شناسهٔ خبر: 33702281 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران | لینک خبر

حواشی شبکه‌های اجتماعی در گفت‌وگو با مرضیه برومند

می‌توانی بانوی گل سرخ باشی

صاحب‌خبر -
نرگس عاشوری
خبرنگار
«خونه مادربزرگه» برای ما کودکان دهه شصتی هم پیام همدلی داشت. حوالی ظهر جمعه، حول و حوش ساعت 11 پای تلویزیون که می‌نشستیم سر و کله مراد بچه همسایه، مخمل، آقا حنایی و گل باقالی خانوم، نوک سیاه و نوک طلا، هاپوکومار و... روی آنتن شبکه دو سیما و خونه مادربزرگه پیدا می‌شد و از سر و کله زدن‌هایشان، قهر و به آشتی رسیدن‌هایشان، در نهایت با هم بودن را به جان و خاطره‌هایمان رنگ می‌زدند. حتی آهنگ تیتراژ پایانی‌اش را خیلی‌هایمان از بر بودیم و با هم می‌خواندیم. چنان که امروز شنیدن یک گوشه از موسیقی‌ آن هم دست دلمان را می‌گیرد و می‌‌برد گوشه دنج خاطره و حس‌ و حال کودکی‌ جان دوباره می‌گیرد. چنان که امروز بازخوانی تیتراژ این سریال با صدای گروه پالت هم در انتهای کار سینمایی جدی مثل «آشغال‌های دوست داشتنی» همپای فیلم بار مفهومی آن را به دوش می‌کشد و در روح و جانمان سرریز می‌شود و دوباره مفهوم با هم بودن و در کنار هم بودن با وجود اختلاف‌ها را یادآورمان می‌سازد. اگر چه شرایط تغییر کرده و کودکان دهه شصت و نسل‌های بعدی‌ تجربه‌های متفاوت و گاه متناقض را پشت سر گذاشته‌اند اما حرف‌های سازنده «خونه مادر بزرگه» که خیلی‌هایمان در پناه قصه‌هایش آرام گرفته‌ایم همچنان همان حرف دیروز یعنی کنار هم بودن است. چنان که پس از حواشی ایجاد شده پیرامون ستاره اسکندری دست به قلم می‌شود و در میان هیاهوی ایجاد شده با این عبارات از با هم بودن می‌نویسد: «ما سلبریتی نیستیم. سلبریتی تافته جدابافته از مردم است، ما هنرمندیم و در سختی‌ها و دشواری ها در کنارمردم مانده‌ایم و خواهیم ماند. ما محبوبیم چون شبیه زنان کشورمان هستیم، شبیه آن دختر جوانی که با مانتوی رنگی اش سرخوشانه در خیابان می رود و شال از سرش افتاده، شبیه آن بانوی محجبه که از روی ایمان و اعتقاد چادر مشکی به سر دارد، شبیه آن زن روستایی که شلوار گلدارش را بالا زده و تا زانو در شالیزار مشغول کار است. ما هم مثل همه مردم زندگی خصوصی داریم و در حریم شخصی‌مان شکل خودمان لباس می‌پوشیم و رفتار می‌کنیم و حالا حریم شخصی مان دارد توسط آنهایی که فرسنگ ها از ما دورند و دم از حقوق بشر می‌زنند تهدید می‌شود، ما حساب دوستان و همکاران مهاجرمان را که به ناچار ترک وطن کرده‌اند، از حساب کاسبان سیاسی که به ظاهر از حقوق زنان دفاع می‌کنند اما در عمل با بی‌اخلاقی بر ضد زنان کشورمان بخصوص زنان هنرمند رفتار می‌کنند، جدا می‌کنیم. مردم نازنین ایران قدر هنرمندان شان را می‌دانند و دوست شان دارند، تلاش نکنید میان شان فاصله بیندازید.» با مرضیه برومند درباره بحث داغ این روزها و حواشی شبکه‌های اجتماعی از ستاره اسکندری تا دختر تهرانپارس گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
در چند روز گذشته پست‌های اینستاگرامی با مضامین مشترک منتشر شد که محور مشترک همگی تأکید بر «با هم بودن و در کنار هم ماندن» است. در دل حاشیه‌ها و جریان‌های ایجاد شده، جالب است که روی این نکته کلیدی یعنی با هم بودن تمرکز داشتید.
 من فکر می‌کنم آنچه جامعه امروز ما را با چالش و آسیب جدی مواجه کرده، تفرقه است، آنقدر که از تفرقه آسیب دیده‌ایم از تحریم آسیب ندیده‌ایم. ما با دیدگاه‌ها و نظرات و سبک‌های زندگی متفاوت «در کنار هم» جامعه را می‌سازیم اما متأسفانه در همه سال‌های گذشته به جای «کنار هم بودن» تمرکزمان روی تفاوت‌ها بوده است. افتراق و جدایی‌افکنی که متأسفانه از داخل هم شروع شده خوراک دست گروه‌هایی داده که احتمالاً هر کدام‌شان اهداف جداگانه‌ای را دنبال می‌کنند. این در حالی است که در شرایط سخت امروز، در کنار هم بودن و اینکه روی نقاط اشتراک مان تکیه کنیم می‌تواند راهگشا باشد و البته اینکه سعی کنیم نقاط افتراق را هم به نتیجه برسانیم، به هر حال ما به دموکراسی معتقد هستیم اگرچه تعریف و معنی دموکراسی مخدوش شده و متأسفانه مورد قبول عده‌ای هم نیست.
در همین متن کوتاه اینستاگرامی شما، می‌توان کولاژی از تصاویر زنان را در جایگاه‌های مختلف اجتماعی و طبقات متفاوت جامعه دید. شاید بخشی از این اختلاف‌ها از برداشت غلط با هم بودن می‌آید و اینکه خیلی‌ها با هم بودن را شبیه هم بودن معنی می‌کنند.
مقصود من این نیست که همه مردم باید شبیه هم باشند. ما فعالان حوزه فرهنگ خودمان را از آن همه مردم می‌دانیم با همه سلایق، دیدگاه‌ها و حتی ظاهر متفاوت. من همانقدر که دلم برای دختری می‌تپد که پر از شور جوانی است و نیاز به آزادی بیشتری دارد برای دخترانی می‌تپد که معتقدند و انتخاب‌شان این است که حجاب کامل و چادر داشته باشند. هر دو دختران من و بچه‌های این سرزمین هستند و ما نسبت به همه آنها وظیفه فرهنگی داریم. کار ما کار فرهنگی است، ما کار سیاسی نمی‌کنیم و هر جا که وارد جریانات سیاسی می‌شویم هم به خاطر پیشبرد اهداف فرهنگی‌مان است، به این خاطر است که فضای جامعه را تلطیف کنیم، آدم‌ها را به هم نزدیک کنیم و یادآور شویم که در کنارهم باشند اگر چه مثل هم نیستند و مثل هم فکر نمی‌کنند.
در شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی این روزها بخشی از هجمه‌ای که علیه چهره‌های شناخته شده صورت می‌گیرد به خاطر شکاف طبقاتی است که در جامعه ایجاد شده، در چنین شرایطی نگاه شما و تعریف شما از این با هم بودن و در کنار هم بودن چیست؟
باز هم می‌گویم مشترکات زیادی داریم که باید روی آنها تکیه کنیم. مشترکات ما بی‌نهایت است. من از تجربه شخصی خودم در برخورد با مردم دریافت می‌کنم که تا چه میزان وجوه مشترک داریم، وقتی با آغوش باز طیف‌های مختلف جامعه از خانمی که پوشش کامل دارد تا خانمی که از پوشش اجباری‌اش ناراحت است، مواجه می‌شوم و می‌بینم طیف‌های مختلف جامعه با کارهایم ارتباط برقرار کرده‌اند به این واقعیت می‌رسم که حرف‌های مشترک زیادی برای گفتن داریم که بر دل همه بنشیند. من از چیزهایی گفته‌ام که ممکن است در گذر زمان فراموش‌مان شده باشد، از در کنار هم بودن و همدیگر را دوست داشتن و دیگران را تحمل کردن، از علاقه به فرهنگ‌مان و یادآوری داشته‌هایمان، از مسائل اجتماعی و زیست محیطی که آسیب به آن متوجه همه‌مان می‌شود و یادآوری اخلاقی که دارد با زیرپا گذاشتن له می‌شود. اگر چه اینها کافی نیست و خیلی حرفها مانده که باید گفت و روی آن کار کرد.
طبق صحبت‌های شما با وجود تأکید بر این وجوه مشترک باید نقاط افتراق را هم به نتیجه برسانیم اما برخی‌ همه را شبیه هم و شبیه به خودشان می‌خواهند. سال گذشته برگزاری آیین بزرگداشت فاطمه معتمدآریا در مراسم افتتاحیه جشنواره فیلم فجر با حمله تند یک گروه فکری همراه شد اما در همین ایامِ داغ بودن موضوعات مورد علاقه آنها، وقتی تصویری از فاطمه معتمدآریا در کنار همسر سردار شهید منوچهر مدق از فرماندهان شکست حصر آبادان و حضور او در مراسم تولد این شهید منتشر می‌شود نسبت به آن بی‌تفاوت هستند و تعمدانه می‌خواهند وجوه شخصیتی، فعالیت‌های خیرخواهانه هنرمندان و این در کنار هم بودن نادیده گرفته شود.
از این دست ناهنجاری‌های اخلاقی و رفتاری در مملکت ما بسیار است؛ اینکه متر و معیار خودمان هستیم و نمی‌توانیم به حرف دیگری گوش کنیم. در این سال‌ها خیلی خودی و ناخودی کردیم، خط کشی کردیم. هر دو جناح هم این کار را کردند. ما هم خیلی جاها از بخشی از جامعه منفک شدیم و فراموش کردیم که ما هنرمند «مردم» هستیم؛ فارغ از اینکه چگونه فکر می‌کنند، چه پوششی دارند و دغدغه‌شان چیست. اگر ناهنجاری وجود دارد در هر کس با هر تفکری، این وظیفه‌ ماست که از طریق فرهنگی به آن بپردازیم. بحث حجاب هم یک مسأله فرهنگی است و سیاسی نیست اما آن را سیاسی کردند تا به یکسری اغراض و اهداف برسند. ما باید راه را می‌بستیم تا این مسأله سیاسی نشود، سیاسی که ‌شود حل کردن آن سخت‌تر می‌شود. من معتقدم که حجاب یک انتخاب است و باید آن را به مردم سپرد، با دستور و فرمان و سختگیری کاری از پیش نمی‌رود و آنهایی هم که آمادگی انتخاب آن را دارند زده می‌شوند اما الان متأسفانه درگیر پینگ پنگ بین دو جناح تندرو شده‌ایم که یکی‌شان درون کشور است و دیگری خارج از ایران. این جناح پاس می‌دهد و آن جناح آبشار می‌کوبد و گاهی آنها پاس می‌دهند و این طرفی‌ها آبشار می‌کوبند. زمانه سختی است، به خاطر پروپاگاندای سیاسی و اطلاعاتی و تبلیغاتی تشخیص سره از ناسره برای مردم بسیار مشکل شده. مردم با حجم زیادی از پروپاگاندا رو به رو هستند و سخت است که بفهمند چه کسی با چه قصدی حرف می‌زند و بنا بر چه نیتی عمل می‌کند، حتی تشخیص اینکه چرا به یک تفکر علاقه‌مند شده‌اند و از یک تفکر دل‌آزرده هم سخت است.
 پیش از این و خیلی قبل‌تر از ایجاد حواشی چند هفته اخیر، در گفت‌و‌گویی اینترنتی با یکی از منتقدان سینما به نوع نگاه کاسبان سیاسی به ظاهر مدافع حقوق زنان هم گلایه کردید، یعنی موضع امروز شما برگرفته و صرفاً در جهت دفاع و حمایت از همکارانتان نیست. برایمان توضیح دهید که بر چه مبنایی این نگاه را در این جریانات دخیل می‌دانید.
امر واضحی است. برخی بنا به دلایلی ناچار به ترک وطن شده‌اند اما همچنان دل در گرو ایران دارند و آرزویشان مهیا شدن شرایطی است تا برگردند - ما هم دوست داریم آنها برگردند، گرچه دوست داریم همه برگردند- اما برخی با کلیت ملی‌مان عناد دارند. بحث خاورمیانه جدید از زمان بوش پدر مطرح بود و همین آقای جان بولتون وابسته به جناح نئوکان‌ها و جناح متصل به بوشِ پدر برای خاورمیانه ما نقشه‌ها داشته و دارند منتهی اغلب ما مطالعات سیاسی‌مان کم است و داشته‌ها و دانسته‌هایمان هم در حد همان تحلیلگران سیاسی است که به دو سه شبکه خاص می‌آیند و در نهایت می‌بینیم یک عده همراستا با این جناح تندرو در قبال منافع مملکتشان موضع می‌گیرند، در حالی که جناح نئوکان‌ها از تندروترین‌ها در امریکا هستند که اساساً وظیفه خود می‌دانند که به لحاظ ایدئولوژیک از صهیونیزم حمایت کنند. حرف‌های من به این معنا نیست که ناراحت نیستم از آنچه در مملکتم می‌گذرد، من هم دل آزارم از بی‌مهری و نامهربانی و فشاری که بر مردم کشورم وارد می‌شود، اگر درون مملکت‌مان نادیده گرفتن برخی از حقوق مردم اعمال نمی‌شد من به‌عنوان یک هنرمند مجبور نبودم برای گفتن این مسائل وارد میدان شوم. این فیلم‌ها و تصاویری که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود افکار عمومی را جریحه دار می‌کند. همین امروز دیدن فیلم برخورد با دختربچه‌ای که دلش می‌خواسته آب بازی کند و شنیدن صدای ضجه‌های او وقتی به داخل ماشین گشت ارشاد یا پلیس کشیده می‌شود، روح و روان من را به هم ریخت، من هم از دیدن این تصاویر عصبانی‌ام، برآشفته‌ام و ذهن‌ام را درگیر کرده و دلم برای جوانی او می‌سوزد. این نوع برخوردها در شرایط بحرانی امروز بدترین اتفاقی است که تألمات درونی جامعه را بیشتر کرده و افکار عمومی را آشفته می‌کند. هیچ نهاد و ارگانی حق چنین برخوردی را ندارد. به‌نام اسلام برای همه چیز تعیین تکلیف می‌کنند و این است که آدم‌ها را عاصی می‌کند در حالی که این رفتارها جایی در اسلام ندارد. من هم بچه مسلمانم و در خانواده‌ای مذهبی و با تعیلم پدری مذهبی بزرگ شدم اما پدرم پوسته دین را به ما آموزش نداد بلکه روح دین را آموزش داد. ما روح دین را فراموش کردیم بنابراین خودمان آب به آسیاب می‌ریزیم. خودمان فضا را آماده می‌کنیم که در باره‎‌مان اینگونه قضاوت شود. از سوی دیگر دستگاه تبلیغاتی ما هم بسیار ناشیانه و غلط عمل می‌کند و قادر نیست نقاط قوت عملکرد سیاسی‌اش را تبلیغ کند، در عوض روزی نیست که در رسانه‌های خبری خارج از کشور شاهد ویدئوهای ناراحت‌کننده از رفتارهای زشت برخی از ارگان‌ها با مردم معمولی نباشیم. اگر در شرایط حساس امروز انتظار و توقع از مردم این است که با درک این شرایط پشت تصمیمات سیاسی به زعم من درست کشورمان در رویارویی با امریکا بایستند لازمه‌اش این است که در سیاست‌های داخلی دلگرم‌شان کنیم.
شما سلبریتی‌ها را تافته جدابافته از مردم عنوان کرده‌اید، از نگاه شما سلبریتی چه تعریفی دارد و دلیل اینکه آنها را تافته جدا بافته از مردم می‌دانید و سوای هنرمندان چیست؟
با سرچ در موتورهای جست و جوی اینترنتی برای این واژه، احتمالاً با مفاهیمی از این دست مواجه ‌شوید که سلبریتی شهرت و معروفیت زیادی دارد و نظرها را به خود جلب می‌کند و می‌تواند شیوه زندگی تعریف کند. این تعریف گروه‌های مختلف را در بر می‌گیرد حتی گرامپی کت (گربه اخمالو) هم سلبریتی است. بر این اساس الزاماً هر سلبریتی یک هنرمند
با فرهنگ نیست، چهره‌ای است که به هر دلیلی معروف شده. محمدعلی نجفی (کارگردان) از مرحوم طالقانی نقل می‌کرد که به او گفته «نجفی سعی کن هیچوقت درجه یک نشوی برای اینکه از مردم دور می‌شوی» سلبریتی‌ها به خاطر شهرت اصلاً در مجامع عمومی ظاهر نمی‌شوند در حالی که امثال من در خیابان و سوپرمارکت محله‌مان ظاهر می‌شویم و از مراوده با مردم لذت می‌بریم. محمود دولت‌آبادی در حوزه کاری خودش فردی شناخته شده و بسیار قابل احترام است اما آیا برای عامه مردم هم آشناست آن وقت در شبکه‌های ماهواره‌ای دائم با بمباران اخبار سلبریتی‌ها؛ فلانی با شوهرش دعوا کرده، فلانی جدا شده، آن یکی دوست جدید گرفته و در فلان مراسم کفش و لباسشان فلان بود و... مواجه می‌شویم که واقعاً مشمئز‌کننده است.
یعنی همان اتفاقی که به تعبیر شما در باورها افتاده را در حوزه فرهنگ هم تجربه می‌کنیم که توجه‌مان به پوسته و ظاهر است و نه روح فرهنگ.
بله. یک زمانی هنرمندان از سرِ درد به هنر روی می‌آوردند، جوشش درونی داشتند، دلشان می‌خواست تأثیر بگذارند و ناهنجاری‌ها را اصلاح کنند، راجع به مسائل انسانی حرف می‌زدند اما الان در اکثر موارد عامل گرایش نسل جوان به این حیطه شهرت و ثروت است، نه مطالعه دارند، نه کار تئاتر کرده‌اند و حتی تئاتر هم ندیده‌اند فقط دوست دارند در دسته هنرمندان باشند، قد بلند و چشم رنگی و لب قلوه‌ای هم که داشته باشند بیشتر خودشان را محق ورود به این حوزه می‌دانند.
اما گذر زمان عیار سنج خوبی است و این هنرمند واقعی است که می‌ماند.
برخی از هنرمندان ما این امکان و فرصت را دارند که از ایران بروند اما مانده‌اند. مانده‌اند چون انگیزه‌ای که آنها را وارد عالم فرهنگ و هنر کرده یعنی مردم سرزمین‌شان مخاطب آنهاست. از ایران که بروند یا مخاطبشان را گم می‌کنند یا مجبورند یک نوعِ خاصِ مخاطب را انتخاب کنند. ترجیح من هم این بوده که بمانم و کارم را بکنم، کار من فرهنگ است. در ایران کار می‌کنم و چهره، ظاهر و گفتارم گویای طرز تفکرم است. حرف‌ها و مصاحبه‌هایم گویای همان چیزی است که به آن اعتقاد دارم، حاکمیت هم می‌داند تفکر من چیست. ما ریاکار نیستیم. ستاره اسکندری هرگز ریا نکرده، به هر حال ما زندگی خصوصی خودمان را هم داریم اما حالا به قول معروف شاه بخشیده و شاه قلی نمی‌بخشد. به اعتقاد من تمام این تلاش‌ها به خاطر جدایی انداختن و محروم کردن مردم از هنرمندانشان است که به هر حال هر کدام وظیفه‌ای دارند.
به حفظ حریم شخصی چهره‌های شناخته شده اشاره کردید .به اعتقاد شما در این موضوع آیا تفاوتی بین عامه مردم و چهره‌های شناخته شده وجود ندارد؟
هیچ تفاوتی وجود ندارد به همین خاطر هم می‌گویم که پاس گل را برخی جریانات داخلی داد‌ه‌اند. حریم شخصی، حریم شخصی است. وقتی به حریم شخصی کسی تعرض شود خود به خود آن فرد ناراضی می‌شود و آمادگی پیدا می‌کند که از هر کسی که این تعرض را زیر سؤال می‌برد طرفداری کند.
حرف پایانی و ناگفته‌ای اگر باقی مانده.
من یک داستان را چند بار تعریف کرده‌ام که بد نیست برای شما هم بگویم. چند سال پیش به‌طور اتفاقی از شبکه بی‌بی‌سی، دو مستند را پشت سر هم دیدم که اولی مربوط به سوسن تسلیمی دوست صمیمی و از بازیگران و هنرمندان درجه یک کشورمان بود که سال‌ها پیش از ایران رفت. در این مستند سوسن از حضور فعالانه‌اش در عرصه هنر در سوئد و کارگردانی تئاتر «رویای شب نیمه تابستان» صحبت می‌کرد. بلافاصله بعد از این مستند، مستند «بانوی گل سرخ» مجتبی میرتهماسب پخش شد که به زندگی شهین دخت سرلتی (همسر همایون صنعتی‌زاده) می‌پرداخت؛ بانویی که بهانه‌ای برای ماندن ندارد، همسرش زندانی شده، تمام اموالش را ضبط کرده‌اند و هزاران دلیل برای رفتن دارد، با وجود امکان مهاجرت و زندگی بدون دغدغه در خارج از ایران اما او می‌ماند و به منطقه لاله‌زار کرمان (ملک پدری همسرش) می‌رود و با جایگزین کردن گل به جای خشخاش، گلاب‌گیری را رواج می‌دهد و تمام اهالی روستا را به کار می‌گیرد و گلاب‌گیری زهرا را راه‌اندازی می‌کند که برای تولید عطر در مناطق مختلف دنیا فروخته می‌شود. این زن کارآفرین آنقدر در منطقه تأثیرگذار است که مراسم تشییع او شلوغ‌ترین مراسم‌ این منطقه شده و حتی درخانه اغلب روستاییان عکسی از او دیده می‌شود. من این فیلم را تماشا نکردم بلکه بلعیدم و در تمام مدت فیلم اشک ریختم؛ از اینکه چگونه دو آدم یکی تصمیم می‌گیرد برود و یکی تصمیم می‌گیرد بماند و در سرزمینی که به آن تعلق خاطر دارد تأثیر بگذارد. خب این یک تصمیم است می‌توانی بروی و می‌توانی بمانی و بانوی گل سرخ باشی.
چهره‌هایی شبیه شهین صنعتی‌زاده هم در دیگر مستندهای مجتبی میرتهماسب و رخشان بنی اعتماد معرفی شده‌اند که آخرین آن توران میرهادی است؛ مستندهایی که ایجاد‌کننده امید هستند و به نیاز روحی جامعه برای داشتن الگوهای قابل باور پاسخ می‌دهند.
بله تمامی اینها آدم‌هایی بودند که تصمیم گرفتند بانوی گل سرخ باشند. بسیاری از زنان هنرمند ما که در این شرایط سخت ماندند و کار می‌کنند بانوی گل سرخ هستند.

بــــرش
آنچه جامعه امروز ما را با چالش و آسیب جدی مواجه کرده، تفرقه است، آنقدر که از تفرقه آسیب دیده‌ایم از تحریم آسیب ندیده‌ایم
در این سال‌ها خیلی خودی و ناخودی کردیم، خط کشی کردیم. هر دو جناح هم این کار را کردند. ما هم خیلی جاها از بخشی از جامعه منفک شدیم و فراموش کردیم که ما هنرمند «مردم» هستیم
الان متأسفانه درگیر پینگ پنگ بین دو جناح تندرو شده‌ایم که یکی‌شان درون کشور است و دیگری خارج از ایران. این جناح پاس می‌دهد و آن جناح آبشار می‌کوبد
در ایران کار می‌کنم و چهره، ظاهر و گفتارم گویای طرز تفکرم است. حرف‌ها و مصاحبه‌هایم گویای همان چیزی است که به آن اعتقاد دارم، حاکمیت هم می‌داند تفکر من چیست. ما ریاکار نیستیم. ستاره اسکندری هرگز ریا نکرده
بسیاری از زنان هنرمند ما که در این شرایط سخت ماندند و کار می‌کنند بانوی گل سرخ هستند
من هم بچه مسلمانم و در خانواده‌ای مذهبی و با تعیلم پدری مذهبی بزرگ شدم اما پدرم پوسته دین را به ما آموزش نداد بلکه روح دین را آموزش داد.
اگر در شرایط حساس امروز انتظار و توقع از مردم این است که با درک این شرایط پشت تصمیمات سیاسی به زعم من درست کشورمان در رویارویی با امریکا بایستند لازمه‌اش این است که در سیاست‌های داخلی دلگرم‌شان کنیم

نظر شما