شناسهٔ خبر: 33726065 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

گپ‌وگفت با پناه‌برخدا رضایی در مراسم رونمایی از مستند «جنایت فراموش‌شده» در روزنامه «فرهیختگان»

فریاد مظلومیت سردشت

به‌لحاظ رسانه‌‌ای، به سردشت و حلبچه کمتر پرداخته شده و سردشت مظلوم‌تر است و باز جنایتی که در سردشت اتفاق افتاده، نسبت به شهرهای دیگر ایران شناخته شده‌‌تر است.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مجموعه مستند «جنایت فراموش شده» از شنبه روی آنتن شبکه سه سیما می‌رود. پناه‌برخدا رضایی که ده‌ها جایزه بین‌المللی برای مستند‌های قبلی‌اش به‌دست آورده، تولید این مستند را که درباره حملات شیمیایی رژیم بعث به شهرهای غربی کشورمان است، از سال۹۴ آغاز کرده است. تحقیقات این مجموعه مستند از ۱۱ سال پیش آغاز شده و فیلمبرداری این اثر نیز از سال ۹۴ به‌طور جدی شروع شده است. «جنایت فراموش شده» که تازه‌ترین اثر بسیج رسانه ملی با مشارکت شبکه سه سیماست، حاوی تصاویر و روایت‌های دیده نشده‌ای درباره حملات شیمیایی دوران دفاع مقدس است که بخشی از روایت آن به‌همراه علی فریدونی، سعید صادقی و احمد ناطقی به‌عنوان عکاسان شناخته شده سال‌های دفاع مقدس انجام می‌شود و رضا ایرانمنش نیز گویندگی آن را به عهده دارد. «جنایت فراموش شده» در هفت قسمت از شنبه ۸ تیر‌ماه از ساعت ۱۸ روی آنتن شبکه سه سیما می‌رود.

آنچه می‌خوانید شرح کوتاهی از گفت‌وگوی مفصل «فرهیختگان» با پناه‌برخدا رضایی کارگردان «جنایت فراموش‌شده» است. او چند سالی است که از فضای تولید سینمایی فاصله گرفته است، او از نگارش دو سناریو براساس این مستند و همچنین تکمیل سناریویی سینمایی براساس زندگی خانم مرضیه دباغ خبر داد که امیدوار است که در آینده نزدیک آن را بسازد. رضایی درباره بازگشتش به سینمای داستانی می‌گوید: «وقتی با خانم دباغ، برای ساخت مستند بانوی مبارز به بلندی‌های جولان رفتیم، من جوان خسته شدم ولی این خانم چادر پوشیده بود و عصا داشت و به من می‌گفت برویم خونه امام‌موسی صدر یا خانه چمران را نشانت دهم. در‌عین‌حال که یک زن مبارز و چریک بود، عارف نیز بود که می‌توانست من را کارگردانی کند. تمام 15 روزی که در سوریه و لبنان و 20 روزی که در همدان بودیم، ایشان من را راهنمایی ‌می‌کرد و می‌گفت اگر قرار شد برای من کسی فیلم بسازد، این آقا انجام دهد که دستخطی هم برای این کار نوشتند و دادند؛ خداراشکر سناریویی با حمایت حوزه هنری آماده کردم. ان‌شاءالله اگر حمایت شویم آن را خواهم ساخت.»

رضایی تاکید کرد اسنادی که در «جنایت فراموش شده» رونمایی خواهد شد، ظرفیت پخش در تلویزیون‌های خارجی را دارد و می‌تواند به‌عنوان سندی قابل مطالبه در دادگاه‌های بین‌المللی ارائه شود. اسماعیل ارجمندی، مدیرگروه مستند بسیج سازمان صداوسیما هم درمورد این مستند گفته است: «واقعیت امر این است که آقای رضایی «جنایت فراموش شده» را به تنهایی و براساس تعهد خودش به سرانجام رسانده است و ما در مرحله آخر یعنی پخش، در کنار او هستیم و مالکیت اثر به‌صورت مشترک برای بسیج صدا‌و‌سیما و شبکه سه است. برای پخش بین‌المللی آن هم تلاش‌هایی کردیم و به زبان انگلیسی ترجمه شده و قرار است از شبکه‌های برون‌مرزی صداوسیما نیز پخش شود. ضمن اینکه تلاش داریم برای انتشار در شبکه‌های اجتماعی، خارجی و خبری هم اقدام کنیم تا سندی برای مظلومیت ایران باشد.»

 

کنار هم چیدن پازل مستند

بخشی از تحقیقات مستند، تحقیقات کتابخانه‌ای بود که مربوط می‌شد به تاریخ‌نگاری مستند و اتفاقاتی که تاریخچه بمب‌های شیمیایی را روایت می‌کند و بخش دیگر، تحقیقات میدانی بود که طی سفری چهارساله و در ارتباط و گفت‌وگو با افرادی به‌دست آمد که در شهرها و روستاهای غرب کشور مورد تهاجم شیمیایی قرار گرفته بودند. البته پیدا‌کردن این افراد، سختی‌های خودش را داشت چون یک‌سری جانبازان شیمیایی بودند که به‌صورت رسمی در بنیاد شهید و جانبازان اسم‌شان ثبت نشده بود. به‌هرحال وقتی جایی بمب شیمیایی زده می‌شود، مثل تیر نیست که به شخص بخورد؛ بلکه گازی از آن پخش می‌شود و خیلی‌ها شیمایی می‌شوند اما یا اینها توانایی ندارند که پیگیری و اعلام کنند شیمیایی شدند تا به‌حق و حقوق‌شان رسیدگی شود؛ یا اینکه اصلا درگیر این مسائل نیستند.

آغاز مستند «جنایت فراموش شده» درخصوص استفاده از اولین بمب‌های شیمیایی در سطح جهان است که در «ایپر» بلژیک برای اولین‌بار از بمب گاز خردل استفاده شد و سال‌ها بعد پروتکل ژنو نوشته می‌شود که کسی حق استفاده از سلاح شیمیایی را ندارد. سال‌ها می‌گذرد و کشورهایی دورهم جمع می‌شوند، کنوانسیون تشکیل می‌دهند که کسی حق استفاده از سلاح کشتار جمعی را ندارد ولی چند سال بعد و نزدیک به اتفاق ایپر بلژیک، ژاپن در چین، آمریکا در ژاپن و ایتالیا در لیبی از این سلاح کشتار جمعی، یعنی بمب شیمیایی استفاده می‌کنند. در جنگ جهانی دوم هم از بمب‌های شیمیایی، میکروبی و اتمی استفاده می‌شود، ولی بعد از جنگ بار دیگر، خیلی جدی مطرح شد که از سلاح کشتار جمعی استفاده نشود. سال‌ها می‌گذرد، جنگ ایران و عراق شروع می‌شود و اوایل سال 1359‌، صدام شروع به استفاده از سلاح شیمیایی می‌کند که در مناطق مرزی بین عراق و ایران، در حوالی میمک در جنوب ایران رخ می‌دهد. در این حمله که خیلی رسانه‌ای نمی‌شود، روی نیروهای نظامی بمب شیمیایی زده می‌شود. بعدها رژیم بعث، استفاده از این سلاح را در موقعیت‌های مختلف جنگی به‌صورت علنی ادامه می‌دهد. مثلا در جزایر مجنون و شهرهای جنوب ایران. اینکه صدام چطور دسترسی به این نوع سلاح‌ها داشت، معلوم است که خیلی از کشورها و کمپانی‌ها حمایتش می‌کردند. در راس این کمپانی‌ها هم یک شرکت هلندی است. صدام در طول جنگ به شکل هوایی و توپخانه‌ای از سلاح شیمیایی استفاده می‌کرد و هیچ‌کس هم به او نگفت چرا این کار را می‌کند. تا اینکه در اوایل سال‌های 1361، وزارت وقت خارجه ایران، از مناطق شیمایی شده، عکاسی می‌کند و اولین مجروحان شیمیایی به کشورهای دیگر اعزام می‌شوند. نماینده سازمان ملل متحد می‌آید و تحقیقات شروع می‌شود. وقتی می‌بینند که صدام از بمب شیمیایی استفاده کرده است، به هر دو طرف جنگ اعلام می‌کنند از این سلاح استفاده نکنید و رژیم بعث را هم محکوم نمی‌کنند، درصورتی که مشخص بود، در غرب ایران کدام طرف جنگ از این بمب‌ها استفاده کرده است.

در سال‌های بعد، صدام دوباره از سلاح شیمایی در جنوب ایران استفاده می‌کند و اولین شهر که به‌همراه ساکنان غیرنظامی‌اش مورد حمله شیمیایی قرار می‌گیرند، شهر سردشت است. درست است که در این شهر نظامی‌ها و سپاهی‌ها حضور داشتند، ولی عموم مردم آنجا صدمه دیدند. فایلی صوتی از علی حسن المجید، پسرعموی صدام در این مستند نیز منتشر شده است که می‌گوید «مثل اسپری از این بمب‌های شیمیایی استفاده می‌کنم و همه اینها را می‌کشم» و باز می‌گوید: «چه کسی می‌تواند جلوی من را بگیرد، محافل جهانی؟» و قهقهه می‌زند و می‌خندد. این فایل صوتی در مستند هم است. خیلی از مستندها در فیلم است که به‌سختی گردآوری شده‌اند. از هشت سال پیش در هر کشوری می‌رفتم، از هر موزه یا آرشیوی، اسنادی می‌گرفتم و می‌آوردم چون می‌دانستم همه اینها استفاده خواهند شد و مورد نیاز است.

  سردشت اولین شهر قربانی شیمیایی

شهر «ایپر» در بلژیک اولین نقطه‌ای بود که شیمیایی شد، اما ایپر منطقه نظامی است که محل درگیری بین نیروهای آلمان و بلژیک بود. سردشت یک شهر غیرنظامی بود و اولین منطقه غیرنظامی به‌حساب می‌آمد که مورد حمله شیمیایی قرار گرفت. از آنجا به بعد خیلی از شهرهای مرزی ما بمباران شد. عموم روستاهایی که شیمیایی شدند، با عراق هم‌مرز هستند؛ مثل زرده در کرمانشاه، دالاهو یا نودشه اطراف پاوه و شیخ صله. در این مستند نه‌تنها با آدم‌های مختلف مصاحبه شده است، بلکه فضاسازی کرده و اسنادی را برای ثبت در تاریخ نیز پیدا کرده‌ایم.

  اتفاقات حلبچه

25 اسفند (15مارس) در حلبچه و در عملیات والفجر، نیروهای ما می‌بینند بمبی با صدای خفیفی منفجر می‌شود، عکاسان جنگ به‌سمت آنجا می‌روند که در بین آنها سعید صادقی، احمد ناطقی و یک خبرنگار روزنامه جمهوری به‌نام هدایت‌الله بهبودی هم حضور داشتند. اینها اولین کسانی بودند که با این اتفاق روبه‌رو شدند و  دیدند گرد سفید رنگی در کوچه‌پس‌کوچه آنجا ریخته شده به‌حدی که فکر می‌کردند یک کارخانه گچ در آنجا منفجر شده است. آنها وقتی ماسک‌ها را برای عکاسی برمی‌دارند، سیلی از جمعیت زن و بچه را می‌بینند که در کوچه‌های شهر فریز شده‌اند. بمب‌هایی که استفاده شده گاز خردل، تابون، سیانور، سارین و... بود. این چند نفر شروع به عکاسی می‌کنند که نمونه مهم و تاریخی آنها عکسی است متعلق به شخصی به‌نام عمر خاور که احمد ناطقی این عکس را می‌گیرد. یک عکس مهم دیگر هست که در فیلم به آن پرداخته شده؛ یعنی عکس خواهر و برادری که به دیوار تکیه داده و بیهوش شده‌اند. این بچه‌ها را با هلی‌کوپتر برای درمان به ایران می‌فرستند. خود حلبچه پر از سناریو و درام است که در چند قسمت فیلم به آن اشاره می‌شود.

اسنادی که برای تاثیرات بمب‌های شیمیایی یا اتمی در سطح جهان است را ما برای بمب‌های شیمیایی نداریم. بمب شیمیایی تاثیراتش را سال‌های سال نگه می‌دارد. یکی از تاثیرات گاز خردل آنی است که روی پوست، چشم یا مجاری تنفسی به وجود می‌آید و آدم‌هایی داریم که قرنیه چشم‌شان چندبار عمل شده ولی نابینا هستند. نمونه چنین افرادی کسانی هستند که به شکل افتخاری در موزه صلح تهران کار می‌کنند و شیمیایی 70 درصد شد‌ه‌اند. اینها را وقتی می‌بینید، بغض گلویتان را می‌گیرد و احساس می‌کنید هرکدام سندی از جنگ در هر عملیاتی هستند. آدم‌هایی را می‌بینیم که با گذشت 28 یا 30 سال از جنگ، هنوز آثار شیمیایی در بدنشان هست. وقتی فیلم را شروع کردیم. دو الی سه سال زمان برد تا مونتاژ آن انجام شود چراکه به زبان کردی بود؛ آن هم با گویش‌های مختلف. دوستان عزیز کرد می‌آمدند و ترجمه می‌کردند چراکه کردی هر منطقه را می‌دانستند و توانستیم ذهنیت‌مان را مرتب کنیم و سناریو را کامل کنیم. همین تدوین دوسال زمان برد حجم زیادی راش‌های ویدئویی، عکس و اسنادی که می‌شد گفت کامل‌ترین آنها را جمع‌آوری کردیم و به صدا و سیما می‌دهیم که بایگانی شود.

  راش‌های مستند تقدیم دیگران می‌کنیم

این فیلم را با نگرش خودمان مونتاژ کردیم و اگر فیلمسازی در آینده بخواهد فیلمی در مورد حملات شیمیایی عراق علیه ایران، بسازد، کلی اسناد تقدیمش می‌کنیم و هر کس با هر نگاهی که می‌خواهد مکاشفه کند انواع و اقسام کلیپ‌ها و مستندها را پیدا می‌کند. شاید در هر قسمت خط و ربط قصه‌ام به شکلی بوده که می‌گفتم این دیالوگ‌ها به درد نمی‌خورد و حذفش می‌کردم ولی تمام این تصاویر قابل استناد است و جایی به درد خواهد ‌خورد.

  پخش بین‌الملل و شروع یک مطالبه

چند وقت پیش صحبتی بود در مورد حاشیه‌هایی که در کشورمان اتفاق می‌افتد. موضوع ترامپ و اشاراتی که آقای روحانی در مورد بمب‌های شیمیایی داشتند، این فیلم یک کار جدی است، وظیفه من به سرانجام رساندن این فیلم بوده و اگر خوب پخش شود، دیده خواهد شد. هر کسی در فیلم سمتی دارد. کار من ساختن و کار شما انعکاس ساخت این مستند و کار افرادی دیگر، پخش بین‌المللی آن است. اگر هرکس کارش را درست انجام دهد و پخش بین‌المللی خوبی داشته باشد، حرف‌هایی که زده شده است دیده خواهد شد. هفت قسمت از این مستند، مجموعه‌ای شده که دولتمردان و مسئولان ما با توسل به موارد طرح شده در آن، می‌توانند در مورد خیلی از مسائل مطالبه کنند. هنوز هم در دنیا دنبال ابهام‌سازی در موضوع حملات شیمیایی صدام و حامیانش هستند و اگر این پکیج را در جشنواره‌ها و تلویزیون‌ها پخش شود و اگر در فضای مجازی ارائه دهیم، می‌‌توانیم تبدیل به یک مطالبه عمومی کنیم. این فیلم با تلنگری که می‌زند، مطالبه‌گری می‌کند. ضمن اینکه اکثر کاراکترهای ما فوت کردند ولی در این فیلم تبدیل به سندهای ما شدند. یکی از اشخاص خیلی معروف در حلبچه به اسم «کامل عبدالقادر» یک سال پیش و در حین همین پروسه‌ای که فیلم ما به سرانجام رسید، به رحمت خدا رفت. یا خیلی از کاراکترهای این مستند، به خاطر مسائل شیمیایی شهید شدند. قطعا یکی از مسائلی که این فیلم دنبال می‌کند روشنگری است، آن هم روشنگری که تاریخ مصرف ندارد. روشنگری که اگر سال‌ها هم بگذرد ما به‌عنوان طلبکار در این جنگ هستیم و همه می‌دانند که عراق تجاوز کرد و ایران شروع به دفاع از خود کرد.

  انتشار برای تلویزیون یا جشنواره؟

مهم این است ‌که مستندهای اینچنینی، در فضای تلویزیون بهتر دیده می‌شوند. این فرصت در جشنواره‌های مختلف هست که بتوانیم مستند را برای پخش تلویزیونی آماده کنیم. به‌خصوص در مورد این مستند که زمان استاندارد تلویزیونی هم از زمان تولید برای آن لحاظ شده است. با دو دوربین فول اچ دی و دو صدای جدا فیلمبرداری شده و فایل‌های زیرنویس هم جدا هستند چراکه فکر می‌کردم اگر قرار به پخش تکنیکی اثر باشد باید همه متریال‌ها را داشته باشد. بهترین راه برای رساندن حرف این مستند، پخش در تلویزیون است و اگر ارتباط خوبی با تلویزیون‌های مختلف دنیا بگیرند، البته که دیده خواهد شد. معمولا پخش کننده‌های ایرانی که عموما از تلویزیون هم هستند به فستیوال‌های مختلف می‌روند و آنجا هم غرفه دارند و می‌توانند این «جنایت فراموش شده» را به آنجا ببرند.

  ویژگی این مستند چیست؟

معمولا موضوعاتی که به شکل قوم‌نگاری راجع به کشورهای دیگر کار می‌شود، برای کشورهای دیگر جذاب است. در جشنواره‌هایی که به‌عنوان مستندساز حضور داشتم دیدم که جمع زیادی بلیت گرفته‌اند و روی زمین نشستند تا بیایند داخل و فیلم ایرانی ببینند. این هم ربطی به این ندارد که مثلا فیلم خوب ساخته باشیم بلکه مردم بقیه کشورها دوست دارند بدانند در فلان نقطه ایران چه اتفاقی افتاده است، در خاور دور، در ژاپن، درآفریقا، در آسیا و... آنها می‌گویند ما فرصت نمی‌کنیم جهانگردی کنیم اما با دیدن این مستندها می‌توانیم متوجه احوالات دیگری بشویم. باور کنید خیلی‌ها هنوز نمی‌دانند که جنگی در ایران بوده و خود من هم طی ساخت این فیلم به چیزهای تازه‌ای آگاهی پیدا کردم و معرفت و سواد بصری و سواد تحقیقی‌ام بیشتر شد.

  پخش مستند در کشورهای حامی صدام

معمولا در کشورهای غربی نسبت به روشن شدن حقیقت فروش سلاح شیمیایی به صدام، پنهان‌کاری هست اما موضوع این است که طرف حساب ما شخص نیست چون موضوع فیلم جسارت و اهانت به جایگاه انسانی است. من نمی‌توانم به قطع یقین بگویم که فلان کشور تمام شبکه‌هایش با این نگرش همسو هستند و فیلم را پخش می‌کنند؛ اما آدم‌های آزاداندیشی هم در این مورد وجود دارند و حالا فارغ از اینکه کار درشبکه‌های ایران پخش می‌شود و کردها و کشورهای اطراف می‌بینند خیلی از شبکه‌های دنیا هم دنبال فیلم‌های این چنینی هستند.

  درباره یک مظلومیت

وقتی ضبط فیلم تمام شد؛ گفتیم نریشن فیلم را چه‌‌کسی بگوید که هم صدای جذاب و هم ادبیات خوبی داشته و خودش هم شیمیایی و آسیب‌‌دیده جنگ باشد و رضا ایرانمنش را که نریتور خوبی است، انتخاب کردیم. در همان سالی که عکاس‌‌های ایرانی اولین عکس را از عمر خاور می‌‌گیرند 24 ساعت بعد این اخبار مخابره و عکاس‌‌ها و خبرنگارها از رسانه‌‌های مختلفی همچون خبرگزاری «سی‌‌ان‌‌ان» می‌‌آیند. در کنار اینها عکاس ترکی می‌‌آید و شروع به عکاسی از عمر خاور می‌‌کند و از عکس ایشان جلوی دادگاه لاهه هلند، تندیس ساخته می‌‌شود و از عکس عکاسان ایرانی کاری نمی‌‌شود. مثلا درباره موضوع پخش‌کننده فیلم که اگر پخش‌‌کننده‌‌ای خوب پشت فیلم باشد، آن فیلم به‌‌خوبی دیده می‌‌شود، همین است؛ اگر یک حامی این‌‌چنینی آن موقع بود، عکس عکاسان ایرانی به خبرگزاری‌‌ها می‌‌رسید.

  مظلوم‌تر از سردشت

به‌لحاظ رسانه‌‌ای، به سردشت و حلبچه کمتر پرداخته شده و سردشت مظلوم‌تر است و باز جنایتی که در سردشت اتفاق افتاده، نسبت به شهرهای دیگر ایران شناخته شده‌‌تر است. در قضایای حلبچه، دوتا عکاس درجه‌یک به نام‌‌های سعید صادقی، احمد ناطقی و خبرنگاری زبده به‌نام سید‌عطاءالله بهبودی داریم که آن لحظه را ثبت می‌‌کنند، ولی مدت‌ها بعد در سردشت خبرگزاری، خبرنگار و عکاس نداریم. خود امام‌‌جمعه نودچه که به آن ماموستا احمدملک می‌‌گویند، می‌گفت چرا «نودشه» را هنوز کسی نمی‌‌شناسد و در تقویم روزی را به‌نام سردشت داریم که ثبت‌ شده ولی برای «نودشه» که چندین‌بار شیمیایی شده است، هیچ جا حرفی نمی‌‌زنند. یکی از دلایلی که رفتم سراغ این مسائل، همین‌ها بود و پخش‌شدن این فیلم باعث می‌‌شود سوالات کمتری برای مردم پیش بیاید. وقتی در شبکه‌های سه، مستند و افق فیلمی پخش شود که این روستاها باشند نسل امروز که حتی اسم آنها را نشنیده‌، یاد می‌‌گیرد و آشنا می‌شود و رسالت یک مستند هم همین است.

  می‌توان از این مستند، اثر سینمایی ساخت؟

اگر بخواهم واقعیت را بگویم و شعار ندهم در حد بضاعت خودم که خیلی هم کم است، فیلم ساختم و از این شیشه‌‌ها و آهن‌‌ها (جوایز) در جشنواره‌‌ها گرفتم. ولی چیز دیگری که برایم مهم بود اینکه پدرم که شیمیایی است با دیدن این فیلم، خوشحال شد. ممکن بود یک فیلم سینمایی بسازم و بیشتر دیده شوم، ولی تقدیر بر این بود که فیلمی بسازم بدون اینکه کسی به من سفارش دهد. شاید یکی از دلایلی که تولید مستند طول کشید این بود که از جایی سفارش نگرفته بودم. چیزی را هم از دست ندادم چون که دو سناریوی بلند از دل همین ماجرا آماده شد. چقدر می‌خواستم کتاب بخوانم، حرف بزنم و بعد سناریویی بی‌پشتوانه بنویسم. آقای کیارستمی زنده‌یاد که یادشان زنده‌باد، حرف قشنگی زد که حرفش برای من کلاس درس است. می‌‌گفت فیلم مستندی خوب است که کمی داستانی و جذاب باشد و همین‌‌طور درمورد فیلم داستانی هم آن چیزی جذاب است که کمی واقعی باشد. من در دل این مستندات به این موضوع رسیدم.

واقعیت این است که از دل مستندهای اینچنینی هم فیلم‌های خوبی در جهان ساخته می‌‌شود، مثلا «غلاف تمام فلزی» براساس مستندات جنگ ساخته شده است.

  کشورهایی که به ما بدهکارند

کشورهای ابرقدرت و تجاوزگر که حق یک نسلی را در کشورهایی مثل خاورمیانه ضایع می‌‌کنند، همیشه در پی این هستند که حق و حقوق آنها را ندهند و چه‌بسا که همین الان کلی به ما بدهکارند و نمی‌‌دهند.

بنا به دادگاهی که برگزار شد، قرار بود مبلغ ناچیزی به ما بدهند. درصورتی‌که کلی تجارت کرده و کلی بشکه‌‌های زیاد و بمب فروخته بود، ولی وکیلی گرفتند و حق را به او دادند. عین دادگاهی که به‌صورت صوری، صدام را محاکمه کرد و در آن دادگاه درمورد همه‌چیز پرسیدند جز جنایات شیمیایی صدام. همان موقع درمورد جنایت‌‌های صدام حرف زدند جز حملات شیمیایی او. چون اگر مطرح می‌‌کردند یک طرف پای خودشان گیر بود. اینهایی که خیلی جدی شعارهایی می‌‌دهند و حرف‌های قشنگی هم در راس رسانه‌هایشان می‌‌زنند، همچنان تجارت‌شان برایشان مهم است و اگر همین الان ترامپ با هر ادبیاتی و سیاستی کار می‌‌کند، می‌‌خواهد اسلحه‌‌هایش فروش برود و تجارتش برقرار باشد. این تصویر دنیایی است که برایش فقط اقتصاد مهم است. در موضوع داعش، شرکت تویوتای ژاپن چقدر سود کرد، مسلما سود کلانی در فروش ماشین‌‌هایش کرد. جنگ همین است و حق‌خواهی در فضای بین‌‌الملل، آدم پیگیر می‌‌خواهد. هر ساله وزارت امور خارجه، نمونه‌‌های زنده شیمیایی را  به دادگاه لاهه در هلند می‌‌فرستد و اسناد را بررسی می‌‌کنند. تمام تلاشم بر این است با دوستی که در هلند دارم، این فیلم را به آرشیو لاهه هلند بدهم که وقتی آدم‌هایی که شیمیایی هستند و روزبه‌‌روز حال‌شان بدتر می‌شود و به این دادگاه می‌‌روند، این فیلم هم به‌‌عنوان سندی برای‌شان در دادگاه باشد.

  فریادی به بلندی سکوت

وقتی فریاد زیاد می‌‌شود، به سکوت می‌‌رسد، وقتی ناراحتی زیاد می‌‌شود باز هم به سکوت می‌‌رسد، یعنی اوج داد‌زدن، سکوت است. وقتی اول یک ماجرا هستید به‌‌شدت غمگینید. پدر من هم درگیر آسیب سلاح شیمیایی شده بود. غم و ناراحتی‌‌های من از همان روزهایی شروع شد که برای اولین‌بار تاول‌‌های روی بدن پدرم را دیدم و خاطرات او را شنیدم. وقتی به روستایی می‌‌روم و زنی را می‌‌بینم که هنوز منتظر بچه‌‌هایش است که 30 سال پیش برای درمان شیمیایی به تهران فرستاده، غمگین می‌‌شوم و چه باید بگویم.

خانمی هستند به نام سعیدپور که خانوادگی شیمیایی شدند و قرنیه‌‌هایش را از دست داده، ولی همیشه با امید حرف می‌زند و جالب اینکه بیانیه‌‌ای به سران کشورها داده است که جنگ نکنید چون فوق‌‌العاده غم‌‌انگیز است، کمی که از او فاصله می‌‌گیرید، می‌‌بینید چقدر معصومانه همه‌چیز این دنیا و بخصوص سیاست‌بازان را ساده می‌‌انگارد. نمونه این لحظات کم نیستند و ته هر ماجرا که تمام می‌‌شود، وقتی از آدم‌ها فاصله می‌‌گیرم، می‌‌بینم در هر شهری تکه‌‌ای از وجودم را جا گذاشتم یا اینکه تکه‌‌ای از آن آدم‌ها با من است و هیچ‌وقت فکر نمی‌‌کردم که تمام شده باشد. برای من این مستند هنوز تمام نشده است. مردی در سردشت دیدم که مرگ کل خانواده‌اش را جلوی چشمانش دید یا اینکه یکی می‌‌گفت جلوی چشمانش سوخته‌شدن خواهرش در اثر بمب را دیده است و اینها هیچ‌وقت از ذهن بیرون نمی‌‌رود. شما یک فریم عکس می‌‌گیرید و همیشه در ذهن شما می‌‌ماند. وقتی این عکس به 24 و چندین فریم دیگر تبدیل می‌‌شود و چاشنی آن هم تصویر و صدا می‌‌شود، شاید تصویر را فراموش کنید، ولی صدایش را هرگز فراموش نمی‌کنید.

 

خاطرات تاول‌زده

سال‌های سال است ما در جشنواره‌های سینمایی جهان با فیلم‌هایی که عموما تصویر توسعه‌نیافته‌ای از کشورمان نشان می‌دهند، شرکت می‌کنیم و استدلال آن دسته از دیپلمات‌های ایرانی که حامیان اصلی این‌گونه فیلم‌ها در فستیوال‌های غربی هستند این است که توسط چنین اقدامی می‌شود دنیا را به وجود هنر سینما در ایران باورمند کرد و این روی رفتارشان با ما تاثیر دارد. محمدمهدی عسگرپور، تهیه‌کننده و کارگردان و رئیس اسبق خانه سینما، چند سال پیش در مصاحبه‌ای می‌گفت یکی از دیپلمات‌ها به او گفته است وقتی فیلمی از ایران در جشنواره‌های اروپایی اکران می‌شود، برای ما خیلی خوب است، چون آنها می‌فهمند که در ایران دوربین فیلمبرداری وجود دارد و فیلم ساخته می‌شود. اگر چنین حرفی صحت داشته باشد، بیشتر از هرچیز نشانگر عقب‌ماندگی میزبانان این جشنواره‌هاست که چنین تصور کودکانه‌ای از دیگران دارند و تلاش برای اقناع چنین جماعت پرنخوت و مغروری، تلاشی سربلند و عزتمند نیست. این حقارت محض چند دهه است که ادامه پیدا کرده و قبل و بعد از «شیار ۱۴۳» حتی یک فیلم دفاع‌مقدسی هم از طرف ایرانی‌ها به فستیوال‌های جهانی ارسال نشده است. این باعث شده تهیه‌کننده «شیار۱۴۳» بگوید وقتی فیلم را در دانشگاه‌های کره جنوبی و فرانسه نمایش دادیم، فهمیدیم آنها حتی نمی‌دانند بین ایران و عراق جنگی رخ داده بود. حالا باید پرسید آیا سینمای جشنواره‌ای مسیر معرفی چهره ما به جهان است؟ چطور این فیلم‌های جشنواره‌ای را باعث معرفی شدن چهره ایران به جهان می‌دانند، در حالی که نه‌تنها باعث نشده خارجی‌ها بدانند در مورد فروش سلاح‌های شیمیایی به عراق توسط کشورهای غربی چه ظلمی در حق مردم ایران شده، بلکه خیلی‌هایشان هنوز نمی‌دانند بین ایران و عراق جنگی رخ داده بوده است.

این کم‌کاری‌ها فقط در مورد معرفی اتفاقات جنگ تحمیلی در پیشخوان‌های جهانی نیست. در حالی‌که حمله هولناک عراق به روستاهای مرزی نودشه و زرده و شیخ‌صله، چند روز بعد از پایان جنگ و پذیرفته شدن قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران صورت گرفت، برخی در داخل کشور چنین جا انداختند که ادامه جنگ پس از دو سال ابتدایی آن و فتح خرمشهر کار اشتباهی بوده است. قطعا کسانی که چنین شبهاتی را مطرح می‌کنند، خودشان هم باور ندارند که بدرقه صدام تا لب مرز و نصب مجدد سیم خاردارهای مرزی، برای پایان یافتن واقعی جنگ کافی بوده است؛ اما آنها این شبهات را می‌سازند. آرمان‌گرایی بی‌مثال این جنگ می‌تواند منطقی را جا بیندازد که آنها قبولش ندارند. اگر سینمای ما به این مسائل پرداخته بود، دیگر چنین شبهاتی اساسا برای مردم و به‌خصوص نسل‌های جدید قابل طرح نبودند. نه‌تنها دو سه نمونه فیلم سینمایی قابل‌قبول که با چنین موضوعاتی در ایران تولید شدند، استقبال خوبی از طرف مردم دریافت کردند، بلکه اقبال شگفت‌انگیز مخاطبان جهانی به سریالی مثل «چرنوبیل» نشان می‌دهد این موضوعات می‌تواند برای مخاطبان سینما چقدر جذاب باشد. سه فیلمی که در ادامه به آنها اشاره شده، سه فیلم جریان‌ساز و موثر در سینمای ایران با موضوع بمب‌های شیمیایی هستند.

 

پرواز در شب

اولین بار سینمای ایران با فیلم «پرواز در شب» اثر مرحوم رسول ملاقلی‌پور، داستان استفاده از بمب‌های شیمیایی توسط رژیم بعث عراق را به تصویر کشید. این فیلم غیر از فضل تقدم در زمینه پرداختن به موضوع بمب‌های شیمیایی، به لحاظ ارزش‌های سینمایی هم یک اثر خاص و ناب بود. «پرواز در شب» با صراحت تمام شعار می‌داد و احساساتی بود، اما این قضیه به هیچ‌وجه آزاردهنده از آب درنیامد و به همین علت، در بررسی‌های تحلیلی سینمای ایران، بارها به‌عنوان یک نمونه خاص موضوع بحث قرار گرفت. ماجرای «پرواز در شب» به کانال کمیل و گردان کمیل مربوط می‌شود. سه گردان کمیل، مقداد و عمار از گردان‌های خط‌شکن لشکر ۲۷محمد رسول‌الله(ص) تهران بودند که در جنگ ایران و عراق حماسه‌هایی غریب آفریدند. بعدها بهرام توکلی همان‌طور که خودش عنوان کرد، با تأسی از سبک فیلم‌سازی مرحوم ملاقلی‌پور، «تنگه ابوقریب» را درباره بچه‌های گردان عمار ساخت. ملاقلی پور در این فیلم، تشنگی رزمندگانی را که مجروح شیمیایی شده‌اند، به تشنگی یاران امام حسین(ع) تشبیه کرده و در آخر، مهدی نریمان، فرمانده گردان کمیل، مثل حضرت عباس(ع) برای آب آوردن و سیراب کردن یارانش به قلب سنگرهای دشمن می‌رود. در اینجا ماجرای تیر خوردن دست‌ها و نهایتا مشک حضرت عباس(ع) که برای مردم شیعه کاملا آشناست، به شکلی امروزین و در قالب جنگ ایران و عراق بازسازی شده است. این نمادسازی با فرهنگ و جو غالب جامعه ایران در سال‌های دهه 60 که رزمندگان ایرانی را در ادامه یاران امام حسین(ع) می‌دیدند، همخوانی دارد. هنگام اکران «پرواز در شب» در سال‌های دهه ۶۰، مردم ایران داخل سالن‌های نمایش با صدای بلند گریه می‌کردند.

 

از کرخه تا راین

«از کرخه تا راین» یکی از زیباترین ملودرام‌های تاریخ سینمای ایران و مهم‌ترین فیلم در آغاز جریان ساخت فیلم‌هایی با موضوعات پس از جنگ در ژانر دفاع‌مقدس است. این فیلم که ابراهیم حاتمی‌کیا آن را در سال ۱۳۷۱ ساخت، در رابطه با اعزام یک‌سری از جانبازان شیمیایی ایران به کشور آلمان برای درمان است. بعد از «پرواز در شب» که مردم ایران را با اثرات این بمب‌ها در معرکه نبرد آشنا کرده بود، «از کرخه تا راین» باعث آشنایی مخاطبان با اثرات درازمدت این سلاح‌ها در دوران پس از جنگ شد. در بخشی از فیلم «از کرخه تا راین» به قهرمان فیلم که برای درمان مجروحیتی دیگر به آلمان رفته، گفته می‌شود که شما مبتلا به شیمیایی هستید و منشأ مشکلات‌تان این است. او با خنده می‌گوید من یک بار شیمیایی شدم و چند وقت بعد خوب شدم. این تصور غالب و اولیه خیلی از مردم و مجروحان شیمیایی درباره اثرات این مواد بود و کسی درباره عود کردن عوارض بمب‌های سیانور، خردل و گاز اعصاب تجربه‌ای نداشت. آن روزها شاید همه فکر می‌کردند کسی که از جایی مثل کانال کمیل زنده بیرون آمده، دیگر از اثرات بمب شیمیایی جان به‌در برده است. سعید، قهرمان این فیلم است که چشم‌هایش را در کنار رود کرخه بسته و آنها را در آلمان و کنار رود راین باز می‌کند؛ سکانسی که این سرباز آرمانگرا درباره باز شدن چشم‌هایش روی زرق و برق این جهان غریبه به خدا شکایت می‌کند، با آن شور و سرمستی خاص، جزء ماندگارترین سکانس‌های تاریخ سینمای ایران است، به‌طوری که وقتی چهار سال پیش، اصغر فرهادی برای ماهنامه فیلم یک نظرسنجی بین کارگردان‌های سینمای ایران برگزار کرد و از آنها پرسید که دوست داشتند کدام فیلم همکارشان را کارگردانی می‌کردند «از کرخه تا راین» جزء سرآمدان فهرست قرار گرفت.

 

خاطراتی برای تمام فصول

پروفسور گرهارد فرای‌لینگر که 35سال پیش و در دوران جنگ، وقتی اولین هواپیمای حامل مجروحان شیمیایی ایران اعم از زن و بچه و کودک در فرودگاه وین اتریش بر زمین نشست، به درون هواپیما رفت و با تعجب سوختگی‌هایی را دید که در طول 40سال پزشکی‌اش هرگز مشابه آنها را ندیده بود، از همان لحظه به تنها کسی تبدیل شد که تصمیم گرفت ثابت کند حتی در میان شهر غریبه‌ای مثل وین، لااقل یک نفر انسان وجود دارد. دولت اتریش و رسانه‌هایش شروع کردند به توجیهات مختلف تا بتوانند حادثه را صحنه‌سازی ایران برای فریب جامعه جهانی نشان بدهند، ولی او تصمیمش را گرفته بود. وقتی فرای‌لینگر را دروغگو و جیره‌خوار ایران معرفی کردند، برخلاف میل دولت اتریش و به بهانه سرزدن به چند نفر از بیمارانش در میان مجروحان جنگی، به ایران و سپس جنوب کشورمان سفر کرد و در بازگشت با جاسازی شیشه‌ای پر از این مواد در ساک خود و بردن آن به درون هواپیما، در فرودگاه وین به‌دور از چشم ماموران امنیتی و گمرک آن کشور، شیشه پر از مواد شیمیایی را به آزمایشگاه خود رساند تا سندی مسلم از به‌کارگیری سلاح‌های شیمیایی توسط صدام علیه مردم کشورمان را به اثبات برساند. او بیش از 500 مجروح شیمیایی و غیرشیمیایی ایران در جنگ را مورد درمان قرار داد، این درحالی بود که رسانه‌ها هرروز علیه او می‌نوشتند و می‌گفتند این بیماران آلوده نباید در وین باشند. فرای‌لینگر بعدها گفت در دورانی که در ایران بمباران شیمیایی شد، فرزندش 10ساله بود و به علت کمکی که او به مجروحان ایرانی می‌کرد، تحت فشار قرار می‌گرفت و در مدرسه آزارش می‌دادند و خانواده پروفسور هم در آن دوران از سوی رسانه‌ها و برخی مسئولان اتریشی تحت فشار قرار می‌گرفتند. مصطفی رزاق‌کریمی، فیلمساز ایرانی که در اتریش معماری خوانده بود و با زبان آلمانی آشنایی داشت، درباره پروفسور فرای‌لینگر مستندی ساخت به نام «خاطراتی برای تمام فصول» که با استقبال بسیاری روبه‌رو شد. وقتی در اختتامیه دهمین دوره از جشنواره سینما حقیقت، پروفسور پس از معرفی چند دقیقه‌ای مصطفی رزاق‌کریمی روی سن آمد تا مورد تقدیر قرار بگیرد، به شکلی حیرت‌انگیز و به‌طور قطع بی‌سابقه، با ۱۰ دقیقه تشویق خودجوش و ایستاده حاضران در سالن مواجه شد. فرای‌لینگر به هر شهری از ایران که می‌رفت، به محض اینکه مترجمان معرفی‌اش می‌کردند، با هدایایی که مردم و مغازه‌داران به او می‌دادند، مواجه می‌شد. او به واقع تجسم استثنایی انسانیت در ابعاد عصری بود که همه اجزای آن برای مخفی کردن یک مظلومیت بزرگ بسیج شده بودند. فرای‌لینگر که سال ۹۵ و در سن ۹۰ سالگی باز به ایران سفر کرده بود، روی سن جشنواره حقیقت با دو نفر از بیماران سابقش روبه‌رو شد و با احساس تمام این‌طور بیان کرد که چقدر از بچه‌دار شدن این افراد خوشحال است و به دنیا آمدن این کودکان را به‌عنوان حاصل تلاش‌هایش، چیزی می‌دانست که به قول ایرانی‌ها خستگی را از تن او به در کرده‌اند. اما مسئولان فرهنگی کشور، به‌رغم جوایزی که در فستیوال‌های فجر و حقیقت به این فیلم دادند، به ادامه پیگیری این موضوعات و ساخت فیلم در موردش علاقه‌ای نشان ندادند.

رزاق‌کریمی، که به‌دنبال ساخت نسخه سینمایی فیلم «خاطراتی برای تمام فصول» بود، در سال 1393 اعلام کرد که امروز این کار کاملا به بن‌بست رسیده است. او گفت: «هیچ‌یک از نهادهای فرهنگی کشور حاضر به حمایت از فیلم «آسمان خردلی» نشده‌اند.»

او خبر داد که به اتریش سفر کرده و با تهیه‌کنندگان این کشور هم صحبت کرده است و آنها برداشت مثبتی از فیلمنامه «آسمان خردلی» داشته‌اند، اما اضافه کرد: «جامعه پزشکی اتریش‌ مدعی است در مورد مشکلات جانبازان شیمیایی در زمان جنگ حامی ایران بوده است. من هیچ‌وقت نمی‌خواهم اتریشی‌ها حامی این فیلم باشند یا حتی این فیلم به‌صورت مشترک با آنها ساخته شود، چون آنها طبیعتا نقطه‌نظرهایی در مورد فیلمنامه دارند، اما آنها خیلی علاقه‌مند هستند تا این پروژه انجام شود. البته من از کمک‌های اجرایی اتریش هم استفاده خواهم کرد.» به هرحال نه‌تنها فیلم رزاق‌کریمی ساخته نشد، طی این سال‌ها هیچ اثر قابل‌توجه دیگری هم در این خصوص جلوی دوربین نرفت.

نظر شما