از وقتی محمد سرشار به شبکه کودک رفته، وجهه مدیر شبکه بودن، بر دیگر ابعاد کاری او غلبه کرده است؛ سابقهای که پیش از این با رسانه و قلم گره خورده بود، امروز در گرو شبکه کودک است. در همین اثنا بود که رسانهها خبر از انتشار یک رمان تازه دادند؛ رمانی که به قلم محمد سرشار روی پیشخوان کتابفروشیها آمد و در ابتدای راه نیز با اقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شد.
چطور شد که دوباره تصمیم گرفتید به فضای ادبیات و رمان برگردید؟
سابقه فعالیت فرهنگی و هنری من به ابتدای دوران جوانی بازمیگردد. شاید بهتر است که سبقه علاقهام به نویسندگی و ترجمه را نیز در همین دوران جویا شویم. نخستین فعالیت فرهنگی من در حوزه ادبیات و کتاب بود. در 19سالگی کتاب کودک ترجمه کردم؛ کتابی که اتفاقا در همان سال نیز منتشر شد. بعد از آن، سراغ روزنامهنگاری رفتم و بهصورت مشخص صفحات ادب و هنر را پایگاه فعالیتم قرار دادم. اولین داستان من در سال 1385، با عنوان توتفرنگیهای روی دیوار منتشر شد؛ مجموعه داستانی که برای بزرگسالان نوشته شده و تا به امروز نیز به نوبت پنجم چاپ رسیده است. امیدوارم که در آینده نزدیک نیز چاپ ششم آن به دست مخاطبان برسد.
بعد از توتفرنگیها، مجموعه داستان دیگری با نام «زنها همه مثل هماند» را نوشته و چاپ کردم. متاسفانه این کتاب در گیرودار ناشران دولتی باقی مانده و محبوس شده است. انتشارات تکا-توسعه کتاب ایران- نخستین سری از این کتاب را منتشر کرده اما نوبتهای بعدی چاپ هنوز در صف انتظار باقی مانده است. مکاتباتی نیز با ناشران داشتهام تا این اثر را آزاد کرده و دوباره راهی بازار نشر کنم. امیدوارم که امسال نیز در این مسیر موفق شوم.
زنها همه مثل هماند؛ یک اثر طنز است و موضوعاتی درباره زنان را پیگیری میکند. فکر میکنم که مجموعه داستان موفقی به حساب آید و مخاطبان روی خوشی به آن نشان دهند.
بعد از این کتابها، دو داستان دیگر نوشتم که هنوز زیر چاپ نرفتهاند. مخاطبان این آثار نیز بزرگسالان هستند.
«بچرخ تا بچرخیم»، عنوان کتاب دیگری بود که در حوزه ادبیات کودک قرار دارد. نام داستان دیگری از من که منتشر شده و در دو چاپ به مخاطبان عرضه شده، رمان «رستاخیز عاشقی» است که آخرین اثر منتشرشده من بوده و بعد از همین کتاب و در سال 1392 نوشته شده است؛ البته ویرایش نخستین اثر در این سال قلم زده شد و تا اسفند سال گذشته من به ویرایش پنجم رسیده بودم. طی این سالیان، رویدادهای مختلفی در کشور و محیط اطراف ما اتفاق میافتاد که فضای داستان و بازنویسیهای من را بهروشنی تحتتاثیر خود قرار میداد. آخرین ویرایش این اثر در اسفند سال 1396 به پایان رسید و برای ناشر ارسال شد.
ورود من به حوزه رسانههای تصویری نیز در چهار سال اخیر رخ داده است. پیش از آن بیشتر در فضای تولید محتوای رسانهها فعالیت کرده و البته حوزه کتاب را نیز همراهی میکردم. حضورم در کانون اندیشه جوان، فرهنگسرای شفق یا دانشجو از نمونههای این فعالیتها بود.
چطور شد که به سمت نوشتن رمان رفتید؟
داستان کودک یا داستانهای کوتاهی که پیش از این نوشته بودید، هم تجربیات راحتتری در زمینه فعالیت ادبی به حساب میآید و هم از سوی دیگر ارتباط نزدیکتری با حوزه فعالیت شما در شبکه پویا دارد...
مخاطب داستان کوتاه، داستان کودک و رمان تفاوت زیادی با یکدیگر دارند. جامعه مخاطبان رمان، تعداد بیشتری از مجموعه داستان را همراه خود میکند. مردم نویسندگان رمان را در قیاس با داستان کوتاه جدیتر میگیرند و همین به بیشتر دیدهشدن در فضای رمان منجر میشود؛ هرچند داستان کوتاه نیز سختیهای خاص خودش را دارد و نویسنده داستانهای کوتاه باید توانمندیهای ویژهای برای حضور موفق در این عرصه داشته باشند.
این مساله تا چه میزان با کیفیت داستان ارتباط داشته و تا چه میزان تکنیکهای ادبی را دربرمیگیرد؟
بیشتر تجربه شخصی من. شما اگر میتوانید روایت برآمده از 10 یا 15 دقیقه را بنویسید، الزاما موفق به نوشتن روایت یکساعته نمیشوید. برای موفقیت در این امر باید تمرینها و تواناییهایی داشته باشید. من تمرینهایی با فرم مجموعه داستان را برای روایت بلندتری نظیر رمان رستاخیز صورت دادم.
نکتهای که در سوال قبل با عنوان کیفیت از آن یاد کردم، ارتباطی پنهان با موضوع رمان شما نیز دارد. شما بهعنوان یک نویسنده برخاسته از پایگاه فکری مشخص، قدم به حوزه داستاننویسی نهادید. رشته داستاننویسی دینی با لعابی از روایت عاشقانه را انتخاب کرده و در این مسیر نیز مورد توجه قرار گرفتید؛ عرصهای که در فضای ادبیات دینی امروز ما، عرصهای خطرناک به حساب میآید، البته شبیه به این جسارت در مدیریت تان نیز بسیار دیده شده که در جای خودش به آن میپردازیم.
نکتهای که درباره اوضاع ادبیات داستانی با تم دینی یا مذهبی باید مورد توجه قرار داده شود، یک نکته بسیار مهم است. من بر این اعتقادم که وضعیت داستاننویسی با رنگی از اندیشه دینی یا مذهبی، امروز یک وضعیت حساس است. قرارگرفتن در این موضع کارکرد دولبهای برای نویسنده و اثرش دارد؛ هم میتواند منجر به بروز حمایتهای خاص شده و هم از سوی مخاطبان و داستاننویسان دیگر موضعگیریهای ناهمدلانه یا برچسبزنیهایی به همراه بیاورد. اینطور نیست که ورود به این عرصه همواره منجر به همراهی مخاطب، جذب او به سمت اثر تازه تدوینشده و در نتیجه تقویت کار نویسنده شود، بلکه در بسیاری از موارد تیغ انتقادها بهقدری تیز میشود که کار را در نیمه راه نگه میدارد.
محمد سرشار تا چه اندازه در این فضا قرار گرفت؟
نخستین نکتهای که در اینجا باید به آن اشاره کنم اینکه؛ بهنظر من فضای کتاب در کشور ما، در دست مخاطبان غیردینی منحصر نشده است. آمارهای موجود و نتایج حاصل از پژوهش در اینباره نشان میدهد که حداقل نیمی از آثار پرفروش دهه اخیر، متعلق به جبهه فرهنگی انقلاب، نویسندگان متدین و مذهبی یا محتوای دینی است؛ اما پوشش رسانهای که در اینباره وجود دارد، ماجرا را بهصورت وارونهای نمایش داده است. این اقلیت در پشت قاب رسانه پررنگتر دیده میشوند. آنها نه فروش آثار زیادی دارند و نه صاحب آثار تاثیرگذاری در میان مردم هستند. وقتی به بازار کتاب مراجعه کنید، متوجه پوشالیبودن فضای رسانهها در اینباره میشوید. این هم به دلیل تخصص این جریان در امر رسانه است.
واقعیت این است که سهم عمدهای از بازار کتاب در کشور ما، از آن نویسندگان عامهپسند است؛ نویسندگانی با مخاطبان خاص سهم چندانی از این بازار ندارند. همچنین جریان روشنفکران یا غربگرایان نیز جایگاه چندانی در این بازار به خود اختصاص ندادهاند. آنها هم دنبال بازیهای سیاسی و اندیشهای هستند که از رهگذر این تبلیغات دچار پیامدهای آن میشوند.
منطبق بر همین گزارهها، من اندیشه چندانی درباره این جو رسانهای غالب نداشتم. به آمارها و پژوهشها نگاه کردم و واقعیت بازار را دریافتم. میدانستم که آثار به دور از بازیهای سیاسی و جناحی، اقبال عمومی را به سوی خود جلب کرده و در همراهکردن مخاطبان موفق بوده است؛ مخصوصا آثاری که مفاهیمی همچون عدالت، خانواده، روابط عاطفی همسران و... را در خود دارند، از سیاست و جریانسازیها دورتر مانده و در نتیجه مخاطبان بیشتری را به سوی خود کشاندهاند. مخاطبان نیز همذاتپنداری ویژهای با این آثار داشتهاند، ولو اینکه سبک زندگی مخاطب با شخصیتهای داستان تفاوت زیادی داشته باشد؛ اما مخاطبان همراه داستانهایی از این دست شده و آنها را دوست داشتهاند.
و همین مساله درباره مدیریت شما در شبکه پویا صادق است. اقداماتی که در این دوران و با مدیریت شما صورت داده شد، هرچند پروژههای بزرگ و هزینهبرداری نبودند؛ اما گام مهمی در شکستن برخی از تابوهای نهچندان مقدس به حساب میآیند، مثلا ماجرای بیحجاببودن کاراکترهای مادر خانواده در انیمیشنها. میدیدم که واکنشهای زیادی از سوی اهالی رسانه برانگیخت و حتی برخی به آن اعتراض کردند، یا مثلا ماجرای خواندن ترانههای کودکانه توسط بانوان در شبکه کودک.
در اینباره پیش از این هم سوالات زیادی از من شده و البته درباره آن صحبت کردهام. هر بهبودی، تغییر محسوب میشود و همه تغییرات، مخالف دارند. شما هرقدر از نردبان موفقیت بالاتر بروید، واکنشهای بیشتری از موافقان و مخالفان خود میبینید؛ بنابراین باید یاد بگیرید با مخالفتها زندگی کنید. ما تلاش کردیم گوش شنوایی داشته باشیم و با حساسیت زیاد، مخالفتها را بشنویم. گاهی برخی مخالفتها، به دلیل ندیدن همه ابعاد مساله از سوی ما بوده است، بنابرین گاهی مخالفتها هدیهای به ماست تا خطاهایمان را اصلاح کنیم و بهتر شویم.
درباره تغییری که شبکه پویا در نمایش حجاب مادران در خانه انجام داد، بازخوردهای مختلفی از مخاطبان، منتقدان و مدیران مرتبط به دست ما رسید. در بین مدیران سازمان صداوسیما، واکنش منفیای به این ماجرا ندیدیم و به دلیل اطمینانی که نظریه تربیتی پشتیبان شبکه کودک دارند، شاهد همدلی و همراهی آنان بودهایم. از سوی مراجع معظم تقلید هم واکنشی گزارش نشد؛ البته این را باید عرض کنم که سازمان صداوسیما، تابع نظرات فقهی ولیفقیه است و درباره موارد اختلافی بین مراجع معظم تقلید، فتوای رهبر معظم انقلاب برای ما ملاک عمل است.
خاطرم هست که در ماجرای خوانش سرودهای کودکانه توسط بانوان نیز شما توئیتی داشتید و در آن توئیت به همین مضمون اشاره کردید.
این مسیر قبل از بچههای ساختمان گلها شروع شده بود. ما در ابتدای سال 95 با تولید و پخش یک نماهنگ با موضوع سلام، نمایش بیحجاب زن در کنار خانواده را آزموده بودیم و آماده برداشتن گامی بزرگتر بودیم.
اثرات تربیتی این اقدام را چطور ارزیابی کردید؟
ما همواره در شبکه کودک بر امر تربیت تاکید اساسی داشتهایم. نکتهای که بارها و بارها به آن اشاره کردهام نیز همین محوریت تربیت است. مهمترین رویکرد ما در شبکه کودک تربیتمحوری است و اینکه تلاش کنیم بهسمت یک رسانه مربی حرکت کنیم. بهنظرم این چند سالی که از تاسیس شبکه گذشته، گواه این تجربه است که ما توانستهایم مخاطبمان را سرگرم کنیم و برایش جذاب باشیم و از طرف دیگر دانستههای خود را به او انتقال دهیم؛ اما نکته دیگر این است که تماشای زیاد تلویزیون دیگر مهارتهای کودک از جمله کتابخوانی را کاهش میدهد و اگر روزی برسد که کودک ایرانی روزی یکساعت تلویزیون ببیند، ایدهآل ما رقم خورده است.
بهنظر من بزرگترین خطا این است که خانواده بهدلیل اعتمادی که به شبکه کودک دارد، بچه را از سر خود باز کرده و او را جلوی تلویزیون بگذارد. ما مثل یک آشپز محصولات مختلفی را برای بچهها تولید میکنیم و فهرست متنوعی داریم؛ اما انتخاب اینها توسط خانواده و خود بچهها صورت میگیرد و خانواده نباید اجازه دهد با تنوع این لیست، بچهها بیشتر برنامه ببینند. تنوع برنامههای ما در شبکه کودک نباید باعث شود تعداد ساعت تماشای تلویزیون افزایش پیدا کند زیرا این امر باعث نگرانی ما میشود.
برگردیم به بازار کتاب. در بین صحبتهایتان به این نکته اشاره کردید که همراهی یا دوری از جریانات سیاسی روز و مسائل جاری در پیرامون ما، برای نویسنده نکته مهمی به حساب میآید. این ویژگی در حکم یک شمشیر دولبه برای مخاطبان و نویسندگان امروزی عمل میکند؛ هم میتواند منجر به جذب مخاطبان شده و هم آنها را از یک اثر داستانی دور کند؛ مسالهای که رستاخیز عاشقی نیز میتوانست به آن دچار شده و گرفتار پیامدهای آن شود. ما در میان نویسندگان جبهه انقلاب، آثار زیادی را دیدهایم که از این حیث ضربه خوردهاند و اتفاقا آثار دیگری را نیز داشتهایم که از رهگذر وجود این مشخصه بیشتر دیده شدهاند. نظر شما درباره این خصیصه چیست؟
در اینباره یک نکته وجود دارد. نویسنده باید بداند که برای چه نسلی و از چه تاریخی مینویسد. اگر تکلیف نویسنده با خودش روشن باشد، سبک این نگارش را نیز متاثر میکند. اگر موضوع یک اثر ماجراهای سیاسی و جناحی باشد، در کوتاهمدت شاهد اقبال رسانهای و عمومی به آن کتاب خواهیم بود. شعله کمطاقتی که در باد افروخته شود، عمر کوتاهی دارد. بهمحض اینکه اوضاع سیاسی یا جناحی تغییر کند، این اثر فراموش شده و در واقع تاریخ مصرف آن به پایان میرسد. وجود همین تاریخ مصرف، آنها را از جرگه آثار ماندگار و کلاسیک ادبی بیرون میبرد. مگر اینکه نامشان فقط در اندوخته تاریخ ادبیات باقی بماند تا هر ازگاهی نامی از آنان برده شود.
اگر نویسندهای بتواند از درون درگیریهای سیاسی و جریانی پیرامونش، افق تازه و بلندتری را ببیند و به مسائل اساسی بشریت بازگردد، ماجرا تفاوتهای زیادی میکند. او باید این مسائل را سکوی پرش به سوی آینده و اهداف والاتر قرار دهد و اینچنین در میان آثار مهم ادبی ماندگار شود. ازهمینرو است که رمانهایی همچون کلبه عمو تام یا دیگر آثاری که با موضوع بردهداری در آمریکا نوشته شده، هنوز برای مخاطبان جذاب و تازه است. موضوع روز این رمانها هرچند که در سالیان پیش تمام شده و به تاریخ پیوسته اما ارزش ادبی کتاب بهقدری هست که ما را امروز نیز پیش براند. همچنین آثار زیادی با موضوع جنگهای جهانی نوشته شده که برای مخاطبانی از نسل نو نیز جذاب و گیراست. آنها بهقدری مسائل انسانی را همراه خود داشته و درباره آنها سخن گفتهاند که مخاطبان هر زمان را به سوی خود جذب کرده است؛ لذا این خصیصه را میتوان یک ابزار دوسویه دانست؛ ابزاری که هم میتواند روی ذهن نویسنده چنبره زده و او را به انحصار خود درآورد و هم از سوی دیگر الهامبخش مفاهیم والایی باشد که اثر او را برای آیندگان نیز تازه نگه دارد.
اما شما در رستاخیز سعی کردهاید که فارغ از عناصر مرتبط با همین جریانات و روزمرگیهایشان به داستان بپردازید؛ مسالهای که پیش از این در آثاری از شما همچون «بچرخ تا بچرخیم» بهروشنی دیده میشد و شاید، مخاطب را دلزده میکرد.
اصلا یکی از دلایلی که من را بهسوی حذف عناصر مزاحم زمان و مکان در رستاخیز عاشقی کشاند، همین نکته بود. ما به هرحال در محیطی زندگی کردهایم که در جریان این زندگی با واژگانی زیاد و البته پرتکرار روبهرو شدهایم و از رهگذر همین تکرار، برای ما دمدستی شدهاند. وقتی ما همان مفهوم را در قالب واژگانی جدید میشنویم، ذهنمان آزادتر میشود. از آرایش سابق و تکراری دور شده و در فضای تازهای نفس میکشیم. ما میخواهیم مخاطب را به سمتوسویی ببریم که او بیشتر از اشخاص و نامها، درگیر وظایف و اهداف شده باشد؛ مثلا بیش از آنکه به نام فلان سازمان، نهاد یا مسئول مرتبط با امنیت بیندیشد، اصل امنیت را مدنظر داشته باشد؛ یا در جریان تقویت دینداری و نهادهای ذیربط این حوزه، اصل دین را بیش از مسئولان دیده و به آن فکر کند.
من هم سعی کردم که عناصر پیوسته به زندگی امروز را در رمانم کمرنگتر کنم، بیشتر به کارکردها نگاه کرده و از آنها صحبت کنم. وقتی عدهای از افراد متدین یا دیندار، اداره امور یک شهر را به دست میگیرند، برای کارکردهای مهمی همچون دینداری، امنیت و... تدابیری اندیشیده و ساختارهایی را به راه انداختهاند. آنها امور را از همین مجاری پیش میبرند. من در اینجا ترجیح دادهام که درگیر اسامی و عنوانها نباشم تا احساس و خیال مخاطبم را آزادتر از مصادیق زندگی روزمرهاش بگذارم.
وقتی نمادها و نشانههای امروزی را زمین میگذارید، حتما جایگزین مهمی برایش میآورید. استعانت از تاریخ و شاهد برای پرورش داستان چه اهمیتی دارد؟ محمد سرشار برای نوشتن داستان چقدر سراغ تاریخ میرود؟ اصلا تاریخنویسی تا چه میزان در این رمان دیده شده است؟
خیلی از عناصر موجود در داستان من، تهنشینهای رسوبات زندگی سیواندیسالهام بهحساب میآید؛ اتفاقاتی که در داخل و خارج روی داده، تخیل من را همراه خود کرده و در نهایت، رمان رستاخیز عاشقی را شکل داده است. شما اگر با دقت بیشتری به متن داستان رجوع کنید، سرنخهای زیادی را بهدست میآورید که ریشه در حوادث و رویدادهای واقعی جامعه ایرانی دارد. نکته مهمی که در این راستا باید به آن اشاره کنم اینکه من در رستاخیز دنبال نوشتن رمان تاریخی نبودم. پیگیری فلان مساله یا داستان تاریخی در قالب یک رمان، تفاوت زیادی با کار من در رستاخیز دارد.
آسیب این مساله در جایی نمایان میشود که جذب مخاطب، چه در حوزه ادبیات داستانی و چه در حوزه ادبیات نمایشی با مشکل مواجه میشود. تجربه شما از بروز این مشکل، آن هم در عرصه ادبیات نمایشی، شبکه کودک یا صداوسیما چگونه است؟
مقدمه اصلی برای مواجهه با این آسیب، شناخت درست از مخاطب و برنامهساز است؛ شناختی که حتما میتواند زمینهساز سنجش درست نیازها و تولید محتوا برای پاسخدادن به آنها باشد. مهمترین شناخت، شناخت هر فرد نسبت به خودش است و ما این نکته را در پژوهشهای خود نیز دریافتیم. اولین مشکل صداوسیما در ازدستدادن مخاطب، جذابنبودن خود برنامههاست و نه وجود شبکههای ماهوارهای یا رسانههای جدید که گاهی مطرح میشود؛ بهخصوص در رده خردسال و کودک به طریق اولی این مساله پررنگتر است. وقتی شما از مخاطب نوجوان میپرسید که چرا برنامهها را نمیبینید، میگوید چون جذاب نیستند و درصد بسیار کمی ممکن است پاسخ دهند چون ماهواره دارند یا از طریق اینترنت خود را مشغول میکنند برنامهها را نمیبینند، پس باید بدانیم که اولین معارض ما در حوزه برنامهسازی خودمان هستیم و اگر بتوانیم جذابیت برنامهها را افزایش دهیم بهطور طبیعی مخاطب هم افزایش پیدا میکند. نکته دیگر تسلط برنامهسازان بر مبانی نظری است و این نکته اهمیت بسیاری دارد. کسی که از نظر فکری همسو نباشد، محصولی خنثی تحویل میدهد که هیچ اثری ندارد؛ بنابراین برنامهسازانی باید در این حوزه کار کنند که به تربیت و آیندهسازی این نسل اعتقاد دارند و میدانند که برای منظومه انقلاب اسلامی کار میکنند؛ لذا مبانی فکری این منظومه را میشناسند و البته بهخوبی از ظرفیت آنها بهره میگیرند.
نشناختن این ظرفیتها و عدمتوانایی برای بهرهبرداری از آنها منجر به تشکیل خطقرمزهایی میشود که درباره آنها دیده و شنیدهایم. بسیاری از مواردی که شما بهعنوان خطقرمز در رسانه میشناسید، در اصل خطقرمز نیست، بلکه مشکل تهیهکنندگانی است که از لحاظ تئوریک فضاها را نمیشناسند و فکر میکنند نباید به سمت آن موارد حرکت کنند. من این مثال را در مصاحبههای دیگر نیز گفتهام؛ وقتی من وارد شبکه کودک و نوجوان شدم و دیدم کارتون بل و سباستین پخش نمیشود، دلیل آن را پرسیدم که پاسخ دادند چون در سریال سگ وجود دارد و من هم توضیح دادم که ما از نظر فقهی احکامی درباره سگها داریم و سگها انواع مختلفی از جمله سگ نگهبان، سگ گله، سگ شکارچی و همچنین سگ زینتی دارند که آخری از احکام سختی برخوردار است. با این حال در کارتون بل و سباستین هم سگ زینتی وجود داشت و هم سگ نگهبان و اتفاقا جالب بود که در همان زمان نشریهای تیتر زد که مدیران جدید شبکه، بل و سباستین را ممنوعالتصویر کردهاند. مصاحبهای هم با انجمن حمایت از حیوانات شده بود و آنها پرسیده بودند که چرا عدهای با حیوانات خوب نیستند و اظهارنظرهایی اینچنینی مطرح شد. صحبت من این است؛ کسی که به احکام فقهی مسلط نیست، فکر میکند سگ جزو خطوط ممنوعالتصویری است.
شما با همین خطوط قرمز واهی در ماجرای کتاب نیز روبهرو شدید. وقتی ویرایش پنجم رستاخیز عاشقی نهایی شد و به ارشاد رفت، شما با مشکلاتی روبهرو شدید.
رستاخیز عاشقی رمان بسیار حساسیتبرانگیزی است. یک کارشناس معمولی در ارشاد نمیتوانست تصمیمگیری درستی درباره آن داشته باشد و همین نیز منجر به طولکشیدن جریان تایید ارشاد شد. ما در نخستین روزهای اسفند کار را به اداره کتاب ارشاد تحویل دادیم. نتیجه بررسی باید در ماه بعد اعلام میشد؛ اما زمان بیشتری به درازا کشید. نزدیک شروع نمایشگاه کتاب بودیم که با پیگیریهای فراوان و امضای تعهداتی درباره پیامدهای انتشار این کتاب، موفق به اخذ تاییدیه انتشار شدیم.
حساسیت ویژه ارشاد فقط درباره روحانیبودن شخصیت اول داستان بود؟ این روزها که بازار فرهنگوهنر پر از نمونههای مشابه این آثار است.
من هم اگر مسئولیتی در ارشاد داشتم و با چنین کتابی روبهرو میشدم، حتما بهنظرات کارشناسان اکتفا نکرده و شخصا آن را مطالعه میکردم. اینکه یک روحانی قیام کرده و اوضاع زندگی عادی در شهر را به هم میریزد، مساله حساسی است. جوانب مختلفی از آن باید سنجیده شود؛ البته اعتقاد شخصی من تفاوت زیادی با پروتکلهای موجود در نظارت دارد؛ اما در چنین فضایی حتما معاونان یا مشاوران وزیر باید اثر را میدیدند و درباره آن به اظهارنظر میپرداختند.
همین طولانیشدن پروسه تصمیمگیری منجر به عقبماندن ما از نمایشگاه کتاب شد. ما در هجدهم اردیبهشت به نمایشگاه کتاب رسیدیم. روند فروش کتاب نشان داد که اگر در روزهای اول به نمایشگاه رفته بودیم، چاپ اول تمام شده و به چاپ دوم میرسیدیم.
در مجموع تمام این شرایط، رستاخیز عاشقی آنطور که انتظار داشتید دیده شد؟
بله، هرچند بحران اساسی کاغذ تمام محاسبات ما را به هم ریخت. من در هنگام نشر کتاب اصلا چنین برآیند و فکری درباره بازار کاغذ نداشتنم. فکر میکردم که حجم 300صفحهای از رستاخیز عاشقی، قیمت 12 یا 13 هزار تومان را همراه خود بیاورد؛ اما موج گرانی منجر به افزایش قیمت چشمگیری در اینباره شد. چاپ اول با 20 هزار تومان و چاپ دوم با 30 هزار تومان روی پیشخوانها آمد. کار کتاب به نظر من خوب پیش رفته و امروز به چاپ سوم رسیده است. مخاطبی که در این فضا و این وضعیت قیمتها، بهای 30 هزار تومانی برای رمان پرداخت کرده، یک کتابخوان حرفهای است و برای فرهنگ اولویت قائل است.
امروز به فکر نگارش جلد دوم رمان هستم. مخاطبان زیادی این را از من خواستهاند و من نیز کمکم درباره آن فکر کردهام؛ البته رمان نوجوانی در دست دارم که پس از پایان و انتشار آن، سراغ جلد دوم رستاخیز عاشقی میروم.
برای درج آگهی و رپرتاژ با شماره 09036344509 تماس حاصل فرمایید .
∎
نظر شما