نرگس عاشوری
خبرنگار
«پنجگاه» عنوان طرح اکران پنج فیلم کوتاه است که چند وقتی است در سینماهای گروه «هنر و تجربه» به نمایش عمومی درآمده است. این گروه نمایشی فرصتی فراهم کرده تا فیلمهای کوتاه در قالب بستههای نمایشی برای علاقهمندان این آثار در پرده عریض سینما به نمایش در بیایند. همزمان با اکران «پنجگاه» چندی پیش 6 فیلم کوتاه نیز با عنوان «اکران تیرگان» در گروه «هنر و تجربه» به نمایش درآمد. سازندگان این فیلمهای کوتاه اگر چه گلایههایی نسبت به سانسهای پراکنده نمایش و همچنین اطلاعرسانی در مورد وضعیت اکران فیلمهایشان دارند اما در عین حال آن را فرصتی برای مهمترین بخش فیلمسازی یعنی «دیده شدن» میدانند و همچنین معتقدند که نمایش این آثار میتواند کیفیت تجربهگرایی و داستانگویی را بویژه در فیلمسازان تجربهگرا بالا ببرد. دغدغه مشترک اغلب آنها هم جذب سرمایه و جلب اعتماد برای دعوت از عوامل است که شاید همین فرصت دیده شدن گامی مؤثر برای بازگشت سرمایه و ایجاد اعتماد برای عوامل سینما در همکاری با سازندگان فیلمهای کوتاه باشد. بسته فیلمهای کوتاه «پنجگاه» شامل پنج فیلم «بارانهای گاهبهگاه» به کارگردانی کاوه دانشمند، «پانصد مثقال طلا» به کارگردانی شهرزاد دادگر، «پرده توری» به کارگردانی آرش محمودی، «پرگار» به کارگردانی میثم عباسی و «ملاقات محرمانه خانم و آقا» به کارگردانی سیدسجاد حسینی است. از سازندگان این فیلمها خواستهایم به چهار سؤال پاسخ دهند و در خلال آنها هم چگونگی ساخت فیلمهایشان را توضیح دهند و از تجربه اکران فیلمهایشان در گروه هنر و تجربه بگویند. این چهار سؤال از این قرارند:
ایده داستانی و فرم روایی این فیلم چطور به ذهنتان رسیده؟ چطور سوژه را پرورش دادهاید و برای رسیدن به نتیجه ایدهال چه معیارهایی را مد نظر قرار دادهاید؟
مهمترین مشکلی که برای ساخت فیلمتان با آن مواجه بودید چه بود؟ تأمین سرمایه یا جلب اعتماد مدیران برای اعتماد به یک استعداد نوظهور؟
در سالهای گذشته ساخت فیلم کوتاه برای بسیاری از علاقهمندان پیشزمینهای برای فیلمسازی بلند بوده است. جایگاه خودتان را در این مسیر چطور ارزیابی میکنید و به نظرتان فیلمسازان کوتاه در بستر سینمای حرفهای ایران میتوانند از این مسیر به سازنده آثار سینمایی تبدیل
شوند؟
اکران فیلمهای کوتاه در بستر گروه «هنر و تجربه» چقدر به دیدهشدن فیلمشان کمک کرده؟ از پتانسیلهای این گروه برای معرفی فیلمسازان جوان و نوگرا به خوبی استفاده میشود و ساز و کار مناسبی برای اکران آثار پیشبینی شده است؟
پرگار
میثم عباسی
خلاصه داستان: تنها همدم یک پیرمرد تنها، پیرزنی است که هر روز صبح در مجاور خانه او به تماشای پرندگان مینشیند. اما پس از مدتی پیرمرد با مشکلی مواجه میشود که باید خود را در خانه حبس کند.
فیلم کوتاه «پرگار» در ابتدا یک دغدغه شخصی بود و ایده اصلی فیلم از پدرم گرفته شد. در واقع از طریق پدرم که هم سالمند هست هم بیمار، چالشهایی که سالمندان با آن روبهرو هستند برای من تبدیل به مسأله شد. در نوشتن فیلمنامه سعی کردم به سالمندان بیشتر نزدیک شوم و با آنها وارد گفتوگو شده و حرفهایشان را بشنوم. همچنین چندین بار به خانه سالمندان رفتم و با سالمندان و پزشکهایشان صحبت کردم. البته سعی کردم فیلمهای خوبی که تم آنها سالمندان بودند ببینم. در مورد فرم روایی هم باید بگویم در بازنویسیهای مکرر فیلمنامه، حدود یازده بار، سعی کردم به سمتی بروم که بتوانم از قابلیت و پتانسیل زبان تصویر که سینما در اختیار ما قرار داده و خیلی هم شگفتانگیز است استفاده کنم، و زیادهگویی نکنم. در نهایت فیلمنامه بدون دیالوگ و فقط با استفاده از نشانهها به زبان تصویر روایت شد و البته با یک ریتم کند در اجرا که به نظرم تا حد زیادی با سوژه و شخصیت قصه
همخوانی داشت.
اساساً مهمترین مشکلی که فیلمسازان فیلم کوتاه با آن دست و پنجه نرم میکنند تأمین سرمایه برای تولید است و همچنین عدم بازگشت سرمایه بعد از تولید. باقی مسائل و مشکلات در مراحل بعدی گریبانگیر ما میشوند، من هم از این قاعده مستثنا نبودم و با مشکلات فراوانی به لحاظ مالی روبهرو شدم و به سختی توانستم فیلم را به پایان برسانم. باید بگویم اگر حمایتهای خانواده و دوستانم نبود هیچوقت نمیتوانستم این فیلم را بسازم.
همچنان در کشور ما فیلمسازان فیلم کوتاه ساخت فیلم کوتاه را پلهای در نظر میگیرند برای ورود به دنیای فیلم بلند، به نظرم نمیتوان گفت این رویکرد غلط است. خیلی از بزرگان سینما در جهان با فیلم کوتاه شروع کردهاند؛ اما به شرط اینکه این دو مدیوم هر کدام به لحاظ قواعد و استانداردها استقلال خود را داشته باشند. در ایران متأسفانه در خیلی از موارد این پیششرط رعایت نمیشود و اکثر فیلمهای کوتاه سوق پیدا میکنند به سمت فیلمهای بلند و این مسأله باعث میشود که فیلمشان از کیفیت و هویت یک فیلم کوتاه دور شود. ایدهها و ساختارها شبیه به فیلم بلند میشوند و مخاطب بهطور دقیق نمیتواند بفهمد دقیقاً با چه چیزی روبهروست. فیلم کوتاه باید استانداردها و هویت خود را حفظ کند و جدای از فیلم بلند ارزیابی شود. در مورد خودم باید بگویم شاید من هم روزی فیلم بلند بسازم اما فعلاً اولویت من نیست. خیلی دوست دارم مدیوم فیلم مستند را تجربه کنم تا فیلم داستانی بلند، فکر میکنم حرفها و دغدغههایی که در ذهن دارم را در این مدیوم به مراتب بهتر میتوانم بازگو کنم، در مورد فیلم داستانی هم در حال حاضر فیلم کوتاه را ترجیح میدهم.
اکران فیلمهای کوتاه در گروه هنر و تجربه کمک فراوانی به دیده شدن فیلم من و دوستانم کرد، فیلم من در جشنوارههای مختلف داخلی حضور داشته ولی اکران در هنر و تجربه چیز دیگریست؛ فیلمهای کوتاه را از روند جشنوارهای خارج میکند و این فرصت طلایی را در اختیار فیلمهای کوتاه و مستند قرار میدهد که به اکران عمومی درآیند. با وجود اینکه اعتقاد دارم مخاطب هنر و تجربه را به سختی میتوان در دسته مخاطبان عام قرار داد ولی مخاطب عام هم در این جریان سهم دارد، امیدوارم فیلمسازان فیلمهای کوتاه و مستند به دلیل برخورداری از مخاطب عام در هنر و تجربه از تجربه کردن ساختارهای نو و جسارتهای آن دور نشوند و اتفاقاً به نظرم باید سعی کنند هر چه بیشتر سعی در ارتقای سطح سلیقه و انتخاب مخاطب عام داشته باشند.
پرده توری
آرش محمودی
خلاصه داستان: یک زوج سینمایی آخرین شب زندگی مشترکشان را میگذرانند.
دغدغه من شکل رابطهها درجهان مدرن امروز بود که به مرور دارد به سمت دوری میرود و هیچ قطعیتی برایش وجود ندارد. آدمها روز به روز تنهاتر میشوند و من این تنهایی را در بستر رابطه یک زوج در شب جداییشان نشان دادم. هر دو نیازهایی به هم دارند و هر دو تنها هستند. حرفهشان یعنی سینما حرفه مدرنی است. چرا که اگر حرفهای سنتی بود متن شکل دیگری پیدا میکرد، همین تعیین حرفه این زوج یک نشانه بود برای شخصیتپردازی و نزدیک شدن لحن متن به اتمسفر فیلم.
محدود بودن بودجه، با توجه به عدم برگشت هزینه، بزرگترین مشکل فیلمسازان کوتاه مستقل است و من هم ازاین قاعده مستثنی نبودم. فیلم با بودجه بسیار محدودی ساخته شد و متأسفانه با وجود تلاشهایی که برای دریافت حمایت از ارگانهای ذیربط مثل انجمن سینمای جوان شد، حداقل حمایتی صورت نگرفت. به هرحال مورد حمایت قرار گرفتن غیر از ارزیابی خود کار، بستگی به شرایط دیگری هم دارد.
ساخت فیلم کوتاه درستترین مسیر برای فیلمسازی است. هر فیلمساز با نگاهی متفاوت در فیلم کوتاه به عنوان یک مدیوم مستقل، فارغ از دغدغه فروش و برگشت هزینه، میتواند فضای ذهنی خودش را شکل بدهد و باعث بروز ساختارهایی نو شود. از سوی دیگر، نمایش عمومی آثار کوتاه، ذهن مخاطبان را به مرور پذیرای ساختارهایی نو میکند. همان طور که مفهوم زیبایی شناسی رو به تغییر است. در چند سال اخیر با آثار شاخصی از فیلمسازان کوتاهی که وارد مارکت شدند مواجه بودیم که با استقبال خوبی هم روبهرو شدند و این به این معنی است که حمایت از فیلمسازان کوتاه در بلند مدت قطعاً نتیجهبخش خواهد بود.
اکران در گروه هنر و تجربه قطعاً در دیده شدن کارم تأثیر زیادی داشته؛ البته که هنروتجربه در سالهای اخیر در اتخاذ سیاستهای اکران فیلمهای کوتاه دستخوش تغییرات بوده است؛ اما معتقدم با آزمون و خطاهای مختلف به نقطه امنی رسیده است. با تمام مشکلاتی که در سانسهای نمایش وجود دارد به نظرم هنروتجربه پلی شده است بین مخاطبین عام و فیلمسازان کوتاه و کمک کرده تا این فاصله قدری کمتر شود. ما قطعاً حضور فیلمهایی با ساختارهایی نو و خلاق را در این گروه نمایشی میبینیم که شاید در جشنوارهها موفقیتی کسب نکرده بودند و به نوعی مهجور واقع شدند و این گروه نمایشی فرصتی ایجاد کرد
تا دیده شوند.
بارانهای گاهبهگاه
کاوه دانشمند
خلاصه داستان: هوا به آهستگی ابری میشود و قطرههای باران شیشه ماشین را اندک اندک خیس میکنند. سکوت سرد مادر دختربچه را نگران میکند و پدر دیگر تاب ادامه سفر را ندارد.
ایده اولیه فیلم در طول سفری کوتاه شکل گرفت و با صحبت با تهیه کنندگان فیلم و یک مشاور فیلمنامه طی چند ماه پرورش داده شد. به همراه تیم فیلم تلاش داشتیم تا فیلمی بسازیم که هم با سلیقه ما همراه باشد و هم تا جای ممکن بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. در طول ساخت فیلم هم تنها معیار و مقیاس ما خود فیلمنامه بود و تلاش کردیم تا تولید فیلم را براساس فضا و ملزوماتی که از خود فیلمنامه استخراج میکردیم، بسازیم.
برای ساخت فیلم مشکلی نداشتیم. فیلم کمهزینهای بود و با یک پیشتولید دقیق، توانستیم فیلم را با بودجه پایینی بسازیم.
جواب این سؤال را نمیدانم. هر کسی راه خودش را میرود و دلبستگیهای خودش را دارد. فیلم کوتاه فرصتی خاص برای داستانگویی است و قالب آن برای روایت بسیار جذاب است. من دوست دارم که به ساخت فیلم کوتاه ادامه دهم و آن را به عنوان یک بخش جدی از درگیری خودم با سینما میدانم و به آن به عنوان مقدمهای برای ساخت فیلم بلند نگاه نمیکنم.
اولین بار است که با نمایشهای هنر و تجربه آشنا شدم و ساز و کارش برایم عجیب است. باورنکردنی است که مسئولیت تبلیغات برای فیلم با فیلمسازان است. کار ما تبلیغات نیست و من فکر میکردم که انعکاس خبری نمایش فیلمها برعهده فیلمساز نیست. با این حال نمایش فیلمها در سینما طبیعتاً برای هر فیلمسازی جذاب است و امیدوارم که این شیوه نامتعارف پخش فیلم تصحیح شود.
پانصد مثقال طلا
شهرزاد دادگر
خلاصه داستان: زنی در چهارماهگی بارداری به سلامت جنین خود شک میکند.
تردید درون مایه اصلی «پانصد مثقال طلا» است؛ جدال باورها و احساسات که ممکن است هزاران بار تجربه کرده باشیم. تردید در انتخاب که میتواند رنگ محبوب کفش جدیدمان باشد یا تصمیم به تغییری برگشتناپذیر که نتایج و عواقبش تا آخرعمرهمراهمان خواهد ماند. با آزمایش غربالگری از طریق دوستی آشنا شدم که باردار بود و نگران که اگر جنین مبتلا به سندروم داون باشد چه باید بکنم. افزودن ایده اعتقادات مذهبی به کاراکتر مادر داستان این جدال را به لایه عمیقتری سوق داد. نگارش و بازنویسی فیلمنامه حدود دو سال طول کشید. فیلم اولم بود و تردید و وسواس انتخاب بهترین موقعیتها، روند بازنویسی را طولانیتر کرد. در نهایت این که نسخه هشتم فیلمنامه نهایی شد. برایم باورپذیری و جزئیات شخصیتپردازی مهم بود و پرداختن به درونیات قهرمانان داستان که فرصت زیادی برای نهایی کردن تصمیمشان نداشتند.
جلب اعتماد سختترین مرحله فیلمسازی است. در روند جذب سرمایه و دعوت از عوامل، اعتماد است که میتواند سرنوشت یک پروژه را عوض کند. این که چطور بتوانی بازیگران باتجربه و عوامل حرفهای را همراه کنی، بخشی از هنر فیلمسازی است. صرف حضور آدمها کافی نیست، باید آنها به اندازه خودت به ایده، خلق و محصول نهایی اعتماد کنند. معجزه آفرینش هنگامی رخ میدهد که تک تک عوامل پروژه با انگیزه و عشق همراه شوند و موج بینظیر خلاقیت در صحنه جاری شود.
فیلم کوتاه ساختن، عکاسی، داستاننویسی و تجربه کردن همه بخشی از مسیر آموختن هنر سینما هستند. نقدی که به این سؤال وارد است، در نظر گرفتن ساخت فیلم کوتاه به عنوان پلهای برای ورود به سینمای بلند است. فیلم کوتاه، مدیوم مستقلی است که جدی گرفته نمیشود و آزمون، خطا و مشق کردن فیلم بلند در نظر گرفته میشود که به نظرم بیانصافی در حق فیلم کوتاه است. یک کارگردان موفق فیلم کوتاه لزوماً نمیتواند اثری ماندگار در سینمای بلند خلق کند. همانطور که نباید کارگردانان فیلم بلند را الزاماً قصهگوهای خوبی در مدیوم کوتاه تصور کرد. اصول کارگردانی و صحنهگردانی مشترک است، اما هر کدام ویژگیهای منحصر به فردی دارند. هنرمندی که مدیوم را بشناسد میتواند راهش را پیدا کند.
اکران فیلمهای کوتاه در «هنر و تجربه» اتفاق خوبی است که میتواند انگیزه خوبی باشد و کیفیت تجربهگرایی و داستانگویی را ارتقا دهد. دوستداران فیلم کوتاه هم امکان تماشای آثار را بر پرده نقرهای سینما پیدا میکنند. مهمترین بخش فیلمسازی، دیده شدن است. قبلتر ارتباط با مخاطبان منحصر به نمایشهای محدود فیلمهای منتخب در جشنوارههای فیلم کوتاه بود. تأثیر اکران فیلمهای کوتاه در بخش هنر و تجربه در آثار فیلمسازان نسل بعدی قابل پیشبینی است.
ملاقات محرمانه خانم و آقا
سید سجاد حسینی
خلاصه داستان: پسر جوانی به نام مهرداد با دختری غریبه به نام گلناز وارد خانه میشود ولی اتفاقات غیرمنتظرهای رخ میدهد. مهرداد سعی در کنترل این شرایط دارد اما....
ایده یک قصه تک خطی بود: «پسر جوانی، دختر تنفروشی را به خانهاش میآورد.» من بزرگ شده سینمای کلاسیک قصه گو هستم. بنابراین روایتهای ضد پیرنگ و خرده پیرنگ خیلی جذبم نمیکند. با همکارم، امیر داسدار، به قصهای رسیدیم که این دختر تنفروش نقش زن خانهداری را بازی کند. در حقیقت یک روز از موقعیت کنونیاش فاصله میگیرد و به اصل خودش برمیگردد. از طرفی به هیچ عنوان نمیخواستم شیوه روایت، اروپایی، سرد و بیروح باشد. بیشتر به سینمای کلاسیک هالیوود نظر داشتم؛ نوعی از سینما که سر خوش و دینامیک است و همزمان رگههای تراژیکش هم به آن وارد میشود. این تضاد همیشه برایم جذاب بود. به علاوه سخت تلاش کردیم از تعلیق در روایت غافل نمانیم. راستش این تعریف فسیل شدهای که فیلم کوتاه را مساوی ضد قصهبودن و یا مینیمالیسم میدانند را خیلی نمیفهمم؛ اصلاً مگر سینما کمّی است که بیشینه و کمینه داشته باشد؟ نوشتن سناریوی همین فیلم بیش از شش ماه طول کشید. تا آنجا که میشد به خودمان رحم نکردیم. البته اصغر عبداللهی نقش اصلی را در هدایت ما داشت و همچون استادی سختگیر، گهگاه گوشمان را میپیچاند. نهایتاً «ملاقات محرمانه خانم و آقا» از پس این تلاشها شکل گرفت. من آن زمان شیفته فیلم «ایرما خوشگله» بودم و اینکه چقدر افقهای تفکری این اثر به ما و فرهنگ ما، از حیث نجابت شخصیت مرد اصلی، نزدیک بود
به شگفت میآمدم.
دوست خوبم، امین حسنی که یکی از تهیه کنندگان و سرمایه گذاران فیلم است، اگر نبود این فیلم هم نبود. او عاشقانه آمد پای کار، در حالی که ریسک میکرد. از نظر حمایت معنوی هم سیدجمال سیدحاتمی بسیار به من کمک کرد.
از مسعود فراستی تا عامترین تماشاگران بارها بعد از دیدن فیلمهایم- اگر بتوان نام فیلم را به آنها داد- گفتهاند که آدمِ این مدیوم نیستی! به گمانم قبله من سمت دیگری است. هرچند که بشدت به فیلم کوتاه به عنوان یک مدیوم مستقل احترام میگذارم. اما نگاه عقیم و محافظهکارانه جشنوارهها - بویژه داخلی- اذیتم میکند. من بعضی فیلمهای برگزیده را میبینم و از خودم میپرسم: که چه؟ از اینها بوی خوشی به مشامم نمیرسد. میزانسنشان را نمیفهمم. بیتأثیر نیست که اکثراً من را در این جاها، راه نمیدهند!
اکران فیلم کوتاه در گروه «هنر و تجربه»، اساساً به این آثار مشروعیت میبخشد، چه از نظرگاه وجودی و چه از لحاظ رسالت سینمایی. در این میان انجمن سینما جوان، که باید پای ثابت حمایت از فیلمهای کوتاه باشد...(چه بگویم که جوانان فیلمسازان این مرز و بوم ندانند!) فیلم کوتاه به علاوه مستندها، افق چشم تماشاگران را به منظرگاههای دیگر سینما باز میکند و از آن مهمتر فرصت بینظیری است برای فیلمسازان که از لاک و حفاظ جوایز جشنواره دست بکشند و کمی مشق سخت کنند؛ مشق پرده نقره ای؛ حس جمعی و نهایتاً: سینما.
نظر شما