شناسهٔ خبر: 35412605 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

افق‌های خوانش فلسفی از سینما

شاید رمز بسیاری از منازعات و سوءتفاهم‌ها درباره ذات سینما، کم‌توجهی به همین فرآیندی باشد که نه از فیلم که از تحولات تکنولوژیک سرچشمه می‌گیرد، ولی معنای خود فیلم سینمایی را نیز منقلب می‌سازد.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، معمولا اینچنین است که وقتی سخن از نسبت فیلم و فلسفه می‌رود، مخاطب فیلم‌های خاصی -از سینمای روشنفکری یا سایر اشکال فیلم فلسفی- را به یاد می‌آورد. در چنین وضعی ماجرای فیلم و فلسفه بلافاصله مبدل می‌شود به منازعاتی درباره وجوه فلسفی فیلم‌ها یا فیلسوف بودن کارگردانان آن فیلم‌ها. معمول اینچنین است که سخن از فلسفه و فیلم به سخن از فیلم‌های فلسفی تبدیل می‌شود. البته هستند بسیاری هم که یا مستقلا یا از راه همین تفاسیر فلسفی از فیلم‌ها، از خود سینما پرسش می‌کنند و این پرسش را در راه فلسفه پی می‌گیرند. در این حالت دوم نیز به هر حال آنچه برای تفسیر فلسفی از سینما اصل است، فیلم سینمایی است. نمونه مشهور این نوع از تفسیر، نوشته‌های استنلی کاول است. کاول تلاش دارد تا با دستمایه قرار‌دادن تفکر فیلسوفانی چون ویتگنشتاین و با مداقه در آنچه که از پرده سینما می‌توان دید، ساختار فلسفی سینما را دریابد. هر چند بخش عمده‌ای از بیان کاول مبتنی‌بر تحلیلی است که جهان به‌ظهور درآمده روی پرده است، اما به هر حال او نیز این جهان را از راه فیلم‌های سینمایی می‌فهمد و اظهار می‌کند.

راقم این سطور قصد ندارد این رویکرد را به تمامیت نفی کند، زیرا نمی‌توان شک داشت که همه ساز و برگ سینما بر محور فیلم می‌چرخد و اگر فیلمی نبود که به تماشای آن بنشینند همه این فرآیند مفصل پیش از تولید تا پس از تولید و ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و هنری آن شکل نمی‌گرفت. اما به‌نظر می‌رسد زمان آن رسیده است که این فرآیند و بستری که منجر به ظهور فیلم سینمایی می‌شود، جدی‌تر گرفته شده و بیشتر درباره آن گفت‌وگو شود. از مهم‌ترین اینها، فرآیند توزیع فیلم سینمایی است. فیلم سینمایی، فقط در پرده سینمایی –با همه تطوراتی که پرده سینمایی داشته است- آشکار نمی‌شود، بلکه امروز بسیاری از مردم ترجیح می‌دهند فیلم سینمایی را از راه‌های دیگری تجربه کنند و جا دارد سوال شود که این تجربه‌های متفاوت، آیا همان تجربه سینمایی است و اگر نه، این معنای فیلم سینمایی را با توجه به‌واسطه نمایش آن، تغییر نمی‌دهد؟

برای مثال یکی از تفاوت‌های ساختاری واسطه‌های قدیمی و جدید سینما، امکان ایست‌دادن به جریان فیلم یا عقب و جلو بردن آن است. چنین روندی، این توانایی را به تماشاگر می‌دهد که فیلم را در اختیار خود داشته باشد و بازی زمان آن را در دست خود بگیرد. در مقابل، سینمای قدیمی چنین امکانی را نداشت. بینندگان از طریق پوستر یا خبرها از آمدن فیلمی مطلع می‌شدند و برای آگاهی از جهان آن فیلم و ماجرای آن، باید خود به استقبال آن می‌رفتند و بعد از طی تشریفات مرسوم سینمایی، به انتظار رخداد فیلم می‌نشستند، نه آن‌گونه که خود اراده می‌کردند، بلکه آن‌گونه که فیلم خود، رخ می‌داد. بنابراین مدیریتی در زمان فیلم‌های سینمایی قدیمی وجود نداشت و با این فقدان مدیریت، عملا زمان و جهان سینما، برتر از اختیار بیننده، اجرا می‌شد. پرسش اینجاست که این دو تجربه مختلف سینمایی، یعنی تجربه زمان و جهانی فراتر از اراده بیننده و منفعل‌کننده او و زمان و جهانی فروتر و تابع اراده او، «یک تجربه» است و اقتضائات یکسانی دارد؟

پرسش مشابه دیگری را می‌توان درباره امکاناتی که در فرمت‌های دی‌وی‌دی ظهور کرده طرح کرد. با این امکانات، بیننده خود می‌تواند مانند یک تدوینگر عمل کند و در برخی از صحنه‌ها، ماجرا را از زوایای مختلف ببیند یا گاهی پایان‌های متفاوت یک فیلم را تجربه کند. این فرآیند هم عملا سینما را از یک اتفاق جدی و مهم که در آن تک‌تک صحنه‌ها و ظرافت‌هایی که در آن عامدانه یا اتفاقی رخ می‌دهد، خارج می‌سازد و به امری مبدل می‌کند که مانند یک بازی رایانه‌ای، می‌تواند توسط خود بیننده شکل متفاوتی بیابد. چنین اتفاقی باعث می‌شود فاصله بین جهان سینما و جهان روزمره بیننده کاهش یابد. این کم‌شدن فاصله یا عادی‌شدن امر سینمایی، به‌نوعی «غیرسینمایی شدن سینما» هم هست. در سینمای متعارف قدیم چنین بود که اگر در جریان فیلم، چیزی را می‌دیدیم یا چیزی از ما پنهان می‌شد، اتفاق مهمی افتاده بود زیرا ما آنقدر با این جهان فاصله داشتیم که نمی‌توانستیم سودای تصرف در آن داشته باشیم و به همین خاطر بود که آه، افسوس، گریه و خنده بینندگان واقعی و مهم بود. اما در سینمای جدید می‌توان تصور کرد که فاصله دو جهان کاسته شده و جهان سینمایی بسیار به جهان امروزی ما نزدیک باشد؛ چرا نه، وقتی این اختیار هست که به تصمیم ما، ماجرا تغییر کند و رویداد شکل دیگری بیابد؟

ماحصل تغییراتی از این دست در سینمای امروز، تغییر اساسی معنای سینما و به‌تدریج خالی‌شدن سینما از جهان است و این یعنی مبدل‌شدن سینما به یک کالای مصرفی صرف و عاری‌گشتن از هر نوع نسبت هنری. شاید رمز بسیاری از منازعات و سوءتفاهم‌ها درباره ذات سینما، کم‌توجهی به همین فرآیندی باشد که نه از فیلم که از تحولات تکنولوژیک سرچشمه می‌گیرد، ولی معنای خود فیلم سینمایی را نیز منقلب می‌سازد.

 

* نویسنده : سیدمهدی ناظمی‌قره‌باغ پژوهشگر فلسفه

نظر شما