شناسهٔ خبر: 33067369 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران‌ورزشی | لینک خبر

هم‌کراوات مجلس آن شب

صاحب‌خبر - این را چندجایی گفته‌ام و شاید یکی دو جایی هم نوشته باشم. بیشتر در شبکه‌های اجتماعی. یادم نیست جایی این را منتشر کرده باشم اما خاطره‌ای دارم با مرحوم حجازی که برایم بیش از اندازه ارزشمند است. شبی بود و با مرحوم حجازی در هتل المپیک بودیم. مراسم انتخاب برترین‌های فوتبال ایران بود و ما هر دو در مراسم در میان صدها میهمان دیگر نشسته بودیم. جایی نوبت رسید تا مرحوم حجازی را به روی سکو دعوت کنند تا جایزه‌ای را به کسی اعطا کند. یکی برای خودشیرینی به ناصرخان اشاره کرد که کراواتت را باز کن! ناصرخان هم چون به روی سن دعوت شده بود و نمی‌خواست مراسم به هم بخورد، کراوات را باز کرد و روی سن رفت و جایزه را داد و با عصبانیت به سرجایش برگشت و کراواتش را دوباره بست. موقع بیرون آمدن از سالن برای صرف شام، از اتفاق من کنارش بودم. اصلا داشت چشم می‌کشید یکی را پیدا کند که با او حرف بزند. مرا که - کراوات بسته بودم - دید و با ناراحتی گفت: به من گفت کراواتت را باز کن! بچه بودم. بزرگ شدم. گمنام بودم. نامدار شدم. کسی نبودم. سری در بین سرها درآوردم. محرم راز ناصرخان شده بودم. این خاطره‌ای است که تمام عمر دوست دارم برای همه تعریفش کنم. اینکه من و ناصرخان حجازی، هم‌کراوات شبی بودیم از شب‌های فوتبال ایرانی.

نظر شما