بررسی تاثیر اجتماعی اندیشه اصلاحی در جهان اسلام و ایران(۱)
فراز و فرود مبارزه با استعمار در اندیشه اصلاحی
صاحبخبر - «اندیشه اصلاحی» تاریخ معاصر جهان اسلام را دگرگون کرده است. وقتی قدرتهای غربی از شرق تا غرب جهان اسلام را در استعمار و تحت نفوذ خود داشتند، بعضی نخبگان جهان اسلام موسوم به «اندیشهگران اصلاحی» جهت مقابله با وضعیت موجود، ضرورتهای جدیدی را در حوزه دین و جامعه و سیاست مسلمین مطرح کردند. آنها مهمترین ضرورت را «مقابله با استعمار» و «تغییر نگرش مسلمین به قرآن و اسلام» دیدند. آنها برای این مهم «اتحاد مسلمین»، «بازگشت به قرآن و سنت» و «زدودن اسلام از هر گونه بدعت و خرافات» را مطرح کردند. این جریان تا روزگار کنونی نیز تداوم دارد. بهعبارت دیگر جریان اندیشه اصلاحی در تقابل و در مواجهه با استعمار به ظهور رسید. در ادامه اما رویکردهای دیگری بر اندیشه اصلاحی چیره شد و آن اندیشه را از اصلاحی به تجدیدنظرطلبی کشاند. اندیشه اصلاحی که ریشه در دورههای پیشین داشت از نیمه اول قرن هجدهم، شرق تا غرب جهان اسلام را درنوردید. هند که نخستین مواجهه را با استعمار داشت مطلع این اندیشه بود. از قضا علمای شیعه هند کسانی همچون شاهعبدالعزیز دهلوی و شاگردانش در رأس این حرکت بودند. اما اندیشه اصلاحی در آنجا متوقف نماند. به مرور این اندیشه که رویکرد مقاومتی علیه استعمار داشت به دیگر خطههای اسلامی نیز وارد شد. در میان این «نخبگان اصلاحی» کسانی چون سیدجمالالدین اسدآبادی، محمد عبدُه و سرسیداحمدخان سهم مهمی در توزیع آموزههای اصلاحی در جوامع داشتند. داعیهداران اندیشه اصلاحی، در نخستین سالهای ظهور بر «اتحاد اسلامی» و «مبارزه با استعمار» و «تجدید بنای اسلام» تاکید داشتند، اما در ادامه با تفوق جریان تجدیدنظرطلب بر جریان اندیشه اصلاحی، مولفههای دیگری به این عرصه وارد شد که در برخی جهات در تضاد باانگیزه پیدایش اندیشه اصلاحی بوده است. آنچه از آموزهها و عملکرد نخبگان اصلاحی در این وجیزه مورد بررسی قرار خواهد گرفت، مهمترین مولفههای آن است. همچنین باید درنظر داشت مولفههای مورد اشاره منحصر به وجوه نظری نیست. از جمله خصوصیات اندیشهگران اصلاحی ورود به حوزههای عمومی و سیاسی است. به همین اساس برخی از ویژگیهای این اندیشه معطوف به عملکرد نخبگان آن است. جایگاه ویژه علم جدید دغدغه اصلی اندیشه اصلاحی، توجه و در گام بعد اکتفا به خرد و عقل و اجتهاد، جهت علاج وضعیت و مشکلات جهان اسلام بوده است. اندیشهگران اصلاحی از شرق تا غرب اسلامی از سیدجمال و عبده تا سرسید احمدخان متأثر از عقبماندگی تکنولوژیک و ابزاری مسلمانان نسبت با اروپاییان، مساله خود را «علتیابی وضعیت مسلمانان» و «تغییر این وضعیت» قرار دادند. آنان در علت عقبماندگی جوامع اسلامی، اسلام را متهم نمیکردند بلکه مساله اصلی را «برداشت غلط و اشتباه مسلمانان از تعالیم اسلام» میدانستند و در مقابل، نخبگان تجدیدنظرطلب ریشه عقبماندگی را در عقاید مسمانان دیدند. بنابراین بیشترین تلاش خود را معطوف به تغییر این عقاید کردند. هدف حرکت اصلاحی بهرسمیت شناختن نقش عقل، خاصه عقل جدید، در زندگی مردم بود. ایشان بر آن شدند تا بین عقاید اسلامی و علم جدید تناسب برقرار کنند و با ترازوی علم جدید بهسراغ اسلام رفتند. بنابراین هر آنچه با علم جدید تناسب نداشت را از دین ندانسته و زوائد، حواشی و خرافه معرفی کردند. عمدهشدن علم جدید درنظر نخبگان تجدیدنظرطلب تا جایی پیش رفت که جهت اثبات آموزههای قرآن، به تطبیق گزارههای قرآنی و حدیثی با علم جدید پرداختند. در این بستر که به تعبیری از سرسیداحمدخان در تفسیر «تبیان الاسرار» و محمد عبده در «تفسیر المنار» شروع شده بود، قرآن باید در پرتو عقل بشری و در جهت همگامی اسلام با عرف جدید تفسیر شود.(1) این سبک توسط شاگردان رشید رضا ادامه یافت و در ایران توسط شریعت سنگلجی، حاجیوسف شعار و محمدتقی شریعتی و مهدی بازرگان ادامه یافت.(2) همچنین در این بستر از نظریهها و تئوریهای علمی جهت اثبات تعالیم اسلام و قرآن استفاده میشد. این جریان اکنون نیز در ممالک اسلامی بقا دارد و با وجود تکثر نظرات در علم جدید و شکست حجیت و اعتبار مطلق آن و بهرغم تعارضهایی میان علم جدید با برخی از تعالیم قرآن، بحث تفسیر نمادین گزارههای قرآن را مطرح میکند. قرآنبسندگی و اندیشه بازگشت «اندیشه بازگشت» و «تجدید» جزو بنیادیترین مولفههای اندیشه اصلاحی است. این بازگشت هم جنبه نظری دارد و هم جنبه عملی و سیاسی. در بعد نظری منبع مورد نظر اندیشهگران اصلاحی، قرآن بود. قرآن بهعنوان یگانه منبع اصلی معرفت معرفی شد و صدر اسلام (سیره نبوی و سیره خلفای راشدین) به مثابه مهمترین و شاید یگانه تجربه معطوف به قرآن باید الگوی مسلمانان قرار گیرد و سیره نبوی و سیره خلفای راشدین، سنت پذیرفته و مشروع بودند. درواقع صدر اسلام بهمثابه دوره مجد و عظمت مسلمین، باید تجدید و تکرار میشد و این امر مستلزم آن بود که میان میراث اسلامی به این وسعت و تنوع صرفا قرآن و سیره نبوی مورد توجه قرار گیرد. اهمیت این موضوع چنان بود که تبدیل به «آرمانشهر» اندیشهگران اصلاحی شد. این آرمانشهر برخلاف آرمانشهرهای مرسوم در آینده و ناکجاآباد نبود، بلکه قبلا و در دل تاریخ محقق شده بود. مسلمانان باید بازگشتی نظری و البته در برخی جهات عملی به آن عصر میداشتند. در این صورت، هم اختلافات از میان میرفت و هم مجد و عظمت پیشین بازیابی میشد. اصالت اجتهاد و رد تقلید اجتهاد از منظر اندیشهگران اصلاحی نقش مهمی در احیای اسلام و مسلمین دارد. نتایج کاربردی اجتهاد و عقل بهصورت تحلیل انتقادی میراث گذشته و پیراستن آن از عناصر افسانهای، در تاکید بر اجتهاد و رد تقلید نمود مییافت.(3) شاید این مولفه در تضاد با مولفه قرآنبسندگی بهنظر برسد، اما واقعیت آن است که در قاموس اندیشه اصلاحی هم قرآنبسندگی جایگاه ویژهای دارد و هم اجتهاد بهعنوان یکی از ارکان مهم این اندیشه مطرح است. طیفهای مختلف اندیشه اصلاحی نگاه یکسانی به قرآن و اجتهاد نداشتند، اما قدر مسلم آن است که همه این جریانها در عین حالی که به قرآنبسندی نظر داشتند، اجتهاد را نیز مبنا قرار دادند. البته باید اضافه کرد در این منظر مراد از اجتهاد «اصالت شناخت فرد» است. به این معنا که جهت شناخت و فهم آموزههای قرآن، نیازی بهواسطه و مرجع بهمعنای مرسوم نیست. صرف دانستن زبان عربی، تاریخ قرآن و تاریخ عصر نبوت میتواند شناخت را حاصل کند و در تحکیم عقیده اسلامی نیازی به تبعیت از اشخاص نیست. این مولفه بهشدت مورد توجه و کاربرد جریان سلفیسمِ اندیشه اصلاحی قرار گرفت. تفسیرهای ساختار گریز و اصطلاحا «تفسیر به رأیهای شاذ» خاصه تفسیرهای مارکسیستی و سوسیالیستی از آیات قرآن و حتی سنت نبوی و ائمه که در ایران دهه 1340 و 1350 مرسوم شد، محصول همین مولفه اصلاحی بود. تاکید بر «توحید» و مبارزه با «مناسک» دینی نخبگان اصلاحی درصدد تطبیق اسلام با تجدد بودند، بر همین اساس آموزهها، مناسک و شعائری که با روح تجدد و علم سازگار نبود را جزو زوائد و حواشی دین معرفی کردند که باید دین را از وجود آنها پیراست. این امر با تاکید بر مفهوم «توحید» [چنانکه ایشان میفهمیدند] صورت میگرفت. در دیدگاه اندیشهگران اصلاحی مسلمان، زوائد، حواشی و لایههای ظاهری دین چنان عمده و فربه شده که مجالی برای طرح بحثهای اساسی نیست. از نظر نخبگان اصلاحی، مناسک، آیینها و شعائر با اساس دین که قرآن و سنت حقه باشد، نسبتی ندارند. اندیشهگران اصلاحی ظواهر و مناسک دینی را که در دوران آنها میان جوامع اسلامی رواج داشت، مورد انتقاد تند و تیز قرار میدادند. اصلاحطلبی اسلامی ازجمله وجوه رسالتش را واپسزدن آنچه به اصطلاح «بدعت» خوانده میشد، میدانست چراکه به تعبیر ایشان این امور با مصالح امت، قرآن و حدیث ناسازگار هستند.(4) مهمترین اصطلاح اندیشهگران اصلاحی جهت مبارزه با این مناسک و شعائر، عبارت «شرک» بود. از دیدگاه ایشان هر آنچه واسطه خداوند و بندگان تلقی شود که بهوسیله این جایگاه دارای اختیار، فیض و شفاعت باشد همچون شرک و بتپرستی است و هیچ سنخیتی با تعالیم اسلام ندارد. در این مولفه اصلاحی که بهشدت مورد توجه جریان تجدیدنظرطلب قرار گرفت، اسلام در طول تاریخ دچار آلودگیها و ناخالصیهای بسیاری شده و لذا باید آنها را باز شناخت و خرافهها و نادرستیها را زدود و آیین را تصفیه و پالایش کرد. در همین راستا ورود عقاید دیگر ملل در اندیشه اسلام، مورد ذم و نکوهش است، اما در کمال تعجب، فلسفه و سنت فکری یونانی مورد مدح و تایید نخبگان اصلاحی است. تعامل اندیشهگران اصلاحی با قدرت از دیگر مولفهها و اقدامات نخبگان و اندیشهگران اصلاحی، تعامل آنها با «قدرت» است. تقریبا هیچ اندیشهای بدون ارتباط با قدرت قادر به بقا و تداوم در حیات اجتماعی نیست. در غیر این صورت بقای آن عقیم و بهلحاظ سیاسی و اجتماعی منفعلانه خواهد بود. نخبگان اندیشه اصلاحی اگر چه همواره بهمثابه نیروهای مقاومت، رویکردی انتقادی به قدرت داشتند، اما از تلاش جهت تاثیرگذاری بر قدرت داخلی و قدرتهای استعماری فروگذار نبودند. این رابطه و مواجهه همواره در نوسان، گاهی انتقادی و گاهی همدلانه بوده است. نخبگان اصلاحی عموما سعی کردند طی پیوند با قدرتهای مورد نظر، اهداف خود را دنبال کنند. در ایران حتی موفق به تشکیل حکومت (پهلوی) نیز شدند. جریان تجدیدنظرطلب اندیشهگران اصلاحی گاهی نیز با قدرتهای خارجی همسو شدند. آنها در پی تاثیرگذاری بر قدرت در راستای اهداف خود بودند. ارتباط این نخبگان با قدرتهای داخلی و خارجی صرفا برای بیان اهداف و آموزههایشان نبود. آنها به ارتباط با قدرت درجهت عملیکردن اهداف و برنامههای خود تمسک کردند. همکاری نخبگان اصلاحی با قدرتهای استبدادی و استعماری در اوایل سده بیستم، تجددخواهان در مصر، هند و اندونزی با این عقیده که بهدستآوردن استقلال تا زمانی که مسلمانان دقیقا اسلام راستین را درک نکردهاند ثمری در بر ندارد، خود را با حاکمیت اروپایی سازگار کردند تا جایی که تجددخواهان به سازش با قدرتهای اروپایی و از رهگذر آن، به طولانیترکردن سلطه بیگانه متهم شدند.(5) محمد عبده، چندان اعتقادی به اینکه مردم بتوانند خود حکومتی ازآن خود ایجاد کنند، نداشت. از آنجایی که این اصلاحات ساماندهنده عدالت، مبتنیبر اصلاح و بازسازی طرح دولت در جهان اسلام است، زمینه رواج اندیشه «مستبد عادل» و «دیکتاتوری منور» فراهم گردید و توسط برخی از اصلاحطلبان تبلیغ شد. عبده پس از بازگشت به مصر از تبعید در سال 1305/ 1888 از موضع استعمار حمایت کرد.(6) سرسیداحمدخان در هند با شورش ضد انگلیسیها به مخالفت برخاست و عملا به دفاع از حضور آنان در شبهقاره پرداخت و مردم را به همکاری با ایشان فراخواند. در جغرافیای دیگر، صوفیان الجزایری که دیدگاهها و اهداف اصلاحی داشتند با فرانسویان همکاری داشتند.(۷) فارس نمر به راهحل «لیبرال دموکراتیک» و مدرنیزاسیون همانند با تجربه غربی روی آورد. وی به اشغال سرزمین عربی توسط غربیان معتقد شد و آن را طریقی برای رهایی از استبداد سلطانی و شرط ایجاد نظام دموکراتیک نوین دانست.(۸) در نیمه قرن 13 و قرن 14 هجری دولتهای قلمرو اسلامی استبدادی بودند و با توجه به اذعان نخبگان اصلاحی، ارتباط ایشان با قدرت در این ادوار جهت تاثیرگذاری و حرکت به سمت منویات اصلاحی بوده است. اندیشه اصلاحی در بستر استبداد و با حمایت استعمار تاثیر بیشتری خواهد داشت. هرجا استعمار نفوذ کرده است، جریانهای اصلاحطلب از یکطرف و گروههای خشونتطلب و بنیادگرا از طرف دیگر به ظهور رسیدهاند. تجربه نشان داده است که تندادن به وابستگی برای رسیدن به استقلال فرهنگی، بیراهه است. اگرچه نخبگان اصلاحی در گامهای ابتدایی رویکردهای ضداستعماری تاکید داشته و اساسا با چنین تصویری شناخته میشدند، اما غالبا پس از زیست و زندگی اندیشهگران اصلاحی در یکی از کشورهای غربی یا ارتباط مضاعف آنها با غربیان، مساله تا حدودی تغییر میکرد. به این معنا که بعد از این ارتباط، مقابله با غرب جای خود را به تعامل با استعمار و کشورهای اروپایی میداد. در این میان همکاری و مشورت با دولتهای استبدادی، به این منظور که اصلاحطلبی بتواند در مسیر تجدد و غربیسازی گام بردارد نیز مورد توجه قرار میگرفت. چنین رویهای در سیره سیدجمالالدین اسدآبادی، شیخمحمد عبده، رفاعه طهطاوی، سرسیداحمد خان و دیگر نخبگان اصلاحی نمایان است. با توجه به توضیح فوق جریان و اندیشه اصلاحی از یک تناقض ذاتی رنج میبرد به این معنا که دشمن خود را الگو قرار میدهد و سودای تحقق چیزی را داشته است که درصدد مبارزه با آن است؛ بهعبارت دیگر گام گذاشتن در مسیری که استعمار چند قرن پیشتر آن را طی کرده بود با این تفاوت که نخبگان اصلاحی در باب دین و فرهنگ جوامع خود، الگوهایی را تجویز میکنند که مورد نظر استعمار است. احداث «موسسه» و «نهاد» نخبگان و جریانهای اصلاحی عموما بعد از همکاری با قدرتهای مورد نظر و حین یا پس از موفقیت خود در وجوه سیاسی و موفقیت در تشکیل حکومتهای دلخواه، بر بیان و تبلیغ نخبگانی، همگانی و عمومی آموزهها و اقدامات فرهنگی و عقیدتی خود تاکید داشتند. آنها جهت تغییرات اجتماعی در راستای اهداف خود، به ایجاد نهادهای آموزشی، فرهنگی و رسانهای روی آوردند. از جمله اقدامات نخبگان اصلاحی در این راستا و در جهت ترویج اجتماعی افکار خود، ایجاد کالج، مدرسه، روزنامه و دارالتبلیغ بود. در این مرحله آنچه بیش از پیش اهمیت مییافت، تسری اجتماعی اندیشه اصلاحی است. نهادهای اجتماعی، به بهترین نحو، نخبگان اصلاحی را به بدنه اجتماعی متصل میکردند و از این طریق تاثیرگذاری و ماندگاری آموزههای آنها در جامعه محقق میشد. عبده در مصر، سرسیداحمدخان در هند و عموم نخبگان اصلاحی در جهان اسلام از تشکیل چنین نهادهای آموزشی-فرهنگیای بهره بردند. این موسسات و نهادها غالبا پذیرای فرزندان اقشار خاصی از مردم بود. این دولتمردان، تجار و بازرگانان و اعضای طبقات مرفه بودند که موفق به حضور در چنین موسساتی میشدند. پشتوانههای خانوادگی و مالی و سیاسی این اعضا بعدا در ایفای نقشهای کلان مدیریتی ایشان کارگر میافتاد و چنین بود که دولتمردان جوامع اسلامی ذیل فرهنگی آموزش میدیدند که بسیار متفاوت از فرهنگی عمومی جامعه بود. طیفهای اندیشه اصلاحی هر سرزمین، خطه و کشوری که با اندیشه اصلاحی مواجه میشد -بسته به اینکه نخبگان آن به چه گرایش عرفانی، کلامی یا سنتیای علقه داشتند- طیف خاصی از اندیشه اصلاحی در آن رقم میخورد. بنابراین گرایشهای مختلف اندیشهای در جهان اسلام بهظهور رسید. از گرایشهای روشنفکرانه عقلمحور تا طیفهای سلفی حنبلیمسلک. همانطور که خاطرنشان شد حتی جریانهای استبداد و استعمارپسند نیز میان آنها به ظهور رسیدند. در ایران اندیشه اصلاحی به ورطه دیگری افتاد. انحراف از اندیشه اصلاحی، طیفی از جریان تجدیدنظرطلب در فرهنگ اسلامی را رقم زد. نخبگان تجدیدنظرطلب با نقدها و ستیزهای فکری، کلامی، سیاسی و اجتماعی بر مناسک و شعائر شیعه، فصل جدیدی از تاریخ تشیع را در ایران رقم زدند. آنها با افراط در تعالیم اصلاحی، این آموزهها را از حوزه اندیشه وارد حوزه اجتماعی و عمومی کردند و رخدادهای دینستیزانه مشروطه به بعد را در تاریخ ایران رقم زدند. تجدیدنظرطلبی اندیشه اصلاحی ایرانی عقلگرایی، قرآنبسندگی (توجه صرف به قرآن و سنت نبوی)، توجه به اجتهاد شخصی و رد تقلید، تاکید بر توحید و رد شعائر و مناسک دینی، بازیگری در تعامل با قدرتهای خارجی و استبداد داخلی، از جمله رویکردهای نخبگان اصلاحی بوده است. در ایران این جریان با تکاپوهای منورالفکرهای دوره قاجار و مساعی سیدجمالالدین اسدآبادی آغاز شد. شیخهادی نجمآبادی و سیداسدالله خرقانی در دوره مشروطه و پسامشروطه در تبیین اندیشه اصلاحی نقش جدی داشتند. در دوره پهلوی، شریعت سنگلجی و حکمیزاده، این اندیشه را وارد حوزه عمومی و اجتماعی گستردهتری کردند. این جریان تنوع و گوناگونی عجیبی به خود گرفت تا سرانجام به جریان روشنفکری دینی و نواندیشان دینی در روزگار کنونی به راهبری عبدالکریم سروش رسید. مجموعه یادداشتهای «تاثیر اجتماعی اندیشه اصلاحی» درصدد است با توجه به سیر این اندیشه در جهان اسلام و ایران، روند و سیر تحول و تطور این اندیشه و تاثیر اجتماعی آن را نمایان سازد. بنابراین برخی از یادداشتها این مساله را در جهان اسلام بهطور عام بررسی میکند و برخی دیگر موضوع مورد بحث را در ایران بهطور خاص خواهد کاوید. در این میان آنچه مورد توجه خواهد بود، توضیح اندیشه اصلاحی، مولفهها و ابعاد مختلف آن و معرفی نخبگان این عرصه و اندیشهها و تاثیر اجتماعی آنهاست. پینوشتها: 1. «تبیانالاسرار الربانیه فیالنباتات و المعادن و الخواص الحیوانیه» (تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان) اثر سرسیداحمدخان، بیپرواترین و درعینحال بیروشترین تفسیر کتاب آسمانی در تحمیل تکلفآمیز مسائل جدید بر آیات شریف قرآن است. در مصر این جریان توسط اخلاف عبده چنان رونق گرفت که طنطاوی دایرهالمعارفگونهای آکنده از اطلاعات عمومی و مقالات علمی جدید مزین به آیات قرآنی بهنام «الجواهر فیالتفسیر القرآن الکریم» نوشت. انعکاس این نهضت در ایران با چند دهه تأخیر همراه بود. مانند «کلید فهم قرآن» شریعت سنگلجی، «محکمات و متشابهات در قرآن» و «مقدمات تفسیر» حاجیوسف شعار و نوپردازیهای جدیدتر و اساسیتر نوگرایان برجستهای چون سیدمحمود طالقانی، سیدمحمدتقی شریعتی و مهدی بازرگان از این جمله است. نقل از فراستخواه، مقصود، سرآغاز نواندیشی معاصر: تاریخچه پیدایش و برآمدن اندیشه نوین دینی و غیردینی در ایران و دیگر کشورهای مسلماننشین، تهران، شرکت انتشارات سهامی انتشار، 1377، صص191-190. 2. علیرضا ملائیتوانی، زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی، تهران، نشر نی، 1388، ص233. مقصود فراستخواه، همان، صص191-190. 3. دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج9، ذیل «اصلاحطلبی». 4. دایرهالمعارف جهان نوین اسلام، ج1، ذیل «اصلاح». 5. دایرهالمعارف جهان نوین اسلام، ج2، ذیل «تجددخواهی». 6. دایرهالمعارف جهان نوین اسلام، ج3، ذیل «سلفیه». 7. دایرهالمعارف جهان نوین اسلام، ج1، ذیل «احیا». 8. دایرهالمعارف جهان نوین اسلام، ج9، ذیل «اصلاحطلبی».∎
نظر شما