شناسهٔ خبر: 3303669 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: آرمان امروز | لینک خبر

شعر کوتاه؛ کوتاه است اما کوچک نیست

بیتا ناصر / مینا آقازاده، متولد 1357، شاعر و فارغ التحصیل دکترای ادبیات فارسی است. او علاوه بر نگارش و انتشار مقالات ادبی مختلف، چند مجموعه شعر نیز منتشر کرده که آخرین آنها «با چتر به خواندنم بیا» چندی قبل از سوی نشر فصل پنجم روانه بازارهای کتاب شده است. انتشار این مجموعه شامل 70 قطعه از سروده‌های کوتاه آقازاده است، بهانه‌ای به دست داد تا با وی به گفت و گو بنشینیم. این شاعر که دبیری انجمن ادبی «ققنوس» در تهران را نیز عهده‌دار است، در رابطه با شعر کوتاه و مشخصه‌های آن معتقد است «شعر کوتاه در مدت زمان کوتاهی خوانده می‌شود اما باید آنقدر غنی باشد تا مدت‌ها ذهن خواننده را درگیر کند...». نظرتان را به خواندن این گفت و گو جلب می‌کنیم.

صاحب‌خبر -
 خانم آقازاده، لطفا در ابتدا کمی راجع به پیشینه‌ ادبی خود، مجموعه شعر اخیرتان و سایر کتاب‌هایی که به قلم شما منتشر شده است توضیح دهید.
 مینا آقازاده هستم، دکترای ادبیات فارسی دارم و مدرس دانشگاه هستم. شعر، با شکوه‌ترین و شیرین‌ترین اتفاقی است که در زندگی من افتاده است. لحظه‌های تاریک زیادی را در زندگی‌ام با شعر روشن کرده‌ام. در واقع قلم شاعرانگی‌ام را قبل از ورود به دانشگاه در دست گرفتم و برای تکمیل آموخته‌هایم رشته‌ زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه انتخاب کردم. سه مجموعه شعر با نام‌های «از من کوچ نکن» سال ۸۳، «باید ستاره‌ای روشن کنم» سال ۹۲ و «با چتر به خواندنم بیا» دارم که مجموعه‌ آخر، پاییز ۹۳ در انتشارات فصل پنجم چاپ و روانه‌ بازار شد و کمتر از یک ماه برای چاپ دوم رفت. دارای چندین مقاله‌ علمی پژوهشی وISI در زمینه‌ تحلیل ساختاری فرم و محتوا در شعر سپید هستم و چندین کتاب درسی – دانشگاهی ادبی نیز تألیف کرده‌ام. چند متون کهن را نیز به همراهی بزرگان ادب تصحیح و چاپ کرده‌ام. شعر را در قالب‌های غزل، مثنوی، دوبیتی، نیمایی و... آزموده‌ام و در ‌‌نهایت در قالب «سپید» آرام گرفته‌ام .
 مجموعه شعر «با چتر به خواندنم بیا» که چندی قبل از شما به چاپ رسیده، مجموعه‌ای است از شعرهای کوتاه شما. پیش از اینکه به این ویژگی اصلی بپردازیم، بفرمایید سروده‌های این دفتر چه ویژگی‌های دیگری نسبت به مجموعه‌های قبلی‌تان داشته است؟ 
 مجموعه‌ اول شامل اشعار کلاسیک، نیمایی و سپید است، مجموعه‌ دوم اشعار بلند و کوتاهِ سپید را در برمی‌گیرد و در مجموعه‌ «با چتر به خواندنم بیا» همه‌ اشعار کوتاه هستند. تفاوت این مجموعه با مجموعه‌های قبل در این است که همه‌ اشعار این دفتر، کوتاه هستند و از آنجا که انسانِ امروز، ناگزیر سوار بر موج سرعت و شتاب در همه‌ ابعاد زندگی است شاید پاسخگوی بخشی از نیازهای مخاطبان باشد. تفاوت دیگر آن با مجموعه‌های قبل این است که عنصر احساس و عاطفه در این مجموعه پر رنگ‌تر می‌باشد و مرکزیت آن عشق است. 
 تمام سروده‌های این مجموعه، کمابیش عاشقانه هستند و این مساله یک منظومه عاشقانه را در ذهن مخاطب تداعی می‌کند. آیا این مساله، خواسته‌ اولیه شما نیز بوده است؟ 
 بله عاشقانه است. اما اگر بگوییم عاشقانه – اجتماعی بهتر است. حالات و بیانات مختلف عاشقانه که زیربنای اجتماعی دارد مثلا وقتی گفته می‌شود: عشق/ وسط خیابان/‌‌ رها شده بود/ شب /پوشش نمی‌داد/ عریانی این فاجعه را... با یک یدیده‌ اجتماعی رو به رو هستیم که با زبان عاشقانه بیان شده است یا در این شعر: به بال‌های سپیدش / اعتمادی نبود/ هوا اگر سیاه می‌شد/ این پرنده بی‌گمان/ مرا جایی/ میان زمین و آسمان/‌‌ رها می‌کرد... درد‌ها، بی‌وفایی‌ها و ناکامی‌های زندگی اجتماعی با زبان عاشقانه به تصویر کشیده شده است. 
  بسیاری از منتقدان معتقدند شعر کوتاه، یک ژانر سهل ممتنع است زیرا رسیدن به شعر، آن هم در مجالی بسیار کوتاه، کار آسانی نیست. نظر شما در این باره چیست؟ 
 طبیعی است شعری که با کمترین واژه بتواند بیشترین معنی و احساسِ خوشی و زیبایی را به مخاطب منتقل کند، کار دشواری است. آنچه در ظاهر، ما آن را به عنوان شعرکوتاه می‌بینیم بی‌گمان از پیچ و خم‌های تجربه، تفکر و تعلّم، عبور کرده است. شعر کوتاه از دیرباز تاکنون در فرهنگ و ادبیات ما وجود داشته است، قالب‌هایی چون خسروانی، رباعی، دوبیتی، قطعات کوتاه، تک‌بیت‌ها و... بیانگر این مهم است که این ژانر ادبی با مذاق احساسی ایرانیان سازگار بوده است و تنها مختص روزگار ما نیست... زندگی انسان امروزی نیز در گسترش اینگونه شعر تاثیر بسزایی داشته است. مخاطب در زمان کوتاهی که می‌خواهد به هنر، ادب و علاقه‌مندی‌اش بپردازد ترجیح می‌دهد دست به گزینش بزند و همین موضوع، شاعران را به رقابتی سالم می‌کشاند تا کیفیت تولیدات ذهنی و احساسی خود را با مطالعات گسترده، بالا ببرند چرا که می‌دانند همه‌ اشعار از صافی زمان عبور خواهند کرد و از تیغ تیز تاریخ در امان نخواهند بود. همین باور که سرودن شعر کوتاه، آسان است، خیلی‌ها را شاعر کرده است اما شعر باید پشتوانه‌ ادبی، اجتماعی، فلسفی، تاریخی، روانشناسی و... داشته باشد. شاید شعر کوتاه در مدت زمان کوتاهی خوانده شود اما باید آنقدر غنی باشد تا مدت‌ها ذهن خواننده را درگیر کند. ایجاد شعر کوتاه و گرایش به این نوع ادبی بیانگر این مهم است که ظرفیت زبان فارسی آنقدر زیاد است که حتی چند واژه هم در کنار هم می‌تواند منجر به آفرینش موسیقی درونی و در ‌‌نهایت، شعر بشود. در شعر کوتاه هر کلمه خود به تنهایی تکنوازی می‌کند. در واقع این نوع شعر، قدرت کلام و اصالت واژگان را نشان می‌دهد و منعکس کننده‌ چهره‌ زیبای زبان با تصاویر گوناگون است اینکه زبان فارسی هر بار در جامه‌ای وزین و شکیل خود را می‌نمایاند. 
  فکر می‌کنید چرا هر شاعری نمی‌تواند در سرایش شعر کوتاه موفق باشد؟ 
 برای اینکه شعر کوتاه هم، مؤلفه‌های خاص خودش را دارد. کوتاه است اما کوچک نیست. اینگونه نیست که صرف نوشتن عمودی کمترین کلمات در زیر هم، شعر اتفاق بیفتد. تزریق مفاهیم بلند و زیبایی‌ها در واژه‌های محدود، مستلزم مطالعات گسترده‌ ادبی و تمرین و مشق کردن‌های متمادی است. شعر کوتاهی موفق است که زیربنای مستحکمی از داشته‌ها و یافته‌های ادبی داشته باشد. اگر ذهن شاعر خالی از جریانات ادبی، اجتماعی و سیاسی زمان خودش باشد آنچه او به عنوان شعر-یک اثر هنری – تولید خواهد کرد، ماندگار نخواهد بود. شاعر باید رازِ چگونگیِ همنشینی واژگان را بداند و آگاه باشد که ابزار افاعیل عروضی و قافیه و.... را که شاعر کلاسیک به آن تکیه می‌زند، در اختیار ندارد، بستر شعر بلند را نیز پیشِ رو ندارد، پس باید به عناصر محکم دیگری چون تصویرسازی‌های غنی، ترکیب سازی‌های بدیع، انتخاب صحیح کلمات، بازی‌های زبانی، ایجاد وحدت بین صامت‌ها و مصوت‌ها و... تکیه کند. شاعر کوتاه سرا برای موفقیت در شعرش باید از هفت خوانِ عروض، قافیه، ردیف، شعر کهن، شعر نیمایی، خواندن اشعار و نوشتن‌های بلند گذشته باشد و بی‌گمان آگاه است که سرودن این نوع قالب به مراتب مسئولیت بیشتری را نسبت به قالب‌های دیگر دارد چرا که معیار مشخصی چون وزن و قافیه و ابزارهایی از این دست برای سنجش شعر وجود ندارد. 
 اگر منطق شعر کوتاه سپید را هم‌عرض با منطق رباعی در شعر کلاسیک بگیریم، به برخی از خاصیت‌های مشترک می‌رسیم. مثلا انتظار کوبشی که در مصرع چهارم رباعی، بعضا از سطر آخر شعر کوتاه نیز مورد انتظار است. این ویژگی در بخش عمده‌ای از سروده‌های «با چتر به خواندنم بیا» هم دیده می‌شود. نظرتان در این باره چیست؟ 
 شعر کوتاه عرصه‌ای محدود برای عرضه‌ مضامین بلند ونامحدود است. در اشعار کوتاه، شاعر فقط در چند بند یا چند بیت فرصت و مجال هنرنمایی و شاعرانگی دارد و مثل اشعار بلند، مجال پردازش‌های طولانی را ندارد و باید با ضربه‌ آخر، خواننده را به تفکر و احساس لذت، دچار کند. این هنر شاعر است که بتواند پایان خوشی را برای خواننده‌اش به ارمغان بیاورد. در غیر اینصورت آن شعر، نثر ساده‌ای خواهد بود که از عهده‌ هر ناشاعر هم برخواهد آمد. یکی از راه‌های شناخت یک شعر با نثر در این است که از شاعر بخواهیم که نثرِآن شعر را بنویسد یا به نثر تبدیلش کند. وقتی نثر و شعرش تفاوتی با هم نداشته باشد روشن است که شعر هنوز در مرحله‌ دریافت‌های ذهنی باقی مانده و فرا‌تر نرفته است. بند آخر شعر کوتاه هم مانند مصراع آخر رباعی نیازمند آن ضربه و کوبش نهایی است جرقه‌ای که تا مدتی احساس لذت را در ذهن خواننده روشن نگه دارد. 
 یکی دیگر از تکنیک‌هایی که بعضا در شعرهای کوتاه با آن مواجه می‌شویم، به نوعی شبیه تکنیکی است که در کاریکلماتور به کار گرفته می‌شود. مثلا در این شعر شما: «این همه رخت نگاه‌های سنگینت را/پهن نکن/روی بند دلم/نازک است/پاره می‌شود». فکر می‌کنید این تکنیک تا چه حد می‌تواند مورد استفاده در شعر کوتاه باشد، تا جایی که مرز آن با کاریکلماتور حفظ شود؟ 
 هیچ کدام از شعرهای این مجموعه کاریکلماتور نیست. کاریکلماتور، کاریکاتور با کلمه است که اغلب طنز‌آمیز و صریح است و با تبسم مخاطب را به تفکر وادار می‌کند و به ضرب المثل نزدیک‌تر است و... آنچه آن را به شعر کوتاه نزدیک می‌کند ایجاز و‌گاه بازی زبانی مشترک بین آن دو است وگرنه بسیار با یکدیگر متفاوت هستند. آگاهی کامل شاعر به همه‌ مختصات کاریکلماتور، بی‌گمان مرز بین این نوع ادبی را با شعر کوتاه مشخص می‌سازد. هر کدام جایگاه ویژه‌ خود را در ادبیات دارند اما یکی نیستند. 
 همانطور که می‌دانید منتقدان در نقد جریان موسوم به ساده‌نویسی که در دهه هشتاد رونق چشمگیری داشت، به فاکتورهای متعددی اشاره کرده و می‌کنند. نخست در ارتباط با ماهیت ساده‌نویسی که در آثار شما نیز به وضوح مشهود است توضیح دهید. این رویه را تا چه حد قابل قبول می‌دانید؟ 
 امروزه ساده گرایی در بسیاری از هنرهای معاصر، از جمله شعر اتفاق افتاده و مخاطبان بی‌شماری را هم به خود اختصاص داده است. از نظر من ساده نویسی هنر بزرگی است که البته نباید با سطحی نویسی اشتباه گرفته شود. اشعار معماگونه لذت بخش است به شرطی که گره گشایی تا آخر شعر اتفاق بیفتد و مخاطب به کشف شاعرانه دست پیدا کند. این تفکر که مخاطب باید دنبال پیچیدگی‌های شعر برود تفکر صحیحی نیست چون در اغلب موارد شعر را مجهول باقی می‌گذارد و باز به‌‌ همان علتِ شتابِ عصر حاضر، بی‌شک کمتر مخاطبی پیچیدگی‌های یک شعر را پیگیری می‌کند. شعری که هم عوام و هم خواص آن را درک کند و لذت ببرد بسیار ارزشمند‌تر از این است که تنها یک گروه معدودی موفق به درک آن بشوند. برخی معتقد هستند که شاعرنباید دغدغه‌ مخاطب را داشته باشد اما نگرش من این است که شعر یا هر هنر دیگری اگر به لحاظ معنا و زیبایی مخاطب را اقناع نکند یک اثر شخصی است که نیازی هم به انتشار ندارد. شاید این گونه اندیشیدن ایده‌آل نباشد اما واقعیتی است که دامن شعر، شاعر و مخاطب امروز را گرفته است. 
 دومین نکته‌ای که می‌خواهم به آن اشاره کنم، انتقاد دیگری است که مطابق با آن شاعر با فرم چیستان گونه شعرش، بیشتر مخاطب را دچار هیجان می‌کند تا لذت از شعر. مثلا این شعر از زنده‌یاد حسین پناهی را در نظر بگیرید: «دم به کله می‌کوبد و شقیقه‌اش دو شقه می‌شود/ بی‌آنکه بداند حلقه آتش را خواب دیده است/ عقرب عاشق». نظرتان در این باره چیست؟ 
 این به نوعی کشف شاعرانه محسوب می‌شود که با شعر درآمیخته و تفکیک ناپذیر است. شعر باید خواننده را دچار هیجان کند و او را به لحظه‌ «مکث» بکشاند. چیستانی که پاسخش در انتهای شعر آمده باشد بی‌شک لذت بخش خواهد بود اما به شرطی که شاعر با یک شعر پر از ابهام و تصویرهای نامرتبط، مخاطب را سر درگم نکند. خوب است که شعر گره‌ عاطفی، احساسی  یا معنایی داشته باشد اما گره گشایی تا پایان شعر باید اتفاق بیفتد. اینکه شعری ذهن و احساس خواننده را دچار چالش کند، تأثیر گذار‌تر خواهد بود. خواننده‌ امروز عادت کرده است که از پایان شعر انتظار بیشتری داشته باشد. اصلا گاهی شعر را تا انتها دنبال می‌کند تا آنچه می‌خواهد دریافت کند. پس شاعر نیز از بند پایانی نباید به راحتی و آسانی بگذرد. 
  ازمجموعه اخیرتان که بگذریم، لطفا کمی هم در رابطه با انجمن ادبی ققنوس که شما مسئولیت آن را عهده دار هستید و برنامه‌های آن توضیح دهید. 
 بله من دبیر انجمن ادبی «ققنوس» و عضو هیأت مدیره‌ آن هستم که هر دوشنبه از ساعت ۱۶ تا ۱۹ در فرهنگسرای شهید حیدری «خانه‌ مشق» واقع در خیابان آزادی، انتهای بلوار استاد معین برگزار می‌شود. آقای سرخوش پارسا و کمال حسینیان از دیگر اعضای هیأت مدیره‌ ققنوس هستند. این انجمن در جلسه‌های عادی میزبان بیش از هفتاد شاعر است و در جلسه‌های ویژه مانند رونمایی کتاب، تجلیل از شاعران، نکوداشت بزرگان شعر و ادب و... افتخار میزبانی بیش از سیصد شاعر را نیز داشته است. تاکنون بیش از سی کتاب از شاعران جوان با حضور شاعران و منتقدان مطرح کشور در این انجمن رونمایی شده است. این انجمن فضایی امن و ادیبانه برای دور هم جمع شدن‌های شاعرانه است. البته به امید خدا در آینده‌ای نه چندان دور در پی برداشتن گام‌های بلند در راستای شعر، ادب و فرهنگ کشورمان هستیم. برگزاری کارگاه‌های تخصصی شعر و نقد، چاپ شعر شاعران ققنوس در یک مجموعه و... از اهداف آتی این انجمن می‌باشد. 
 و به عنوان آخرین سوال، آیا مجموعه تازه‌ای در دست سرایش یا انتشار دارید که وعده‌اش را به مخاطبان خود بدهید؟ 
 مجموعه شعری دارم که اگر زندگی فرصت بدهد سال ۹۴ به چاپ می‌رسانم. در این مجموعه سعی خواهم کرد با قلمی متفاوت حرکت کنم و در شفافیت شعر مجالی داشته باشم تا به انعکاس زوایای نگفته‌ احساس و اندیشه‌ام بپردازم. نمی‌خواهم دچار تکرار بشوم و قلمم حول یک گروه واژه‌های محدود و اندیشه‌های تکراری بچرخد و لازمه‌ این تغییر، بی‌گمان ارتقای تجربه‌ها، نوشتن‌ها و خواندن‌های بی‌وقفه و مستمر است. همچنین کتابی از مدت‌ها در دست دارم که در آن به فراز و فرودهای شعر سپید پرداخته‌ام و اگر خدا بخواهد بعد از نهایی کردنش آن را چاپ کرده و در اختیار علاقه مندانش قرار خواهم داد.

نظر شما