شناسهٔ خبر: 34190635 - سرویس گوناگون
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

شهر قصه

۳ بچه گربه

صاحب‌خبر - سه بچه گربه بودن یکی سفید، یکی سیاه و یکی قهوه‎ای بود. یه روز خیلی گرسنه بودن برای همین دنبال غذا راه افتادن تا به طویله‌ای رسیدن. زن روستایی داشت شیر می‎دوشید. اونا با دیدن شیر تازه دهنشون آب افتاد. جلوتر رفتن. زن روستایی تا اونا رو دید، گفت: «پیشته!» سه بچه گربه فرار کردن و موقع فرار توی چاله‎ پر از گِل افتادن. حالا هر سه قهوه ای شده بودن. بچه گربه های قهوه‌ای رفتن تا به نونوایی رسیدن. بوی خوش نون تازه اونا رو گرسنه‎تر کرد. شاگرد نونوا تا اونا رو دید، گفت:«پیشته! »سه بچه گربه فرار کردن و موقع فرار پاشون به کیسه آرد خورد. آردها روشون چپه شد و هرسه آردی و سفید شدن. سه بچه گربه سفید رفتن تا به کبابی رسیدن. بوی کباب‎های خوشمزه اونا رو خیلی گرسنه کرده بود. شاگرد کبابی تا اونا رو دید گفت: «پیشته! »بچه گربه ها فرار کردن اما موقع فرار به کیسه زغال خوردن. زغال‎ها روشون چپه شد و هر سه زغالی و سیاه شدن. سه بچه گربه سیاه رفتن و رفتن تا به چند تا بچه رسیدن که داشتن خاله بازی می‎کردن و جلوشون پر از خوراکی‎های خوشمزه بود. یکی از بچه گربه‌ها گفت‎: ما الان هر سه سیاهیم اگه کنار هم بایستیم مثل یه گربه بزرگ می‎شیم و می‎تونیم بچه‎ها رو بترسونیم و یک کم خوراکی بخوریم. سه تا گربه کنار هم رفتن و شروع به میو میو کردن. بچه‎ها خنده‎شون گرفت و از خوراکی‎هاشون به گربه‎ها دادن. گربه‎ها با میو میو تشکر کردن و غذا خوردن. وقتی سیر شدن به طرف خونه حرکت کردن و توی آب رود‎خونه خودشون رو شستن و بعد دوباره شدن سه بچه گربه سیاه و سفید و قهوه‎ای. نویسنده :فرخنده رضا پور

نظر شما