شناسهٔ خبر: 34280248 - سرویس اقتصادی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

آیا «اقتصاد مقاومتی» بد فرجام شده است؟

در کشاکش تحریم‌های کنونی، پرسش از سرنوشت سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، بیش از هر زمان دیگری واجد مجذوبیت و مطلوبیت است. اکنون و پس از گذشت حدود شش سال از ابلاغ سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، می توان این پرسش مهم را مطرح نمود که حاصل اقتصاد مقاومتی چه بود ؟ و آیا ایران در این عرصه گامی به جلو نهاده است؟ 

صاحب‌خبر -

برای یافتن پاسخ این پرسش، به سراغ "فتح الله آقاسی زاده"، تحلیلگر حوزه اقتصاد مقاومتی رفته‌ایم. محقق و صاحبنظری که به اعتبار کندوکاو بسیار در این حوزه ،می‌تواند سخنان بسیاری بگوید. دکتر آقاسی زاده در سال ۱۳۹۷ با تدوین و انتشار کتاب"اقتصاد مقاومتی: مبانی، مضامین، مدل اجرایی و عملکرد ۱۳۹۷-۱۳۹۲"، گزارش دقیقی از آنچه که در اقتصاد مقاومتی اتفاق افتاد، ارائه نمودند. این کتاب توسط مرکز اسناد، مدارک و انتشارات سازمان برنامه و بودجه منتشر شد. سازمانی که دبیرخانه ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی نیز تعریف شده است.

ایشان پیش از این نیز در گفتگو با خبرآنلاین بر این نکته تاکید کرده بود که ماجرای اقتصاد مقاومتی مورد تایید غالب متخصصان و اندیشمندان بوده است اما چنان که انتظار می رفت میوه‌هایش برداشت نشد. این بار اما در حالی گفتگوی حاضر صورت گرفت که ایران بیش از هر زمان دیگری به اجرایی شدن مفاد سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، احساس نیاز می کند. مشروح مصاحبه خبرانلاین با کارشناس ارشد این حوزه پیش روست. 

آقای دکتر، در گفتگویی که پیش از این با شما داشتیم ( ۲۵ شهریور ۱۳۹۷) تاکید  داشتید که "دولت و ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی اهتمام مناسبی برای اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی از طریق طرح و اجرا و پیگیری برخی پروژه های اولویت دار در کشور انجام داده است"، حالا از پس گذشت نزدیک به یک سال از آن گفتگو، بفرمایید در حال حاضر کجا قرار داریم؟

از اهتمام شما به موضوع سپاسگزارم. همانطور که در گفتگوی پیشین عرض کردم در این گفت و گوی کوتاه هم تکرار می کنم که من به اعتبار نقش حقیقی و محققانه ام سخن می گویم و حتما تاکید می کنم که این گفتگو از منظر سازمان اداری و موقعیت حقوقی من نیست. آگاهید که وقتی چنین منظری را برای گفتگو انتخاب می کنیم، یعنی اینکه زاویه دید بازتری داریم و از دریچه و زاویه دید محدود کارمندی به موضوع نگاه نمی‌کنیم. لذا بر همین مبنا، مباحثم را آغاز می کنم.

همچنان که پیش تر هم گفتم باید گواهی داد که در دوره ای از زمان، ترجمه نسبتا قابل قبولی از سیاست های کلی و تبدیل آن سیاست ها به یک مدل اجرایی و پروژه محور انجام شد. تاکید می کنم که نسبتا قابل قبول، برای اینکه چنان مدل پروژه محوری با توجه به یک واقع گرایی از انتظارات مرجع ابلاغ سیاست ها(زود بازده بودن) و نیز ویژگی های سازمان اداری کشور و نحوه مواجهه دستگاه‌های اجرایی(کندی و سختی)، تدوین و به اجراء گزارده شد.

صرفنظر از اینکه پس از این دوره، این روند چگونه طی شد، مایلم به انتهای گفت و گوی پیشین بازگردم و این گزاره را اعلام نمایم که ما بطور کلی در بسیاری از مباحث محتوایی و اهداف استراتژیک، بدفرجام شده ایم. مایلم علیرغم همه تلخی ها، این را عرض کنم که ما در اقتصاد مقاومتی هم احتمالا بدفرجام شده‌ایم.

لازم است در باره این گزاره، اندکی توضیح دهم. اقتصاد مقاومتی بر پایه اهداف روشنی در زیست بوم ما سربرآورد. با فهم من، بن مایه اقتصاد مقاومتی معطوف نمودن نگاه به درون و بوم گرایی بود که مد نظر رهبری بود و مخاطبان آن قوای سه گانه و آحاد مردم بوده اند. این هدف را می توان هدفی با کارکرد سیاسی هم تلقی نمود. اینکه چنین هدفی چقدر توانسته محقق شود به مطالعه دقیق تری نیازمند است اما اگر به روند طی شده  نگاه کنیم این را  می یابیم که بطور خاص اهتمام نهادها و رسانه های خاص در حکومت، توانسته تا اندازه ای به تحقق چنین هدفی مدد برساند اما اگر اهداف و مضامین استراتژیک دیگر اقتصاد مقاومتی از جمله کاهش بیکاری، افزایش مشارکت مردم در اقتصاد، تقویت سرمایه های اجتماعی و انسانی و دیگر مضامین مندرج در سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی را مرور  کنیم، در این موارد نمی‌توان با قاطعیت از نیک فرجامی سیاست ها سخن گفت.

به عبارت دیگر اگر اقتصاد مقاومتی ستاده و دستاوردهایی هم داشته است در عین ارزش و ارجمندی نتایج حاصله، همپای فرکانس و بلندی محتوایش نبوده است و میزان تاثیراتش، آن اندازه که از آن انتظار می‌رفت، عمیق نبوده است. این موضوع به باور من در خصوص بسیاری از موضوعات مهم دیگر در سپهر مدیریت، اقتصاد و سیاست ایران هم رخ داده است و هر روز در حال تکرار است.

چنین نتیجه ای ماحصل دلایل بسیاری است که البته کم هم نیستند اما به نظر من یک دلیل بسیار مهم موجده چنین  قضاوتی از فرجام سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، این است که جامعه نخبگانی و نیز کارگزاران اداری کشور، با برخی موضوعات بنیادی ارتباط موثر و خوبی برقرار نمی کنند. به عبارت دیگر مخاطبان و مجریان سیاست های ابلاغی، در درونی سازی محتوای ابلاغی با مشکل مواجه هستند.

درونی سازی به معنای "پذیرش یا سازگاری باورها، ارزش‌ها، نگرش ها و معیارها به مثابه آن چیزهایی که به خود فرد تعلّق دارد، است".

روشن است که در شرایطی که امکان درونی نمودن محتوا و مفاهیم در افراد حاصل نمی‌شود، به طور بدیهی اهتمام پایداری نیز برای اجرای سیاست‌ها  شکل نمی‌گیرد. بنابراین در چنین شرایطی، زمینه مساعدی برای موفقیت پدید نمی آید و کارگزاران در یک فضای ذهنی ناهمسو و معلق، مسیر اجرایی را اجبارا به واسطه فرمان‌های اداری و دستورات طی می‌کنند. فرایندها و مناسک شکل می گیرد و مسیرهایی هم طی می‌شوند اما نتایج چندان امیدبخش و راضی کننده نخواهد بود.

آیا موضوع اقتصاد مقاومتی به درستی برای ارکان و سازمان ها تبیین شده است، این اتفاق خود عامل مهمی در پیشبرد اهداف مد نظر است؟

تبیین یک مقوله است و درونی سازی و به تبع پذیرش محتوا و اقدامات منسجم و پایدار مقوله دیگری است. من فکر نمی کنم مشکل در تبیین بوده باشد اگرچه در تبیین کاستی هایی رخ داده است اما به نظرم مشکل در جای دیگری است. مشکل اینجاست که به باور من هم در این عرصه و هم در عرصه های مهم دیگر ما با واگرایی نظری و عملی ارکان اجرایی سیاست های ابلاغی، حداقل در ساختار اداری مواجه هستیم. تاملات من نشان می دهد ما به طور کلی ، با واگرایی های توان فرسا در کشور مواجه هستیم. واگرایی‌های بزرگ که باعث شده است عملکردهای درخشان، حاصل نشود.

موضوع را بیشتر باز می کنم. بگذارید برای فهم بهتر، از مباحث مدیریت و سازمان مدد بگیریم. سازمان ها به واسطه اهدافی شکل می گیرند. این اهداف عموما در شرح وظایف سازمانی، اساسنامه ها چشم انداز و فلسفه تشکیل هر سازمانی آمده است و انتظار می‌رود همه عوامل انسانی سازمان اداری، خود را ملتزم به آن اهداف مصوب و مصرح بدانند.

فتح الله آقاسی زاده

تحقق اهداف  هر سازمان اداری نیز مستلزم هم گرایی مدیران و سرمایه های انسانی سازمان و عوامل همراه (اعم از  مدیران عالی، مدیران میانی،کارشناسان و کارمندان و عوامل پشتیبان) است.

بر اساس چنین فهمی از مدیریت و سازمان، می توان واگرایی در میان مجموعه دخیل در منظومه اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی را نیز تحلیل نمود. تجارب و یافته های محقق نشان می دهد در اتمسفر جاری اداری ایرانی، همگرایی سازنده چندانی میان عوامل انسانی سازمان اداری مجری سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی به چشم نمی خورد. به عبارتی در کمال تلخی،در ساختار اداری مستقر ما و بویژه در سال‌های اخیر، شکاف عمیقی میان عوامل کلیدی شکل گرفته است. این شکاف منجر به این شده است که عوامل اجرایی از هم دور شوند و در یک راستا قرار نگیرند.

توضیح بیشترش این است که عموما میان اهداف سازمان، اهداف مدیران، و اهداف کارشناسان و کارمندان، واگرایی شدیدی رخ داده  است. در اتمسفر جاری، سکانداران عالی سازمان های اداری، اهدافی را تعریف می کنند. مدیران میانی، اهداف دیگری و کارشناسان هم اهداف دیگری را برای خود تعریف می کنند. به عبارتی همانطور که در گفتگوی پیشین از  نظرات "مک لئود" بهره گرفتم، معتقدم امروزه هم ما با سازمان های اداری و اهداف شخصی خودمبنا و در عین حال ناپایدار و همواره در تغییر، مواجه هستیم. اهدافی شخصی و خودمبنا که  که با اهداف مصوب سازمان اداری شکل یافته و یا مضامین استراتژیک فرمان های اداری ابلاغی، هم سو نیست و گاه نیز متفاوت و مغایر است. چنین وضعیتی سرمایه های انسانی را گیج و منگ کرده است و افراد درک درستی از اهداف ندارند. به عبارتی نمی‌دانند که کدام هدف را دنبال کنند.

به طور منطقی در چنین شرایطی، نمی توان انتظار داشت حاصل فعل و انفعالات اداری، درخشان باشد. روشن است که در چنین اتمسفر و احوالی، بذر کاشته شده بارور نمی شود و نهال حاصله، میوه‌ای شیرین نخواهد بود. کارنامه های حاصله هم در چنین وضعی، نهایتا یک کارنامه کارمندی خواهند بود. وقتی می گویم کارنامه کارمندی، منظورم این است که اقدامات احتمالا گسترده و بوروکراتیکی سامان دهی و اجرا می شود اما  فاقد روح است. در واقع مناسک و آئین احتمالا پر رنگ و پرجلوه، بجا آورده می شود اما از محتوا و ستاده های درخشان، نشانی دیده نمی شود. در چنین شرایطی، دستورات اداری  و اهداف شخصی خود مبنا که از فردی به فرد دیگر و از دستگاهی به دستگاه دیگر متغیر است، کارها را به پیش می برد و تا زمانی که چراغ فرمان اداری روشن باشد، امور بوروکراتیک و اقدامات، استمرار می‌یابد.

اگر این گونه پیش برویم بدنه اداری و ساختارهای حکومتی ما تبدیل به پیله های ابریشمی می شوند که به درون خود مشغولند و به فعالیت های کارمندی، دل خوش خواهند بود.این شرایط هم تا نفت هست و ما می توانیم رزق بخور و نمیری به عیال این خانواده بزرگ بپردازیم، استمرار خواهد داشت. اما بدیهی است که ستاده های درخشانی نصیب مان نخواهد شد.البته می توان به لیست دلایل و عوامل بدفرجامی، باز هم بیفزاییم اما فعلا به همین اندازه بسنده می کنم.

فعلا، حداقل در شرایط موجود نفت مانند قبل نیست و تحریم های سخت متوجه بازار جهانی نفت شده است، در این وضعیت چه خواهد شد؟

درست است که فروش نفت با اختلال مواجه شده است اما فرهنگ نفتی همچنان برقرار است. ما هم اکنون نیز همچنان با فرهنگ نفتی امور را مدیریت می کنیم...کسی هنوز عمق فاجعه را درک نکرده است...تردید نکنیم که درصورت استمرار نگاه و شیوه فعلی، چه با نفت و چه بدون نفت، ما به مرور در بسیاری از حوزه ها به بدفرجامی گرفتار خواهیم شد...و این برازنده ایران ۱۳۹۸ نیست.

به نظرم اندیشه گران و توسعه گران و نیز سکانداران وضع موجود، باید فارغ از این دولت و آن دولت و فارغ از وابستگی های بزرگ تر شخصی، به درستی چنین وضعیتی را درک و توصیف نمایند تا عمق بحران فهم شود و اجماعی برای تغییر و اصلاح شکل گیرد. بدون تردید اگر بخواهیم آنگونه که امروز عمل می کنیم، ادامه بدهیم، ره به جایی راضی کننده، نخواهیم برد. در این میان، نقش نظام، قوای سه گانه و نیز نقش نخبگان و آحاد مردم جامعه، مهم و حیاتی است.

تردیدی نیست که ما باید فرصتی برای فکر بیشتر اختصاص دهیم. منظورم نمایش و همایش و نشست های تبلیغاتی نیست که بسیاری از مدیران ما در آن تخصص یافته اند.باید فکری بحال فکرمان بکنیم. به نظرم باید شرایطی فراهم آید که امکان بازاندیشی در راه طی شده و ساختن یک شرایط جدید برای بازنگری و مهندسی مجدد، شکل گیرد. جامعه ما به نگاه و شیوه جدید محتاج هستیم و سرنوشت ما و آیندگان، مسئولیت ما را سنگین تر و خطیر ساخته است.

مایلم اتفاقا بر این نکته هم تاکید نمایم که اگر مایل به موفقیت در میدان جنگ اقتصادی  هستیم، باید در اندیشه ورزی هم به درون توجه کنیم و با رفع زمینه های واگرایی، شرایط را برای موفقیت ایران و ایرانی در عرصه  داخل و نیز در صحنه جهانی و بین المللی فراهم نماییم. مایلم در این فرصت به این اصل اشاره نمایم که پیش شرط موفقیت محتوای پرارج اقتصاد مقاومتی، تقویب سرمایه اجتماعی در درون است.

به نظر شما چرا چنین صورت بندی و روشنگری هایی از چشم مسئولین سکان دار دور مانده است و آنها تلاشی برای درک بهتر و اصلاحات از خود نشان نمی دهند؟

نکته قابل تعمقی را مطرح کرده اید. بنظرم  مصائب خارجی و داخلی و مزمن شدن آنها، همچنین برهه‌های زمانی همیشه حساس، سکانداران ما را کوتاه مدت، مدیران را خاموش، نخبگان و مردم دغدغه مند را بی‌حوصله و بی حس، و ساختارهای اداری را مضمحل نموده است. ما در شرایط انسداد و امتناع اصلاحات حقیقی و ثمربخش قرار گرفته ایم؛ حکایت ظلمات است و خضر!

طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن     ظلمات است بترس از خطر تنهایی!

با همه اینها، من چشم انتظار و امیدوار به بهبود و سلامت هستم و این را برای ایران عزیز آرزومندم. چشم ما به امید است و آفتاب.

۲۲۳۲۲۳

نظر شما