شناسهٔ خبر: 33002747 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

یادداشتی از حجت الاسلام سیدحسین حسینی؛

سرنوشت گروه روش­ شناسی علوم انسانی اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی

تا زمانی که مسایل علمی در مراکز آموزشی و پژوهشی ما با تلاطم‌های سیاسی و برخوردهای تنگ‌نظرانه روبرواست، چه انتظاری از جامعۀ علمی می‌توان داشت که پی‌گیر تولید حرف نو باشد؟

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از سیّد حسین حسینی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دین و کلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در ادامه می خوانید؛

چندی پیش در یکی از کانالهای مجازی یادداشتی را ملاحظه کردم که در انعکاس نقد آقای محمد مهدی هادی(نسبتی میان ابتذال و پاسخگویی) به برگزاری نشستی در قم، نوشته شده بود. جدای از آنچه در آن جلسه اتفاق افتاده اما، این یادداشتِ دبیر آن نشست، مرا به خندۀ بسیار واداشت و بهانه‌ای شد چند نکتۀ بسیار کوتاه و البته سربسته در خصوص گروه «روش شناسی علوم انسانی اسلامی» وابسته به شورای بررسی متون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، جهت ثبت در تاریخ علم این مرز و بوم و نحوۀ برخوردهای غیر علمی گروهکی سیاسی مَسلک با جریان علوم انسانی اسلامی، بیان کنم.

۱ – تلّقی دقیق آنچه در اینجا تقدیم می‌کنم وابسته به اطلاع کامل از مسایل شورای بررسی متون و آنچه در سابقه و لاحقۀ آن اتفاق افتاده، می‌باشد و به همین منظور ر.ک: حسینی، سیّد حسین،۱۳۹۳، برنامه‌ها و رویکردهای شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ و نیز: حسینی، سیّد حسین، ۱۳۹۴، نقد در تراز جهانی، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ و نیز: حسینی، سیّد حسین، ۱۳۹۵، اصول راهنمای تنظیم مقالات نقد، کارگاه پژوهشی متد نقد کتاب، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ و نیز: حسینی، سیّد حسین، ۱۳۹۶، منظومۀ نقدپژوهی، فصلنامه کلام و عرفان و فلسفه،‌ سال ۴، شماره ۱۵ و ۱۶؛ و نیز: حسینی، سیّد حسین،۱۳۹۷، ترویج تفکر انتقادی در حوزه علوم انسانی، خبرگزاری مهر، ۲۰مهر، کدخبر۴۴۷۸۹۴۸.

۲ – پیشنهاد تأسیس این گروه به سال ۱۳۹۰ و دیدار اعضاء شورا با رهبر معظم انقلاب بازمی‌گردد. در آن جلسه ایشان با صراحت تمام از جهت‌گیری شورا به سمت کار بر روی «علوم انسانی اسلامی» نام آوردند و بر دو مسأله تأکید ورزیدند: نخست، شکستن خطوط قرمز در نقد دیدگاهها و نظریات غربی در حوزۀ علوم انسانی بعنوان کار اصلی شورای بررسی متون و سپس تأکید بر مسألۀ علوم انسانی اسلامی و اهمیت تغییر نگاه استادان و دانشجویان دانشگاهها به امکان دستیابی به علوم انسانی بومی مبتنی بر جهان‌بینی اسلامی(ر.ک: حسینی، ۱۳۹۳، ص۱۷).

پس از این جلسه و طی برنامه‌ریزی مشخصی، پیشنهاد تأسیس گروه «روش شناسی علوم انسانی اسلامی» را به ریاست وقت پژوهشگاه(دکتر آیت‌اللهی) دادم و پس از طرح و مذاکره در جلسات شورای روسای گروهها و تصویب آن، مسئولیت گروه به بنده واگذار شد.

چنانچه تأکیدات رهبری هم نبود، اما تأسیس چنین گروهی در جهت تحقق فلسفۀ اصلی شورا، یک ضرورت علمی و پژوهشی محسوب می‌شد چرا که هدف از اضافه شدن این گروه به جمع ۱۲ گروه دیگر، پیگیری دو امر مهم بود: نخست، تحلیل و نقد کتب و متون علمی در زمینۀ علم دینی و علوم انسانی اسلامی؛ اعم از منابع داخلی ایرانی و به ویژه آثاری که پس از انقلاب در این زمینه تولید شده و نیز منابع غیر ایرانی توسط شخصیتها و صاحبنظران جهانی این حوزه. این هدف، مشابه کاری بود که سایر گروههای علمی نیز در حوزۀ تخصصی رشتۀ خود بدان می‌پرداختند.

اما فراتر از این امر، هدف مهم دیگری مورد نظر قرار گرفت یعنی رفع یک نقص و مشکل مِتدیک در ساختار علمی شورا؛ این گروه می‌بایست با ورود به مسألۀ روش شناسی علوم انسانی اسلامی، به ارائۀ مدل و الگویی علمی برای نسبت سنجی علمی متون و کتب علوم انسانی با مبانی و آموزه‌های دینی و اسلامی بپردازد. بدین ترتیب، تأسیس این گروه دقیقاً در مسیر تحقق هدف محوری بانیان این شورا، یک ضرورت پژوهشی قلمداد می‌شد. آنچه در سالهای ۱۳۷۴، فلسفۀ تأسیس این شورا بود، نقد و بررسی متون علوم انسانی موجود و مواجهۀ انتقادی با آن و تلاش برای نسبت سنجی علمی این متون با مبانی اسلامی بود تا از این رهگذر، به‌ گونه‌ای روشمند(و نه مشابه کارهای عمومی و سیاسی و تبلیغی)، راه برای نظریه‌پردازی‌های جدید و تولید محتوای علوم انسانی بومی و علوم انسانی اسلامی فراهم شود؛ امری که جای خالی آن هنوز وجود دارد.

اما چالشی علمی پیش‌روی بود که در طول سالیانی در شورا نمود داشت و حتی در فضای جامعۀ علمی پس از انقلاب نیز مشاهده  می‌شد و می‌شود؛ که اگر بناست چنین مواجهۀ انتقادی بصورتی علمی و مِتدیک روی دهد، محتاج یک الگوی علمی است تا در قالب آن مدل، بتوان سازوکارهای نسبت محتوای نظریه‌های علمی در حوزۀ علوم انسانی را(با همۀ گستردگی‌اش) با مبانی و آموزه‌های اسلامی سنجید. اگرچه به انگیزۀ این هدف، در فرمهای نقد و بررسی مورد استفاده شورا، پرسشهای کوتاهی در نظر گرفته بودیم اما همانگونه که اندیشمندان حوزۀ روش شناسی تذکر می‌دادند این مقدار، مُکفی آن هدف بلند نبود و به همین جهت، قرار بر این شد گروه فوق با مشورت صاحبنظران این حوزه، برای این چالش مِتدیک، راهکاری علمی بیاندیشد.

۳ – پس از تأسیس گروه و دعوت از اندیشمندان حوزه و دانشگاه که در زمینۀ روش شناسی و مطالعات علم دینی صاحب رأی و نظر بودند، با زحمات بسیار جلسات متعددی برگزار کردیم، قراردادهایی تنظیم شد، به انتخاب روشمند کتب و آثار مرتبط  پرداختیم، روند نقد و بررسی پاره‌ای از مهمترین این آثار آغاز شد، و هرآینه چالش فوق را با اعضاء گروه درمیان گذاشتم و بنا شد طی یک برنامه زمانبندی و پس از مروری اجمالی به آخرین رویکردهای مطرح علم دینی و نقد و بررسی قوت‌ها و ضعف‌ها، با ایجاد یک وحدت رویه، پیش نویس الگو با مشارکت سایر گروهها تدوین شود.

همۀ کسانی که در زمینۀ کارهای علمی تلاش می‌کنند مطلع‌اند در شرایط کنونی جامعه، جمع استادان و ایجاد وحدت نظر بر سر یک مسأله و پایه‌گذاری یک گروه علمی برای کاری نو، جدای از صرف زمان و هزینه و مسایل جانبی آن، با چه مشکلات طاقت فرسایی روبرواست. با این همه پس از دو سال دغدغۀ گروهی و جمع استادان و زمینه‌سازی‌های لازم و نیز تهیۀ پیش‌نویس الگو، با روی کار آمدن رئیس جدید پژوهشگاه در سال ۱۳۹۲ زمزمه‌های مخالفت با این حرکت به گوش رسید!

متأسفانه تیم جدیدِ حاکم، که تعداد بسیار زیادی از آنها نیز خارج از مجموعۀ پژوهشگاه بودند، اعتقادی به این نوع کارها نداشتند و بصورت علنی و غیر علنی مسألۀ علوم انسانی اسلامی را به سخره می‌گرفتند. رئیس بعدی پژوهشگاه نیز در یک حرکت غیرمتعارف و حتی بدون هماهنگی و بدون طرح هرگونه استعفاء از ناحیۀ رئیس گروه مذکور و نیز بدون پذیرش قائم مقام معرفی شده، برای فرد دیگری حکم صادر کرد. در قدم بعدی و با کمال تعجب، استادان عضو گروه نیز که همگی از اعضاء هیأت علمی صاحبنظر این حوزۀ مطالعاتی بوده و دغدغۀ علم دینی داشتند، به ادامۀ کار دعوت نشدند؛ و نهایتاً در جلسات بعدی گروه به افراد جدید گزینش شده و همسو با سیاست جدید، اعلام شد که دیگر کاری به «علوم انسانی اسلامی » نداریم! و...

این داستان و نمونه‌های مشابه آن خبر از آن دارد که اصولاً هرگونه برخورد غیر علمی با یک جریان علمی(مانند مسألۀ علوم انسانی اسلامی) جدای از اینکه معتقد به آن باشیم یا خیر، نشان از انگیزه‌های علمی ندارد و تردیدی نیست که انگیزه‌های دیگری در کار است. آیا صرف مخالفت با یک رویکرد فکری و نظری، به ما این مجوز را می‌دهد که هرگونه برخوردهای‌های غیراخلاقی را روا بداریم؟!

دست آخر، نه تنها فلسفه و هدف اصلی این گروه زیر سوال رفت که اجازۀ ادامۀ کار بر سر یکی از مهمترین نیازهای پژوهشی جامعۀ علمی و مقتضیات پژوهشی انقلاب آنهم در افق تمدن اسلامی، داده نشد؛ و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

تا زمانی که مسایل علمی در مراکز آموزشی و پژوهشی ما با چنین تلاطم‌های سیاسی و برخوردهای تنگ‌نظرانه روبرواست، چه انتظاری از جامعۀ علمی می‌توان داشت که با نشاط و یا دغدغۀ دینی و ملّی، پی‌گیر تولید حرف نو و افق‌گشایی‌های علمی برای حل گره‌های جامعه باشد؟

۴ – علت خندۀ من به آن یادداشت نیز همین بود که جای جای آن از اخلاق‌مداری سخن داشت؛ حال آنکه اگر فردی، مسئولیتی را پذیرفت و بدون اطلاع از گذشتۀ یک کار، تمامی پیشینۀ آن را انکار کرد، آیا عملی اخلاقی انجام داده است؟؛ در زمانی که هنوز حکم مسئول قبلی به آخر نرسیده و فردی(به هر دلیلی) برکاری گمارده شود، اخلاق علمی و حرفه‌ای چه اقتضایی می‌کند؟

پرسشهای قابل طرح و غیر قابل طرح بسیار است، اما مخاطب این نوشته، اشخاص و افراد نیستند، بلکه سخن بر سر رویه‌ها و مَنش‌هایی است که تبدیل به اخلاق اجتماعی در حوزۀ علم می‌شوند. سخن با جامعۀ علمی و فرهیختگان است که بیشتر، دلشان به حال آیندۀ جوانان و فرزندان این مرزوبوم نگران باشد. اینگونه برخوردها از هر فردی صادر شود، ناثواب و خطاست و بایستی جامعۀ علمی در برابر تصمیم‌های غیراصولی و غیرعلمی و غیر اخلاقی، اتخاذ موضع کند. و نهایت اینکه باید به خدا پناه برد!

اما داستان غمبار شورای مذکور و آنچه بر سر آن آمده، داستان دیگری است؛ که این زمان بگذار تا وقت دگر...

نظر شما