قاسم رحمانی
قبل از هر چیز باید گفت که مصطفی کیایی، فیلمساز خوبی است و حاشیه هم نداشت اما به دلیل سیاست های وزارت ارشاد و دست اندرکاران جشنواره فجر، کژراهه ای را انتخاب کرده که انتهای آن خیلی زود به پرتگاه سقوط میرسد.
«مطرب» درباره مطربی به نام ابراهیم است نه موسیقیدانی به ایننام. یک خواننده کوچه بازاری که موسیقیدان ها هم آنها را مطرب میدانند. این اثر تاسف برانگیز، مصداق همان ضرب المثلی است که در فیلم به آن اشاره شده که دروغ، دروغ میاره. هیچ خواننده یا موسیقی دانی در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن دستگیر یا حتی بازداشت نشد. آنچه در فیلم ادعا شده، نه تنها دروغ بزرگی است بلکه تحریف تاریخ است. وقتی اولین دروغ به تصویر درآمد، به دروغ های بعدی هم نیاز می شود. اینکه به یک خواننده کوچه بازاری، اجازه کنسرت داده نشده و حالا او مجبور است برای رسیدن به رویایش به سرزمین آرزوهای فیلمساز؛ (ترکیه!) برود از آن دروغهای شاخدار و توهین به شعور تماشاگر است. چرا که هیچ کسی، برای یک خواننده کافهای که مشتی جاهل مخاطبش هستند، کنسرت برگزار نمیکند.
انگار، فیلمساز از جایی تحت فشار بوده که برای یک خواننده کافه ای، مرثیه کنسرت نداشتن را به تصویر بکشد و برایش مظلوم نمایی کند. چرا که ابراهیم مطرب (نه ابراهیم موسیقی دان) چند بار در فیلم، توهم اگر اسفند انقلاب شده بود... را تکرار می کند و آخر هم با اعتراض کنایه وار دوست و خانواده اش مواجه میشود. یعنی فیلمساز میداند، که این توهمی بیش نیست، اما باز هم برای او مظلوم نمایی می کند. بویژه آنکه خواننده های کوچه بازاری، وقتی به سرزمین های آزاد آن ور آب از دوبی تا لسآنجلس رسیدند باز هم کافه ای ماندند که ماندند و کسی برایشان کنسرت برگزار نکرد.
ضمن اینکه کافهنشین ها و کوچه بازاری ها، نوعا از این خالی ها که اگر فلان نمی شد ما بهمان می شدیم، زیاد می بندند ولی اینقدر مرام دارند که دروغ نگویند و درباره ناموس خود، شوخی جنسی نکنند.
دروغ بعدی این است که با کنایه، جوری از لغو کنسرتها بگویی که انگار همه کنسرتها تعطیل شده است. آن هم در دوران دولتی که در شهر قم، کنسرت مختلط برگزار کرد و زنان و مردان نامحرم، ظفرمندانه با یکدیگر دست دادند. امری که رژیم طاغوت هم جرات انجام آن را نداشت. اصرار برخی برای اجرای کنسرت در شهرهای مذهبی قم و مشهد، ادامه خطی است که به بهانه کنار گذاشتن سنتهای غلط، تقدس زدایی از اموری را هدف گرفته که مخالف عقیده قاطبه ملت ایران است، حتی آن هایی که در انتخابات شرکت نمی کنند یا شرکت می کنند و به دولت حاضر رای دادهاند.
دروغ دیگر که از «خودهمه پنداری» ناشی میشود، این است که بگوییم، همه به دنبال مهاجرت هستند. اگر عده ای عشق ترکیه و کانادا و دیگر جاها هستند، باشند اما این چه توهمی است که خود را همه میپندارند. اگر کسی با دیدن ترکیه دچار «ندیدبدید بازی» میشود، باید مشکل خودش را رفع کند نه اینکه «همه» را ندیدبدید معرفی کند. بخاطر به دست آوردن دل دوتابعیتی ها، دروغ نگویید!
تحقیر خود، ملت، آداب و رسوم و هر آنچه متعلق به ماست بخاطر دیدن چند خیابان و زرق و برقهایش، در برابر کشورهای پیشرفته هم نشانه خودباختگی است چه برسد به کشوری که همه هست و نیست خود را به یک اشاره آمریکا بند کرده و در زمره شکست خوردگان منطقه هست و خواهد بود و مانند بنای «سنمار» است که با خارج کردن یک خشت، کل بنا فرومی ریزد. خشتی که آمریکا می داند کدام است و ترکیهایها نمیدانند.
کیایی، فیلمساز خوبی است اما گیر مدیرانی افتاده که یا به فیلم های سفارشی خودشان جایزه می دهند یا به فیلم هایی که کنایه ای نثار جمهوری اسلامی کنند و محض رضای آن ور آبی ها برای تمدید تابعیت یا دریافت جایزه و کف و سوت و هورا و التماس سلفی، چند خط قرمز مردم را به نام عبور از خطوط قرمز نظام، رد کند و فریاد بزند که از پیر و جوان همه به دنبال مهاجرتند. رفتار مدیران ارشاد و جشنواره به سینماگران فهمانده که برای دریافت سیمرغ و اکران در زمان خوب، «مجبورند» به یکی از این دو راه متوسل شوند و کیایی به شکلی ناشیانه، به همین دام افتاده است، هر چند که بگوید جایزه مهم نیست.
باید فکری اساسی درباره متولیان فرهنگ که بعضا به شدت مرعوب هستند، کرد. مدیرانی که حتی جرات نمیکنند به فیلمساز بگویند، دروغ اول فیلم را حذف کند، چون تحریف تاریخ است و همان طور که سینماگران بیانیه نوشتن بلدند، مورخان هم بلدند و البته می توانند از فیلمساز و ارشاد، شکایت کنند. از داوران جشنواره فجر که بعضا دوتابعیتی هستند و به فیلم ضد منافقین جایزه نمیدهند، انتظاری نیست که فیلمساز بی حاشیه را تحویل بگیرند اما کدام جشنواره ولو خصوصی، آدم ضد خودش را به عنوان داور، قبول میکند!
سخن درباره سیاستهای ارشاد و جشنواره زیاد است و فرصت دیگری می طلبد اما مسئولان از قربانی شدن فیلمسازان مستعد به پای منافع یک اقلیت، جلوگیری کنند.
نظر شما