شناسهٔ خبر: 34260918 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران‌ورزشی | لینک خبر

گفت و گو با جهانگرد ایرانی که دوست و همنورد اسفندیاری بود

عرفان فکری: لیلا به خودش متکی بود و بس!

صاحب‌خبر - عرفان فکری یکی از جهانگردان مطرح و شناخته شده ایرانی است که سال‌هاست دور دنیا می‌گردد و در ایران هم کلاس‌های تخصصی در این زمینه برگزار می‌کند. با این حال سبقه و خاستگاه اصلی او کوهنوردی و غارنوردی است و سال 89 دبیر انجمن کوهنوردی ایران بوده. فکری در سال 88 به همراه لیلا اسفندیاری، دو نفری بودند که در برنامه مهم اکتشاف غار هند حضور داشتند و به همراه 40 نفر از بهترین غارنوردان دنیا، این اکتشاف مهم را انجام دادند. روایت خواندنی فکری از آشنایی، سفر اکتشافی با لیلا و خاطراتش از این کوهنورد فقید را به بهانه هشتمین سالگردش در ادامه می‌خوانید: آرزو داشتم با لیلا عکس یادگاری بگیرم سال 87 بود. جوانی جویای نام بودم که با وجود فعالیت‌های برجسته در کوهنوردی ایران، هیچ‌کس مرا نمی‌شناخت. به‌عنوان یک میهمان کوچک در یک مراسم 700 – 600 نفری نشسته بودم و به سخنرانی زنی گوش می‌کردم که از برنامه صعود به نانگاپاربات می‌گفت. خودش را که از دور نمی‌دیدم اما تصویرش بزرگ و واضح روی نمایشگر در مقابل چشمم بود. صحبت‌هایش آنقدر گیرا بود و مرا جذب خودش کرد که آرزو کردم کاش بشود با او یک عکس یادگاری بگیرم یا حتی یک برنامه یکروزه برای صعود به توچال با او داشته باشم. دست تقدیر اما خیلی زود اتفاقی هزاران برابر بزرگتر را برایم رقم زد. سفر 32 روزه به‌عنوان یک جوان، برای خودم فعالیت‌هایی در کوهنوردی می‌کردم و همان زمان هم خیلی دوست داشتم کشورهای دیگر دنیا را ببینم. یکی از نخستین آرزوهایم سفر به هند و دیدن جذابیت‌های این کشور بود. آنقدر صحبتش را کرده بودم که دوست‌هایم مسخره‌ام می‌کردند که بالاخره کی به هند می‌روی. 9 – 8 ماه از آن سخنرانی گذشت و اوایل سال 88 بود که یک روز تلفنم زنگ خورد و خانمی پشت خط بود. سلام کرد و گفت که فعالیت‌های من را دنبال کرده و من را دعوت می‌کند تا به همراه او به یک برنامه اکتشافی در هند بروم! لیلا اسفندیاری پشت خط بود. باورم نمی‌شد اما حقیقت داشت. دو آرزوی بزرگ من با کیفیت هزار برابری و به طور همزمان اتفاق افتاده بود. شخصیت لیلا مثال‌زدنی بود من در سفر هند، 32 روز تمام با لیلا اسفندیاری بودم. در چنین سفری شناخت آدم‌ها از یکدیگر قطعا خیلی بیشتر و نزدیک‌تر می‌شود. من در این سفر چیزهایی دیدم که هنوز هم مدام با خودم مرورشان می‌کنم. لیلا شخصیتی فوق‌العاده داشت. چه در بعد اجتماعی و چه ورزشی و چه شخصی کاملا مستقل و متکی به خود بود. یادم می‌آید در روزهای پنجم – ششم این برنامه بود که یکی از غارنوردان مطرح دنیا که آن روز با لیلا هم‌تیمی شده بود، با تعجب پیش من آمد و از لیلا پرسید. پس از کمی صحبت فهمیدم که در دشوارترین نقاط مسیر اکتشاف که گاهی نیاز می‌شود نفرات به هم کمک کنند، لیلا از گرفتن هرگونه کمک از سوی هم‌تیمی‌هایش سر باز می‌زده. شاخصه‌ای که زندگی به او یاد داده بود و غروری عجیب داشت که باعث می‌شد در همه موارد تنها به خودش متکی باشد و بس. بی‌مهری مطلق و لیلای تنها لیلا خیلی تنها بود. چه از زمان جوانی و محدودیت‌ها و مشکلاتی که با خانواده‌اش داشت و چه در زندگی ورزشی که سنگ‌اندازی‌های زیادی بر سر راهش شد. واقعا عجیب بود که تمام افتخارها و صعودهای بزرگ او در سکوت کامل خبری انجام می‌شد و اجازه نمی‌دادند کارهای بزرگ او اعم از همان برنامه اکتشاف تا صعودهای بزرگش دیده شود. نکته اینجا بود که لیلا نمی‌خواست درگیر بروکراسی‌های اداری شود و صعودهایش را در اعتراض به موانع فدراسیون، به صورت شخصی انجام می‌داد. به همین خاطر هم نمی‌خواستند صعودهای او دیده و برجسته شود. رییس فدراسیونی که آن زمان روی کار بود، حالا با وجود در قید حیات بودن، هیچ خبری از او دیده نمی‌شود اما نام لیلا هشت سال پس از مرگش هم زنده است و افراد بیشتری را شیفته خودش می‌کند. خانه‌اش را برای صعود آخر فروخت او پس از سال‌ها زندگی به طور مستقل و کار در بیمارستان، خانه‌ای برای خودش خریده بود. همان را هم برای صعود آخر به گاشربروم 2 فروخت تا هزینه 25 میلیونی صعودش را تامین کند. با او خیلی بد کردند اما او آنقدر بزرگ و مستقل بود که به تنهایی کارش را جلو می‌برد و به رویاهایش فکر می‌کرد. گفته بود که می‌خواهد پیکرش در کوهستان بماند هر بار که می‌خواست به برنامه‌های اینچنینی برود، به همه‌مان می‌گفت که اگر اتفاقی برایم افتاد، زحمت برگرداندن پیکرش را به خودمان ندهیم چراکه دوست دارد همانجا و در کوهستان بماند. قبل از صعود آخرش هم با دوستان رفته بودیم تا کنارش باشیم. در اتاق مخصوص وسایل کوهنوردی‌اش مشغول جمع کردن لوازم صعود بود. عکس یادگاری گرفتیم و آنجا بازهم همان جمله را تکرار کرد. این اتفاق چیزی بود که همیشه دلش می‌خواست به آن برسد. برایش خوشحالم اما جایش خالی است او به آرزویش رسید. به‌عنوان یک دوست واقعا برایش خوشحالم اما اینکه دنیای کوهنوردی چنین گوهر بزرگی را از دست داد، واقعا ناراحت‌کننده است. لیلا رویایش را زندگی کرد وقتی خبر فوت او را در فیسبوکم منتشر کردم، توماس آربنز یکی از بزرگان دنیای غارنوردی که در هند با ما هم‌تیمی بود، تنها یک جمله زیر پست من نوشت که البته بهترین تعبیری بود که درباره لیلا خوانده‌ام. او نوشته بود: She lived her dreams (لیلا آرزوهایش را زندگی کرد). فیلم‌های لیلا را به BBC ندادم من چیزی حدود 25 دی وی دی از فیلم‌های لیلا در هند را در آرشیوم دارم که سال‌هاست دوست دارم مستندی درباره‌اش بسازم. با این حال پس از مرگ، شبکه BBC فارسی به واسطه یکی از بستگان لیلا به من پیام داد که این فیلم‌ها را چند ده هزار دلار می‌خرد. با این حال با اینکه به شدت به آن پول نیاز داشتم، نخواستم لیلا سیاسی شود و برخی‌ها او را تخریب کنند و برایش حاشیه درست شود، به همین خاطر فیلم‌ها را به آنها ندادم.

نظر شما