به گزارش روزنامه اعتماد؛ اعمال قدرت یکجانبه، خودکامگی و تمرکز فوقالعاده قدرت و فساد اقتصادی دربار و نزدیکان، سرکوب مخالفان توسط دستگاههای نظامی و اطلاعاتی امنیتی، وابستگی تمام ارکان حکومت به شخص شاه و نظارت شدید وی بر تمام امور، از جمله خصایص و ویژگیهای رژیم پهلوی طی سالهای ۵۷ ۱۳۴۲ بود. در این راستا شاه علاوه بر آنکه با قدرت خود مستقیماً به سرکوب مردم میپرداخت، توان خود را جهت اعمال قدرت از طریق ساختارهای گوناگون نیز به کار میبست تا از این طریق به تقویت وجه قانونی- عقلانی مشروعیت رژیم خود بپردازد. این نوع اجبار که از طریق وضع قوانین و مقررات علیه مخالفان رژیم اعمال میشد، معمولاً به وسیله دیوانسالاری دولتی، مجالس فرمایشی، احزاب دروغین و دولتهای دستنشانده به اجرا در میآمد.
حکومت پهلوی دوم بعد از کودتا
شاه که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در راستای متمرکز ساختن قدرت، بارها ضمن حمایت از احزاب، به اهمیت و نفش آنان در جامعه پرداخته بود، اعتقاد داشت که «من چون شاه کشور مشروطه هستم، دلیلی نمیبینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها از یک حزب دستنشانده خود پشتیبانی کنم.» (۱) او البته بارها تاکید داشت «از لحاظ سیاسی مملکت، یک حزبی نیست. یعنی دیکتاتوری یک حزبی نیست یعنی دیکتاتوری یک حزب نیست و نخواهد بود.» (۲)
شاه؛ درصدد شبیهسازی نظامهای پارلمانی
رژیم طی سالهای ۱۳۳۷-۱۳۳۶ اقدام به تاسیس احزاب مردم و ملیون پرداخت و پس از جایگزین شدن حزب ایران نوین به جای حزب ملیون سعی داشت نظام سیاسی خود را از لحاظ ظاهری شبیه نظامهای پارلمانی دو حزبی کند. حزب ایران نوین در وهله نخست با عنوان «کانون مترقی» به صورت یک جمعیت در سال ۱۳۴۰، توسط گروهی از جوانان طرفدار اصلاحات امریکایی و پارهای از نمایندگان مجلس، وزرا و رجال دولتی چون حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا تاسیس شد. در حالی که به نظر میرسد در نظام دو حزبی، مخالفان رژیم شاهنشاهی امکانی برای تحرک نخواهند یافت و ثبات سیاسی حاکمیت بیش از هر زمان دیگری تضمین شده است، شاه در اقدامی بیسابقه در دهه ۵۰ و با توجه به وضع اقتصادی جدید (افزایش بهای نفت)، از اعتقاد دیرینه خود مبنی بر اینکه سیستم تک حزبی معمولاً به دیکتاتوری منجر خواهد شد، دست برداشت و تلاش خود را جهت تاسیس حزبی نوین به کار بست.
ادغام احزاب «ایران نوین» و «مردم» در حزب «رستاخیز»
شاه تصمیم گرفت سیاست فعالتری برای پشتیبانی از رژیم اتخاذ و نقش سیاسی دولت را نه فقط به صورتی غیرمستقیم، بلکه به شکل فعال در جامعه ایران تقویت کند. از این رو ادغام حزب ایران نوین به رهبری هویدا و حزب مردم به ریاست اسدالله علم را در حزب واحد رستاخیز اعلام داشت. با توجه به آنکه شاه دو حزب ملیون و مردم را به وجود آورده بود و بارها آن دو حزب را بهترین نمونه مشارکت مردم در امور سیاسی و اجتماعی خوانده بود، از یک سو نمیخواست منکر قابلیتهای دو حزب فوق شود و از سوی دیگر بر این اعتقاد پای میفشرد که این احزاب دیگر کارایی لازم را ندارند. شاه این تضاد را اینچنین توجیه میکرد: «تمام احزابی که در این اواخر فعالیت داشتهاند، صد درصد نسبت به کشور وفادار بودهاند. احزاب وفادار نیازی به منحل شدن ندارند منتها شکل و فرم آنها دیگر کارایی نداشت زیرا حزبی که به قدرت میرسید، از ثمرات پیشرفت برخوردار میشد و احزاب اقلیت صد در صد بازنده بودند، اما اکنون با ایجاد حزب جدید سیاستمداران اقلیت نیز امکان آن را دارند که با دولت به همکاری بپردازند.» (۳)
ایده طراحان و مجریان حزب رستاخیز تحت تاثیر هانتینگتون
گروهی از مهمترین طراحان و مجریان حزب رستاخیز از کارشناسان جوان علوم سیاسی و دارندگان درجه دکترا از دانشگاههای امریکایی بودند. (۴) این تازه واردان به کشور عمدتاً تحت تاثیر دیدگاه هانتینگتون قرار داشتند که معتقد بود «تنها راه نیل به ثبات سیاسی در کشورهای در حال توسعه ایجاد حزب دولتی منضبط است.» با جلب همکاری آنان، شاه امیدوار شده بود این گروه جدید بتواند کاستیهای نظام دو حزبی سابق را با آموزههای جدید در قالب حزب واحد رستاخیز برطرف سازد. میتوان کسانی نظیر آموزگار، داریوش همایون، هوشنگ نهاوندی، هوشنگ انصاری و علینقی عالیخانی را پیشرو این گروه در نظر گرفت که سالها به صورت پیدا و پنهان در برابر هویدا و حزب ایران نوین مخالفت خوانیهایی کرده بودند. (۵) گروه دیگری که از آنان به عنوان طراحان اولیه حزب رستاخیز نام برده میشود تودهایهایی بودند که طی دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ به عضویت در حزب توده و سایر تشکلهای چپ پایان داده و خدمت در نظام شاهنشاهی را بر تفکرات پیشین ترجیح داده بودند. رسول پرویزی، جهانگیر تفضلی، محمد باهری، پرویز نیکخواه، محمود جعفریان و دهها نفر دیگر از «اردوگاه شرق» به صف خدمتگزاران محمدرضا پهلوی روی آوردند.
انحلال تمام احزاب قانونی و غیرقانونی در یک روز
اسدالله علم از سوی شاه ماموریت یافت گروهی از رجال مهم کشور را برای جلسه در روز ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ دعوت کند و گمان میرفت شاه در این جلسه سیاستهای جدیدی را اعلام کند. کسانی که کارت دعوت در دست داشتند از دلایل این گردهمایی خبر نداشتند. او در این نشست ضمن انحلال تمام احزاب قانونی و غیرقانونی و عضوگیری اجباری در حزب جدید رستاخیز ملت ایران را نیز اعلام کرد. به این معنا که مردم یا باید به عضویت حزب در میآمدند، یا در ردیف خائنان به کشور روانه زندان میشدند یا با اخذ ویزا و گذرنامه، کشور را ترک میکردند. (۶)
اعلام موجودیت حزب رستاخیز و اظهارات عجیب شاه
شاه در کنفرانس مطبوعاتی اعلام موجودیت حزب رستاخیز مردم ایران را چنین خطاب کرد: «به هر حال کسی که وارد این تشکیلات سیاسی (حزب رستاخیز) نشود، دو راه در پیش دارد یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان تودهای و یک فرد بیوطن است. یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامهاش را در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش خواست، میتواند برود؛ چون ایرانی نیست. وطن ندارد.» (۷)
گزارشگر تلویزیون دانمارک که در ۱۵ خرداد ۱۳۵۵ با شاه مصاحبه کرد از وی پرسید چرا برخلاف دیدگاه سابقش که سخن از لزوم تقویت نظام دو حزبی به میان آورده بود، اینک نظام تکحزبی را برگزیده است، شاه در پاسخ ضمن تاکید بر پیشرفتهای سریعی که شوون مختلف را آماج خود ساخته است، تاسیس حزب رستاخیز را ضرورتی برای پاسخ به نیازهای جدید کشور برشمرد و تاکید کرد «ما با ایجاد این حزب به تمام افراد متفکر و علاقهمند فرصت دادیم تا اندیشهها و طرحهای سازنده خود را در چارچوب حزب بیان کنند و تجربیات و نظریات آرا و پیشنهادهایشان را ارایه دهند و راههای اجرای آن را معرفی کنند. اکنون امکانات بسیار بیشتری برای اظهارنظر و عقاید در اختیار داریم».
انتصاب هویدا به دبیرکلی حزب رستاخیز
شاه در نخستین گام، هویدا را به سمت دبیرکل حزب فراگیر رستاخیز انتصاب کرد. هویدا نیز بلافاصله پس از انتخاب به سمت دبیرکلی حزب رستاخیز، طی تلگرافی به استانداریها و فرمانداریها، دستور دایر کردن دفاتری جهت تسهیل در ثبت عضویت همه طبقات مردم در حزب رستاخیز را صادر کرد. (۸) با آغاز فعالیتهای حزب رستاخیز، گروهی از شخصیتهای مدافع رژیم در نشریات مختلف کشور کوشیدند از منظر سیاسی، اجتماعی و نیز فلسفی دلایل تاسیس حزب را توجیه کنند. احسان نراقی از جمله نظریه پردازان دوره پهلوی که به زعم برخی انتقاداتش از روش سیاسی حاکم بر دوره پهلوی هرگز با حاکمیت وقت از در مخالفت وارد نشد، از جمله افرادی بود که به این پدیده روی خوش نشان داد و آن را در راستای پیشبرد اهداف رژیم پهلوی مفید ارزیابی کرد و در روزنامه آیندگان مطلبی به نقل از وی منتشر شد و از رستاخیر ملی ایران سخن گفت. (۹)
نظر داریوش همایون درباره انحلال حزب رستاخیز
یکی از مهمترین افرادی که در حمایت از فکر تاسیس حزب رستاخیز و ضرورت تاریخی تاسیس آن دیدگاههای خود را مطرح کرد داریوش همایون، مطرحترین نویسنده و نظریه پرداز سیاسی رژیم بود. او در مقاله خود با عنوان «همه چیز از نو آغاز میشود» از تاسیس حزب حمایت و آسیبپذیری آن را برشمرد. (۱۰) او همچنین در سال ۱۹۹۲ کتابی با عنوان «گذار از تاریخ» در پاریس منتشر کرد و از اینکه حاکمیت در نهایت به این نتیجه رسید حزب رستاخیز را منحل کند، تاسف خورد و آن را اشتباهی بزرگ خواند. (۱۱) همایون در عقیده خود بر لزوم حمایت از آرمانهای حزب رستاخیز و نقشی که آن حزب میتوانست در توسعه سیاسی، اقتصادی کشور بر عهده بگیرد تا هنگام انحلال آن کماکان وفادار ماند. افرادی همچون سناتور عماد تربتی از دوستان علم، دکتر عنایتالله رضا از نظریه پردازان درجه اول حزب رستاخیز و بسیاری دیگر از چهرههای فرهنگی و دانشگاهی رژیم بر این تصمیم شاه صحه گذاشته و از تشکیل این حزب به عنوان ضرورتی تاریخی نام بردند. (۱۲)
با وجود تلاشها و تبلیغات و تهدیدهایی که صورت گرفت، مخالفت با حزب رستاخیز به قشر خاصی در جامعه ایرانی محدود نماند. با وجود ترس از حاکمیت، امکان اعتراض گسترده و نظام یافته علیه اقدام شاه به وجود نیامد. در این برهه رژیم مخالفان سیاسی بسیار جدی داشت که روحانیون به رهبری آیتالله خمینی در صدر آن قرار داشتند. هواداران جبهه ملی، نهضت آزادی و تشکلهای همسو، سازمانها، احزاب و گروههایی نظیر حزب توده و سازمان مجاهدین خلق و گروههای چپ از مخالفان اصلی این حزب بودند. البته در مجموع به نظر نمیرسد که شاه به هنگام اعلام تاسیس حزب رستاخیز به خطری که میتوانست از جانب این گروهها متوجه حکومتش شود، اهمیت داده باشد.
مخالفان تاسیس حزب رستاخیز
مخالفت با تاسیس حزب رستاخیز و اثرات مخرب آن به میان رجال و دلتمردان و نیز برخی از دوستداران و طرفداران ظاهری رژیم پهلوی نیز کشیده شد. آنان این تصمیم را در راستای تحکیم پایههای قدرت و سلطنت شاه ارزیابی نمیکردند. از جمله این افراد باید از اردشیر زاهدی نام برد که تعلق خاطرش به شاه و رژیم پهلوی بر کسی پوشیده نیست. به گفته زاهدی «من اصولاً مخالف یک حزبی بودم و راجع به رستاخیز هم شاید تنها کسی بودم که حتی وقتی کاغذ فرستادند به امریکا، کتاب فرستادند از ایران، به همکاران خودم گفتم هرکس دلش میخواهد میتواند بنویسد، در اینجا امضا کند و به همین دلیل خودم هم آن را امضا نکردم. (۱۳)
جعفر شریفامامی نیز شاه را از عواقب ناخوشایند این پدیده برحذر داشت. (۱۴) تنها کسی که برحسب ظاهر طی نامهای رسماً مخالفت خود را با تاسیس حزب اعلام داشت، مظفر بقایی بود. او که از طرفداران رژیم محسوب میشد، مدعی بود مخالفت عمومی با حکومت شاه را باز هم افزایش خواهد داد و در تلگرام خود به شاه نسبت به عواقب سوء تاسیس حزب واحد رستاخیز برای تدوام سلطنتش هشدار داد و نوشت: «به شهادت تاریخ تمرکز امور در یک فرد هر قدر محبوب و قابل ستایش هم باشد برای آینده یک کشور و استمرار نظام حکومت آن خطرناک خواهد بود». (۱۵)
دکتر حسین رازانی و ابراهیم خواجهنوری از جمله افراد شناخته شدهای بودند که با ارسال نامههای جداگانهای به منوچهر اقبال و نخست وزیران وقت (هویدا و آموزگار) «این اقدام نابخردانه شاه» را مورد انتقاد قرار دادند که به نظر میرسد پارهای از این انتقادها عمدتاً هشداری آسیبشناسانه بوده است. علیاصغر حاجسیدجوادی نیز در مکتوبات طولانی خود به شاه انتقاداتی به نظام سیاسی و ناکارایی مجموعه دولت و حکومت داشت و به نقد حزب رستاخیز پرداخت. (۱۶)
«رستاخیز» به روایت انگلیس
آخرین سفیر شاه در انگلیس در خاطرات خود چنین شرح میدهد: «گرچه فقط در عرض چند ماه، عده زیادی ظاهراً به عضویت حزب رستاخیز درآمدند، اما گفتنی است که رستاخیز با وجود تعداد کثیر اعضایش از کمترین حمایت مردمی برخوردار بود. در حقیقت حالت انجمن فرصتطلبان سیاسی را داشت که در آن، عدهای دور هم مینشستند و کاری جز تدوین وظایف حزب و ستایش از اعمال شاه انجام نمیدادند.» (۱۷)
نقش «رستاخیز» در سقوط رژیم
حزب رستاخیز نهتنها در پیشبرد اهداف از پیش تعیینشده خود ناتوان و ناکام ماند، بلکه به یکی از عوامل تسریعکننده سقوط نظام شاهنشاهی نیز تبدیل شد. در واقع عملکرد و موضعگیریهای شاه و رهبران حزب، اکثریت خاموش ولی معترض مردم را نیز به حرکت واداشت. زیرا از یک سو روابط تعریف نشده حزب با شخص شاه، دولت و مجلسین و از سوی دیگر فقدان نظمی انسجامیافته میان بخشهای مختلف حزب موجب تضعیف قدرت و یکپارچگی آن شد و این امر مخالفان رژیم را در شرایط مطلوبتری قرار داد.
شاه به جای آنکه امکان رشد حزب را فراهم سازد، با دخالتهای خود عملاً حزب را همانند سایر ارکان حکومت، به شخص خود وابسته کرد. بدین ترتیب اعضای حزب رستاخیز به مثابه افراد بیاختیاری شدند که تحت اوامر ملوکانه شاهنشاه آریامهر قرار داشتند. این امر از یک سو وابستگی حزب به شاه را دامن میزد و از سوی دیگر به رشد و افزایش نفوذ افراد «بله قربان» گو و اشخاص فاسد در ساختار حزب میانجامید. مردم و مخالفان مشاهده میکردند که شاه با تاسیس حزب رستاخیز، درصدد ادامه رویههای سابق برآمده است. از این رو نه تنها تغییری در اوضاع کشور حاصل نخواهد شد، بلکه عمل شاه در تاسیس حزب رستاخیز از سوی مخالفان به مثابه مبارزه طلبی شاه نیز تلقی شد.
مرثیه هویدا برای «رستاخیز»
با اوجگیری انقلاب مردمی، فعالیتهای حزب نیز از فروردین ۱۳۵۷ با رکود و سکون روبه رو شده بود و به طور مداوم با جابهجایی مهرههای سرسپرده سعی در تغییر نگرش مردم نسبت به حکومت داشت. پرویز راجی مینویسد: «موقع صرف ناهار هویدا راجع به وضع حکومت صحبت کرد و گفت: «دولت فلج شده، حزب رستاخیز مرده و لاشهاش را دفن کردهاند، در مملکت هم هیچ سیاستی وجود ندارد». (۱۸)
این حزب با وجود فشارهای حکومت و تهدید مردم برای حضور فعال در آن، هرگز در میان مردم و اقشار مختلف جایگاهی نیافت و تزریق بودجههای کلان و انتشار نشریات مختلف برای جذب جوانان، روستاییان و اجباری کردن کارمندان در حزب، مورد استقبال قرار نگرفت و با اوجگیری انقلاب اسلامی، نمایش تکحزبی رژیم فرو پاشید.
منابع:
۱- ماموریت برای وطنم، محمدرضا پهلوی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۳۳۶.
۲- مجموعه تالیفات، نطقها و… محمدرضا پهلوی، تهران، کتابخانه پهلوی، ۱۳۴۷، جلد دوم، ص ۳۶۵۴-۳۶۵۳.
۳- تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صدای معاصر، ۱۳۸۱، ص ۳۲۲.
۴- ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشرنی، ۱۳۷۵، ص ۵۴۳-۵۴۲.
۵ - حزب رستاخیز، اشتباه بزرگ، مظفر شاهدی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ج۱ ص ۱۴۱-۱۴۰.
۶- ایران بین دو انقلاب، همان، ص ۵۴۱.
۷- روزنامه کیهان، شماره ۹۵۰۶، ۱۲/۱۲/۱۳۵۳.
۸- تلگراف امیرعباس هویدا دبیرکل حزب رستاخیز به استانداریها و فرمانداریها مبنی بر دستور دایر کردن دفاتری جهت تسهیل در ثبت عضویت همه طبقات مردم در حزب رستاخیز، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند ۵۶۱ ۲۴۴.
۹- روزنامه آیندگان ۱۴/۲/۱۳۵۳. ص ۷.
۱۰- مجله خواندنیها سال ۳۵، ۲۰ اسفند ۱۳۵۰.
۱۱- گذار از تاریخ، داریوش همایون، پاریس، بینا، ۱۹۹۲ ص ۱۵۸ الی ۱۶۰.
۱۲- حزب رستاخیز اشتباه بزرگ، همان، ۱۶۸ الی ۱۹۶.
۱۳- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، عمادالدین باقی، نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص ۲۱۵.
۱۴- سیدضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، جاویدان ۱۳۸۱، ص ۷۷۲.
۱۵ – شناخت حقیقت در پیشگاه تاریخ، مظفر بقایی، بیجا، بینا، ۲۸-۲۹.
۱۶- نامهها، علیاصغر حاجسیدجوادی، صفحات ۶-۲۰.
۱۷- خدمتگزار تخت طاووس، پرویز راجی، ترجمه مهران، انتشارات اطلاعات، ص ۲۰۵.
۱۸- همان ص ۳۰۶
نظر شما