نجفی؛ژانر نوآر یا نوشداروی ژنریک
صاحبخبر - بهزاد نبوی عبارتی درباره سه شرط لازم برای یک سیاستمدار دارد که احتمالا شنیدهاید، عبارتی که لازم بود دوست و هم جناحی نبوی، یعنی محمدعلی نجفی برای نقشآفرینی در فضای عمومی، به آن گوش بسپارد و شاید لازم باشد که سایر اهل سیاست که اکنون در فضای رسانهای به اظهارنظر درباره قتل میترا استاد مشغولند نیز به آن توجه کنند. نجفی مردی سیاسی بود و جرم و محکومیت و دادگاه او نیز نمیتواند از سیاست برکنار باشد. مهمتر اینکه او در سطوح بالای جناحی سیاسی نیز حضور داشته و آن جناح نیز نمیتواند از اثر قول و فعل نجفی مبرا و برکنار بماند. با این وصف، جناح سیاسی متوجه عرصه عمومی میشود تا در آن عرصه خود را تنزیه کند و گناه و لغزش (SCANDAL) را طی یک فرافکنی (PROJECTION) به گردن «دیگری» بیندازد. در این فرآیند دیگر «شخص نجفی» فاقد اهمیت خواهد شد و «نجفی سمبولیک» و «نجفی سیاسی» است که -فارغ از نتیجه دادرسی- باید در فضای عمومی مطرح، بازسازی و حتی قهرمان شود. قربانیشدن «شخص نجفی» به پای «نجفی سمبولیک» و تبدیل «فرآیند دادرسی» به «زمین اقناع افکار عمومی» گرچه بهنحوی قربانی کردن «شخص نجفی» است، بههرحال نیازمند سناریو است. اما باید دید که این داستان واقعی، ظرفیت گسترش دراماتیک مورد نظر جناح سیاسی متبوع نجفی را دارد یا خیر. ژانر نوآر یا نوشداروی ژنریک حتی یک تکه پارچه اگر خاصیت نمادین پیدا کند، برای یک سرزمین و میلیونها نفر ساکن آن وضعی حیثیتی خواهد یافت. نجفی نمادی از اصلاحات بود. همجناحیها یا ذیمدخلهای سیاسی در ماجرای نجفی البته توجه داشتند که محمدعلی نجفی خواهناخواه به «سمبل» و نمادی از جریان سیاسی متبوعشان تبدیل شده است و هر تلقی عمومی درباره او، به کلیت جریانهای اصلاحطلب مثل کارگزاران تعمیم پیدا میکند. ابتدا فارغ از طراحی، بعضا سعی کردند تا حساب خود را از نجفی جدا کنند. اما این کنش در بحرانها و پس از افشاگریها، چندان مورد اقبال عمومی قرار نمیگیرد و این بار هم نگرفت. سپس بنا بر آن شد که ماجرا به لحاظ رسانهای قدری حرفهایتر دنبال شود و به همین سبب با طرح مساله «فم فاتال» (به فرانسه: fam fatal یا همان «زن اغواگر») یا همان «پرستو»، داستان «نجفی» وارد ژانر نوآر شد. در ژانر نوآر، نجفی، ضارب پنج گلوله به میترا استاد در یکی از برجهای سعادتآباد، باید بههرترتیب در جایگاه بازیگر نقش قربانی معرفی میشد. نوآر اندوهناک است و جبری. انگار تقدیری محتوم بر پیشانی شخصیت حک شده و گریزی از آن وجود ندارد. نوآر تاکیدی نو بر انگیزههای روانشناختی نامتعارف و تمرکز بر سرگشتگی و سرخوردگی قهرمان مرد دارد: برنامه مرد درست پیش نرفته است. یک عنصر مهم در داستان نوآر «فم فاتال» است؛ زن فریبکاری که با استفاده از جذابیتهای زنانه، قربانیانش را -که مردانی مهم و شاخص هستند- فریب میدهد اما درحقیقت مامور است. اصطلاح پرستو هم از همینجا بود که باب شد. اما داستان نوآر «پرستو» با آغاز دفاعیات حقوقی نجفی و وکیلش به حاشیه رفت و دیگر قابل امتداد نبود. نجفی، شروع به بیان چیزهایی کاملا متفاوت با ماجرای پرستو کرد و انواع اتهامات اعم از دروغگویی و نامسلمانی و روابطجنسی آزاد و تهدید به خیانت و روابط با سایر دیپلماتها و... را شامل میشد که ظاهرا در خط اثبات مهدورالدم بودن میترا استاد حرکت میکردند. به این ترتیب ژانر نوآر و پرستو دوامی نیاوردند و جای خود را به سناریوها و ژانرهای دیگر دادند. این داستانها لابد بنا بود و بناست که همدردی و همدلی عمومی را نسبت به نجفی برانگیزد یا او را از دار مجازات نجات دهد یا آنکه هر دو هدف را توأمان دنبال کند. بههرحال برای پیروزی در جریان رسانهای لازم بود که از نجفی یک قهرمان ساخته شود و نه «مردی خطاکار که اشتباها پنج تیر به قربانی خود شلیک کرده و اکنون نادم است» و همچنین نه «کسی که عقلش زائل شده و در اثر زوال عقل، مرتکب جنایت شده است» و نیز نه «مجرمی که بهدنبال جلب رضایت اولیای دم است». تنها راه برای پیروزی رسانهای، ساختن یک قهرمان از نجفی بود. جناح سیاسی منسوب به نجفی، همزمان نیاز داشت که خود را نیز تبرئه کند و این جز با ادامه مسیر دراماتیزهکردن واقعیت و سمبلسازی از نجفی، ممکن نبود. اما نکته اینجاست که محمدعلی نجفی تقریبا با مردم عادی هیچ مشابهتی ندارد. اولا بهمثابه یک نابغه معرفی میشود: شاگرد اول امتحانات نهایی ششم دبستان در تهران، رتبه اول کنکور، شاگرد اول دانشگاه صنعتیشریف و کسی که در دانشگاه امآیتی آمریکا برای تمام دروس نمره A+ گرفته بود. ثانیا نجفی از رجال سیاسی بوده و چهار دهه در بالاترین سطوح مدیریتی کشور مسئولیت داشت و نیز به لحاظ مالی ممتاز محسوب میشود. تا اینجا تقریبا هیچ امر عمومی و دارای ظرفیت همدردی برای «نجفی سمبلیک» مهیا نیست. علاوهبر اینها ماجرای همسرگزینی مجدد او در دهه ششم زندگیاش چیزی نیست که جالب ترحم یا توجه عمومی باشد. آیا همین مرد نبود که در تجدید فراش، همسری جوان و همسن و سال دخترش اختیار کرد؟ ماجرا به اینجا ختم نمیشود. این کاراکتر میترا استاد است که تمام ظرفیتهای دراماتیک را در خود دارد. اولا زن است و ثانیا گویا در زمره اقلیتها بوده (یا لااقل فضای عمومی جامعه، دیگر به این نکته باور دارد و خود نجفی هم برای دفاع از خودش، این مساله را مطرح کرده است) و ثالثا مادر است و فرزند نابالغی دارد. رابعا از نسل سوم و دهه شصتیهاست و خامسا شکست خورده است و از همسر اولش جدا شده و سادسا فارغ از تمام اینها با پنج گلوله و در حمام خانهاش کشته شده است، جان داده است آن هم نه با یک گلوله. علاوهبر تمام اینها بعد از قتل، مورد همهگونه اتهامی واقع شده است بدون اینکه دیگر زبانی داشته باشد تا بتواند از خود دفاعی کند. با این اوصاف، این میترا استاد است که «قربانی» و «برانگیزاننده همدلی عمومی» خواهد بود و نه «شخص نجفی» یا «نجفی بازنمایی شده» و «سمبلیک». با این اوصاف ادامه این طرح ژنریک، یعنی بازنمایی نجفی، با پیش رفتن محاکمه او و نیز با آشکار شدن زوایای قتل، هر روز دشوارتر خواهد شد و «بافتن ژنریک واقعیت»، هر روز بیش از دیروز جامعهپذیری و قابلیت قبول خود را از دست خواهد داد. قابل انکار نیست با توصیفاتی که ذکر شد، نه نجفی ظرفیت «قهرمان شدن» را دارد و نه «مقتول قتلی چنان» را میتوان بهعنوان «اژدهایی مهدورالدم» بازنمایی کرد و قتل را بهگردن مقتول انداخت. پایان یک بازنمایی قول منسوب به بهزاد نبوی دو وجه دارد. یک وجه آن «توصیه به برکنار بودن آدم سیاسی از حواشی» است. اما وجه مهمترش آن است که آدم سیاسی و جریان سیاسی، در معرض قضاوت عمومی است و چندان نمیتوان با سناریوهای رسانهای، از منظر عمومی گریخت. درمورد قتل میترا استاد هم این مشکل مضاعف است، یعنی ظرفیتهای مورد نیاز سناریونویسان، در نجفی و استاد نیست، بلکه ظرفیتها برعکس است. درنتیجه بهتر آن است -و راهی جز این هم نیست- که حضرات ذیمدخل در سناریونویسی، «آنچه شد» را بپذیرند و هزینههایش را هم قبول کنند. این راه البته آنان را به «نقطه صفر» و آغاز ماجرا برنمیگرداند، بلکه صرفا از تشدید هزینههایشان جلوگیری میکند. چه «هجمه همحزبیها به نجفی برای سواکردن حسابشان از او» و چه «توجیه قتل استاد و حقدادن به نجفی»، هردو مهوع است. روا دانستن خروار اتهامزنیها به میترا استاد و آزمودن سناریوهای متنوع و متناقض برای تبرئه نجفی در فضای عمومی، بیشتر موجب لوث و مسخرهشدن سیاسیون آن جناح در افواه عام خواهد شد. پس بهتر است که بیش از این، ماجرا را در مرئی و منظر عمومی نگاه نداشته و دستمالی نکنند. امتحان دشواری است و راقم این سطور نیز امیدوار است که هم سیاسیون، هم شخص محمدعلی نجفی و هم خانواده و اولیای دم میترا استاد، از این آزمون دشوار با کمترین هزینهها گذر کنند. انشاءالله.∎
نظر شما