سید حسین رسولی
پیام دهکردی از جمله هنرمندانی است که احتیاج چندانی به معرفی ندارد و یکی از شناخته شدهترین چهرههای تئاتر ایران است. چه زمانی که در اجراهای زنده یاد حمید سمندریان بازی میکرد و چه حالا که در سریالهای پر طرفدار تلویزیون ظاهر میشود. دهکردی چهرهای اهل شعر و ادبیات هم است که از فضای مجازی فراری است. دهکردی مدتهاست که به شهر لاهیجان نقل مکان کرده و در آنجا به آموزش جوانان میپردازد. دهکردی در این سالها با اجراهای متفاوتی چون «مرگ و پنگوئن» در تئاتر شهر میزبان علاقهمندان تئاتر بوده و در بیستودومین جشنواره تئاتر فتح خرمشهر هم مدیریت کارگاههای آموزشی را بر عهده داشت. دهکردی نگاهی گیرا و حضوری گرم دارد و میتوانید ساعتها از گفتوگو با او لذت ببرید. به همین دلیل گفتوگویمان با او تا ساعت ۲ بامداد طول کشید تا بتوانیم سر فرصت به جنبههای مختلف تئاتر این روزهای ایران بپردازیم.
این سالها شاهد سکون و رخوت و ایستایی عجیبی در جشنوارههای تئاتری هستیم. خصوصاً از سوی نسل کهنهکار تئاتر؛ البته که جوانان شور و شوق فراوانی دارند ولی گویا اجراهای آنان معطوف به سیاستگذاران و داوران شده است نه تئاتر به مثابه تئاتر. حتی شاهد آشفتگی در نظریهها و اجراها هستیم. گاهی اشاراتی میشنویم مبنی بر تلفیق نظریههای گوناگون کارگردانی مانند ترکیب نظرات تئاتر سیاسی اروین پیسکاتور با شکل و شمایل گروتسک که از اساس غلط است. به طور مشخص آیا جشنوارهها به تئاتر ایران ضربه نمیزنند؟
به اعتقاد من جشنوارهها باعث زنده نگه داشتن تئاتر میشوند. و البته نباید از وجود افرادی هم غافل شد که خواهان تعطیلی تئاتر در این کشور هستند. این موضوع را باید با نگاه به سالهای دور بررسی کنید نه امروز. من حتی در سال گذشته هم اشاره کردم دیگر وقت آن رسیده جشنواره تئاتر فجر دو سال استراحت کند. گفتههایم باعث واکنش افراد زیادی شد و اعتراض کردند و گفتند حالا که به چهل سالگی انقلاب رسیدهایم چرا باید این کار را بکنیم؟ به نظرم با این کار میتوانستیم یک رنسانس جدید پدید بیاوریم. منتها کسی جرأت نکرد جشنواره تئاتر فجر را متوقف کند تا به بررسی و آسیبشناسی حرفهای بپردازیم.
امروز حجم عظیمی از دیدگاههای پوپولیستی بر سر مردم آوار شده است که باعث سطحینگری شده است. هنرمندان هم از دل مردم میآیند و از آنان جدا نیستند بنابراین شاهد افزایش کارهای مبتذل و سطحی در دل تئاتر هستیم. در صورتی که یک هنرمند تئاتری باید بتواند ۱۰ سال آینده را پیشبینی کند و دست به تحلیل آن بزند نه اینکه از جامعه خود جا بماند. ما جریان روشنفکری پویا و کنشگری نداریم و این مسأله باعث ضربه مهلکی به جامعه شده است؛ البته به تعداد فراوانی شبه روشنفکر داریم که ضد روشنفکر حقیقی هستند.
جالب است که هنرمندان مطرح و تأثیرگذار تئاتر ایران از پیام دهکردی تا حسن معجونی و امیررضا کوهستانی میل و رغبتی به حضور در جشنوارهها ندارند. چرا این وضعیت شکل گرفته است؟
چه باید گفت؟... روزی یک بنایی وارد خانهای شد و به او گفتند بخشی از دیوار فرو ریخته و درها و پنجرهها خرد شده و تأسیسات هم خراب است. بنا هم نگاهی کرد و گفت کجای این خانه را درست کنم؟ وضعیت تئاتر ایران همینقدر آشفته است و مسأله اصلی ما فقط معطوف به دولت و جشنوارهها نیست. هنرمندان تئاتر صنف و اتحادیه قدرتمندی ندارند. قطعاً مجموعه بلاهای ریز و درشتی باعث این آشفتگی شدهاند و از سوی دیگر، من اولین کسی بودم که در زندان قصر هنگامی که قرار شد باغ موزه بشود، اجرای تئاتر داشتم. برای اولین بار تئاتر نامرئی را در متروی تهران اجرا کردم و حتی تلاش کردم جشنواره تئاتر امید را بدون ممیزی و سانسور راه بیندازم که از اولین جشنوارههای تئاتر خصوصی بود. ما سانسور را حذف کردیم چون تئاتر خصوصی باید بدون ممیزی مراکز دولتی باشد وگرنه معنایی ندارد. من این همه تلاش و تکاپو انجام دادم ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم. تنها باید در حیطه شخصی و فردی خودم درست عمل کنم. اگر من بهصورت فردی توانستم کار درستی انجام بدهم باعث تراوش امید خواهم شد و شاید آن تراوش از یک شهر کوچک به کل کشور سرایت کند. من زمانی تصمیم گرفتم به شهر لاهیجان بروم و مطمئن بودم که تأثیرگذاری را باید از شهر کوچکی آغاز کنم. جالب است که شهر کوچک لاهیجان دچار همان مشکلات شهر تهران بود ولی تصمیم گرفتم مقاومت کنم. امروز به نسل دهه ۸۰ خیلی امیدوار هستم.
چرا به نسل دهه ۸۰ امیدوار هستید؟
من بارها درباره نسل دهه ۶۰ از واژههای دلسوزانه استفاده کردهام و بارها گفتهام آنها نسل سوخته هستند. این نسل بسیار تلخ است و زندگی سختی داشته است و حتی نمایشی با عنوان «متولد ۱۳۶۱» را با احترام و توجه به این نسل اجرا کردم. به نغمه ثمینی پیشنهاد نوشتن این نمایشنامه را دادم و سپس آن را روی صحنه بردم. احساس کردیم نسل دهه 60 به قدری ظرفیت و بزرگی دارد که باید در موردش کار شود و ما باید جلوی این نسل بایستیم و احترام بگذاریم. سارا بهرامی و مینا ساداتی و خاطره حاتمی از جمله شاگردان من بودند و از این تئاتر وارد جریان حرفهای شدند. این نسل از داخل شکم مادرش دچار مشکل بود. این نسل توان فاعلیت ندارد ولی نسل دهه ۱۳۸۰ بسیار شجاع است با اینکه بسیار سطحی هم است. من سر کلاسهایم میگویم با من مخالفت کنید و بجنگید و در تأیید من عمل نکنید ولی تنها دهه هشتادیها این کار را میکنند. حتی یک دختر دانشجوی دهه هشتادی در لاهیجان دارم که اول خیلی معترض بود ولی به مرور راه افتاد و اعتراض خودش را همراه با کتاب و علم کرده است. درست است که شیطنت دارند ولی خیلی فعال هستند و شور و هیجان عجیبی هم درون شان موج میزند. بعدها همین دختر خلاصه پرده اول نمایشنامه «باغ آلبالو» را نوشت و من را دچار شگفتی کرد. او یک روایت نو و خلاقه از باغ آلبالو داشت. اولش باورم نمیشد ولی بعد آن را در کلاسهای دیگر خواندم و همه مات شان برد. من به این نسل امید دارم.
چرا در فضای مجازی حضور ندارید؟ با این فضا مشکل دارید؟ در حال حاضر که ما شاهد رقابت عجیبی بین هنرمندان برای حضور در این فضا هسیتم ولی شما از آن دوری میکنید.
این گوشیها ذهن آدم را به هم میریزند. یک هنرمند یا یک روشنفکر نباید مثل دیگران زندگی کند و باید هزینه زندگی متفاوت خود را بدهد. پروانه محسنیآزاد (همسر بیژن نجدی) تعریف میکرد گاهی به بیژن نجدی عزیز میگفت: «بیژن جان چرا کتابهای دیگران را نمیخوانید؟» و او هم میگفت: «هویت قلم من با این خواندنها از بین خواهد رفت.» کتاب «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» را حتماً بخوانید و دریابید بیژن نجدی چه کرده است. من به همه میگویم کتابهای دیگر را کنار بگذارید و اول اثر نجدی را بخوانید. البته این افکار به معنای دوری از تکنولوژی و عقب ماندگی نیست. من اخبار را دنبال میکنم و برخی روزنامهها را هم میخوانم. البته بیشتر عاشق کتاب و شعر هستم و هیچ روزی را بدون مطالعه شعر سپری نمیکنم. همین امروز تلاش کردم پیامکی به یکی از دوستان بفرستم ولی وقتی دیدم امکان دارد به او زنگ بزنم پشیمان شدم و تماس گرفتم. سهولت زیاد به نظرم خوب نیست. آسیب فضای مجازی و بحث «پرسهزنی ذهن» هم خیلی جدی است و چندین دانشمند در حال مطالعه روی آن هستند؛ مثلاً ما در این مکان نشستهایم ولی ذهنمان در ۱۰۰ مکان دیگر پرسه میزند. ما در فضای مجازی شاهد صدها عصاره زندگی هستیم و این امر باعث مشکلهایی میشود. یک بحران دیگر هم داریم که به بحران «چند شخصیتی شدن» مشهور است یعنی اینکه افراد دارای چند شخصیت در فضای مجازی هستند و هر کدام از این شخصیتها کاری متضاد انجام میدهند. من همیشه دوست دارم بهترین امکانات را داشته باشم و بهترین غذاها و لباسها را بخرم ولی از فضای مجازی دوری میکنم و به نظرم مضرات آن بیشتر از سودهایش است. شما زمانی به دانایی میرسید که عمیق باشید و فضای مجازی انسان را سطحی میکند.
نظر شما