سیدعلی فاطمی/ بهمن ماه سال ۱۳۷۸ هجری شمسی بود که برای نخستین بار موضوعی با عنوان تعیین یک روز ملی برای صنعت سینمای ایران مطرح گردید و به سرعت مقرر شد تا ۲۱ شهریور هر سال با عنوان روز ملی سینما در تقویم رسمی کشور ثبت شود و اگر چه برخی طرح چنین روزی را به واسطه زادروز شهید آوینی تصور می کنند، اما واقعیت آن است که امروزه پس از گذشت ۲۰ سال از چنین تصمیم شتابزده ای، همچنان چرایی تعیین این تاریخ و گزینش آن در هاله ای از ابهام می باشد. با این همه شاید تنها فایده ثبت روز ملی سینما در تقویم رسمی این باشد که بتوان از متولیان سینمایی کشور عملکرد یکساله ایشان را مطالبه نمود. البته بگذریم از برخی مدیران که از توانایی پیچاندن افکار عمومی برخوردار بوده و اساسا اصل مدیریتی ایشان بر کشف کارکردهای جدیدی از بیلانسازی در مسیر اقناع یا به تعبیر بهتر تحمیق افکار عمومی برخوردار میباشد.
بر این اساس روز ملی سینما سوای نظر از اخاذیهای متداول طیفی محدود از مجموعه سینمایی کشور که بودجه های ویژه دولتی را صرف بریز و پاش جشن های درونقبیلگی خود ساخته و جز ایجاد شرایط رانتیه برای اعوان و انصار خویش عایدی ویژه ای را از آنِ صنعت سینمای ایران نمی سازد و ... قطعا می تواند فرصت خوبی از برای پیگیری عملکرد متولیان سینمایی و در راس آن سازمان سینمایی کشور باشد. مجموعه ای تحت اشراف مستقیم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که از بودجه مشخصی در لوایح هرساله دولت برخوردار بوده و از منابع بیت المال ارتزاق میکند و سکاندار رسمی عرصه سینمایی کشور شناخته می شود.
قطعا هدف قانونگذار در سال ۱۳۵۹ هجری شمسی از تعریف موجودیتی با عنوان وزارت ارشاد اسلامی و سپس تحول نام آن در سال ۱۳۶۵ هجری شمسی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را می بایست در نوع نگرش متفاوت انقلاب اسلامی به مقوله فرهنگ و هنر و جایگاه رفیع آن در جامعه اسلامی ایران قلمداد نمود. موجودیتی که اگر چه بر بستر سازمانی وزارت اطلاعات در عصر پهلوی شکل گرفته بود، اما در واقع موظف بود تا متمایز از آن عمل نموده و هفت هدف اصلی و شاخص را پیگیری نماید. هفت هدف اصلی که نخستین آن رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و سپس استقلال فرهنگی و مصونیت جامعه از نفوذ فرهنگ اجانب می باشد.
بر اساس مصوبه مجلس شورای ملی در سال ۱۳۴۲ هجری شمسی، وزارت اطلاعات به منظور شناساندن تمدن و فرهنگ کشور و هدایت افکار عمومی و تمرکز کلیه امور و وسایل تبلیغاتی و انتشاراتی از اداره کل انتشارات و تبلیغات به وزارت اطلاعات تغییر عنوان پیدا نمود و کلیه وظایف و اختیارات اداره کل انتشارات و رادیو به این وزارت منتقل گردید و پس از آن در سال ۱۳۵۳ هجری شمسی، سازمان جلب سیاحان به این وزارتخانه وابسته شد و نام آن به وزارت اطلاعات و جهانگردی تغییر نمود. اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ هجری شمسی، ابتدا نام این وزارتخانه توسط شورای انقلاب به وزارت ارشاد ملی مبدل گردید و سپس با تغییرات قانون اساسی عنوان آن در سال ۱۳۵۹ هجری شمسی به وزارت ارشاد اسلامی و پس از آن در سال ۱۳۶۵ هجری شمسی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی متحول شد. بر طبق قوانین و مصوبات موجود کشور؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به منظور تحقق هفت هدف اساسی زیر تشکیل گردید:
|
آنچه که در طی سال های اخیر بر عرصه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گذشته است را می بایست رجعتی بر مدل طاغوت و قرائت عُمال پهلوی از شان و جایگاه این وزارتخانه در قامت وزارت اطلاعات قلمداد نمود. البته متولیان فرهنگی در عصر پهلوی با تاسیس مجموعههایی نظیر کانون پرورشی فکری کودکان و یا باشگاه فارابی و سازمان جشن هنر شیراز که عموما تحت اشراف دفتر مخصوص فرح دیبا تاسیس گردیده بودند، اقدام به حمایت و پرورش طیفی خاص از هنرمندان و سینماگران با مزاج تفکرات لیبرال بر بسترجامعه اسلامی ایران می نمود. حمایت هایی ویژه که به منظور ارایه قرائتهای اباحانه صورت پذیرفته و منتج به توسعه اصول مدنظر در سبک زندگی آریامهری می شد.
محصول چنین مدیریت فرهنگی در عرصه سینمایی کشور بود که موجب شد تا صنعت سینمای ایران به مجالی از برای گسترش فحشا در جامعه اسلامی ایران مبدل گردیده و عموم تولیدات سینمایی کشور چه در شق فیلم فارسی که منتج به عرضه آثاری همچون کلبهای آن سوی رودخانه، ممد آمریکایی، شلوارک داغ و یک چمدان سکس و ... گردید و چه در گونه ی تولیدات روشنفکری نیز در لوای موج نوی سینمای ایران به تولید و عرضه آثاری همچون بی تا، بلوچ، شازده احتجاب و آدمک و ... منتج شود.
جریان موج نو (Iranian New Wave) در سینمای ایران اگر چه بر شدت وجه ابتذال محتوایی آثار در قالب محتوی غفلت محور رایج در آثار فیلمفارسی (Persian Film) غلبه نموده بود و صورت وضعیت کلی صنعت سینمای ایران را از اصالت بخشیدن به سرگرمی و تمرکز بر قلمرو حاکمیت اینترتیمنت (Entertainment) خارج ساخت؛ اما به هیچ عنوان نتوانست تا از وجاهت بصری ابتذال و حضور مولفه های ساختاری مبتذل تولیدات سینمایی بکاهد و از این جهت می توان به نمایش برهنگی، سکس، عرقخوری، رقص و کُتک کاری و ... به عنوان مولفه های مشترک تصویری در آثار فیلمفارسی با موج نو در صنعت سینمای ایران تعبیر نمود. |
البته بگذریم از مدل انحصارطلبانه متولیان این وزرتخانه در دهه اول انقلاب اسلامی که عموما با مرامی اشتراکی و طبعی سوسیالیستی اقدام به ایجاد ساختاری انحصاری در عرصه های مختلف فرهنگ و بالاخص عرصه سینمایی نموده و مدیرانی معلومالحالی که کلیت صنعت سینمای کشور را میراث خود قلمداد و ضمن حذف سایر فعالان مستقل در این عرصه، اقدام به پیادهسازی تراوشات ذهنی خود با اسم اسلام نموده و آرای عموما التقاطی خویش را در پوشش انقلاب اسلامی اعمال مینمودند.
همچنین بگذریم از عملکرد همین طیف انحصارطلب که به یکباره در دهه دوم انقلاب اسلامی ژست اپوزیسیونی گرفته و به جای آنکه نسبت به عملکرد انحصار طلبانه خود در دهه اول بازخواست شوند و ... به یکباره نظام جمهوری اسلامی را محکوم به انحصارطلبی نموده و با ژستی لیبرال مسلکانه توانستند دو دهه دیگر نیز بر عرصه فرهنگی و سینمایی کشور چنبره زده و با توشه مادی به دست آورده از دهه اول و روابط معنوی و نفوذ شبکه ای ایجاد شده، مافیای گسترده ای را در صنعت سینمای کشور پدید آورند و ...
سوای نظر از همه این تاریخنگاری ها، قطعا آنچه که مدنظر قانونگذار در نظام جمهوری اسلامی بوده است، تاسیس نهادی مشرف به وضعیت فرهنگی کشور و مروج اسلامیت و ایرانیت میباشد. نهادی که میبایست در دو حوزه سلبی (نظارت) و ایجابی (تولید) ورود پیدا نموده و در مسیر اجرای سیاست های رسمی نظام جمهوری اسلامی ایران در زمینه فرهنگ عمومی با قوت و قدرت تمام گام بردارد.
البته نظارت و انجام وظایف سلبی نه به معنای محدود نمودن و اعمال سلیقههای شاذ و قرائتهای فردی و یا حذف دارودسته غیر همسو با خویش از عرصه و یا ایجاد فضای توسعه از برای عملکرد رفقای همسو می باشد؛ بلکه به معنای نظارت بر تولید و عرضه محصولات با کیفیت فرهنگی است. محصولاتی که مهم نیست توسط چه طیفی و با چه سلیقهای تولید شده، بلکه مهم آن است که در راستای ارزشهای تمدنی و منافع ملی کشور و نظام جمهوری اسلامی باشد و قطعا در حوزه تولید هم شان تاسیس چنین وزارتخانه ای و در ذیل آن سازمان سینمایی کشور، حمایت مادی و معنوی از تولیدات فاخر میباشد.
این همه در حالی است که متاسفانه در روزگار بنفش جامعه ایران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و به صورت شاخص، سازمان سینمایی از تمامی آنچه که بود و است و میباشد و خواهد بود فاصله گرفته و به موجودیتی مبدل گردیده که گویی خود نیز سردرگم موجودیت خود است.
به عبارت دیگر؛ سازمان سینمایی در روزگار بنفش به موجودیتی مبدل گردیده که تصورش از کار ایجابی دکانداری بوده و در همان بدو امر، وظیفه ذاتی خود را در تولید آثار استراتژیک مذموم شمرد و در همین راستا ریاست آن وقتی سازمان به صرحت اعلام نمود که به عنوان پدر سینمای کشور می خواهد دکان تولیدات استراتژیک را برچیند و منظور از این سخن آن بود که دیگر به سازمان سینمایی کشور ربطی ندارد که فیلم ها و آثاری همچون بازمانده، ملک سلیمان، راه آبی ابریشم و ... را تولید نماید!
همین نوع نگرش نئوکینزینی در ادامه بودجههای فرهنگی و سینمایی خود را صرف پولتوجیبی طیفی خاص از سینماگران ساخت و پس از آن با جیغ بنفش در دوران پس و پیش برجام رسما اعلام نمود که جیب پدر سینما خالی است و در این شرایط هر که از هرکجا که دوست دارد پول بیاورد و بسازد!
پس باید توجه داشت که همین سیاست جیب خالی پدر سینما بود که به حضور گسترده سفارتخانههای خارجی و سرمایهداران معلومالحالی همچون زنجانیها، رضویها، امامیها و ... در عرصه سینمای کشور منتج و صنعت سینمای ایران را به عرصهای مناسب و بسیار جذاب برای پولشویی مبدل ساخت. سیاستی که نفوذ فرهنگی را رسمیت بخشیده و حتی در مقطعی سازمان سینمای کشور را به حامی معنوی و قانونی ایشان مبدل نمود ...
شاهکارهای مدیریتی در روزگار بنفش به همین موارد ختم نشد و حضور کم معلومات و یا کاملا نا آشنا به مقتضیات فرهنگی در کنار فهم کم برخی از مدیران نسبت به آرمانها، اهداف و چشمانداز انقلاب اسلامی در عرصه فرهنگ و سینما موجب شد تا عملکرد سازمان سینمایی در حوزه نظارت نیز بر مدار ولنگاری استوار شود و هر اثری با هر کیفیتی و با هر شاخصهای، خواه مبانی اسلامی را به تمسخر گیرد یا ایرانیت ما را مورد هدف قرار دهد و ... تحت اشراف سازمان سینمایی کشور تولید و به عرضه عمومی در جامعه رسیده و در دسترس عموم مردم قرار گیرد.
اگرچه برخی ولنگاری موجود در عرصه تولیدات سینمایی کشور را محصول حضور چندساله یک پزشک عمومی بر مصدر معاونت نظارت و ارزشیابی قلمداد میکنند اما واقعیت تولیداتی همچون پنجاه کیلو آلبالو، رحمان ۱۴۰۰، هجوم، عرق سرد، یوا و ... حکایت از حاکمیت یک رویکرد فرهنگی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و نه حاکمیت فردی با سواد و یا بی سواد. |
البته تا موعد جشنواره فیلم فجر همچنان فرصت است تا بخواهیم در باب عملکرد مدیریت جدید سازمان سینمایی در حوزه نظارتی سخن بگوییم، اما آنچه که در ظاهر قابل مشاهده است چشمانداز زیبایی رادر پیش رو متصور نمیسازد و این در حالی است که در حوزه ایجابی و امر تولیدات سینمایی نیز فضای تیره و تاری از برای آینده مدیریتی انتظامی متصور است. فضایی که به وضوح در گزارش عملکرد چهارماه نخست مجموعه های مختلف تحت مدیریت سازمان سینمایی قابل مشاهده بوده و در مندرجات منتشر شده تحت عنوان شروط مراکز تابعه این سازمان که وظیفه حمایت و تولید آثار سینمایی را دارند نیز متجلی می باشد.
به عنوان نمونه؛ مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی با انتشار شروط خود، ملاک حمایت از مستندسازان را محدود به عضویت پیوسته ایشان در دو صنف کارگردانان یا تهیهکنندگان سینمای مستند اعلام و متذکر ساخته است که ایشان باید از سابقه ساخت سه اثر مستند برخوردار بوده و یا جایزه مهمی در جشنوارههای «الف» کسب کرده باشند که تازه بتوانند مشمول حضور در فهرست متقاضیان حمایت این مجموعه شوند و پس از این ویژگی ها است که دو شورای این مرکز با ملاک هایی نا نوشته و مبتنی بر سلایق و علایق اعضای آن تصمیم می گیرند که از چه کسی حمایت شود و از چه کسی حمایت نشود! |
نظر شما