شناسهٔ خبر: 33956466 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ادیان نیوز-قدیمی | لینک خبر

پیامدهای گسترش ایونجلیکالیزم در هند/

مسیحیت تبشیری و هند در گفتگو با حجت‌الاسلام دکتر محمد مسجدجامعی

مردمان هند گرچه ممکن است دچار فقر مادی باشند، اما غنای فرهنگی دارند و در فرهنگ بسیار پر‌تاریخ خود شناورند. هویت هندی هویتی گونه‌گون است و ادیان و اقوام متنوعی را در بر می‌گیرد.

صاحب‌خبر -

زمان مورد نیاز برای مطالعه: 11 دقیقه

اشاره

فرهنگ، تاریخ و تمدن سرزمین پر رمز و راز هند و همچنین فرآوردهای آن، همواره برای غربی‌ها جذابیت فراوانی داشته است. آنها نوعی تمایل طبیعی نسبت به هند دارند و بسیار مایلند که در آنجا پایگاه و جایگاهی داشته باشند. این سخن درباره کلیساهای ایونجلیکال نیز درست است؛ آنها نیز مایلند که در هند پیروانی داشته باشند؛ اما «هویت هندی» هویتی بسیار سخت و نفوذناپذیر است و به‌راحتی تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد.

مردمان هند گرچه ممکن است دچار فقر مادی باشند، اما غنای فرهنگی دارند و در فرهنگ بسیار پر‌تاریخ خود شناورند. هویت هندی هویتی گونه‌گون است و ادیان و اقوام متنوعی را در بر می‌گیرد؛ از هندوئیسم، جینیسم، بودیسم و آیین سیک گرفته تا اسلام، مسیحیت و زرتشتی‌گری و تمامی زیرشاخه‌های همه آنها؛ و از اقوام آسامی‌ها و پنجابی گرفته تا قبیله‌های آروناچال‌پرادش.

اما به‌رغم تمامی این تنوع و تکثر، همه هندی‌ها دارای «روح مشترک هندی» هستند، روحی که می‌توانیم آن را هسته مرکزی «هویت هندی» بنامیم، هویتی بسیار سخت که نفوذ به آن کار آسانی نیست. هم به دلیل جریان جهانی برگشت به هویت‌های ملی و بومی، و هم به دلایل منطقه‌ای (اعم از مسئله گروه‌های تکفیری هندی، مسئله کشمیر و نیز سیاست پاکستانی هند) در چند دهه اخیر، سختی این هویت افزایش یافته است.

در حال حاضر، هندوهای هند اصولا هند را از آن هندوها می‌دانند و در نتیجه، هیچ غیرهندویی را تحمل نمی‌کنند. به‌رغم سابقه بسیار طولانی مسیحیت در هند که به قرون اولیه میلادی بازمی‌گردد، هندوها پیوسته با مسیحیان درگیر می‌شوند و حتی گاهی آنها را می‌کشند؛ بنابراین در یک ارزیابی کلی، می‌توان گفت که ایونجلیکال‌ها به‌رغم تمایل فراوان به نفوذ، عملا در شبه‌قاره هند موفقیتی نخواهند داشت. آنها در سریلانکا نیز موفقیتی به دست نخواهند آورد؛ هرچند به دلیل شرایط خاص این کشور، مصونیت هندوهای سریلانکایی از هندوهای هند کمتر است.‏ اینها خلاصه‌ای است از مطالبی که طی چند بخش مطرح می‌شود.

در ادامه‌ مباحث مربوط به پیامدهای گسترش ایونجلیکالیزم در مناطق مختلف جهان، با مبحث «هند» در خدمت شما هستیم. توضیحات حضرت عالی درباره سابقه حضور، فعالیت‌های کنونی و آینده ایونجلیکال‌ها در سرزمین هند بسیار مغتنم خواهد بود.

هند به عنوان یک کشور، همواره برای اروپایی‌ها و امریکایی‌ها جاذبه داشته است. در سال ۱۴۵۳، سلطان محمد فاتح بیزانسی‌ها را شکست داد و قسطنطنیه را تصرف کرد. در نتیجه، جاده ابریشم که از سالها پیش از آغاز تاریخ میلادی، شرق و غرب دنیای آن روزگار را به یکدیگر مرتبط می‌ساخت، مسدود گشت. تا پیش از آن، اروپایی‌ها برای رسیدن به هند از همین راه استفاده می‌کردند. آنها از سواحل مدیترانه وارد می‌شدند، از قسطنطنیه و ایران می‌گذشتند و به شبه‌قاره هند می‌رسیدند.

از آنجا که ارتباط با هند برای اروپایی‌ها بسیار اهمیت داشت، آنها سعی کردند که یک راه جایگزین «دریایی» به سوی هند بیابند، تلاشی که به کشف «دماغه امید نیک» در افریقای جنوبی منجر شد. از آن پس، اروپایی‌ها از همان مسیر دریایی به هند می‌رفتند. حتی معروف این است که کشف قاره امریکا نیز به طور کاملا اتفاقی و در تلاش کریستف کلمب برای رسیدن به هند از راهی غیر از مسیر دماغه امید نیک، روی داد. او که یک دریانورد معروف و شناخته‌شده‌ اصالتا جنوایی بود، برای رسیدن به هند، از پادشاه اسپانیا تقاضای مساعدت کرد و عازم سفر شد؛ سفری که به کشف قاره امریکا انجامید.

به هر حال، منظور این است که هند و آنچه در هند یافت می‌شده، از انواع ادویه گرفته تا ادیان و مراسم و مرتاض‌ها و خصوصیات و فرهنگ و هنر هندی، همیشه برای آنها جاذبه بسیار زیادی داشته است. هند سرزمین پر رمز و رازی بوده است؛ هم نفس ورود به آن سرزمین و هم فرآوردهای ناشی از آنجا جذابیت فراوانی داشته است؛ بنابراین غربی‌ها واقعا نوعی تمایل طبیعی نسبت به هند دارند. این را شخصا از مقامات کلیسای کاتولیک و به‌ویژه در ژزوئیت‌ها۱ (یسوعیان) به طور مکرر می‌شنیدم. ژزوئیت‌ها بسیار مایل بودند و هستند که در هند پایگاه و جایگاهی داشته باشند.

به یاد دارم که یک بار آقای دکتر کرالیوس۲ که ژزوئیت هلندی و استاد برجسته ادیان غرب آسیا در دانشگاه پاپی گریگوری در رم و از دوستان خیلی صمیمی من بود و سفری نیز به ایران داشت، گفت: «ما هند را خیلی دوست داریم؛ چون الهی‌دانان مسیحی هندی، به دلیل پشتوانه فلسفی و فرهنگی‌شان، حرفهای تازه‌ای دارند.» به طور کلی، حرف جدید همیشه برای اروپایی‌ها پرجاذبه است.

به هر صورت، غربی‌ها واقعا نسبت به هند گرایش عاطفی دارند؛ هند برایشان مهم است و موضوعیت دارد. این با مهم‌بودن چین فرق دارد. از نگاه آنها، اهمیت چین عمدتا اقتصادی و ژئوپلیتیک است؛ اما هند کشوری است با جاذبه‌های خاص فرهنگی، تاریخی و تمدنی. این بدین معناست که آنها بسیار مایلند که در هند حضور و جایگاه داشته باشند. این سخن درباره کلیساهای تبشیری نیز درست است؛ یعنی آنها نیز واقعا مایلند که به هند بروند و در آنجا پیروانی داشته باشند؛ اما نکته این است که جامعه هند به لحاظ فرهنگی، یک جامعه «سنگین» و «توپُر» است. «هویت هندی» هویت بسیار سخت و نفوذناپذیری است. اگرچه آنها به شما اجازه می‌دهند که حرفتان را بزنید و حتی تبلیغتان را نیز انجام دهید، اما تحت تأثیر شما قرار نخواهند گرفت.

لئوناردو باف۳ از متفکران و پیشقراولان برجسته الهیات رهایی‌بخش در برزیل است. مدتها پیش در همان برزیل، دیداری با او کردم. سخنان جالبی داشت؛ از جمله گفت: «ما اینجا در سان‌پائولو در برزیل، نه تنها فقر مادی، بلکه فقر فرهنگی داریم.» او در ادامه گفت: «‌در هند نیز فقیر زیاد است؛ در آنجا افرادی وجود دارند که اصولا در خیابان متولد می‌شوند، در خیابان زندگی می‌کنند، و در خیابان می‌میرند؛ اما در آنجا فقر فرهنگی وجود ندارد و مردم واقعا می‌دانند که چه کسی هستند؛ مردم در فرهنگ بسیار پُر‌تاریخی که دارند، شناورند.» به هر حال، جامعه هند به گونه‌ای نیست که چندان تحت تأثیر مسائل بیرونی قرار بگیرد، چراکه فرهنگ بسیار ریشه‌دار و عمیقی دارد. هویت فرهنگی، قومی و ملی آن قوی است. البته بحث درباره اینکه «هویت هندی» چیست، مفصل است و فرصت مستقلی را می‌طلبد.

در یکی از مصاحبه‌های پیشین، هویت چینی را نیز بسیار نیرومند ارزیابی فرمودید؛ آیا می‌توانید «هویت هندی» را با «هویت چینی» مقایسه کنید؟

هویت چینی هویتی کمابیش یکدست و یکنواخت است، یعنی متنوع نیست؛ البته به استثنای مسلمان‌های ایالت سین‌کیانگ و بخشی از بودایی‌های تبت که پیرو نوع متفاوتی از بودایی‌گری هستند. این دو به لحاظ هویتی با متن جامعه چین که بیش از نود درصد جمعیت کشور را تشکیل می‌دهد، تفاوت دارند. به هر حال، واقعیت این است که در مقایسه با هویت هندی، هویت چینی هویت یکدستی است.

البته در خصوص بودایی‌های تبت که به لحاظ نژادی عموماً ریشه مغولی دارند، باید این نکته را گوشزد کنم که گرچه بودیسم آنها از نوع بودیسم دالایی لاماست که نوع خاصی از بودیسم به شمار می‌آید؛ اما مشکل آنها با چین، چندان به دلیل متفاوت‌بودن نوع بودایی‌گری آنها نیست. واقعیت این است که غربی‌ها و به‌ویژه امریکایی‌ها به منظور فشار بر چین، دالایی لاما را بیش از اندازه بزرگ کرده‌اند و می‌کنند. آنها پیوسته بر تفاوت بودیسم دالایی لاما با بودیسم سنتی چین تأکید می‌کنند. تا آنجا که اطلاع دارم، خود دالایی لاما چنین حرفهایی نمی‌زند. ولی آنها به منظور افزایش فشار تبلیغاتی بر چین، به‌ویژه در موضوع آزادی‌های دینی، اصرار زیادی بر این تفاوت‌ها دارند.

بنابراین، هویت هندی را هویتی متنوع و گونه‌گون ارزیابی می‌فرمایید.

بله، هویت هندی شامل هویت‌های متنوعی است. در ایالت‌های مختلف هند، ادیان متعددی وجود دارد؛ از هندوئیسم، جینیسم، بودیسم و آیین سیک گرفته تا اسلام، مسیحیت و زرتشتی‌گری. در میان خود این ادیان نیز شاخه‌ها، مذاهب، مکاتب و مرام‌های بسیار گوناگونی وجود دارد. خود هندوئیسم که به طور کلی، نوعی سبک زندگی و هماهنگی با طبیعت و نوع خاصی از ویژگی‌های روحی، اخلاقی، روانی و رفتاری است، تفسیرهای مختلفی دارد. به حسب مناطق و جوامع مختلف، مکاتب واقعا متنوعی دارند. به همین دلیل است که الهه‌ها یا موجودات مورد احترام آنها، بسیار گوناگون است. شاید گفتنش کمی زشت باشد، ولی آنها از شرمگاه انسان گرفته تا انواع و اقسام حیوانات را تقدیس می‌کنند! دنیای عجیب و غریبی دارند.

آیا واقعا این چیزها را می‌پرستند؟

«پرستش» واژه مناسبی نیست. آن پرستشی که در چارچوب ادیان ابراهیمی وجود دارد، در ادیان آسیایی چندان مفهوم نیست. در واقع آنها این چیزها را در زندگی کنونی و آینده خویش تأثیرگذار می‌دانند؛ بنابراین آنها را خیلی محترم می‌شمارند و از آنها کمک می‌خواهند. این را باید در پرتو اندیشه «تناسخ» که در میان آنها بسیار قوی است، فهمید. این‌گونه نیست که مثلا گاو را به آن معنایی که ما از واژ «پرستش» درک می‌کنیم، واقعا «بپرستند»؛ نه، این‌گونه نیست.

بنابراین مناسب‌تر این است که همان واژه «تقدیس» را به کار ببریم.

البته همین «مقدس‌بودن» را نیز باید در چارچوب هندوئیسم و فرهنگ هندی فهمید. شناخت ادیان دیگر کمی دشوار است؛ زیرا پیروان هر دینی، تمایل دارند که سایر ادیان را از دریچه مفاهیم و اصطلاحات دینی خود بفهمند. ادیان موجود در هند، مذاهب و مرام‌های گوناگونی دارند؛ خود هندوئیسم گذشته از ویژگی‌های مشترک هندویی‌گری، دارای مکاتب گوناگونی است. بودیسم هم انواع و اقسامی دارد. مسلمان‌ها نیز شیعه و سنی و وهابی و انواع طریقت‌های صوفیانه دارند. در هند، اقوام گوناگونی نیز وجود دارد؛ از آسامی‌ها و پنجابی‌ها گرفته تا قبیله‌های آروناچال‌پرادش.۱ یک ملغمه‌ای است. چنین حالتی را در چین نمی‌بینیم.

اما به‌رغم تمامی این تنوع و تکثر، همه هندی‌ها در فضای مشترکی که مشکل بتوان آن را توصیف کرد، زندگی می‌کنند: همه آنها «هندی» هستند. هند به اعتباری، نظیر لبنان است. در لبنان واقعا یک «روح لبنانی» وجود دارد. روح لبنانی نه تنها با روح عربهای دیگر، بلکه حتی با روح کشورهای همسایه‌اش، یعنی سوریه و فلسطین، نیز فرق دارد

ـ البته ماهیت اسرائیل با کل کشورهای منطقه متفاوت است. در کشور بسیار کوچک لبنان، با مساحتی در حدود ده‌هزار کیلومتر مربع و جمعیتی نزدیک به شش میلیون نفر، انواع و اقسام طوائف مسیحی، شیعه و سنی زندگی می‌کنند. آنها به‌رغم تمامی تفاوت‌هایشان، یک ویژگی مشترک دارند: همه آنها «لبنانی» هستند.

هند نیز این‌گونه است. هندی‌ها نیز به‌رغم تمامی گروه‌ها و طوائف گوناگونشان، یک «روح مشترک هندی» دارند، روحی که بر همه آنها حاکم است؛ خواه به ادیان و مذاهب مختلف تعلق داشته باشند، خواه به قومیت‌ها و مناطق جغرافیایی گوناگون. این روح مشترک را که یک واقعیت است، می‌توانیم «هویت هندی» بنامیم. نفوذ در هویت هندی کار آسانی نیست. او به شما اجازه می‌دهد که حرفتان را بزنید، ولی تحت تأثیر شما قرار نمی‌گیرد. در این خصوص، گاندی جمله مشهوری دارد: «نمی‌خواهم چهار طرف خانه‌ام دیوار و پنجره‌هایم محکم بسته باشد، بلکه می‌خواهم که فرهنگ‌های همه سرزمین‌ها به‌راحتی به درون خانه‌ام بوزد؛ اما هرگز نخواهم گذاشت که هیچ‌یک از آنها مرا از جا بکند و با خود ببرد.» این سخن گاندی کمابیش همیشه در مورد هند صحیح بوده است. حتی در حال حاضر، صحت آن از گذشته بیشتر است؛ بنابراین چنین نیست که ایونجلیکال‌ها بتوانند به همان نسبتی که در کره موفق بوده‌اند، در جایی مانند هند نیز موفق باشند.

به چه دلیل صحت آن سخن گاندی از گذشته بیشتر است؟

هم به دلایل جهانی، یعنی به دلیل جریان جهانی برگشت به هویت‌های ملی و بومی؛ و هم به دلایل منطقه‌ای، یعنی به دلیل مسئله گروه‌های تکفیری که در هند نیز معادل آنها وجود دارد و همچنین مسئله کشمیر و نیز سیاست پاکستانی هند که به اعتباری عکس‌العمل سیاست هندی پاکستان است.

ممکن است عبارت اخیرتان را کمی توضیح دهید؟

یکی از ارکان اصلی ناسیونالیسم پاکستانی، مقابله با هند است. به واقع حساسیت پاکستان نسبت به هند، بیش از حساسیت هند نسبت به پاکستان است. این مسئله موجب واکنش هندی‌ها شده و سیاست پاکستانی هند را تحت تأثیر قرار داده و به‌ویژه بخش هندوی جامعه را خواهان مقابله قوی‌تر با پاکستان کرده است. بخشی از این مقابله قوی‌تر، با تأکید بیشتر بر هندو‌گرایی و ویژگی‌های هندی‌بودن حاصل می‌شود، هم به معنی دینی و هم به معنی تاریخی و تمدنی آن.

هندوها که اکثریت جمعیت هند را تشکیل می‌دهند و در بخشهای مختلف این کشور، عملا قدرت را در دست دارند، زمانی که در انتخابات پیروز می‌شوند، سیاست‌های هندوگرایانه بسیار صریحی اتخاذ می‌کنند. آنها تلاش می‌کنند که آئین هندو و هندوها را صاحبان اصلی جامعه معرفی کنند و زمینه‌های لازم را برای تقویت این عناصر فراهم آورند. به‌ویژه زمانی که حزب افراطی بهاراتیا جاناتا (بی‌جی‌پی)۲ قدرت می‌یابد، این جریان تشدید می‌شود. یکی از پیامدهای تقویت هندویی‌گری، موضع‌گیری منفی در قبال مسیحیت است. به‌رغم قدمت کلیساهای مسیحی در هند، یعنی با اینکه مسیحیت در هند یک «دین وارداتی» نیست و از قدیم وجود داشته است، هندوها پیوسته با مسیحیان درگیر می‌شوند. آنها حتی با کاتولیک‌ها نیز که خیلی آرام و محافظه‌کار هستند و در حال حاضر حتی تبلیغ هم نمی‌کنند، درگیر می‌شوند و حتی گاهی کشیش‌های آنها را می‌کشند.

مگر سابقه مسیحیت در هند به چه دورانی بازمی‌گردد؟

به قرن اول میلادی و قبل از رسمیت‌یافتن مسیحیت در امپراتوری روم. در همان قرن اول، مسیحیت وارد ایران شد و از آنجا به هند و چین رفت. مرکز مسیحیت در قلمرو امپراتوری بزرگ ایران شهر سلوکیه بود، همان‌جایی در عراق که «سلمان پاک» نام دارد و طاق کسری در آن واقع شده است؛ سلوکیه از توابع تیسفون که پایتخت بود، به شمار می‌رفت. خود تیسفون ‌(و به تعبیر اعراب، «مدائن») مرکب از هفت شهر یا منطقه بزرگ بود و قرنها پایتخت ساسانی‌ها بود. سایر شهرهای مدائن، یعنی سلوکیه، اَسبانَبر، رومیه، زنیذان، ساباط و ماحوزا، از توابع تیسفون بودند.

اصولا «مدائن» نامیده ‌شدن آنجا به دلیل تشکیل آن از همین هفت شهر بود. سلوکیه را سلوکوس یکم ـ بنیانگذار سلسله سلوکیان ـ بنا نهاد. می‌دانید که بعد از حمله اسکندر و قبل از قدرت‌یافتن اشکانیان، سلسله سلوکیان به مدت حدود هشتاد سال بر ایران حکومت کردند. مسیحیتی که در قرن اول به ایران وارد شد، در طول زمان تحول یافت و سازمان‌مند گشت و در قرن پنجم میلادی، «کلیسای نستوری پارس» نام گرفت. در واقع مسیحیت تاریخی در هند، ادامه همین کلیسای پارس است. مسیحیت از طرق دیگری نیز به هند راه یافت؛ البته ورود مسیحیت کاتولیکی به هند در روزگار جدید توسط اسپانیایی‌ها و سپس پرتغالی‌ها، موضوع دیگری است. به هر حال، مسیحیت در هند، دارای سابقه‌ای طولانی است و بخشی از میراث این کشور به شمار می‌آید.

مسیحیت را در ابتدا چه کسانی به ایران آوردند؟

روایت‌های گوناگونی وجود دارد که بعضا چندان معتبر نیست. ظاهراً دو نفر بودند: تومای حواری و یهودا (تادئوس) حواری که البته نباید با یهودای اسخریوطی اشتباه گرفته شود. مسیحیت در ایران سابقه‌ای بسیار طولانی دارد؛ حتی در کلیسایی در میدان ونیز در شهر رُم، دو شهید مسیحی ایرانی مدفون هستند که قبرشان معروف است. آنها در دورانی که مسیحیت یک دین زیرزمینی و ممنوع بود، به رم رفتند و در آنجا به دست رومی‌ها اعدام شدند. شخصا قبرشان را دیده‌ام.

آیا کلیسای پارس هنوز موجود است؟

کلیسای پارس نام دیگری برای کلیسای نستوری یا سُریانی است. بازماندگان آنها مشخصا قوم آشوری هستند که اکنون به این کلیسا تعلق دارند. البته کلدانی‌ها نیز آشوری هستند، آشوری‌های کاتولیک‌شده. آنها زمانی که کاتولیک شدند، به دلیل اینکه واژه «آشوری» کمابیش مانند واژه «مغول»، عنوان قابل احترامی نبود، عنوان قومی خود را رها کردند و به اعتبار تمدنشان، خود را کلدانی ـ کاتولیک نامیدند.

ادامه کلیسای نستوری یا سریانی پارس در هند اکنون چه نام دارد؟

شاید بتوان گفت که قریب به اتفاق آنها در هند کاتولیک شدند و اکنون در هند در قالب کلیسای کاتولیک سریانی ـ مالابار۳ موجودند. آنهایی نیز که کاتولیک نشدند، به کلیسای یعقوبی سریانی مالانکارا۴ تعلق دارند و از نظر الهیاتی مونوفیزیت (monophysite) هستند.‏‎ ‎در هند کلیساهای مختلف دیگری نیز وجود دارد، از جمله کلیسای کاتولیک رومی که در قرنهای پانزدهم تا هفدهم پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌ها به آنجا بردند. آنها بخشی از مسیحیان سنتی را به کاتولیسیسم رومی گرواندند. انگلیسی‌ها نیز مدتی طولانی در هند بودند، ولی فقط توانستند عده کمی را انگلیکن (Anglican) کنند. جالب اینجاست که مبلّغان انگلیسی در خود هند و به زبان فارسی، که در آن زمان زبان رسمی هند بود، در رد اسلام و اثبات مسیحیت کتاب‌های مختلفی نوشتند. با وجود این، انگلیکن‌های هند بسیار معدودند و آنها موفقیتی کسب نکرده‌اند و حتی مورد حمله نیز واقع می‌شدند.

برگردم به اصل بحث. در حال حاضر هندوهای هند اصولا هند را از آن هندوها می‌دانند. در نتیجه هیچ غیرهندویی را تحمل نمی‌کنند؛ تا آنجا که حتی در مواردی فرد را می‌کشند. البته این جریان به‌تازگی ایجاد نشده، بلکه از چند دهه‌ پیش به راه افتاده است؛ بنابراین با توجه به این فضا و با توجه به حضور قوی مسلمان‌ها در هند (که بعد از هندوها دومین گروه بزرگ جامعه هند هستند و جمعیتی بیش از دویست میلیون نفر دارند)، تبشیری‌ها به دلایل مختلف امکان نفوذ ندارند. در یک ارزیابی کلی، می‌توان گفت که ایونجلیکال‌ها به‌رغم تمایل فراوان به نفوذ، در شبه‌قاره هند و در امتداد آن به سمت شرق آسیا، عملا موفقیت چندانی نخواهند داشت.

شاید یکی از دلایلی که آنها نتوانند در هند موفق شوند، این است که هندوستان خودش به لحاظ معنوی و دینی بسیار جذاب است. همین عرفان‌های نوظهور که دارای قدرت جذب زیادی نیز هستند، غالبا ریشه هندی دارند. منظورم این است که هند خودش آنقدر جذاب است که دیگر جایی برای جذابیت‌های تبشیری باقی نمی‌گذارد. درست است که ایونجلیکالیزم یک نوع دینداری پراحساس است، ولی در هند نمی‌تواند با آیین‌های هندی رقابت کند.

این، بیان دیگری است از آنچه درباره «هویت هندی» توضیح دادم، هویتی قوی و عمیق و بسیار پرجاذبه. اصولا در هند، به دلیل احساسی‌بودن مردم، دین باید اشباع‌شده از احساسات باشد تا بتواند موفق شود، خصوصیتی که آیین‌های هندی به‌خوبی از آن برخوردارند. در هند، دین نظام‌مند، عقلانی‌شده و منظم و مرتبی مانند مسیحیت لوتری، جاذبه چندانی ندارد. به هر حال، نکته این است که به دلیل هویت نیرومندی که واقعا فرهنگ هند و خود هند دارد، امکان موفقیت ایونجلیکال‌ها بسیار کم است، فوق‌العاده کم.

وضعیت بنگلادش و سریلانکا چگونه است؟

بنگلادش در چارچوبی دیگر می‌گنجد؛ آن را باید در چارچوب کشورهای اسلامی بررسی کنیم؛ ولی ایونجلیکال‌ها در سریلانکا نیز توفیقی نخواهند داشت؛ هرچند به دلیل شرایط خاص این کشور، امکان نفوذ آنها در آنجا قطعا از هند بیشتر است.

سریلانکا چه شرایط خاصی دارد؟

هندو باید در هندوستان باشد تا هویت قوی فرهنگی و تاریخی هندویی‌اش به طور کامل متجلی شود. در خارج از هند، هم‌افزایی شرایط اجتماعی، تاریخی و همچنین سیاسی لازم برای تجلی کامل این هویت روی نخواهد داد؛ بنابراین قوی‌ترین تجلی آئین هندو در خود هندوستان اتفاق می‌افتد.جامعه سریلانکا حدود ۷۰درصد بودایی، ۱۲درصد هندو، ۱۰درصد مسلمان و ۷درصد مسیحی دارد. در سریلانکا، هندوها اقلیت بزرگی هستند، ولی به هر حال، اقلیت‌اند. اصولا سریلانکا یکی از مراکز مهم بودایی است. تا مدتها به دلیل تعارض بین هندوئیسم و بودیسم، در سریلانکا جنگ داخلی وجود داشت. «ببرهای تامیل» هندو بودند و مسئله، قومی ـ دینی بود؛ بنابراین برای هندوهای این جامعه، آن هم‌افزایی‌های لازم رخ نمی‌دهد.

نکته دیگر این است که اصولاً نوع هویت و مقاومت‌های هویتی در یک کشور کوچک با یک کشور بزرگ فرق دارد. در یک جامعه کوچک، به طور طبیعی مقاومت هویتی کمتری وجود دارد. گرچه گاهی همین کوچکی موجب تعصب و لجاجت می‌شود، مانند صربها در ایام میلوشویچ.به هر حال، آن مقاومت یا حتی مصونیت طبیعی نسبت به تبلیغ ادیان دیگر و از جمله ایونجلیکال‌ها که در هند وجود دارد، به دلایل مذکور، در جایی مانند سریلانکا یافت نمی‌شود.

……………………………………….

پی نوشت:

  • نویسنده : مصطفی رستگار
  • منبع خبر : روزنامه اطلاعات

نظر شما