شناسهٔ خبر: 34932344 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان-قدیمی | لینک خبر

«فرهیختگان» در سالروز اشغال ننگین ایران توسط متفقین بررسی کرد

مهره بی اختیار

صاحب‌خبر - از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران درست در شهریورماه به ثبت رسیده است، دقیقش را بخواهید می‌شود بامداد سوم شهریور سال 1320، وقتی پلنگ ایرانی در لنگرگاه آبادان خفته بود و به ناگه با آتش رزم‌ناو شورهام انگلیسی پهلو دریده در میان دود و آتش سر تعظیم و تسلیم فرود آورد. انگلیس از جنوب و شوروی از شمال بر ایران هجوم آوردند. پادشاه مقتدر و البته دیکتاتور ایران در چشم برهم‌زدنی سرنگون شد؛ انگار نه انگار که لشکر مجهز 127هزار نفری در اختیار دارد. روسیه و انگلیس متعاقب اشغال ایران تقریبا همه کامیون‌ها، اتوبوس‌ها و همچنین خط‌آهن ایران را تصاحب کردند. قوت لایموت مردم ایران را در هر جایی که به آن دست می‌یافتند مصادره می‌کردند و ده‌ها هزار آواره لهستانی را از روسیه به ایران کوچاندند و همه اینها دست به دست هم دادند و موجب بحران شدیدی در زمینه مواد غذایی، حمل‌ونقل بهداشت و سلامت مردم شدند. روس‌ها اجازه نمی‌دادند از مناطق شمالی ایران خصوصا آذربایجان غله به تهران حمل شود، همین امر به کمبود شدید نان در پایتخت منجر شد. قحطی و شیوع تیفوس در حدود چهارمیلیون مرگ‌ومیر برجای گذاشت. بازی بزرگان پیش‌تر لرد کرزن از سیاستمداران و رجال معروف انگلیسی، ایران را در کنار آسیای میانه و افغانستان سه مهره اصلی شطرنج در بازی تسلط بر جهان توصیف کرده بود. اگر رقابت روس و انگلیس سبب شده بود ایران در ظاهر مستعمره هیچ یک از دول روس و انگلیس نشود، این بار اتحاد این دو دولت برای بهره از ایران به‌عنوان پل پیروزی متفقین سبب شد تا در چشم برهم‌زدنی اقتدار رضاخانی فرو بریزد و درست مانند جنگ جهانی اول مردم ایران، خاک کشورشان را زیر چکمه سرباز بیگانه ببینند. ایرانی‌ها در آن مقطع خیلی خوش‌شانس بودند که با انقلاب 1917 [1295] روسیه، نفس راحتی از شر روس‌های متجاوز کشیدند. سرنگونی خاندان سلطنتی «رومانوف»، یکی از قدرت‌های بزرگ و البته دشمنان استقلال ایران را از دور خارج کرد. مخبرالسلطنه دولتمرد و ادیب ایرانی در کتاب «خاطرات و خطرات» از آن واقعه چنین تعبیر کرده است: «طناب از دو سو به گردن ایران افتاده بود. انقلاب اکتبر باعث شد یک طرف طناب رها شود.» بلشویک‌های تازه به قدرت رسیده، نیروهای روسیه را از جنگ جهانی اول و البته از خاک ایران خارج کرد؛ با این وجود ایران همچنان بر مدار هرج‌ومرج می‌گشت، به نحوی که در فاصله 1297 تا 1289، 20 نخست‌وزیر با متوسط تنها پنج ماه ریاست بر سر کار بودند و دولتی در پی دولتِ دیگر سقوط می‌کرد. بریتانیای کبیر در ایران با خروج روسیه و همچنین شکست آلمان و عثمانی در جنگ جهانی اول کاملا بی‌رقیب مانده بود و برای کسب هرگونه امتیازی، مسیر را برای خود هموارتر از هر زمان دیگری می‌دید. انگلیس که خود را بی‌رقیب می‌دید در پی تثبیت قدرت تامه خود بر ایران آمد نخست قرارداد 1919 را مطرح کرد قراردادی که بر اساس آن در عمل کل ایران به امپراتوری بریتانیا ضمیمه می‌شد؛ اما این قرارداد به حدی ننگ‌آور بود که لیره‌های انگلیسی در قالب رشوه هم نتوانست آن را به تصویب برساند. دولت ضعیف‌تر از آن بود که اراده خود را حاکم کند. وزارت جنگ بریتانیا تصمیم گرفت ژنرال سِر «ادموند آیرونساید» را به فرماندهی نیروهای بریتانیا در شمال ایران بفرستد. سپاهی که در آن هنگام عبارت بود از 6‌هزار نظامی انگلیسی و هندی که بخش مهمی از آنان در قزوین مستقر بودند، یعنی همان‌جایی که رضاخان فرماندهی نیروهای قزاق را برعهده داشت. آیرونساید در دفتر یادداشت‌های روزانه‌اش می‌نویسد: «از خاتمه جنگ [جهانی اول] به این طرف، این سومین بار بود که من در نقاط بسیار گوناگون جهان خود را فرمانده سپاهی می‌یافتم که محبوبیت نداشت. دیگر چیزی نمانده بود که به تمام معنا طالع نحس شوم.» نیاز به حکومت مقتدر مطابق نظر غالب‌شده در لندن مأموریت رسمی آیرونساید این بود که نیروهای انگلیسی را به‌طور کامل و منظم از ایران بیرون ببرد. در سال 1299 وضعیتی بحرانی بر کشور حاکم شده بود. جنبش گیلان به‌صورت یک تهدید نظامی احتمالی علیه تهران همچنان استمرار داشت. احمدشاه قادر به تشکیل کابینه نبود. انگلیس نتوانست قرارداد خود را به تصویب مجلس شورای ملی برساند، چراکه مجلس جدید شورای ملی هنوز به راه نیفتاده بود. ایلات و عشایر در همه جای کشور خودمختار بودند و فوج قزاق هم در حال عقب‌نشینی از سواحل دریای خزر به داخل کشور بود. بلشویک‌ها به بهانه مبارزه با ضد انقلاب مجددا از شمال وارد خاک ایران شده بودند و به‌واسطه شعارهای عدالت‌طلبانه خود روزبه‌روز بیشتر مورد اقبال عموم قرار می‌گرفتند و بسیاری از جمله بریتانیا، ترس داشتند که ایران نیز به دامن کمونیسم بیفتد. اقتصاد دچار قرضه خارجی، کسری ‌تراز بازرگانی و سایر بیماری‌ها و نابسامانی‌ها اقتصادی بود. در این شرایط بریتانیا طراحی استعمار مدرن‌تری را مدنظر داشت تا ضمن حفظ منافع انگلستان توسط دولتمردان مقتدر و ظاهرا ملی، هزینه‌های حضور مستقیم خود را تا سر حد ممکن بکاهد. بر همین اساس ایران نیز از جمله نقاطی بود که بنا شد انگلیس از آن پا پس بکشد و عرصه حکمرانی را به‌صورت کامل به حاکمی مقتدر و بومی بسپارد؛ یک عضو عالی‌رتبه سفارت انگلیس، در گزارشی از تهران به لندن، به هیات دولت بریتانیا این موضوع را یادآوری کرد که ایران برای پذیرش حکومت پارلمانی آمادگی ندارد؛ بنابراین دولت بریتانیا خود باید حکومتی را برای این کشور در نظر بگیرد. او پیشنهاد کرد ایران به‌طور موقت تحت اداره قوه مجریه‌ای استبدادی درآید که انگلیس بر سر کار آورده باشد. مستشاران انگلیسی نیز از پشت پرده وزیران را هدایت کنند. اندیشه توسل به قوه مجریه نیرومند و تحدید یا «تعطیل موقت» مشروطیت، در میان سیاستگذاران انگلیسی لحظه به لحظه بیشتر تقویت می‌شد. وظیفه زمامدار تازه این بود که از مخالفان گشایش مجلس زهرچشم بگیرد، در انگلستان گزینه تغییر پادشاه و انتقال پایتخت نیز روی میز بود. آیرونساید هم با انگیزه یافتن مردی مقتدر و مرتجع برای مدیریت استبدادی ایران، شیفته رضاخان شده بود. حتی مطابق روزنوشت‌های آیرونساید، از رضاخان قول و تعهد هم گرفت که مطابق میل او رفتار کند. از خاطرات آیرونساید پیداست که او یقین کرده بود ایران محتاج مردی نظامی و قوی‌پنجه است تا کشور را نظم و سامان بخشد، ولو این کار با ضرب و زور انجام شود. کودتای سید ضیا و رضاخان در این فضا در سوم اسفند 1299 محقق شد و به فاصله کوتاهی رضاخان در چهارم اردیبهشت 1305 تاج پادشاهی را برسر گذاشت. جنگ‌جهانی دوم و همکاری شوروی و آلمان رضاشاه در دوران سلطنتش کوشش کرد تا زمان تثبیت خود به‌عنوان قدرت مطلقه دست به نوسازی‌هایی نیز بزند و در این مسیر چشم‌پوشی از آلمان صنعتی غیرممکن بود. برای شاه آلمان تنها یک کشور خارجی بود. وقتی ابرهای تیره جنگ بر اروپا سایه انداخت شاه مصمم بود خود را از جنگ بزرگان مصون بدارد. جنگ در اروپا ظاهرا ربطی به ایران نداشت، در ابتدا آلمان نازی حتی با رقیب دیرینه‌اش یعنی شوروی پیمان عدم تجاوز منعقد کردند. ایران از همان ابتدا یعنی در 13 شهریور 1318 بی‌طرفی خود را اعلام کرد. آلمان‌ها ترجیح می‌دادند در ایران، شوروی از نفوذ انگلستان بکاهد. هیات دولت ایران حتی درصدد عقد قرارداد دفاعی محرمانه با انگلیس برآمد تا از تجاوز احتمالی شوروی در امان بماند. احتمال درگیری نیروهای متفقین با اتحاد شوروی بسیار محتمل به نظر می‌رسید و حتی طرح بمباران چاه‌های نفتی قفقاز از مبدأ ایران و ترکیه روی میز سیاستمداران انگلیسی بود، آلمان‌ها به‌سرعت پیش می‌رفتند یورش گسترده نیروهای آلمانی در سحرگاه 10 می 1940 [20اردیبهشت1319] به فرانسه، هلند و بلژیک به روس‌ها این فرصت را داد تا استونی، لتونی و لیتوانی را تصرف کنند. برخلاف تصور رایج در رابطه با گرایش پهلوی اول به رایش سوم، اتفاقا رضاشاه از مشارکت فزاینده آلمان با شوروی به خشم آمده بود. حتی رادیو برلین نیز چند بار شخص شاه را به باد انتقاد گرفت. رضاشاه در چهارم تیر 1319 دکتر متین‌ دفتری نخست‌وزیر آلمان‌خواه خود را معزول و علی منصور را جانشین وی کرد. وزارت خارجه انگلیس به این نتیجه رسیده بود که هیتلر امیدوار است با تشویق شوروی به حرکت در جهت خلیج‌فارس مانع از جاه‌طلبی استالین در اروپا شود و از سوی دیگر جبهه جدیدی برای انگلیس باز کند. در این چارچوب در 17 اکتبر 1940 [25 مهر 1319] به دعوت آلمان، استالین، مولوتوف را به‌عنوان نماینده خود برای تعیین مجدد مرزها در مقیاس جهانی بعد از سقوط انگلیس به برلین اعزام کرد. ریبن تروپ، نماینده هیتلر کوشش می‌کرد شوروی را متوجه مناطق جنوبی و دسترسی به خلیج فارس و دریای عمان کند. افشای این پیشنهاد مقامات ایران را به‌شدت نگران کرد. شوروی علاوه‌بر مناطق جنوبی روی فنلاند و داردانل نیز دست گذاشت، استالین گمان می‌کرد هیتلر آنقدر مجنون نیست که با اندکی تجاوز بیشتر به شوروی اعلام جنگ کند. حمله آلمان به شوروی در فروردین 1320 نیروهای آلمانی بلغارستان و یوگسلاوی را اشغال کردند و در اردیبهشت به شرق مدیترانه مسلط شدند. سوریه در دست دولت ویشی فرانسه بود که همکار نازی‌ها محسوب می‌شد، در بغداد رشید عالی‌گیلانی در 13 فروردین 1320 دست به کودتا زد، وی برای قطع دست انگلیس از عراق به آلمان‌ها روی آورده بود و از آنان طرفداری می‌کرد. انگلیس در مقابل این کودتای عراقی مداخله نظامی کرد. آلمان‌ها کوشش کردند رضاخان را به حمایت از نیروهای شورشی در عراق وادار کنند سه پیشنهاد، اجازه ارسال تسلیحات از خاک ایران، غرق کردن چند کشتی در مدخل ورودی شط العرب برای جلوگیری از ورود کشتی‌های جنگی انگلیس به بصره و فروش سوخت مورد نیاز هواپیماهای آلمانی در موصل از سوی رایش سوم به قوت مطرح شد؛ اما دولت ایران بر بی‌طرفی اصرار داشت. انگلیس در سایه عدم همراهی ایران توانست شورش را در عراق سرکوب کند و در 14 خرداد موصل را تصرف کند. در این میان هیتلر که سرمست از پیروزی‌های رعدآسای خود بود، سرانجام بر تردیدهای خود فائق آمد و در نخستین روز تیرماه 1320 به شوروی حمله کرد. روس‌ها فرصت طلایی اتحاد با روس‌ها را برای نابودی نظام نازی از دست ندادند، در چنین شرایطی تنها هزار آلمانی در ایران حضور داشتند، بسیاری از آنها پیش از جنگ به ایران آمده بودند. فارغ از اعضای رسمی سفارت بر اساس آمار شهربانی 616آلمانی به‌عنوان تکنسین در صنایع گوناگونی چون راه‌آهن و معادن و کشاورزی یا به‌عنوان مستشار وزارتخانه‌های مختلف استخدام دولت بودند، تعدادی نیز در مدارس عالی ایران تدریس می‌کردند، به آنها باید تعدادی طبیب و ملوان گرفتار در کشتی‌های محاصره‌شده در بندر شاهپور را هم اضافه کرد. در پنجم تیر اسمیرنوف، سفیر شوروی در تهران، یادداشتی را به وزارت خارجه تهران تسلیم کرد که به کودتای احتمالی آلمانی در ایران اشاره کرده و از همین رو از پناه دادن ایران به آلمانی‌ها شکوه کرده بود. وزیر مختار آمریکا نیز از احتمال فعال شدن شبکه آلمانی‌های مقیم ایران هنگام رسیدن قریب‌الوقوع نیروهای آلمانی به قفقاز اظهار نگرانی کرده بود. خصوصا اینکه بسیاری از ایرانیان از حمله آلمان به دو دشمن دیرینه‌شان شاد بودند، مطابق برنامه هیتلر بعد از شکست ارتش سرخ، از خاک ایران به منافع انگلیس در خلیج فارس و بصره حمله می‌کرد. انگلیس برنامه اشغال مناطق نفت‌خیز ایران را در دستور کار خود قرار داد. ستاد ارتش انگلیس مقاومت روس‌ها در برابر ارتش مجهز نازی را نهایتا سه‌ماه ارزیابی می‌کردند. روزولت اما معتقد بود چنانچه روس‌ها بتوانند تا زمستان مقاومت کنند می‌توانند آلمان‌ها را در سرما زمین‌گیر کنند و در این مدت مورد پشتیبانی همه‌جانبه متفقین قرار گیرند؛ ولی ارسال چنین کمک‌هایی به یک محور حمل‌ونقل مطمئن احتیاج داشت. حمله متفقین به ایران تنها نیاز به یک بهانه داشت به نظر می‌رسد موضوع اخراج تکنسین‌های آلمانی برای متفقین بهانه‌ای بیش نبود، در 28 تیر سفرای شوروی و انگلیس یادداشت مشترکی را به وزارت خارجه تقدیم کردند و به ایران هشدار دادند مستشاران آلمانی را اخراج کند. دولت شاهنشاهی ایران از متفقین دلایل اثبات جاسوسی و خرابکاری این عوامل را می‌طلبید و روشن بود پاسخ مستدلی در دست نبود. استدلال ایران این بود که اخراج بی‌دلیل این افراد موجب درگیری ایران و آلمان و نقض بی‌طرفی است. با وجود این، دولت برای رضایت مکفی متفقین دست به اخراج تدریجی آلمان‌ها زد؛ اما اخراج 16 نفر آلمانی موجب رضایت متفقین نشد. کراست ویت، دبیر دوم وزارت خارجه انگلیس در گزارش هفتم مرداد خود به‌تصریح قید می‌کند «حتی اگر شاه تک‌تک آنها را از کشور اخراج کند، هنوز هم واقعا راه به‌جایی نبرده‌ایم.» شوروی 120هزار سرباز و بیش از هزار تانک را برای تهاجم به ایران در نظر گرفته بود، در حالی که انگلیس تنها یک‌ششم این نیرو را سازماندهی کرده بود، صبح 25مرداد یادداشت اولتیماتوم‌گونه سفرای دو کشور شوروی و انگلیس به نخست‌وزیر تحویل داده و از مقامات ایران خواسته شد حداقل چهارپنجم اتباع آلمان را اخراج کند. نخست‌وزیر شرح داد که بیش از 30 آلمانی را در عرض سه‌هفته اخراج کرده است و تعداد بیشتری نیز به‌صورت غیرمحسوس در حال ترک ایران هستند. رضاشاه با تفکر سنتی خود این‌گونه می‌پنداشت که انگلستان هرگز اجازه نخواهد داد کمونیسم و شوروی بر ایران چیره شود. رضاشاه تحرک نیروهای نظامی را در مرزهای شمالی محدود کرد تا روس‌ها بیش از این حساس نشوند. در شرایطی که آلمان‌ها همچنان در حال پیشروی بودند و برآوردها حکایت از رسیدن قریب‌الوقوع آنان طی چند هفته آتی را به مرز ایران داشت، بدیهی است خشمگین ساختن چنین نیرویی بی‌شک برای رضاشاه و استمرار سلطنت پهلوی خطرناک به نظر می‌رسید. تنها راه باقی مانده برای دیکتاتور دفع‌الوقت بود. رضاشاه امیدوار بود در این شرایط توجه آمریکایی‌ها را به خود جلب کند، بی‌خبر از اینکه آمریکا از وقوع این حمله مطلع است. و ایران چه ساده اشغال شد هرچند حسین داشی، مرزبان ایرانی در پاسگاه مرزی خود در قریه پلدشت در ساحل رود ارس تا آخرین گلوله در مقابل سربازان متجاوز شوروی ایستاد و به شهادت رسید، داشی تنها یک سرباز بود و خبری از ارتش مجهز رضاشاه‌کبیر نبود! روس‌ها پیشروی می‌کردند و ارتش در حال فرار بود، در خوی 1800‌نفر از افراد سواره‌نظام لشکر 17، سوار بر اسب‌هایشان از پادگان به سمت مرز ترکیه گریختند! جناح راست و عمده قوای ارتش چهل و هفتم ژنرال نوویکوف از جلفا به درون خاک ایران سرازیر شدند. ابتکار فردی چند افسر در تبریز برای استفاده از توپ‌های ضدهوایی موجب سقوط یک هواپیمای مهاجم شد. در اردبیل قرارگاه لشکر 15 مجموعا سه هزار سرباز آماده دفاع داشت، با وجود این و در حالی که به همت فرماندهان میان‌رده سربازان آماده دفاع می‌شدند، سرتیپ قادری فرمانده لشکر سر رسید و دستور داد قسمتی از اسلحه‌ها و مهمات بارگیری‌شده در کامیون‌های نظامی را به درون رود بلاغی‌چای بریزند تا جا برای حمل وسایل شخصی و اثاث منزل او باز شود! شوروی نه‌تنها از مسیر خاکی بلکه از ساحل دریای خزر نیز به ایران حمله کرد. وقتی خبر حمله را نخست‌وزیر رأسا به اطلاع رضاشاه رساند، شاهنشاه خشکش زده بود و باور نمی‌کرد که روس و انگلیس رسما به وی اعلام جنگ داده باشند! شورای مخصوص در ساعت هشت و نیم صبح جلسه فوق‌العاده خود را شکل داد و حاضران در این جلسه عبارت بودند از منصور نخست‌وزیر، عامری کفیل وزارت خارجه، سرلشکر ضرغامی رئیس ستاد ارتش و سرپاس مختاری رئیس شهربانی کل کشور، در همان ابتدای جلسه خبر آوردند که انگلیس نیز از جنوب به آبادان و خرمشهر و بندر شاهپور حمله کرده و روس‌ها نیز با هزار تانک به‌سوی تبریز در حال پیشروی هستند. شاه پیش از هر تصمیمی اسمیرنوف سفیر شوروی و بولارد وزیر مختار بریتانیا در تهران را برای یک دیدار مهم و خاص در ساعت 10 احضار کرد. شاه در حالی که فریاد می‌زد، گفت: «من که به شما اطمینان داده‌ام اکثر آلمان‌ها را اخراج می‌کنم.» شاه تصریح کرد همان‌طور که در یادداشت 26 مرداد متعهد شدم تمام آلمانی‌ها را اخراج خواهم کرد و اگر در ظرف یک هفته تمام خواست‌های شما محقق شود، تصمیم دولت‌های شما چه خواهد بود؟ اما اشغال ایران ربطی به حضور کم‌تعداد آلمانی‌ها نداشت. گلایه‌های رضاخان کاری از پیش نمی‌برد. سفیر ایران در شوروی یعنی محمد ساعد یادداشتی را از مقامات شوروی دریافت کرده بود که حمله شوروی به خاک ایران را به دلیل فعالیت 50 جاسوس آلمانی و رفع خطر آنها دانسته بود. روشن بود که این بهانه‌ای بیش نیست؛ اما ساعد در تلگرافی به ایران از شاه خواست هیچ‌مقاومتی در مقابل نیروهای متفقین نکند. وزیر مختار ایران در لندن نیز یادداشتی با همین مضمون دریافت کرده بود. از سوی دیگر محمد شایسته، وزیر مختار ایران در واشنگتن می‌خواست آمریکا در این ماجرا پادرمیانی کند، غافل از آنکه روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا پیش‌تر اقدام روس و انگلیس را تایید کرده بود. در این میان صدها هزار اعلامیه‌ها متفقین توسط هواپیماهای متفقین بر سر مردم ایران می‌ریخت و به آنان اطمینان می‌داد که هدف از اشغال ایران جنگ با مردم ایران نیست و تنها قرار است جاسوس‌های آلمانی اخراج شوند! ساعت 14:30 علی منصور، نخست‌وزیر در پشت تریبون مجلس شورای ملی قرار گرفت و تصریح کرد که از آغاز جنگ در اروپا دولت ایران سعی کرده سیاست بی‌طرفی خود را حفظ کند به یادداشت‌های 19جولای [28تیر] و 16آگوست [25 مرداد] متفقین اشاره کرد که اخراج همه آلمانی‌ها را خواستار شده بودند، نخست‌وزیر تصریح کرد اخراج اتباع آلمانی پیش گرفته شد اما این تمهیدات نتیجه‌ای بر جای نگذاشت! در حالی که کشور شاهنشاهی ایران در حال فشار دیپلماتیک برای توقف حمله نظامی بود، نیروهای متجاوز همچنان در حال پیشروی بودند، هواپیماهای نظامی فرودگاه تبریز نیز به‌جای مقابله و مقاومت به تهران عزیمت کردند. با سپری شدن 24 ساعت از حمله نیروهای متفقین، معدود افراد مقاوم ارتش ایران که بدون آذوقه مانده بودند از مقاومت دست کشیدند و پا به فرار گذاشتند. نیروهای متفقین که بااحتیاط پیش می‌آمدند، عملا مقاومت سازماندهی‌شده‌ای را در مقابل خود نمی‌دیدند. بعضی افسران همچون شاه‌بخشی بنا داشتند با انفجار راه‌های مواصلاتی مسیر پیشروی نیروهای متفقین را کُند و مسدود کنند، شاه‌بخشی که خود آماده انفجار پل رودخانه کارون بود از طریق ستادکل ارتش از این اقدام منع شد، در واقع این تنها دستوری بود که برای وی رسید! اوج حقارت ایرانی‌ها آماده دادن هر امتیاز غیرموجهی به انگلیس‌ها بودند، کفیل وزارت خارجه نه‌تنها اخراج فوری همه اتباع آلمان را پذیرفته بود بلکه در صورت صلاحدید نیروهای متفقین امکان تغییر کابینه و دولت را هم برای آنها مهیا کرده بود. روند تسلیم شدن نیروهای مدافع آنچنان سریع بود که نیویورک‌تایمز مقاومت ایران را «نمایشی» خواند. در تهران دولت منصور استعفا داد. هنوز ایران به‌صورت کامل اشغال نشده بود که احتکار و غارت آذوقه آغاز شد. در ساعت 8 بعد از ظهر محمدعلی فروغی، نخست‌وزیر جدید ایران هیات وزیران خود را به رضاشاه معرفی کرد و در این جلسه شاه پذیرفت به کلیه نیروهای نظامی فرمان آتش‌بس بدهد تا مذاکره با اشغالگران متفقین آغاز شود. شورای جنگی شاه تصمیم خود مبنی‌بر احضار همه واحدهای ممکن به پایتخت را ابلاغ کرد. این تصمیم سبب شد معدود نیروهای مقاوم از هم گسسته شود. علاوه‌بر دستورالعمل رسمی فروغی به اسم صلح‌طلبی، دولت و ملت ایران خبر عدم مقاومت ایران را در رادیو رسما اعلام کرد. مقامات ایرانی می‌پنداشتند که ترک مقاومت سبب عدم پیشروی نیروهای متجاوز تا تکمیل مذاکرات سیاسی خواهد شد. متفقین اما بنای اشغال کل ایران را داشتند و به فاصله کوتاهی اراده خود را تحمیل کردند. عده‌ای از خلبانان نیروی هوایی در فرودگاه قلعه‌مرغی از اینکه کشور بدون جنگ تسلیم شده به خشم آمده و شورش کردند و سرتیپ احمد خسروانی فرمانده نیرو هوایی را گروگان گرفته و خواهان جنگ با متجاوزین شدند، نتیجه روشن بود این شورش بااقتدار ارتش سرکوب شد، در تهران حکومت نظامی اعلام شد. سپس مطابق بخشنامه محرمانه ارتش، کلیه سربازان وظیفه از خدمت مرخص شدند و تصریح شد درصورت ورود نیروهای روس و انگلیس به تهران هیچ‌مقاومتی انجام نگیرد. شاه که مطلع شده بود سربازهای تهران بدون هماهنگی با وی مرخص شده‌اند و پادگان‌های تهران خالی از سرباز است، سران ارتش را در ساعت دو بعد ظهر به دربار احضار کرد. در ساعت مقرر تنها چهار فرمانده حاضر بودند، سرلشکر احمد نخجوان وزیر جنگ، سرلشکر عزیزالله ضرغامی رئیس ستاد ارتش، سرلشکر مرتضی یزدان‌پناه فرمانده دانشگاه افسری و سرتیپ احمد خسروانی فرمانده نیرو هوایی، شاه بی‌محابا با فحش‌های رکیکی از حاضران پذیرایی کرد و سپس با عصایش بر سر و صورت نخجوان و ضرغامی کوفت و آنها را به خیانت متهم کرد. دستور داد سلاح‌هایشان را تحویل بگیرند و سر دوشی این دو افسر را بکَنند و آنها را بازداشت کنند. پایانی برای دیکتاتور گشتی‌های ارتش و ژاندارمری در تهران سربازان حیران در خیابان‌های تهران را مجددا جمع‌آوری می‌کرد و به پادگان بر می‌گرداند، روشن بود که چنین اقدامی همچون آب در هاون کوفتن است. آلمان‌ها که در آستانه فتح قفقاز و رسیدن به مرز ایران بودند تصمیم گرفتند نیروهای خود را به سمت مسکو پایتخت شوروی روانه کنند. با فروپاشی اقتدار دیکتاتور شرایط لحظه به لحظه انقلابی‌تر می‌شد. نمایندگان مجلس نیز کم‌کم زبان‌شان به انتقاد باز شده بود. رادیو لندن نیز به زبان فارسی حملات بی‌سابقه‌ای را به رضاشاه آغاز کرد. نیروهای متفقین بعد از چند روز مجددا حرکت به‌سوی تهران را آغاز کردند و شاه به این نتیجه رسید که دورانش به سر آمده است، نخست‌وزیر را به دربار فراخواند اما فروغی بیماری را بهانه کرد، شاه سنت‌ها را زیر پا گذاشت و شخصا به دیدار فروغی رفت. دیگر نیروهای متجاوز به آستانه ورود به تهران رسیده بودند. شاه خصوصا از نیروهای شوروی هراس داشت، فروغی متن استعفای رضاشاه را نوشت و شاه آن را در 25 شهریور امضا کرد. فروغی استعفای شاهنشاه را به‌جای مجلس به سفارت انگلیس برد. شاه نیز بعد از توصیه‌هایی به ولیعهد سابق و شاهنشاه جدید، تهران را به مقصد اصفهان ترک کرد. نیروهای شوروی در کرج موقتا توقف کردند، در این میان حتی یک سرباز ایرانی نیز برای مقاومت گسیل نشد. نیروهای متفقین که از آشوب‌های قومی و محلی در خلأ قدرت مرکزی هراس داشتند و نمی‌خواستند در ایران مشغول این درگیری‌ها شوند به فکر جابه‌جایی سریع قدرت بودند، بهترین گزینه نیز ولیعهد جوان بود. 26 شهریور 1320 باوجود تمامی نرمش‌های حکومت در مقابل شوروی و انگلیس، تهران توسط نیروهای متفقین اشغال شد و رضاخان توسط نیروهای انگلیسی در هشتم مهر 1320 از ایران تبعید شد.

نظر شما