شناسهٔ خبر: 32899628 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

دو، سه چیزی که از او می‌دانیم

شاهنامه آخر آخرش خوش است.

صاحب‌خبر -

اسمش حسن بود، پسر علی، پدر قاسم. اهل روستای پاژ در توس بود و به خاطر باغ‌های پدری به «فردوسی» معروف شد. بجز «شاهنامه» اثر دیگری از او نمی‌شناسیم. بقیه آثاری که به او نسبت داده‌اند (مثل مثنوی «یوسف و زلیخا») از او نیست. از همسرش در مقدمه داستان «بیژن و منیژه» یاد کرده و در بخش پادشاهی خسرو پرویز، از مرگ پسرش در ۳۷سالگی نالیده. وقتی که درگذشت، فقط یک دختر از او مانده بود و کتابش.

«شاهنامه» زمانی سروده شد که چهار قرن از بعثت پیامبر اسلام(ص) گذشته بود و خلفای اموی و عباسی، تعالیم او را واژگونه کرده بودند. از برادری و مساوات اسلامی دیگر نشانی نمانده بود و عرب خود را سرور عجم می‌دانست. همه حرکت‌های استقلال‌طلبانه ایرانیان سرکوب‌ شده و ابومسلم خراسانی هم مدت‌ها پیش به قتل رسیده بود. دولت فرهنگ‌پرور سامانی رو به افول گذاشته و ایران درگیر هرج و مرج امیران کوچکی بود که همگی هم از جانب خلیفه تایید می‌شدند. در چنین اوضاعی فردوسی یک روش جدید را برای مقابله با خلیفه عربی و دست‌نشاندگانش امتحان کرد. 

سرودن شاهنامه، یک جور ادای دین به رفیق  و رفاقت هم هست. حدود هزار بیت از «شاهنامه» را که مربوط به پادشاهی گشتاسپ و ظهور دین زرتشت است، دوستِ فردوسی، محمد بن احمد توسی معروف به «دقیقی» سروده. اول قرار بود او «شاهنامه» را تبدیل به شعر کند، اما این دوست در جوانی کشته شد و فردوسی باقی عمر را برای تمام کردن کار این دوست صرف کرد. 

بخش عمده شاهنامه، داستان جنگ و جنگیدن است، یعنی عینی‌ترین صورت تلاش بشر. در شاهنامه، جز در زمان ضحاک که شیطان شانه‌هایش را می‌بوسد و از جای بوسه شیطان، مارها سر برمی‌آورند، دیگر خبری از موجودات ماورایی نیست. همه جا خود انسان‌ها هستند با خوبی‌ها و بدی‌هایشان. فقط «دیو»ها هستند که در چند مورد با رستم پهلوان می‌جنگند. اما همین موجود غیرطبیعی را هم فردوسی می‌گوید که «تو مر دیو را مردم بد شناس/ کسی کو ندارد ز یزدان سپاس» تا داستان را باز هم زمینی‌تر کند. 

 شاهنامه، بر خلاف اسمش، خیلی هم کتابِ شاهان نیست. شخصیت مورد علاقه خود فردوسی، رستم است که هرگز شاهی نمی‌کند و محبوترین شخصیت کل کتاب هم سیاوش است که به شاهی نمی‌رسد. اعتراض‌های مردمی به شاهان، تقریباً همگی بجا و درست هستند و آن دسته از شاهان شاهنامه که در خارج از محیط دربار بزرگ شده‌اند (فریدون، کیقباد، کیخسرو، سهراب) شاهانی عادل و بادرایت هستند. در عوض کسانی که شاهی از پدر به آن‌ها به ارث رسیده (نوذر، کیکاووس و گشتاسب) بی‌عرضه و کم‌خرد هستند.

 شاهنامه دو ویرایش دارد. فردوسی در چهل سالگی و در حدود ۳۷۰ قمری، نظم شاهنامه را شروع می‌کند و چهارده سال بعد (۳۸۴ ق) اولین ویرایش کتاب را به پایان می‌رساند. ویرایش دوم را سال ۴۰۰ قمری تمام کرد، در  ۷ جلد و ۶۰هزار  بیت. اینکه شاعر گفته «بسی رنج بردم در این سال سی» درباره همین ویرایش دوم است. از روی این تاریخها می‌بینیم که وقتی محمود به سلطنت رسید (۳۸۹ ق) کار فردوسی تمام شده بود و سرودن «شاهنامه» ربطی به این شاه ندارد.

فردوسی بعد از پایان کارش به فکر افتاد کتابش را به نام محمود غزنوی کند. این‌طوری می‌شد از امکانات دربار برای نسخه‌برداری و تکثیر کتاب استفاده کرد. اما «شاهنامه» مورد پسند شاه محمود قرار نگرفت. هم به این خاطر که شاهنامه به اقوام مهاجم شمالی - که اجداد محمود بودند - نگاه مثبتی ندارد؛ هم به خاطر رقابت‌های درباری. فردوسی مورد حمایتِ خواجه حسن میکال (همان «حسنک وزیر» معروف) بود و سیاستمداران رقیب او، به فردوسی هم حمله می‌کردند. آخر سر، محمود دستور داد که برای هر بیت، یک درهم (سکۀ نقره) به فردوسی بدهند، در حالی‌که برای هر بیت خوب یک دینار (سکه طلا) می‌داد. وقتی فردوسی از این بی‌احترامی آزرده شد و هجونامه را سرود، وضع بدتر هم شد.

در آخرین جنگِ «شاهنامه» سردار ایران، کسی است به اسم  رستم فرخزاد. او در نامه‌ای که به برادرش می‌نویسد پیشگویی می‌کند که چهارصد سال بعد (یعنی زمان خود فردوسی) ایران سرنوشت بدی پیدا خواهد کرد و کسانی بر ایران مسلط می‌شوند که «زیان کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش». این حرف که در واقع موضع‌گیری خود فردوسی در مورد زمانه‌اش بود، برای فردوسی گران تمام شد. تا حدی که پایان عمرش را در حال فرار از محمود غزنوی گذراند. اما شاهنامه برای ایرانیان، کتاب بسیار مهم و مبارکی از آب درآمد؛ زبانشان را زنده کرد و هویت‌شان را یادآوری. شاهنامه آخرِ آخرش خوش بود.
 

* منتشر شده در کانال تلگرامی نویسنده

نظر شما