمایند:«امام کسی است که تکلیف او هدایت جامعه است.»

از نظر علامه، اصلاً یکی از وظایف امام است که حق ندارد از جامعه خارج شود، حق ندارد که بگوید من چون پاکم از این جامعه آلوده جدا می‌شوم. انسان پاکی مثل امام معصوم موظف است خودش را در جامعه باقی بگذارد تا جامعه از پاکی انسان پاک بهره‌مند شود و به بهانه آلودگی اجتماع حق جدایی از اجتماع را ندارد. حال، جامعه هرچقدر با انسان پاک همراهی کند و هرچقدر حضور انسان پاک را در میان خودش تحمل کند، همانقدر در حرکت به سمت سعادت موفق‌تر خواهد بود. ما ثمره این نگاه را در اندیشه علامه طباطبایی و در شاگردان ایشان هم می‌بینیم.

همه شاگردان علامه در همین اندیشه‌ و جهتند و فعالیت جانانه‌ای از سوی شاگردان ایشان چه شاگردان جامعه تهران چه شاگردان قم مشاهده می‌کنیم در زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی و چه در زمینه‌های سیاسی مشاهده می‌کنیم. بخش اعظم سلامتی که جامعه ما در شرایط کنونی داراست را مدیون مرحوم علامه و شاگردانش است البته این سلامتی که من به جامعه نسبت می‌دهم به هیچ عنوان بدین معنا نیست که من از نابسامانی‌های اجتماعی بی خبرم، نخیر اما من در مجموع نگاه می‌کنم.

من به واقعیت‌های غیرقابل انکاری نگاه می‌کنم که اگر جامعه، دینی نمی‌شد حقیقتاً جای آن‌ها خالی بود. مثالی می‌زنم الان در کشور ما زمانی است که مسافرین و زائرین به سمت کربلا رفتند و در حال بازگشتند. میلیون‌ها انسان به این مسافرت رفتند و میلیون‌ها انسان نیز خودشان را عنوان جامانده دادند و حسرت این سفر را داشتند اما شما یک نگاهی به جامعه همسایه‌مان در پاکستان بیندازید که دولت پاکستان نه تنها کمکی به زائرین نکرد بلکه سد راه آن‌ها شد و حرکت‌شان را به سمت سفر زیارتی اربعین ممنوع کرد. چرا اینطور است؟ این وضعیت بدین جهت است که جامعه پاکستان به دلیل حکمرانی حاکم طاغوتی از فضیلتی که در زیارت اربعین است، احساس آسیب می‌کند. این مردم از خودگذشتگی و فداکاری ماجرای اربعین را می‌بینند، برمی‌گردند و فضیلت‌ها را با خودشان بر می‌گردانند، این به جامعه طاغوت آسیب می‌رساند.

به نظر می‌رسد که تعبیر تقدم واقعیت‌گرایی و توحیدگرایی بر همه امور اجتماعی گزینه بسیار کلیدی و صحیح‌تری‌ست و من این را در جامعه امروزمان فراهم می‌بینم، هم در بین مردم و هم در بین بخشی از مسئولین. شاید بخشی از مسئولین ما به این درک نرسیدند که فضای سیاست‌زده را ترک کرده و بیایند با حرکت توحیدی، مردمی و عزتمندی که سعادت آن‌ها را هم تأمین می‌کند همراه شوند اما قاطبه مردم حرکتشان حق محور و توحید محور است. لذا من در همان نگرش تشکیکی احساس می‌کنم که ما در جامعه خودمان سهمی از حرکت گرایش به توحید را مشاهده می‌کنیم. همه باید با هم همکاری کنیم تا این سهم رفته رفته بیشتر شود.

*روش سلوکی علامه طباطبایی در امور معنوی و عرفانی چگونه بود؟

 مرحوم علامه ابعاد مختلفی دارند که یکی از ابعاد مهم و موثر ایشان، بُعد عرفانی و شخصیت سلوکی ایشان است. مرحوم علامه از شاگردان بسیار موفق مرحوم آقای قاضی بودند و بارها نقل شده است مرحوم قاضی پشت سر علامه طباطبایی نماز می‌خواندند و به ایشان اقتدا می‌کردند یعنی ایشان را شخصیت وارسته‌ای می ‌دیدند. باید توجه کرد که چنین شخصیت عظیم عرفانی، امروز موضوع صحبت ماست. در اندیشه‌های عرفانی قاعده کار بر این است که سلوک عرفانی مبتنی بر نفی خود است، نه نقد خود.

در حقیقت «من» برای سالک عرفانی حجاب اکبر است تا زمانیکه این «من» در میان است و تا زمانی که این «من» در منش، حرکت اجتماعی و فردی موثر است، گرایش توحیدی و سلوک معنوی در معرض آسیب است. بنابراین انسان هرچقدر که بتواند این من را از مسیر زندگی خودش  حذف کند و به جای من به خدا نظر کند و خدا را محور فکر خویش قرار دهد به نظر می‌رسد که به سعادت نزدیک‌تر است. لذا در سلوک عرفانی قاعدتاً اولین سفر، سفر از من به سوی خداست و این اولین گامی است که یک سالک عارف برمی‌دارد و در سفرهای بعدی به سوی خدا سیر می‌کند. این گام اول آسان‌ترین و ابتدایی‌ترین گام است که البته برای من و امثال من سخت‌ترین گام است. همین حرف من خودش در زندگی ما یک معضلی است. ما چقدر روی این "من" سرمایه گذاری می‌کنیم و چقدر روی آن حساب باز می‌کنیم؟ کافیست یک نفر به این "من" آسیبی بخواهد برساند و یا تشری بزند، محکم مقابل او می‌ایستم. لذا من به جای کلمه نقد خود، نفی خود را به کار می‌برم.

علامه توصیه بزرگی که در سلوک معنوی دارند، "نفی خود" است. اگر "خود" حذف شود، جامعه به جای او نمی‌نشیند، خدا به جای او می‌نشیند و می‌دانید جامعه محصول همین افراد است. اگر در جامعه‌ای افراد یاد بگیرند که "من" را کنار بگذارند، اگر من را کنار گذاشتند و خدا را بیاورند همه چیز فراهم می‌شود.

در این حرکت اربعین، یکی از اموری که به این حرکت عظمت می‌بخشد همین نفی "من" است. آن کسی که خودش فقیر است ولی می‌رود از دیگری قرض می‌گیرد تا برای برای زائر اباعبدالله(ع) خدمت کند. شما بر اساس کدام اندیشه انسان محور می‌توانید این را توضیح دهید؟ آیا می‌توانید بگویید این شخص خود را کنار گذاشته، تا دیگری را مقدم کند؟ خوب این من و دیگری با هم چه فرقی می‌کنند؟ هر دو انسانند، چرا دیگری باید به جای من بنشیند مگر او چه تمایزی از من دارد، او هم انسان است، من هم انسانم. چرا این مال باید به دست دیگری برسد؟ شما تا خدا را به میان نیاورید، این حرف‌ها مقدور نشده و معنا نمی‌یابند. زمانی این حرف‌ها مقدور می‌شود که "من" حذف شود و خدا به جای من بنشیند. آنگاه خواهید دید که چقدر راحت می‌توان از جان، مال، اولاد و همه چیز گذشت.

به عنوان نکته پایانی تذکر این نکته به جاست که همه می‌دانیم فرهنگ چیزی نیست که یک شبه تدوین شود و یک شبه همه امور فرهنگی فراهم شود. چنین توقعی نیز از مسئولین فرهنگی نمی‌توان داشت اما قاعده کار این است که مسئول فرهنگی خودش را موظف ببیند و مجاهدانه در خدمت فرهنگ شیعی قرار بگیرد. آنچه که مقتضای فرهنگ شیعی است این است که به سیر معنوی در گام‌های زندگی بشری توجه شود.

طبعاً گرایش به توحید چون رکن توجهات مرحوم علامه طباطبایی است گزینه بسیار مهمی است که باید در ادبیات نسل جدید ورود پیدا کند و هم در بُعد عملی و هم در بُعد نظری تقویت شود. باید این امر مهم وارد در قالب‌های مختلفی همچون داستانک‌ها، اشعار و... به کتب درسی‌مان وارد بشود. البته در این بین توجه به جایگاه ولایت و انسان کامل در سلوک انسانی در اندیشه علامه بسیار مهم است. جایگاه امام در همین سلوک معنوی و دستگیری او در سلوک معنوی بسیار مهم است. به نظرم این تعبیری که زمانی از مرحوم علامه نقل شد که ایشان فرموده بودند:«توسل به اباعبدالله (ع) از نماز شب خواندن تأثیر عمیق‌تری می‌تواند در سلوک معنوی داشته باشد.» تمام گیر جامعه ما و انسان‌ها در همه جوامع این است که انسان‌ها یک من طاغوتی در امورشان مطرح می‌کنند و قادر به حذف این من نیستند. لذا "گرایش توحیدی" با همراهی آموزه "توسل به مقام انسان کامل" و مقام ولی الله آن چیزی است که برای جوان امروز ما می‌تواند بسیار کمک کننده و در سلوک معنوی، واقع گرایانه باشد زیرا همانطور که مستحضرید جوان امروز ما هم در فضاهای مجازی و هم در فضاهای حقیقی در معرض آسیب‌های بسیار متنوعی است و علی رغم هزینه هنگفتی که از سوی استکبار و استعمار برای به نفوذ درآوردن جان و فرهنگ جوانان می‌شود اما ماجرای عظیمی همچون اربعین تمام این امور را خنثی می‌سازد. باید محبت و معرفت نسبت به اهل بیت(ع) در جامعه بواسطه سیاست‌ گذاری‌ها و... بسط و توسعه بیابد.

انتهای پیام/

نظر شما