شناسهٔ خبر: 33118182 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

روایتی تاریخی از روزهای پایانی حیات امیرمؤمنان(ع)

ای چاه خون گرفته کوفه، علی(ع) کجاست؟

نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com / نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com

صاحب‌خبر - سحرگاه غم‌افزای 19 رمضان سال 40 هـ.ق، سپری شد. امیرمؤمنان(ع) را، با فرقی شکافته، به خانه بردند. حال امام(ع) مساعد نبود. اهل منزل و فرزندان و یاران نزدیک مولای متقیان، اطراف او را گرفته بودند و نگران، به چهره نورانی او می‌نگریستند. امام(ع) در نخستین اقدام پس از شکافتن فرق مبارکش، دستور داد که با ضارب، مدارا پیشه کنند و به او سختی شکنجه، گرسنگی و تشنگی را نچشانند. امام حسن مجتبی(ع) به دنبال اثیر بن عمرو فرستاد؛ او حاذق‌ترین جراح و طبیب کوفه بود. اثیر آمد و زخم امام(ع) را معاینه کرد. آن‌گاه از سبط اکبر(ع)، شُشِ تازه گوسفندی خواست؛ حاضر کردند. اثیر رگی از میان شُش بیرون کشید و میان زخم امیرمؤمنان(ع) قرار داد؛ نتیجه آزمایش، ناامید کننده بود. اثیر سری از روی تأثر تکان داد، رو به مولای متقیان کرد و صادقانه گفت: ای امیرمؤمنان! وصیت کن که زخم شمشیر به مغز سر رسیده است و مداوا، افاقه نخواهد کرد. واپسین وصایا امام علی(ع) کاغذ و دوات خواست تا وصیت کند؛ امام مجتبی(ع) کاتب آخرین سفارش‌های پدر بزرگوارش شد: «أُوصِیکُما بتَقْوَی ا... وَ أَنْ لا تَبْغِیَا الدُّنْیا وَ إِنْ بَغَتْکُما وَ لا تَأْسَفا عَلی شَیْء مِنْها زُوِیَ عَنْکُما وَ قُولا بالحَقِّ وَ اعْمَلا لِلأَجْرِ وَ کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ شما را به تقوا وترس از خدا سفارش می کنم و این‌که در پی دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید و بر آن‌چه از دنیا از دست می‌دهید، تأسف مخورید. سخن حق را بگویید و برای اجر وپاداش [الهی] کار کنید؛ دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید.» امیرمؤمنان(ع)، خویشان و فرزندان و هر آن‌کسی را که وصیت وی به او می‌رسد، به آشتی دادن میان مردمان، نظم در کارها، توجه به یتیمان و فقیران، اقامه نماز و برپا داشتن شعائر الهی سفارش فرمود. مورخان روایت کرده‌اند که امام(ع)، هنگام بیان وصیتش، گاه بر اثر ضعف ناشی از زخم، از هوش می‌رفت و هنگامی که به هوش می‌آمد، وصیت کردن را از سر می‌گرفت. رازهایی که آشکار شد ضربت خوردن امام پارسایان و متقیان، رازهای ناگفته‌ای را برای مردم کوفه آشکار کرد؛ کوفیان بی‌حمیت و سست‌عنصر، دریافتند آن‌که در شب‌های تاریک کوفه، کیسه‌های آرد و خرما به دوش می‌گیرد و خانه یتیمان و فقیران را دق‌الباب می‌کند، کسی جز فرزند ابوطالب نیست؛ پدری مهربان و امامی دلسوز که لحظه‌ای از پرداختن و اندیشیدن به اوضاع مسلمانان غفلت نکرد. بعد از شب 19 ماه رمضان سال 40، یتیمان کوفه پدر خود را شناختند؛ فقیران با فریادرسشان آشنا شدند و بر پیشانی برخی از یاوه‌گویان، عرق شرم نشست؛ اما چه سود. یاران دسته دسته به دیدار امام(ع) می‌آمدند و احوال می‌پرسیدند. اثیر بن عمرو گفته بود که خوردن شیر می‌تواند اثر زهری را که با شمشیر شقی‌ترین مردم، به جسم مولی‌الموحدین(ع) وارد شده بود، کاهش دهد. از گوشه و کنار کوفه، مستمندان و یتیمان، با چشمانی اشکبار و کاسه شیر در دست، به دیدار امید محرومان می‌رفتند؛ اما دیگر کار از کار گذشته بود. اشعاری که از دل برآمدند در آن لحظات اندوهبار، حُجر بن عدی، یار باوفای امام علی(ع)، بر آن حضرت وارد شد. هنگامی که چشمش به صورت مبارک امام(ع) و پارچه خونینی که بر سرش بسته شده بود، افتاد، بی‌اختیار گریست و خواند: «فیا اسفی علی المولی التقی/ ابو الاطهار حیدرة الزکی؛ افسوس بر حیدر پاک؛ آن امام متقی و پرهیزگار». امیرمؤمنان(ع) چشم گشود و به چهره ماتم‌زده حُجْر نگریست؛ آن‌گاه فرمود: «حالِ تو چگونه خواهد بود و چه خواهی گفت هنگامی که بخواهند از من بیزاری بجویی؟» حجر بغض خود را فروخورد و گفت: «ای امیرالمؤمنین! به خدا سوگند اگر با شمشیر قطعه قطعه و با آتش سوزانده شوم، از تو بیزاری نخواهم جست.» امام(ع) فرمود: «ای حجر! تو بر هر خیری توفیق یافتی، خدا تو را از جانب اهل بیت پیامبرت، جزای خیر دهد.» 11 سال پس از شهادت مظلومانه امیرمؤمنان(ع)، حجر بن عدی را به فرمان معاویه، در مرج عذرا، نزدیک دمشق، به همراه فرزند و یارانش، به شهادت رساندند.

نظر شما