شناسهٔ خبر: 33097396 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

رئیس دولت اصلاحات در ۲ سال اخیر در خصوص دولت روحانی ۴ مرحله متفاوت داشته است

پریشان‌گویی بعد از انفعال

خاتمی با وجود اینکه در طول دوران دولت اول ناکارآمدی حسن روحانی در اداره کشور را دیده بود، در سال 96 هم بالاجبار با وی همراهی کرد تا شاید در دور دوم فرجی شود، اما خب چندی نگذشت که نابسامانی اقتصادی شرایط را دگرگون کرد.

صاحب‌خبر -

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مهم‌ترین حامی حسن روحانی در انتخابات سال 92 کسی بود که محمدرضا عارف را از میدان رقابت کنار کشید و مسیر پیروزی را فراهم کرد. محمدخاتمی رئیس دولت اصلاحات است؛ کسی که گمان می‌کرد می‌تواند بعد از تندروی در سال 88 که موجب انزوای سنگین اصلاح‌طلبان شده بود، با همراهی حسن روحانی به حاکمیت و مدار قدرت سیاسی بازگردد. خاتمی البته با همین تحلیل و با وجود اینکه در طول دوران دولت اول ناکارآمدی حسن روحانی در اداره کشور را دیده بود، در سال 96 هم بالاجبار با وی همراهی کرد تا شاید در دور دوم فرجی شود، اما خب چندی نگذشت که نابسامانی اقتصادی شرایط را دگرگون کرد. این وضعیت در دوران دولت دوازدهم حداقل چهار وضعیت متفاوت را برای وی رقم زد و موجب شد تحت فشار افکار عمومی کنش‌های سیاسی عجیب و غریبی را از خود نشان دهد. «فرهیختگان» در شماره امروز خود این چهار برهه را بررسی کرده است.

تکرار «تَکرار»

انتخابات 92 درحالی برگزار شد که اصلاح‌طلبان در زورآزمایی با کارگزاران ناچار شدند معاون اول دولت اصلاحات را کنار گذاشته و خار در چشم و استخوان در گلو از کسی حمایت کنند که فارغ از چهره برساخته رسانه‌ها، نه نسبتی با اصلاحات داشت و نه قرابتی با گفتمان آزادی به‌عنوان گفتمان مرکزی این جریان. روحانی خردادماه 92 در شرایطی توانست خود را به اصلاح‌طلبان تحمیل کند که آن روزها بیش از هر چیز خطر شکسته شدن آرای این جریان میان دو کاندیدای حاضر، کابوس تکرار شکست 84 را برای آنها تداعی می‌کرد. این‌گونه شد که خاتمی بعد از روشن شدن وضعیت نامطلوب عارف در نظرسنجی‌ها و اقبال کوتاه او برای فتح پاستور، به ناچار معاون اولش را به کناره‌گیری از رقابت‌ها و حمایت از روحانی به‌عنوان گزینه مورد حمایت هاشمی و کارگزاران فراخواند.

انتخاب این استراتژی به منزله آن بود که اصلاح‌طلبان سقف مطالبات خود را برای انتخاب کاندیدای تماما اصلاح‌طلب کنار گذاشته و صرفا به هموار‌سازی مسیر ورود خود به قدرت بسنده کرده‌اند؛ انتظاری که البته بعدها آن‌طور که تصورش می‌رفت، هیچ‌گاه محقق نشد و کار را به سخن از سقط جنین اصلاحات در رحم اجاره‌ای هم کشاند و توجیه بدنه اجتماعی برای ماندن پای کار دولت را تا حدی نسبت به گذشته سخت‌تر کرد. برجام و تحقق آرزوی دیرینه مذاکره مستقیم با آمریکا اما در سال‌های ابتدایی مانع از عیان شدن شکاف‌ها شد و به‌رغم همه کاستی‌ها و انتقادات، زمینه استمرار این ائتلاف را مساعد نگه می‌داشت. با این حال رفته‌رفته با نزدیک شدن به پایان عمر دولت یازدهم، اما و اگرها درباره ادامه راهی که از 92 آغاز شده بود، بالا گرفت. تردیدها و نگرانی‌ها در این‌باره حتی کار را به حضور کاندیدای پوششی هم رساند، اما هرچه بود، نتوانست مانع تکرار «تَکرار» شود. خاتمی با همه ناخوشی‌های تجربه همراهی با روحانی، تصمیمش را گرفت و ترجیح داد میان او، کاندیدای ضربه‌گیر و هاشمی‌طبا بار دیگر از روحانی حمایت کند! و با نیم‌نگاه به حضور فراکسیون امید در مجلس، به امید کابینه‌ای اصلاح‌طلب‌تر نسبت به کابینه یازدهم بنشیند.

نتیجه اما این بار تلخ‌تر از تصور بود. حبیب‌الله بیطرف به‌عنوان اصلاح‌طلب‌ترین گزینه پیشنهادی روحانی از راهیابی به پاستور باز ماند، وزارت ارتباطات به چهره‌ای اطلاعاتی رسید، نیروهای نزدیک به رئیس مجلس ازجمله عباس صالحی و رحمانی فضلی با آرایی بالاتر از وزرای محبوب این جریان از جمله ظریف و زنگنه به کابینه راه یافتند، از وزیر زن خبری نبود و جایگاه زنان نیز در سطح کابینه تنزل یافت. این تازه اول ماجرا بود. هر چه زمان گذشت، سایه واعظی، نوبخت و تیم اعتدال و توسعه بر دولت سنگین‌تر شد و به همان اندازه جهانگیری به‌عنوان عالی‌ترین نیروی کارگزاران به حاشیه رفت. همین موضوع انتقادات به روحانی را در محیط‌های سیاسی اصلاح‌طلب شدت بخشید. همزمان تشدید نارضایتی‌ها از دولت، کمپین #پشیمانیم را در فضای مجازی رقم زد و خاتمی در همه این تحولات ترجیح داد از حمایت خود پا پس نکشد. در این میان دولت نیز ترجیح می‌داد نارضایتی‌ها را نادیده بگیرد و هرچه هست را به منتقدان نسبت دهد.

ثمره مدیریت جریان لیبرال بر کشور اما در این مقطع رفته‌رفته نشانه‌های خود را بروز داد و پرده‌هایی از وضع ناخوش اقتصاد کشور در قالب گرانی و بیکاری، همان ماه‌های ابتدایی دولت دوازدهم به نمایش گذاشته شد. در چنین بستری اعتراضات اجتماعی به وضع موجود، دی‌ماه 96 با شعار «نه به گرانی» به نقطه اوج رسید؛ اعتراضاتی که خیلی زود سراسری شد و اگرچه آغازش مردمی و اجتماعی بود، اما به‌سرعت جایش را به آشوب‌های خیابانی داد؛ آشوب‌هایی که اگرچه وزارت کشور دولت حامی آزادی بیان و آزادی رسانه نسخه سانسور برای آنها پیچید و در روزهای اول، صداوسیما را از انعکاس این ناآرامی‌ها منع کرد، اما به لطف نفوذ شبکه‌های اجتماعی حسابی فراگیر شد و به واسطه بستر مساعد ناشی از مجموعه نارضایتی‌ها، علاوه‌بر کلانشهر‌ها از شهر‌های کوچک دوردست هم سر برآورد.

این حوادث واکنش‌های مختلفی را در سطح نخبگان و سیاسیون چپ و راست به همراه داشت. جنجال‌برانگیز‌ترین واکنش‌ها را اما می‌توان بیانیه معروف مجمع روحانیون مبارز به دبیرکلی محمد خاتمی دانست. مجمع روحانیون در بحبوحه اغتشاشات، با صدور بیانیه‌ای ضمن محکوم کردن اقدامات «عناصر فرصت‌طلب و آشوبگر» در «ایجاد ناامنی» و «اهانت به عناصر دینی و ملی» و حمایت «دشمنان قسم‌خورده» و «آمریکا» از آنها، اعلام کرد مردم حق دارند در اعتراض به مشکلات و دشواری‌هایی که در زمینه‌های معیشتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی با آنها مواجه هستند، دست به اعتراض بزنند و مسئولان نیز باید صدای آنها را بشنوند و مطالبات‌شان را فراهم آورند.

این بیانیه انتقادات شدیدی را در طیف‌های رادیکال بدنه اجتماعی اصلاحات به همراه داشت و خیلی‌ها نسبت به استفاده از تعابیری چون «حمایت دشمنان از آشوبگران»، «سوءاستفاده عناصر فرصت‌طلب از اعتراضات» و «حمایت دشمنان از جمله آمریکا از آشوبگران» که در نقطه مقابل بیانیه معروف مجمع روحانیون در سال 88 بود، برآشفتند، اما هرچه بود، یک معنی بیش از همه، از آن استنباط می‌شد. پیام این بیانیه بیش از هر چیز آن بود که خاتمی و رفقا از این مقطع تصمیم گرفته‌اند به حمایت خود از روحانی خاتمه دهند و بیش از این، هزینه حمایت پیشین خود از دولت را نپردازند؛ هزینه‌ای که دیگر داشت حسابی برای آنها گران تمام می‌شد.

سکوت کم‌هزینه‌ترین اقدام است!

بعد از دی‌ماه سال 96، اما اوضاع متفاوت از قبل شد. در این ایام با وجود اینکه بسیاری از اغتشاشات برنامه‌ریزی شده بود و می‌توان در این دوران به راحتی اعتراض را از اغتشاش جدا کرد، اما با ایجاد تلاطم در بازار ارز و سکه که از پاییز همان سال آغاز شده بود و سپس توسعه این تلاطم اقتصادی به حوزه‌های دیگر، شرایط دولت و بالطبع حامیان آن به هم ریخت. در این ایام با افزایش تعطیلی کارگاه‌ها و کارخانه‌های کوچک و بزرگ آمار بیکاری افزایش یافته و نگرانی‌های حوزه اشتغال بیشتر می‌شود. از بهار 97 اعتراضات کارگری آغاز می‌شود و کارگرانی که مدت‌ها بود حقوق نگرفته بودند یا آنهایی که شغل خود را از دست داده بودند، به خیابان‌ها آمدند و دست به اعتراض زدند؛ ماجرای کارخانه نیشکر هفت‌تپه و برخی دیگر از کارخانه‌های کشور مربوط به همین ایام است. ناگفته نماند که در این ایام اتفاق مهم دیگری هم در صحنه بین‌المللی و سیاست خارجی ایران رخ داد که نهایتا صف‌بندی‌های داخلی سیاسیون را هم قدری به هم ریخت و به عبارتی در میان حامیان دولت نیز تزلزل جدی ایجاد کرد.

در اردیبهشت‌ماه 97 دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا از توافق هسته‌ای با ایران خارج شد و پس از آن تحریم‌هایی که گفته می‌شد تعلیق شده‌اند همگی با کیفیتی بیشتر از دوران قبل از برجام بازگشتند. در این شرایط سوای اینکه دولت روحانی در عرصه سیاست خارجی دچار مشکل شد، در داخل نیز به جز عرصه اقتصاد در سیاست نیز با چالش‌هایی روبه‌رو شد که تا پیش از این سابقه نداشت. همان‌طور که مشخص بود، مهم‌ترین ایده دولت برای اداره کشور یعنی مذاکره، توافق و استفاده از ظرفیت خارجی برای رفع مشکلات داخلی، قریب به پنج سال بی‌چون و چرا پیگیری شد و نه‌تنها محور فعالیت بود، بلکه دیگر حوزه‌ها نیز تعطیل بودند یا حداقل به انتظار نتیجه دادن برجام نشسته بودند. در این ایام هرچند امیدها به کارکرد برجام در حال ناامید شدن بود، با خروج آمریکا از توافق، به یکباره ایده‌محوری دولت هم فروریخت و معلوم نبود بعد از آن قرار است چه اتفاقی بیفتد و دولت چه مسیری را طی کند. در این شرایط حامیان مهم دولت یعنی اصلاح‌طلبان نیز بیشتر از گذشته به انفعال فرورفتند و نمی‌دانستند با دولت ناکارآمد روحانی چه کنند و در واقع چه پیامی را به بدنه اجتماعی خود برسانند. سیدمحمد خاتمی هم از این جرگه جدا نیست؛ او در این ماه‌ها از سر ناچاری سکوت را بر هر اقدام دیگری ترجیح می‌دهد و صرفا نظاره‌گر میدان است، نمی‌داند که باید حمایت خود را از دولت تشدید کند (که این اقدام با وجود نارضایتی گسترده در میان می‌توانست به یکباره همه بدنه اصلاح‌طلبان در میان مردم را فروبریزد) یا کوتاه آمده و دست از حمایت خود از دولت بردارد (که این اقدام نیز آنها را دوباره از قدرت و حاکمیت دور می‌انداخت). این دوران سکوت محض خاتمی به‌عنوان لیدر اصلاح‌طلبان است و توأمان مردم منتظرند تا ببینند آقای تکرار حاضر است مسئولیت بپذیرد یا خیر!

دنده معکوس و عبور از روحانی

«به خاطر نقص‌ها و کمبودهای موجود، با همه وجود از مردم عذرخواهی می‌کنم؛ ما می‌توانستیم بهتر از این به ایران و ایرانی خدمت کنیم و امیدوارم شاهد از بین رفتن کاستی‌ها باشیم.» اینها مهم‌ترین عبارات بیان‌شده از زبان محمد خاتمی در دوران دولت دوم حسن روحانی است. او این سخنان را در میانه مردادماه سال گذشته و در شرایطی که بحران اقتصادی در حال اوج گرفتن بود و قیمت ارز و سکه و خودرو سر به آسمان گذاشته بود، در دیدار برخی نمایندگان ادوار مجلس بیان کرد. خاتمی در آن ایام به خوبی می‌دانست که برای حفظ پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات و جلوگیری از ریزش بیشتر آنها مجبور است سخن بگوید و تکلیف خود و جریانش را با وضعیت نابسامان دولت روحانی مشخص کند. خاتمی در این شرایط و تحت فشار افکار عمومی زودتر از موعد و قبل از گذشتن دولت روحانی از نیمه، مسیر خود را از وی جدا کرد و به عبارتی باب عبور از دولت روحانی را باز کرد. خاتمی در این سخنرانی تلاش کرد به اصطلاح ایده و پیشنهادهایی را هم برای تغییر وضعیت کشور بیان کند، اما خب بیش از آنکه بداند مشکل کشور از اقتصاد نابسامان و بی‌تحرک داخلی است، بر سیاست متمرکز شد و البته با همین شرایط هم احتمالا خود به خوبی می‌دانست که دولت حسن روحانی خیلی اهل عمل کردن به پیشنهاد و مشورت‌های دیگران نیست و صرفا تنها کارکردی که اظهارنظر کردن در چنین شرایطی می‌تواند داشته باشد، سخن گفتن با بدنه اجتماعی و تلاش برای دور ماندن از ضعف و انفعال است. البته تابستان 97 و این موضع‌گیری خاتمی که سرآغاز نقدهای تند و تیز اصلاح‌طلبان به دولت شد، نتیجه چشمگیری برای آنها نداشت، چراکه افکار عمومی پذیرای این دنده معکوس کشیدن نبود و می‌پرسید چه شده که تنها ظرف یک سال از حامی به منتقد تبدیل شده‌اید؟ همین واکنش هم البته سبب شد اصلاح‌طلبان در مواجهه با دولت روحانی بعد از تابستان 97 به دو دسته عمده تقسیم شوند؛ اول کسانی که بقای سیاسی خود را در دوری هر چه بیشتر از دولت دوازدهم می‌دانستند و لذا انتقاد شدیداللحن از دولت را در دستور کار قرار داده بودند، دوم کسانی که هنوز ماندن در قدرت برای سه سال پایانی را راهکار بهتر و موثرتر می‌دانستند.

اصلاح‌طلبان نزدیک به مشارکت در دسته اول قرار می‌گیرند. عبدالله ناصری، مشاور رسانه‌ای خاتمی که تند‌ترین انتقادات را به روحانی و تیمش داشته یا علیرضا علوی‌تبار نمونه که در پاییز 97 از اساس منکر حمایت و رای دادن به حسن روحانی شد، از نمونه‌های این مساله هستند. علاوه‌بر این، جریان اصلاح‌طلب حاکم بر انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی که نشان داده به محمدخاتمی بسیار نزدیک است، چندی بعد و همزمان با حضور روحانی در دانشگاه تهران تند‌ترین انتقادات را از وی مطرح کردند. دسته دوم اما کارگزارانی‌ها هستند. آنها تا همین امروز هم تلاش کرده‌اند همراه دولت باقی بمانند و حداقل‌هایی از انتقاد را به آن داشته باشند. این رویه در روزنامه سازندگی ارگان اطلاع‌رسانی حزب کارگزاران به خوبی قابل‌مشاهده است. برای مثال می‌توان به گفت‌وگوی بهزاد نبوی با این روزنامه اشاره کرد؛ به دو سوتیتر اول این مصاحبه که روی جلد هم آمده بود، توجه کنید تا قضاوت ساده‌تر شود: «فشاری که امروز روی دولت روحانی است، به مراتب بیشتر از فشاری است که روی دولت خاتمی بود. برخی اصلاح‌طلبان از تندروهای اصولگرا در حمله به دولت جلوتر افتاده‌اند تا بتوانند رای مردم و افکار عمومی را به سمت خود جلب کنند که این کار را بسیار خطا و اشتباه می‌دانم.»

چون قافیه تنگ ‌آید...

سیدمحمد خاتمی بعد از اینکه چند وقتی به دوران سکوت بازگشته بود، در دیدار با جمعی از اعضای شورای شهر تهران حرف‌های عجیب و غریبی زده که واکنش‌های زیادی را حتی در میان حامیانش به دنبال داشته است؛ اظهاراتی که برخی آن را حاصل روزافزون شدن فشار اجتماعی و افکار عمومی اصلاح‌طلبان بر وی می‌دانند.
در ایامی که ناکارآمدی حسن روحانی یا همان دولت مورد حمایت اصلاح‌طلبان به واضح‌ترین شکل ممکن خود را نشان داده و خیلی‌ها کمترین امید را به دولت وی برای تغییر وضع موجود دارند، سیدمحمد خاتمی ایده غریبی را برای اداره کشور مطرح کرده؛ او گفته است مطلوب‌ترین شیوه حکومت مردمی، اداره فدرالی است. این ایده که آن را سال‌ها پیش محسن رضایی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 88 مطرح کرد و همان موقع هم نه‌تنها با اقبال کارشناسی مواجه نشد که حتی برخی با طنز به استقبال آن رفتند، این روزها و پس از طرح دوباره از سوی محمد خاتمی با نقدهای متعددی همراه شده است؛ نقدهایی که دو وجه متفاوت دارد، برخی از موضع کارشناسی آن را عقب‌افتاده می‌خوانند و بیان آن را حاصل یک ناآگاهی از وضعیت ایالات متحده و ریشه تاریخی شکل‌گیری فدرالیسم در آنجا و برخی دیگر از منظر سیاسی طرح چنین ایده‌ای را حاصل ناکارآمدی جدی دولت ائتلافی اصلاح‌طلبان با حسن روحانی و تعمیق مشکلات حاصل از آن معرفی می‌کنند. آنهایی که کارشناسی نقد می‌کنند، معتقدند این ایده باعث پاره‌پاره شدن کشور و نهایتا تجزیه آن خواهد شد و سیاسیون طرح این موضوع را به نزدیکی انتخابات مجلس ربط می‌دهند و ابراز می‌کنند که محمد خاتمی دوباره و برای اینکه حرفی زده باشد و به اصطلاح بگوید که ایده‌ای دارد! از فدرالیسم سخن گفته و آن را بهترین نمونه حکومت مردمی خوانده است. در این میان حتی نزدیکان وی و کسانی که از منظر گفتمانی به او نزدیک‌تر از دیگران هستند هم لب به انتقاد و شکوه گشوده‌اند که این چه طرز سخن گفتن است.

برای مثال سیدجواد طباطبایی در یادداشتی به نقد تند و البته طنزآلود این سخنان خاتمی پرداخته و گفته: «من درست نمی‌توانم بفهمم که چرا رئیس‌جمهور پیشین که باید بداند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، خطاب به اعضای شورای شهر درباره مسائل کلان حاکمیتی کشور چنین مطلب مهمی را مطرح کرده است؟ وانگهی، خود آقای رئیس‌جمهور اسبق چه صلاحیتی دارد که چنین بحث مهم حاکمیتی را با گروهی که آنها نیز در این موارد فاقد صلاحیت هستند، در میان گذاشته است. با پایان یافتن دوره ریاست‌جمهوری، رئیس‌جمهور نیز شهروندی بیش نیست و اگر نظری داشته باشد، باید آن نظر را مستدل بیان کند و پاسخ بگیرد، اما بیان چنین مباحثی، در چنین سطح عامیانه‌ای، در مناسبت‌های سیاسی در شأن رجل سیاسی نیست.» این نوع نقدها البته سوای حجم گسترده‌ای از مطالب نوشته‌شده در شبکه‌های اجتماعی است که می‌گویند «چون قافیه تنگ ‌آید... .»

نظر شما