شناسهٔ خبر: 36443473 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران‌ورزشی | لینک خبر

عاشق چمن و بلــــوط و سیه‌چادر و ایران

گزارش قصه‌ای از زندگی و مرگ دکتر نادر افشارنادری ستاره فوتبال و مردم‌شناسی نوین ایران...

صاحب‌خبر - ابراهیم افشار این اطلاعیه را چهل سال آزگار است نگه داشته‌ام. اطلاعیه‌ای که نشان می‌دهد محبوب‌ترین فوتبالیست زندگی‌ام در روز یازدهم تیرماه 1358 از دست رفته و هفته بعدش در صفحات ترحیم روزنامه‌های مهم عصر، این آگهی به نشانه سپاسگزاری چاپ شده است: «تشکر و سپاسگزاری- با ادب و احترام، به این وسیله از کلیه بانوان و آقایان اساتید و دانشمندان و دوستان محترمی که با حضور خود در مراسم تدفین، مجلس ختم و روز هفتم شادروان دکتر نادر افشارنادری ضمن ابراز تفقد و تسلیت به بازماندگان و بستگان آن مرحوم، خدمات صادقانه و بی‌پیرایه دکتر افشارنادری را به فرهنگ کشور گرامی داشته‌اند، از طرف خود و خانواده افشارنادری و بستگان صمیمانه تشکر و سپاسگزاری می‌نماییم» (الویا و داوود افشارنادری) ستاره تیم ملی فوتبال و بنیانگذار مردم‌شناسی نوین ایران را برده‌اند در قطعه 82 - ردیف 52 بهشت‌زهرا (س) دفن کرده و آمده‌اند متن سپاسگزاری بنویسند اما این هیچ باری از سنگینی درد و داغی که باعث مرگ نادر شده است، کم نمی‌کند. زن کلمبیایی نادر که در تمام پروژه‌های مردم‌شناسی کنارش بود بدفرم بی‌تاب است. با همان دوربینی که نادر از ایلیات عکس می‌گرفت یک تصویر سیاه-سفید از سنگ قبر شوهرش برداشته‌اند که رویش نوشته شده: «روح پاکت با امیرالمومنین محشور باد- خانه قبرت ز الطاف خدا پرنور باد.» اما با مرگ نادر، داستان تازه شروع شده است. مردی که به پاکدستی‌ و خدمتگزاری به وطن شهره است ناگهان با رادیکال‌هایی مواجه شده که مارک درباری به نادر زده‌اند و مردم‌شناسِ ملی‌پوش از این تهمت چنان دل‌شکسته شده که ذره‌ای از آن همه پشتکار و بی‌اعتنایی جوانی‌اش نمانده که با «الویا»یش 250 کیلومتر پیاده‌روی می‌کردند تا مونوگرافی هموطنان غریب‌مانده‌اش را تهیه و تقدیم جامعه علمی کند. بعد از تهمت بستن به او، معروفترین مردم‌شناسان و جامعه‌شناسان ایران دست به دست هم داده و در دفاع از سلامتی نادر افشارنادری اطلاعیه‌ای صادر و در روزنامه‌ها چاپ کرده‌اند که تیترش این است: «استاد با این زندگی محقر، به دربار نزدیک بود؟» منظور آنها این است که تمام میراث نادر چیزی جز چهارتا گلیم و جاجیم و خرت و پرت مردم‌شناسی و چند خنزرپنزر جامعه‌شناسی نیست که از سفر به دل ایلات به جا مانده است، این چگونه وابسته‌ای است که در چنین فقر و قناعتی به سر می‌برد که حتی یک خانه از خودش ندارد و در آپارتمان 70 متری سهروردی زیستن می‌کند؟ این همین روزهای سوءتفاهم‌پرور است که طیفی از تندروها، لیستی از ملی‌پوشان معروف منتشر کرده‌اند مبنی بر ساواکی بودن آنها که بی‌سند و جعلی است و نام حجازی و پروین و روشن و محمد نصیری هم در بین آنها دیده می‌شود. این 4 قهرمان رفته‌اند خدمت آقای طالقانی و از او دست‌نوشته‌ای گرفته‌اند در تکذیب چنین تهمت‌هایی و همه آنها در روزنامه صبح چاپ شده است تا در امان بمانند اما نادر شکننده‌تر و بزرگتر از این است که برای یک عمر خدمت کردنش، بلندگو دست بگیرد و دادار دودور کند. تنها دفاعیه او همین اطلاعیه همکاران و اساتید صاحبنامش خطاب به نخست‌وزیر است که رونوشتش را به روزنامه‌ها فرستاده‌اند و جالب اینکه همزمان با رسیدن این اطلاعیه و دفاعیه‌ به تحریریه روزنامه‌ها، نادر در نوشهر تمام کرده است. مردی که برای مطالعات و تحقیقات اجتماعی‌اش دست زن کلمبیایی‌اش الویا را گرفته از باقرآباد قزوین و دشتابی بوئین‌زهرا به ترکمن‌صحرا رفته، از بویراحمد به کوشک و باشت و از سیاه‌چادرهای ایل شاهسون کوبیده رفته تا ایل بهمئی و مونوگرافی‌هایی به جا گذاشته که مرجع مهمی برای مردم‌شناسی ایرانی است. چنین موجود قانع و جوینده‌ای چگونه می‌توانست وابسته باشد؟ آن روز بخشی از جامعه‌شناسان معتبر ایرانی در حمایت از دکتر افشارنادری به روزنامه‌ها چنین نوشتند: «استادی شایسته و خوشنام چون نادر افشارنادری، محققی که سالیان دراز از عمر خود را در سخت‌ترین شرایط زیستی در سیاه‌چادرها و کوه و کمر، برای شناخت ویژگی‌های جامعه روستایی و عشایری ما سپری کرده است، مردی که در طول دوران ریاستش بر دانشکده علوم اجتماعی و تعاون، همواره در برابر مداخلات و خودسری‌های ساواک، مردانه ایستاده بود و هرگز اجازه نداد پای پلیس به داخل این دانشکده باز شود و یا در ماه‌های پرشور و غوغای مبارزات ضداستبدادی بر علیه رژیم گذشته، به شهادت همه همکارانش کلیه امکانات مؤسسه تحت‌سرپرستی خود را با این تفسیر که مال ملت است و باید چنان که ملت می‌خواهد به کار گرفته شود برای تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نشریه‌های ضدرژیم در اختیار مبارزان گذاشته بود و فعالانه در همه راهپیمایی‌ها و تظاهرات همدوش ما شرکت داشت و فیلم‌ها و نوارهای به یادگار مانده تاریخی بسیاری تهیه کرد، جرم این مرد که از معدود متخصصان انگشت‌شمار کشور ماست و عمری را صادقانه به مردم خدمت کرده است، چیست؟» انسان‌شناس بزرگی که در فوتبال ایران نیز چهره‌ای خالص و ناب دارد. ستاره نسل دوم فوتبال ایران که در اولین دوره‌ بازی‌های آسیایی 1951 با گردن‌آویز نقره به کشور بازگشت و از قضا کم مانده بود طیاره‌ «داکوتا»شان در آسمان مرز بین هند و پاکستان سقوط کند. مردی که از چنان حادثه‌ای جان سالم به در برده و در سفرهای وحشتناکش به کوه و کمر و مکان‌های غیرقابل ‌دسترس، سالم مانده است، اکنون با ترکش نحیف یک تهمت سیاه در اولین تابستان بعد از پیروزی انقلاب از پا می‌افتاد.

نظر شما