شناسهٔ خبر: 34725897 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه عصرایرانیان | لینک خبر

حاجیان از خاک رسته سفید پوش به قرارگاه عشق تو قدم گذاشته اند؛

نجوای عرفات

صاحب‌خبر - علیرضا نیاکان پیچیده در شولای عشق زمزمه‌هایم را به جاری زمزم می سپارم. وضوی دلدادگی می گیرم. نفس‌های هیجان زده ام را عاشقانه به دامان صحرای عرفات می دمم خود را به میقات می سپارم و لباس تعلقات را از تن بدرمی کنم و محرم می شوم و در خلوت مستانه خویش جدا از هیاهوی زمان بریده از هواها و دلبستگی‌ها بر طاقچه‌های غبار گرفته دلم دستی می کشم تا از تعلقات و پیوستگی‌های این دنیای خاکی رها شوم. احساس می کنم کبوتر وجودم فارغ از قفس نفس رهایی یافته است.آن گاه از ابتدای هستی ام تا منتهای خاکساری ام اشک شوق می ریزم. زلال باران و ترنم اشکهایم همچون دُرّی غلطان بر گونه‌های شرمگینم جاری است. خورشیدوار دل به کهکشان زیبا و بی نظیر عرفات می سپارم و می سوزم و می گدازم تا گدازه‌های استغاثه ام کفاره دلمردگی‌هایم شود. پس از آن همچون آتشفشانی فوران می کنم مذابها و مویه‌های آتشینم را به برگهای وجودم می ریزم و احساس می کنم درونم از آلودگیها و پلیدیهای هوای نفس پاک گردیده و حالا دو بال می خواهم برای پرواز در آبی لایتناهی این روح عاشق (برگ رهایی از نفس‌های زمین گیر قلبم). خدایا بنده ای هستم غرق در فریاد ((یا غیاث المستغیثین)) تو این ماهی رها در دریای بی کران رحمت و محبت خویش را دریاب.خداوندا کوله بار عظیم لحظات گناهانم بر دوشم سنگینی می کند و چه اندازه سخت و طاقت فرسا است. پاهایم خسته و زانوانم شکسته و یارای حرکت در این سیر به سوی تو را ندارم.خدایا تو را خوانده ام و به ((ادعونی استجب لکم)) تو امیدوارم. ای خالق زیبایی‌ها شمعی گداخته در صحرای بخششت می بینم که باید پروانه وار به گرد آن بگردم و بسوزم و پاک شوم. از بیهودگی‌ها خسته و به تو پیوسته ام. نه توان ماندن دارم و نه روی آمدن .... تنها امیدم به فضل و محبت و رحمت و بخشش بی کران توست.خداوندا اجازت فرما تا روان آلوده ام را به چشمه‌های زلال و جاری توبه پاک کنم بگذار از آلودگی‌ها به عطوفت و مهربانی ات پناه آورم ای خالق هستی نجوای نیازم را بشنو و جانم را به طنین دلنشین و زیبای روح دعای عرفه ات پیوند ده. افزون تر از همیشه عاشقانه و خیلی صمیمانه تو را می پرستم و ستایشت می کنم. ای خالق یکتای صحرای ریگزاران دعا و نیایش در مشعر شعور و درک عظمت خداوند به راز و نیاز مشغول می شوم و خود را برای نبرد با شیطان مجهز می کنم .حاجیان از خاک رسته سفید پوش و عاری از هرگونه رنگ و رویی به قرارگاه عشق تو قدم گذاشته اند. در میقات هفت سنگ را به امید دستیابی به هفت آسمان بندگی تو بر هفت چهره شیطان رها می سازند و به تو پناه می آورند ((اعوذ بالله من الشیطان الرجیم)) حضور کربلایی ات چنان پیداست که ذرات هستی از این همه مهر و عشق سر به سجود گذاشته اند من نیز سر به سجده گذارده ام «سبوح، قدوس رب الملائکه والروح» و به سخاوت شاهانه و کریمانه تو روی آورده ام و درویش وار گوهر گرانبها و زیبای اشکهای چشمم را همچون مرواید دانه تسبیح می کنم. در این حضور رستاخیز هفت مرتبه از درون به بیرون می ریزم و پروانه وار تو را طواف می کنم. ای یگانه هستی ابراهیم وار اسماعیل نفسم را به قربانگاه وصالت آورده ام و در این حضور سرشار از عشق و امید قربانی می کنم. پیراهن آلوده معصیت و جامه چرکین تردید را از تن خویش درآورده ام. زیرا که مرا خوانده ای و من سرشار از مهر و شوق عشق به سوی تو آمده ام. مرا بپذیر ای مهربان خالق هستی.

نظر شما