شناسهٔ خبر: 36419789 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: بولتن‌نیوز | لینک خبر

یک کپی دست چندم دیگر از آثار فرهادی!

هزارتو یا یک کپی ترکیبی آشفته از فیلم های اصغر فرهادی!

بولتن نیوز

مشکل هزارتو این است که داستان جنایی مهیج هدف نویسنده و کارگردان اثر نیست بلکه اثبات این که ایران مکان مناسبی برای آینده کودکان نخواهد بود و هر کس می خواهد فرزندش زنده بماند و از آینده روشنی برخوردار باشد، لاجرم می بایست از این کشور فرار کند.

صاحب‌خبر -
گروه هنری_سید محسن عبدالهی: در میان فیلم های در حال اکران که بعضا سر و صدای زیادی هم داشته اند، یک نام غافلگیرکننده به عنوان اثری که در گیشه این روزهای سینمای ایران نسبتا خوب ظاهر شده است، به چشم می خورد. فیلم «هزارتو» به کارگردانی امیرحسین ترابی تا این لحظه جزو فیلم های پر فروش اکران پاییزی بوده است.

به گزارش بولتن نیوز، ایده و خط اصلی که داستان فیلم با آن آغاز می شود، گم شدن ناگهانی یک کودک پنج ساله است. این ناپدید شدن در داستان همانند باروت عمل می کند و تمام حرف ها و ایده های نویسنده اثر که طلا معتضدی است را آماده شلیک می کند. به نظر هم یک آغاز مناسب است برای تعریف خط سیر داستانی جنایی و مهیج. اما مشکل این است که داستان جنایی مهیج هدف نویسنده و کارگردان اثر نیست بلکه اثبات این که ایران مکان مناسبی برای آینده کودکان نخواهد بود و هر کس می خواهد فرزندش زنده بماند و از آینده روشنی برخوردار باشد، لاجرم می بایست از این کشور فرار کند.
 
این گزاره بارها تکرار شده که فیلمنامه نویسان و فیلمسازان ایرانی در دور باطلی از کپی برداری آثار اصغر فرهادی گرفتار شده اند. داستانی که طلا معتضدی آن را نگاشته و امیر حسین ترابی مقابل دوربین برده، ملغمه ای است از تمامیت سینمای فرهادی. در واقع از «چهارشنبه سوری» تا آخرین فیلمش با بازی پنه لوپه کروز و خاویر باردم یعنی «همه می دانند» را اگر بخواهیم تکه تکه و سپس آن ها را با یکدیگر مخلوط کنیم و نام آن را فیلم سینمایی هم بگذاریم، می شود «هزارتو»!
 
هزارتو یا یک کپی ترکیبی آشفته از فیلم های اصغر فرهادی!

در داستان فیلم با زوجی طرف هستیم که در شب حادثه قرار است مهمانی ای که احتمالا مهمانی خداحافظی با دوستان بابت مهاجرت به آمریکاست، برگزار کنند. علت مهاجرت نیز آینده روشن برای فرزندشان است و اصلاح رابطه میان خود. تمام هدف فیلم هم این است که اثبات نماید ایران همانند گفته ساره بیات که نقش مادر آن کودک را بر عهده دارد، جایی مناسب برای کودکان ایران نیست. معتضدی و ترابی برای اثبات این گزاره هم چیزی کم نمی گذارند. اگر در فیلم های فرهادی حداقل یکی از شخصیت ها را می توان مثبت تلقی کرد، اما اینجا با داستانی طرف هستیم که هیچ شخصیتی خاکستری هم دیده نمی شود و همه مشغول دروغ گفتن هستند و یا دروغ گفته اند و انواع توطئه چینی ها را علیه یکدیگر پیاده می کنند.

در فیلم با پنج شخصیت اصلی سر و کار داریم. هر پنج شخصیت در دوره های مختلف زندگی خود مشغول گفتن دروغ و توطئه چینی و سوءاستفاده از دیگران بوده اند. و این رذالت ها و دنائت عجیب و غریب تمام شخصیت های داستان تنها یک پیامد دارد و آن مرگ کودک است. پایانی تلخ که توسط نویسنده و کارگردان برای مخاطب تدارک دیده شده تا نشان داده شود که ادامه حضور در این کشور چیزی جز مرگ برای فرزندان ما به همراه نخواهد داشت.
 
مشکل اصلی فیلم هم همین افراط در سیاه نمایی است. سازندگان اثر هیچ حد و حدودی برای تلخی کار قائل نبوده اند و تلخی بی پایان را بهترین راه برای اثرگذاری کارشان بر مخاطبین دانسته اند. برای اینکه این تلخی بی پایان به مخاطب تحمیل شود و نتیجه مورد نظر معتضدی و ترابی حاصل شود، تمام گزاره های منفی که در سال های گذشته سینمای روشنفکری و در اصطلاح اجتماعی ایران از آن ها استفاده کرده است را در این فیلم به تنهایی به کار گرفته اند.  

تلاش یک زن تنها، مهاجرت به دلیل شرایط بهتر برای فرزند، زنی که همسرش به علت مست بودن راننده که شوهر کنونی اش می باشد، فوت کرده است، مشکلات زناشویی، سوءاستفاده، ازدواج به خاطر شرایط سخت خانوادگی، ورشکستگی همسر سابق، خانواده قدرنشناس، خیانت در رابطه زناشویی، خیانت کردن به دوست، فرزند حاصل از رابطه نامشروع با همسر دوست و سقط جنین، تلکه کردن، دروغ گفتن، دزدیدن بچه، پیدا شدن جنازه یک کودک در کانال آب، توطئه چینی برای دزدیدن فرزند دوست و در نهایت مرگ دزد کودک و در نتیجه پیدا نشدن کودک ربایش شده و مرگ حتمی او.

تمام آن چه که در بالا ذکر شد تنها در زمانی بین 75 تا 80 دقیقه روایت شده است. هر کدام از این موارد می توانستند به تنهایی یک فیلم مستقل باشند اما متاسفانه شاهد اتفاقی عجیب و غریب هستیم. فیلمی که تمام این موارد را ترکیب کرده است با یک دوربین روی دست بعضا اعصاب خردکن و بازی های تکراری که تلاش بازیگرانی همچون شهاب حسینی و ساره بیات هم نمی تواند نقطه روشنی برای این اثر تکراری و تاریخ گذشته باشند و هیچ نتیجه ای حاصل نمی شود جز فیلمی سیاه و تلخ که بیشتر مناسب جشنواره های خارجی است منتهی جشنواره هایی مربوط به چندین سال قبل وگرنه که این آثار حتی دیگر قادر به جلب نظر آن جشنواره ها نیز نیستند. ترکیب همه آن چه که در بالا گفته شد منجر به شکل گیری یک فیلم سرپا نشده و تماشاگر با اثری آشفته طرف است که تنها قرار بوده ذهن نویسنده را از آشفتگی نجات دهد و خاطر مخاطبین را آزار.            

نظر شما