شناسهٔ خبر: 36470553 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران‌ورزشی | لینک خبر

چند پرده از ماجراهای دور و نزدیک تیم ملی برای مارک ویلموتس

کی‌روش از همین مهلکه‌ها و آتش‌ها گذر می‌کرد

صاحب‌خبر - فرشاد کاس نژاد فوتبال بدون مقایسه‌ها عیار نامعلومی خواهد داشت. فوتبال، نفرت‌ها و عشق‌ها را در لمحه‌ای تولید می‌کند. یکباره شیفته می‌شویم و یکباره متنفر. در چشم برهم‌زدنی تمام رویاها را در چنگ خود می‌بینیم یا همه چیز را از کف می‌دهیم. فوتبال همین است و با مقایسه‌ها و هیجان ما در اظهارنظر، زنده و جذاب است. دو شکست پی در پی مارک ویلموتس در راه جام جهانی کافی است برای اینکه او با کارلوس کی‌روش مقایسه شود. گریزی نیست. نباید چنین مقایسه‌هایی را بی‌راه دانست. ناخودآگاه و جالب است و ملالی نباید داشت اما دو شکست یک مربی را با جلوه‌های باشکوه دوران ۸ ساله یک مربی دیگر مقایسه نمی‌کنند. این خطاست. وقتی از کارلوس کی‌روش حرف می‌زنیم، باید از کارلوس کوئیروز شروع کنیم، از روزهایی که هنوز نامش را با تلفظ‌های مختلفی می‌نوشتیم. از بهمن ماه ۸۹، وقتی او به فدراسیون ایران پاسخ منفی داد اما ۱۵ اردیبهشت ۹۰، سال را با مربی جدید آغاز کردیم. پاسخ منفی کی‌روش به دلیل تنش‌های سیاسی ایران در آن ماه‌ها بود و بعد او متقاعد شد که می‌تواند پروژه‌ای را تا جام جهانی ۲۰۱۴ با ایران شروع کند. کی‌روش در شروع، حیرت‌آور و فوق‌العاده نبود. نه او و نه هیچ مربی دیگری در یک پروژه ملی چوب جادو ندارد که یک جریان بزرگ بسازد و تیم ملی یک کشور را دگرگون کند. یاد عکسی از پیام پارسایی می‌افتم، عکسی از کی‌روش در کنفرانس مطبوعاتی. پشت سر کی‌روش تصویری از نماد جام جهانی ۲۰۱۴ بود و کی‌روش سرش را بالا گرفته بود و انگار آن نماد را با حسرت نگاه می‌کرد. این عکس برای من در سال ۲۰۱۲ چنین معنایی داشت که ایران با کی‌روش حتی به جام جهانی نخواهد رفت. تیم ملی نمایش‌های ناامیدکننده کم نداشت و از کی‌روش هنوز ردپایی در تیم ملی پیدا نمی‌کردیم. درباره کی‌روش در همان آغاز راه کار به جایی رسید که چهره‌هایی مثل علیفر درباره‌اش گفتند او سرمربی نیست و نتایج او را یک مربی لیگ یکی هم می‌تواند بگیرد. کی‌روش دوره‌های پرتنشی را در همان آغاز راه در ایران تجربه کرد و فارغ از حملات لوده‌ها به او، عملکرد کارلوس کی‌روش انتقاد برانگیز بود. او هنوز نمی‌توانست موافقانش را منطقی جلوه دهد. موافقانش روی موج حضور یک مربی خارجی، نوعی شیفتگی را تصویر می‌کردند و مخالفانش تند و بی‌پروا اغلب نقدهای بیراهی داشتند. موافقت و مخالفت با کی‌روش، هر دو منطقی و متعادل نبودند. ویلموتس اما در موقعیتی به ایران آمده که حضور یک مربی خارجی در قواره او، جریانی را شیفته نکرده و جریان دیگری را به نقدهای تند وانداشته است. شیفتگان و مخالفان زندگی حرفه‌ای با کی‌روش را ۸ سال تجربه کرده‌اند و ویلموتس آنچنان نام عجیبی نیست که شیفتگی و مخالفت را در ذهن‌ها بیدار کند. دو شکست پی در پی اخیر ایران اما ویلموتس را به گوشه رینگ فرستاده و درباره او تردیدهای زیادی را ساخته اما کی‌روش نیز موقعیت‌های ناامیدکننده کم نساخت. شاید این وضعیت نگران کننده در مرحله گروهی مسیر جام جهانی ۲۰۲۲ بحرانی زودهنگام برای رسیدن به جام جهانی باشد اما بحران در مسیر صعود را با کی‌روش در مراحل بالاتری تجربه کرده‌ایم و طرح این بحث که با کی‌روش بدون دردسر، صعود به دو جام جهانی را تجربه کردیم ناشی از فراموشکاری تاریخی است. درباره کارلوس کی‌روش، دوست داشتن یک مربی و خسته شدن از دستش را می‌توانیم مرور کنیم، از بدترین روزها تا بهترین‌ها. از شکست تا نمایش‌های جانانه. از تیمی بی‌نظم و خالی از معنا تا تیمی که فوق‌العاده بود. همه اینها را کی‌روش ساخت، تصویرهای زشت و زیبا در دوره‌های مختلف کارش در ایران. با کی‌روش به روزهایی رسیدیم که بنویسیم آنچه باقی مانده، آنچه اثر کارلوس کی‌روش است، نه جامی است و نه شور پیروزی‌های فوق‌العاده و نه کامیابی‌های ماندگار. از کی‌روش اما تیمی بجا مانده که شأن حرفه‌ای را می‌فهمد، خوش‌فرم است، لاابالی نیست و حال تماشاگر را با چهره‌های فرومایه خراب نمی‌کند. سلیقه بهتری را برای تماشاگر می‌سازد و در گزینش بازیکن وسواس‌هایی دارد. در تیم کی‌روش بازیکنان از فیلتر سلیقه یک مربی گذشته‌اند که کلاس حرفه‌ای بازیکنان را در انتخاب‌هایش یک ملاک می‌داند و هر بی‌قواره و بی‌مایه‌ای را به تیم راه نمی‌دهد. از کی‌روش می‌شد انتقاد کرد که چرا علیرضا حقیقی را به رغم اشتباهات ویرانگری که در کارنامه دروازه‌بانی‌اش دارد به دیگران ترجیح داده اما نباید از یاد برد که حقیقی در نمایش‌هایش نشانه‌های یک دروازه‌بان درجه اول را داشت و استایل و ستاره بودنش امیدهایی را می‌ساخت. حتی او به رغم تمام انتقادات در جام جهانی ۲۰۱۴ درخشید. تیم ایران با قوچان‌نژاد، دژاگه، آزمون، جهانبخش و بقیه پرنسیب بالاتری یافت و این پرنسیب با خلعتبری، رضایی، رحمتی و بازیکنانی از این دست خدشه‌دار می‌شد. با کی‌روش صاحب تیمی شدیم که کلاس اجتماعی بالاتری دارد و ساختن چنین تیمی در این فوتبال بی‌در و پیکر البته که کار مهمی است. کی‌روش در فوتبالی کار کرده که آیت‌اللهی و کفاشیان و تاج مدیرانش هستند، فوتبالی که عابدینی و فتح‌الله‌زاده همچنان خود را صاحب افتخار در مدیریت می‌دانند و فوتبالی که حسین فرکی در آن جام می‌برد. به کی‌روش بگوییم که فهمیده‌ایم میان این کج‌سلیقه‌ها و بی‌ایده‌ها و کج و کوله‌ها تیم خوش سلیقه‌ای ساخت. با خود نگوید اینها همین خوش سلیقگی را هم ندیدند، ساعتم با آن بند سه رنگ را هم ندیدند. کی‌روش را تا این اندازه می‌توانستیم دوست داشته باشیم و گاه می‌توانستیم از موج‌سازی‌هایش هنگام تمدید قرارداد، یا از شیفتگی بی‌حد و برخورنده دوستدارانش خسته و دلزده شویم. قهر مارک ویلموتس به دلیل پرداخت نشدن مطالباتش پیش از بازی سرنوشت‌ساز با عراق، از جمله اتفاقاتی بود که با کی‌روش نیز بارها تجربه‌اش کردیم. او سیاست‌های پیچیده خودش را هنگام دریافت مطالبات و تمدید قرارداد داشت اما باید درباره ویلموتس نیز این را قبول کرد که رها کردن کارش پیش از بازی با عراق اگرچه به دلیل موجهی بود اما به تیمش آسیب رساند و اردوی پیش از بازی با عراق را تحت تأثیر قرار داد. در این زمینه‌ها ضعف‌های بزرگ مدیریت در فدراسیون فوتبال البته باید مورد نقد باشد، هم در زمینه پرداخت به موقع مطالبات مربی و هم در زمینه روش مذاکره و ارتباط با مربی. فدراسیون فوتبال هنگام عقد قرارداد با ویلموتس ادعا کرد که وقایع تلخ با کی‌روش تکرار نمی‌شود و قرارداد محکم و فکرشده‌ای با ویلموتس امضا کرده‌اند. مسأله اما فقط بندهای قرارداد نیست، مسأله این است که رفتار فدراسیون با سرمربی تیم ملی باید حرفه‌ای باشد تا کار به این تنش‌ها و آسیب به تیم نرسد، چه در دوره کی‌روش و چه ویلموتس. مربیان خارجی در فوتبال ایران در مقابل مدیران و مسئولان فوتبال و ورزش حکایت‌هایی دارند. مربیان رفتارهای غیرحرفه‌ای پرشماری را از مدیران می‌بینند. یک مثال جالب از دوران کی‌روش کافی است تا بدانیم چه حرف‌ها و رفتارهای عجیب و غریبی را مربیان خارجی با مدیران ورزش در ایران تجربه می‌کنند. انتقاد مصطفی هاشمی‌طبا که به تعبیر بسیاری در ورزش ایران، او را سرآمد در مقایسه با دیگر مدیران می‌دانند، از کی‌روش این بود که او وانمود می‌کرد هیچ‌کس در مملکت نمی‌فهمد. هاشمی‌طبا اما با این نظریه‌ که شرط دعوت بازیکن به تیم ملی، باید بازی در تیم امید باشد تا سرمربی تیم ملی نتواند هر کسی را که دلش خواست به تیم ملی دعوت کند، نشان داد که چرا کی‌روش چه بسا حق داشت اینطور - البته به تعبیر هاشمی‌طبا- فکر کند. در «مملکت» مورد بحث، هاشمی‌طبا رئیس سازمان ورزش و کمیته المپیک بوده. ‏مدیران ورزش ایران، حتی آنها که شاید خیال کنید صاحب‌نظر و جدی هستند، چنین ایده‌هایی دارند اما شما جایی نگویید. آبروداری کنید. ‏با نظریه آقای هاشمی‌طبا -که معتقد است کی‌روش به اشتباه فکر می‌کرد در این مملکت کسی چیزی نمی‌فهمد- این بازیکنان هرگز نباید در تیم ملی بازی می‌کردند: دژاگه، قوچان‌نژاد، قدوس. برویم به سال‌های دور، حتی علی دایی. تا صبح بشمارید. ویلموتس هم باید منتظر نظریه‌پردازی باشد. او با این شکست‌ها شاید خیلی زود از این دست نظریات را بشنود و باید خودش را آماده کند برای اینکه بداند باید یک تنه تغییر دهد و مسیرش را درست انتخاب کند. مارک ویلموتس را بعد از دو نمایش ناامیدکننده، باید در یکی از نقش‌های طلایی کی‌روش پیدا کنیم تا صعود به جام جهانی و صعود بی‌دردسر به جام ملت‌ها ممکن شود. ویلموتس باید بتواند یک جو بزرگ بسازد برای بازگشت تیمش. کی‌روش این ترفندها را بلد بود، اینکه فضا را تغییر دهد و همه را غافلگیر کند، اینکه سختکوش باشد و تیم را به هیجان بیاورد، اینکه مسئولیت‌های بزرگ را به تیمش بفهماند. خیلی زود به مقایسه‌های بیشتری بین ویلموتس و کی‌روش می‌رسیم. بله، گریزی نیست. این ویلموتس است که باید از دل مقایسه‌ها سربلند بیرون بیاید و بیش از ۳ میلیون دلار برای یک پروژه تا جام جهانی دستمزد گرفته که از میانه همین آتش‌ها بگذرد. سخت است. برای کی‌روش هم از همین مهلکه‌ها ساخته شد و او از مهلکه‌های سخت‌تری گذشت و حالا یادهای خوب در ذهن‌های مقایسه‌گر باقی گذاشته است.

نظر شما