شناسهٔ خبر: 34263656 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

روایتی اختصاصی از هلند و سبک‌زندگی جالب مردم آن پرونده

مردمی که عاشق اشانتیون هستند!

نویسنده : دکتر مریم ذاکری | خبرنگار

صاحب‌خبر - اواسط تابستان 2015 بود که برای شرکت در یک کنفرانس علمی به کشور هلند سفر کردم. هلند کشوری است در شمال غربی اروپا که شانزده و نیم میلیون نفر جمعیت دارد. مردم این کشور به زبان داچ یا هلندی صحبت می کنند، زبانی پر از واج های «خ» و «گ» که به نظرم تلفظ درست کلمات آن یکی از سخت ترین کارهای دنیا ست. بسیاری از زمین های هلند در ارتفاعی هم سطح یا حتی زیر سطح دریا واقع شده اند، از همین رو هلند را در انگلیسی نِدِرلند یا سرزمین پست می نامند. مردم این کشور برای مهار آب دریا و رودخانه های بسیار زیاد در جای جای شهرها دست به حفر کانال زده اند که در برخی موارد رفت و آمدشان از طریق همین کانال ها و توسط قایق صورت می گیرد.این اولین ویژگی جالب کشور هلند است که چشم هر گردشگری را در سفر به این کشور به خودش خیره خواهد کرد. مقصد سفرمن شهر اوتریخت بود که در جنوب آمستردام و در مرکز هلند قرار دارد اما افزون بر اوتریخت از پایتخت این کشور یعنی شهر آمستردام و چندین شهر دیگر که در مسیر این سفر بود نیز بازدید کردم. آن چه در ادامه می خوانید بخشی از مشاهداتم از این کشور و آداب و رسوم جالب مردم آن است. در کشور لاله ها خبری از لاله نیست! تصور اولیه ام از کشور هلند سرزمینی پر از لاله های زیبا و رنگارنگ بود که بارها و بارها در رسانه‌ها و البته کتاب‌ها دیده و خوانده بودم اما در تمام یک هفته اقامتم در این کشور حتی یک عدد گل لاله را از نزدیک ندیدم! به جرئت می توانم بگویم تعداد لاله های هلندی که شهرداری مشهد هر سال در پارک ملت می کارد از تعداد نه تنها لاله ها بلکه تمام گل های شهر آمستردام بیشتر است. البته نکته در این است که برای دیدن لاله های این کشور باید فقط در اوایل بهار به منطقه ای به نام «لیزل» بروید و از مزارع انبوه لاله بازدید کنید؛ در غیر از این بازه زمانی و این مکان، نمی توانید از لاله ها و گشت و گذار در بین‌شان لذت ببرید! بنابراین تصور این‌که مردم این کشور هر روز، صبحانه یا شام‌شان را در کنار لاله‌ها می‌خورند و روان‌شان شاد می‌شود، همین الان از ذهن‌تان بیرون کنید! با این حال، نبودن لاله های چیزی از زیبایی بی نظیر شهرهای هلند کم نمی کند. معماری در هلند منحصر به فرد است، به جرئت می توان گفت ساختمان های هلندی با ساختمان های کشورهای مجاور مانند آلمان، بلژیک و فرانسه بسیار متفاوت است و هویتی کاملاً مستقل دارند. ساختمان های بلند و چندین طبقه با راه پله هایی باریک که بسیاری از آن‌ها بیش از 200 سال پیش ساخته شده اند. انعکاس این ساختمان های رنگارنگ در آب کانال ها یکی از فراموش نشدنی ترین تصاویر از این کشور زیباست. آمستردام، پایتخت دوچرخه های دنیا کنار ایستگاه قطار مرکزی آمستردام یکی از بزرگ ترین پارکینگ های دوچرخه جهان قرار دارد. اولین سوالی که با دیدن این پارکینگ به ذهنم رسید، این بود که مردم چگونه دوچرخه خود را از بین صدها دوچرخه مشابه دیگر تشخیص می دهند؟ بسیاری از مردم این شهر از پیر و جوان برای رفت و آمد خود در شهر از دوچرخه استفاده می کنند. آن‌ها معتقدند با این کار افزون بر حفظ سلامت و تناسب اندام به پاکیزگی هوای شهرشان نیز کمک می کنند. البته لازم است یادآوری کنم هزینه بالای بنزین و حمل و نقل با وسایل نقلیه عمومی هم در این تصمیم بی تأثیر نیست. دوچرخه سواری در بسیاری شهرهای کوچک اروپا امری عادی است اما آمستردام که به لحاظ وسعت و جمعیت با شهرهای بزرگی مثل پاریس و برلین مقایسه می شود در این زمینه استثنا است. خیابان‌های این شهر برای استفاده از دوچرخه کاملاً مناسب سازی شده است و چه بسا راندن دوچرخه در بسیاری موارد راحت تر از راندن خودرو باشد چراکه آمستردام به ویژه در بخش مرکزی پر از کوچه های باریک و کانال ها و پل هایی است که عبور با خودرو تقریباً در آن‌ها غیر ممکن است. از آن طرف جالب است بدانید دوچرخه دزدی در این شهر بسیار شایع است، به ویژه دوچرخه گردشگرها که از رمز و راز بستن و قفل کردن دوچرخه شان در این شهر بی خبرند. این نکته‌ای است که تا به این شهر سفر نکنید و با این مسئله مواجه نشوید، کمتر رسانه‌ای به آن اشاره می‌کند! در ضمن و با توجه به تعداد بالای دوچرخه درآمستردام تعمیرکار دوچرخه یکی از پردرآمدترین مشاغل در این کشور است و کمتر خیابانی در این شهر پیدا می‌شود که یک مغازه تعمیر دوچرخه نداشته باشد. مردمی که اندام‌شان ظریف نیست! وقتی در ایستگاه مرکزی قطار اوتریخت پیاده شدم، اولین چیزی که توجهم را به خود جلب کرد قد بسیار بلند مردم هلند بود. با عبور چندصد کیلومتر از جنوب آلمان به سمت هلند، این اختلاف قد به شدت برایم مشهود و مشخص بود. من که با قد 160 سانتی متر در کشور خودمان و با کمی ارفاق در جنوب آلمان متوسط محسوب می شدم، در هلند همچون لیلی پوتی ها در سرزمین گالیور بودم! تقریباً تمام زنان هلند که از چهره سفید و نسبتاً بی روح‌شان قابل تشخیص بودند، یک سر و گردن و چه بسا بیشتر از من بلندتر بودند، به طوری که برای برقراری مکالمه ناگزیر باید سرم را بالا نگه می داشتم. مردم هلند عموماً چهارشانه با پاهایی کشیده و عضلانی هستند و چهره ها و اندام های ظریف کمتر به چشم می خورد. فروش حشیش، وسط خیابان! دومین روز از اقامتم در شهر اوتریخت فرصتی فراهم شد تا به گشت و گذاری در شهر بپردازم. شهر اوتریخت کلیسای بزرگی دارد که برج و ناقوس آن بلندترین برج در بین کلیساهای هلند است. ساعت 9 صبح بود و هنوز بسیاری از مغازه ها و فروشگاه های دور و بر کلیسا مشغول به کار نشده بودند. ورودی کلیسا هم بسته بود و مجبور شدم به تنهایی روی یکی از نیمکت های مقابل در ورودی به انتظار بنشینم. هوای هلند به طرز عجیبی در اواسط جولای (اواخر تیر) سرد بود، به طوری که با پوشیدن کاپشنی بهاره هنوز هم احساس سرما می کردم. به همین دلیل بلند شدم تا در کوچه های اطراف چرخی بزنم. چند دقیقه ای نگذشته بود که احساس کردم کسی تعقیبم می کند. چند بار پشت سرم را نگاه کردم و پسربچه ای حدود 15 ساله را دیدم که از فاصله ای چندمتری به دنبالم می آید، با هربار توقف می ایستد و با حرکت مجدد من راه می افتد. اگرچه پسربچه کم سن و سال بود و به لباس و چهره اش نمی‌آمد که خلافکار باشد اما باز هم احساس ترس داشتم. بالاخره با فرهنگ آن‌ها آشنا نبودم و احتمال هر خطری را برای خودم متصور بودم. عزمم را جزم کردم و برگشتم و مستقیم در چشم های پسرک چشم دوختم. چیزی به هلندی گفت که متوجه نشدم و به انگلیسی پرسیدم که چه می گوید. این بار به انگلیسی پرسید: "?Do you want weed". می دانستم که weed به معنای حشیش است اما با خودم فکر کردم حتماً اشتباه شنیده ام و احتمالاً پسرک منظورش wood یا چیز دیگری بوده است. از او پرسیدم که درباره چه حرف می زند، که پسرک گفت: "?Marijuana, Do you want marijuana" هیچ کلمه ای مشابه ماری جوآنا به ذهنم نرسید که مثبت اندیشانه منظورش را تفسیر کنم! نمی دانم در من با آن کوله پشتی سنگین و پوستر لوله شده کنفرانس در دست چه دیده بود که چنین سوالی می پرسید اما هرچه بود کوله پشتی را دو دستی چسبیدم، پوستر را روی دوشم انداختم و به سمت خیابان اصلی شروع به دویدن کردم. بعد از چند قدم با وحشت به پشت سرم نگاه کردم و دیدم پسرک نه تنها به دنبالم نیامده، بلکه با تعجب سرجایش ایستاده و من را تماشا می کند. بعدها فهمیدم مصرف ماری جوآنا و برخی مواد روان گردان در هلند آزاد است، آن‌قدر آزاد که در برخی کافه ها و رستوران ها سرو می شود و شما می توانید از منوی مربوطه آن‌ها را انتخاب کنید. خرید و فروشش در خیابان هم که برای هر فردی با هر سنی مقدور بود و بعد از چند سال، هر وقت آن لحظه را به یاد می‌آورم باز هم ترس تمام وجودم را می‌گیرد! عاشقان اشانتیون در ادامه مشاهداتم از کشور هلند می‌خواهم از اتفاقاتی جالب در زمان حضور در کنفرانسی که برای شرکت در آن به این کشور سفر کرده بودم، بگویم. کنفرانسی بین المللی با موضوع کاتالیست های شیمیایی. تقریباً می توانم بگویم کشوری را سراغ ندارم که نماینده ای در این کنفرانس نداشته باشد. از آمریکا و کشورهای اروپای غربی گرفته تا چین و بنگلادش و هند و سنگاپور؛ حتی از بسیاری کشورهای آفریقایی از جمله آفریقای جنوبی و مصر و کنیا هم استادان و دانشجویان برای شرکت در این همایش آمده بودند. از بخش علمی و زورآزمایی کشورهای مختلف در به رخ کشیدن پیشرفت های خود و سخنرانی های پیچیده برندگان جایزه نوبل که بگذریم؛ بخش های غیرعلمی این کنفرانس هم جذابیت های خاص خود ش را داشت. یکی از این جذابیت ها فرایند گرفتن هدیه از اسپانسرهای نام دار کنفرانس بود. بسیاری از استادان و دانشجویان که بیشترشان هلندی بودند چراکه این کنفرانس در این کشور برگزار می شد، برای گرفتن هدیه دقایقی را با مسئولان غرفه های مختلف هم کلام می شدند و در نهایت هدیه کوچکی را در کیف خود انداخته و به سراغ غرفه دیگر می رفتند. گاهی تمایل به دریافت هدایای رایگان به حدی بود که افراد قید شرکت در اجتماعات علمی را می زدند و برای گرفتن یک خودکار یا یک لیوان بیشتر در سالن عمومی کنفرانس می ماندند. سپس در پایان هر روز هدایای خود را به هم نشان می دادند و دیگران را به گرفتن مشابه آن تشویق می کردند. استادی را در نظر بگیرید که با لباسی کاملاً رسمی به همراه دانشجویانش و دیگر استادان دانشگاه کشورش در این اجتماع شرکت کرده و با کراواتی شکیل و عینکی ته استکانی و البته بدون خجالت، خودکارها و لیوان ها و دفترچه های یادداشت را یکی یکی از داخل ساک پلاستیکی که آن هم هدیه یکی از شرکت هاست در می آورد و به دیگران نشان می دهد. البته که زمان خوردن نهار و یا میان وعده هم اوضاع به همین منوال بود و افراد اضافی غذا یا میوه و شیرینی خود و یا دیگران را برداشته و با خود می بردند. ظاهرا همچنین رفتارهایی در هلند طبیعی بود چون با واکنش عجیب و غریب برگزار کنندگان این کنفرانس رو به رو نمی شد و انگار آن‌ها توقع دیدن چنین رفتارهایی را داشتند! مسلمانان در هلند یکی دیگر از مواردی که در هلند توجهم را به خود جلب کرد، حضور زنان محجبه در سطح شهرها بود. حدود یک میلیون نفر از جمعیت شانزده و نیم میلیون نفری هلند را مسلمانان تشکیل می دهند. تفاوت زنان محجبه هلندی با زنان محجبه دیگر شهرهای اروپایی مثل پاریس یا برلین این است که شما آ‌ن‌ها را تنها در خیابان ها و در حال خرید و یا رفت و آمد مشاهده نمی کنید بلکه آن‌ها بخشی از نیروی کار در این کشور محسوب می شوند و مانعی برای اشتغال‌شان وجود ندارد. بنابراین در بعضی از فروشگاه های آمستردام، فروشنده های محجبه به چشم می‌خورند و همین طور در دانشگاه ها یا مدارس مشغول به کار هستند. جالب این‌که متصدی هتل محل اقامتم در شهر «اوتریخت» دختری محجبه به نام آمنه بود. آمنه سوری الاصل اما متولد هلند بود و پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد بازار کار شده بود. آمنه اعتقاد داشت اگرچه وضعیت زنان مسلمان در هلند درباره بقیه کشورهای اروپایی کمی بهتر است اما این شرایط تا رفع تبعیض کامل فاصله دارد. بسیاری از کارفرمایان همچنان ترجیح می دهند زنان غیر محجبه را استخدام کنند. از طرفی شرایط زندگی مسلمانان در هلند با وقایع سیاسی و تاریخی دستخوش تغییر می شود. به عنوان مثال بعد از حملات 11 سپتامبر یا هر اقدام گردشگری گروه هایی مثل القاعده، داعش یا طالبان شرایط زندگی برای آن‌ها سخت تر می شود. اگرچه هلندی ها در هر حال افراد مودب و محترمی هستند و در هر شرایطی از توهین مستقیم خودداری می کنند، اما تغییر رفتار آن‌ها در این بازه های زمانی کاملاً مشهود است. از نظر آمنه مشکل دیگر مسلمانان اروپایی به ویژه مسلمانان هلند موج پناهندگی مسلمانان از کشورهای سوریه و عراق یا شمال آفریقاست. جوامع میزبان هنوز ظرفیت پذیرش این حجم از افراد با فرهنگ و تفکرات متفاوت را ندارد و در تقابل با آن‌ها گروه های راست افراطی شروع به فعالیت می کنند که این فعالیت ها شرایط را هم برای مسلمانان ساکن و هم مسلمانان تازه وارد دشوار می کند.

نظر شما