شناسهٔ خبر: 31934126 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

خُلقیات ایرانی یا مدیریت فوتبال؟

عوامل ناکامی ایران در جام ملت‌های آسیا

پس از شکست، جمله «ما ایرانی‌ها و آن ژاپنی‌ها» شیوع پیدا کرد که علت شکست ایران را «فرهنگ و شخصیت معترض ایرانی‌ها» و علت پیروزی ژاپن را «فرهنگ و شخصیت پُرتلاش ژاپنی» می‌دانست. این تحلیل عامه‌پسند حتی از یک جامعه‌شناس معروف سر زد! او به مشکل «تحریک‌پذیری» ایرانیان پرداخت و برای این مشکل خُلقی ایرانیان، «راهکار عرفانی» نیز ارائه شد!

صاحب‌خبر -

به گزارش سرویس ورزشی جی پلاس، اسماعیل غلامی‌پور (دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران) - پس از شکست فوتبال ایران مقابل ژاپن، با اشاره به چگونگی رخداد گل اول و اعتراض پنج مدافع تیم ایران به داور و غفلت از مهاجم حریف (تصویر 1)، «تحلیل فرهنگی شکست» در شبکه های اجتماعی و دیگر رسانه ها بالا گرفت. تحلیل فرهنگی برای بررسی علت ناکامی، با «ما ایرانی‌ها» آغاز می شود و یک یا چند ویژگی منفی در «شخصیت ایرانی‌ها» پیدا می کند و علت ناکامی را آن ویژگی یا ویژگی های خُلقی منفی می داند. پس از شکست، جمله «ما ایرانی ها و آن ژاپنی‌ها» شیوع پیدا کرد که علت شکست ایران را «فرهنگ و شخصیت معترض ایرانی‌ها» و علت پیروزی ژاپن را «فرهنگ و شخصیت پُرتلاش ژاپنی» می‌دانست. این تحلیل عامه‌پسند حتی از یک جامعه‌شناس معروف سر زد. او به مشکل «تحریک‌پذیری» ایرانیان پرداخت و برای این مشکل خُلقی ایرانیان، «راهکار عرفانی» نیز ارائه شد!

تصویر ۱: صحنه ای که منجر به دریافت گل اول ایران از ژاپن شد

این تحلیل عامه‌پسندِ خُلقیات منفی، از یک سنت غیردانشگاهی و غیرعلمی «جامعه‌شناسی خودمانی»، «چرا ما ایرانیان عقب ماندیم و آن‌ها پیشرفت کردند» و «خلقیات ما ایرانیان» و از این دست عناوین سرچشمه می‌گیرد که می‌توان نام آن را «جامعه‌شناسی عامه‌پسند» گذاشت که از قضا به دلیل سادگی، طرفداران زیادی هم دارد. همزمان با گسترش این تحلیل، تصویری از بازی تیم‌های فوتبال «برنلی» و «منچسترسیتی» از لیگ فوتبال انگلیس در برخی شبکه‌ها پخش شد که در آن مدافعان تیم برنلی همزمان در یک لحظه به داور معترض شدند و تیم منچسترسیتی در همان لحظه به گل رسید. یکی از کاربران به طعنه نوشت: «تفاوت فرهنگی دو ملت: مردم برنلی همیشه به دنبال توجیه و اعتراض بوده‌اند و مردم منچستر بدون هیاهو با تلاش و کوشش به دنبال موفقیت دویده اند!»؛ جالب اینکه این مازوخیسم و خودزنی فرهنگی (ما ایرانی‌ها خلقیات منفی زیادی داریم) همزمان با نوعی خودشیفتگی ملی همراه است: ما ایرانیان خیلی باهوشیم، تمدن 2500 ساله داریم و ...؛ چند ماه پیش در بازی ایران-اسپانیا در جام جهانی، در صحنه‌ای که تعدادی از مدافعان و دروازه‌بان تیم ملی روی خط از دروازه ایران دفاع می‌کنند (تصویر 2)، این تحلیل عامه‌پسند، جامعه ایران را در آیینه این تصویر دیده و شخصیت ملی ایرانیان را بر اساس این تصویر چنین تفسیر کرده بود: «ما ایرانیان می‌ایستیم و جان فشانی می‌کنیم و در سخت‌ترین شرایط، وظیفه‌شناسیم».

تصویر ۲: صحنه‌ای از بازی ایران و اسپانیا در جام جهانی

در جام ملت‌های آسیا تیم فوتبال ایران ناکام شد، اما این ناکامی با «تحلیل فرهنگی شخصیت ایرانیان» توضیح داده نمی شود و نیاز به تحلیل دیگری داریم. توصیه می شود که برای تحلیل و شناخت پدیده های اجتماعی، این شبه تحلیل های عامه پسند را کلاً کنار بگذاریم. تحلیل مقاله حاضر، مبتنی بر مدیریت و حکمرانی فوتبال ایران است و بر اساس آن، اصلاح ساختار مدیریتی و حکمرانی فوتبال را پیشنهاد می‌کند. این تحلیل مدیریتی و اجتماعی فوتبال، بر اساس تحلیل روندها و تصمیمات مدیریتی و شکل‌گیری فضای اجتماعی ویژه‌ای است که حول تیم ملی شکل گرفت.

مدیران غیرحرفه ای، سرمربی تیم ملی و جَو اجتماعی متأثر از آن

رفتار غیرحرفه‌ای مدیریت فوتبال در ایران در برابر سرمربی تیم ملی، باعث ایجاد موقعیت «فردمحور» و »دوپارگی اجتماعی« ناشی از آن در فوتبال ایران شد. این فضا باعث شد که انتقادات به فرایند مدیریتی و فنی تیم ملی شنیده نشود و منتقدان با برچسب‌های مختلف (خائن و ...) ساکت شوند. اگر فرد و یا گروهی از انتقادات بهره نگیرد و بر اشتباهات خود پای بفشارد، محکوم به شکست است. به نظر یکی از کارشناسان: «کی روش مدیریت نشد و مدیران قوی در فدراسیون وجود نداشت که از ایشان بخواهد وظایفش را به درستی انجام دهد. قرارداد با کیروش یکطرفه و به نفع کی روش بود. او سخنگوی تیم و کمک مربی را نپذیرفت. تمام اردوها را خودش انتخاب می کرد و اجازه نداد که کمیته فنی فدراسیون تشکیل شود. در حالی که تیم های ملی در جهان کمیته فنی دارند و این رفتار سرمربی ایران، روال مربی گری در استاندارد بین المللی نبود. او به اندازه کافی در ایران حضور نداشت و به فوتبال باشگاهی ایران بی اعتنا بود».

به دلیل ضعف مدیریت، از سرمربی تیم ملی استفاده مناسب نشد و همین مسأله باعث بحران‌های بعدی شد. مدیریت فوتبال ایران در نحوه قرارداد با سرمربی و در ادامه با نحوه رفتار منفعلانه با او، به گونه ای عمل کرد که او احساس منحصر به فرد بودن کند و به همین دلیل «از کنترل مدیران خارج شد و او بود که مدیران را کنترل می کرد». سرمربی مشورت کسی را نمی پذیرفت و به فردی تبدیل شد که کسی جز او قدرت نظم بخشی به فوتبال ایران را ندارد و بخش زیادی از مدیران و پیروان او بر این شکل از دیکتاتوری مهر تأیید زدند که پیامدهای مدیریتی و اخلاقی منفی زیادی برای سرمربی و تیم ملی داشت. اینکه سرمربی رفتار نامناسبی داشت، ناشی از بی اخلاقی او نبود بلکه ناشی از بی سازمانی فوتبال و فضای اجتماعی بود که مدیران فوتبال و رسانه حامی او به ویژه «برنامه نود» حول سرمربی و تیم ملی ساختند: رفتار سرمربی در این موقعیت اجتماعی ساخته شده از سوی مدیران و رسانه، به نحو نامناسبی بروز کرد که پیامد آن ایجاد «شکاف اجتماعی» به جای وحدت و «رفع نشدن نقص های تاکتیکی تیم ملی» به دلیل نشنیدن انتقادات بود.

این وضعیت مدیریتی، اجتماعی و رسانه ای، از کی روش نه یک سرمربی، که یک رهبر و منجی وضعیت بی نظم فوتبال ایران ساخت. فوتبال ایران به دو دوره «پیش از کی روش» و «پس از کی روش» تقسیم شد که اولی ناکارآمد، بی نظم و عقب مانده و دومی،کارآمد، منظم و توسعه یافته بود. به همین دلیل تبلیغ شد که اگر کی روش از ایران برود، فوتبال به وضعیت عقب مانده و بی نظم پیشین باز خواهد گشت (هرج و مرج به فوتبال ایران بر می گردد و فوتبال ایران سوریه ای می شود). این تحلیل، نظم فوتبال ایران را به وجود «یک نفر» وابسته می دانست. پرسش این است که اگر سازمان و مدیریت فوتبال ایران منظم نباشد آیا «یک نفر» می تواند به آن نظم دهد و آیا ما باید با زور و دیکتاتوری یک نفر، نظم را به فوتبال تحمیل کنیم یا اینکه باید سازمان و مدیریت فوتبال ایران را اصلاح کنیم؟ پاسخ طرفداران سرمربی تیم ملی، حضور یک فرد مقتدر برای منظم کردن وضع بی نظم و پر هرج و مرج فوتبال ایران بود.

تیم ملی به دلیل مدیریت نامناسب، به جای همبستگی، موجب تفرقه اجتماعی شد

تیم ملی فوتبال بیش از آنکه عامل پیوند و انسجام اجتماعی باشد، عامل گسستگی شد. اولین بار در فوتبال ایران بود که چنین شکاف و دوپارگی اجتماعی عمیقی در مورد تیم ملی فوتبال ایجاد شد. علت این شکاف دوپارگی، حمایت از تیم ملی نبود بلکه شکاف در مورد «سرمربی» بود. از یک سو پیروان سرمربی، او را بی نقص می دانستند و کمترین انتقاد به او با نابردباری شدید مواجه می شد. از سوی دیگر، برخی هواداران پرسپولیس در جدال بین سرمربی تیم ملی و سرمربی پرسپولیس، دومی را مقدس کردند و در مقابل تیم ملی، تیم ملی آن ها پرسپولیس شد. این دعوا باعث تشکیل پیروان مؤمن از هر دو طرف و شکل گیری انشقاق و دوپارگی بی سابقه در فوتبال شد. این شکاف بین منتقدان مستقل سرمربی تیم ملی و پیروان او نیز وجود داشت؛ برخی که مربی تیم ملی را به لحاظ فنی و رفتاری مورد نقد قرار می دادند، با برخورد و تهمت پیروان سرمربی مواجه می شدند. در این «فضای ایمانی»که به وجود آمده بود، هر کسی نقدی بر عملکرد فنی یا رفتاری سرمربی داشت، مورد طرد و لعن پیروان او قرار می گرفت. اگر قرار باشد فرهنگ مورد سرزش واقع شود، باید «فرهنگ منجی گری و ویژه سازی انسان ها و دیکتاتور کردن آن ها» نقد شود: شیوه مدیریت و فضای اجتماعی و فرهنگی متأثر از آن به گونه ای پیش می رود که از افراد، نه یک نقش در نظام اجتماعی، بلکه یک قهرمان فراتر از نظام ساخته می شود تا او نظام ناکارآمد و شلخته را به زور اصلاح کند. مدیران فوتبال ایران، با نحوه رفتار و گفتار و تصمیم گیری خود، حاشیه ها علیه تیم ملی و دوپارگی در بین هواداران را تشدید کردند. مدیران باید از رفتار و گفتار سرمربی و بازیکنان تیم ملی که همبستگی را خدشه دار می کرد جلوگیری می کردند.

باخت ایران مقابل ژاپن «اتفاقی نبود» بلکه ناشی از «حکمرانی ناقص و نقص فنی» بود.

پس از باخت ایران مقابل ژاپن، سعی مدیران فدراسیون فوتبال و پیروان سرمربی تیم ملی این بود که این باخت را ناشی از «تصادف و اتفاق» نشان دهند تا سیستم و نظم فوتبالی که مدعی اش بودند زیر سوال نرود. اما اینکه تیم ملی ایران در بازی هایی که گل اول را دریافت می کرد نمی توانست ابتکار عمل را به دست بگیرد و جبران کند، مشکل فنی و سیستمی تیم ملی بود؛ تیمی دفاعی که برای ایجاد وضعیت تهاجمی به ویژه در مقابل تیم های هم طراز و قوی تر برنامه ای نداشت. اتفاقی قلمداد کردن باخت ایران، حربه ای برای پنهان کردن نقص های مدیریتی و فنی تیم ملی بود. «نقص فرهنگی» قلمداد کردن باخت ایران در مقابل ژاپن و همچنین اتفاقی قلمداد کردن آن، کارکرد پوشاندن ضعف فنی و مدیریتی تیم ملی فوتبال را داشت و برای پیروان سرمربی و مدیران فوتبال، مفری آرامش بخش بود.

مدیریت نامناسب فوتبال، نه تنها باعث فضای نامناسب و گسست اجتماعی و از دست رفتن وحدت اجتماعی حول تیم ملی شد بلکه باعث شد که نقص های فنی تیم ملی در مورد انتخاب بازیکن و نقص تاکتیکی در حالت تهاجمی و... از سوی سر مربی تیم ملی کلاً نادیده گرفته شود. سرمربی تیم ملی هیچ انتقادی را تحمل نمی کرد و از توصیه ها و مشاورت ها بهره نمی گرفت و منتقدان را بر نمی تابید. بسیاری از کمک مربیان تیم ملی به دلیل نقدناپذیری سرمربی کنار گذاشته شدند. او از موضع بالا رفتار کرد و دهان منتقدان را بست و فضای رسانه ای حامی او به ویژه برنامه نود و مجری معروف برنامه در این فضاسازی بر علیه منتقدان، فعال بودند. سرمربی به اندازه کافی در ایران حضور نداشت، کمیته فنی تشکیل نشد و از تیم های باشگاهی به ویژه تیم های شهرستان ها بهره ای برده نشد. اگر مدیریت فوتبال این فضای دیکتاتوری و غیرانتقادی را به سرمربی تیم ملی نمی داد،کمیته فنی می توانست نقص های فنی را بازشناسی کند و به سرمربی انتقال دهد و همچنین انتقادات سازنده از سوی کارشناسان و مربیان به مسائل فنی تیم ملی شنیده و موجب رفع نواقص می شد.

نتیجه: ضعف کارآمدی سازمان و حکمرانی فوتبال ایران

در حالیکه شبکه های اجتماعی و سرمقاله های روزنامه ها پُر بود از نوشته های شبه علمی در مورد فرهنگ تحریک پذیری و اخلاق نفتی و معترض ایرانیان و فرهنگ دقیق و تلاش گر ژاپن، قطر نفتی با مدیریت و حکمرانی و مربیگری مناسب، ژاپن توسعه یافته را قاطعانه شکست داد و قهرمان شد. مجریان تلویزیون بر پول و ثروت قطر تأکید کردند اما این فقط پول نبود که قطر را قهرمان کرد. «حکمرانی قطری» اگر چه دموکراسی نیست اما طی سال های گذشته نشان داده است که کارآمدی دارد و این کارآمدی در مدیریت و سازمان فوتبال خود را نشان داده است. باید به تیم قطر و امارات و همه تیم های دیگر احترام گذاشت و از آن ها درس های حکمرانی فوتبال آموخت نه آنکه آن ها را تحقیر کرد و موفقیت آن ها را فقط به پول نفت گره کرد.

به دلیل عدم موفقیت در برقرای نظام حکمرانی و مدیریت کارآمد و اثربخش و پاسخگو در فوتبال ایران، هنوز هم عده ای به دنبال دیکتاتوری هستند تا در این وضعیت هرج و مرج، سامانی ایجاد کند. برخی گفتند که پس از کارلوس کی روش، هرج و مرج و بی سامانی بر می گردد و دل آن ها برای کی روش تنگ می شود. اکنون پرسش این است که تا چه زمان قرار است که ما در نظام حکمرانی به دنبال افرادی باشیم که به زور، نظم و انضباط ایجاد کنند؟ اگر سازمان فوتبال ایران و نظام حکمرانی آن ناقص باشد، مربیان درجه یک دنیا نیز نمی توانند آن را اصلاح کنند. چرا سازمان و نظام حکمرانی فوتبال را اصلاح نکنیم و به دنبال افرادی باشیم که انضباط موقتی ایجاد کنند؟ مسأله عدم پذیرش مربی ایرانی برای تیم ملی نیز همین است. اینکه به دلیل عدم وجود نظم و انضباط نهادی و سازمانی در فوتبال ایران و نفوذ افراد و گروه های بانفوذ، مربی ایرانی نمی تواند از پس این بی نظمی ها و افراد و گروه های بانفوذ برآید و باید مربی خارجی باشد که همه افراد و جناح ها در فوتبال را کنار بزند و با زور کاریزمایی نظم ایجاد کند؛ بنابراین «سُرنا از سر گشادش نواخته می شود« و به جای اصلاح نهادی و سازمانی فوتبال، راه حل این می شود که فردی بیاد که این بی نظمی نهادی را با زور و تبلیغات موقتاً منظم کند. زمانی برای مسابقه پرسپولیس و استقلال، داور خارجی قضاوت می کرد تا مشکلی پیش نیاید چرا که تصور بر این بود که داور ایرانی نمی تواند این بازی چالش برانگیز را مدیریت کند. در حال حاضر چندین سال است که این بازی را داوران ایرانی قضاوت می کنند و هیچ مشکلی پیش نیامده است. در مورد سرمربی ایرانی برای تیم ملی قضیه همین است؛ اگر سازمان و نظام حکمرانی فوتبال اصولی باشد و سرمربی به عنوان یک نقش در نظام حکمرانی فوتبال جایگاه مشخص و امکانات و اختیارات مناسب داشته باشد و در عین حال ازکمیته فنی و مشورتی و از فضای باز انتقادی بهره ببرد، مربی ایرانی نیز می‌تواند نتیجه بگیرد. اگر غیر از این باشد، بهترین مربیان خارجی نیز نمی‌توانند نتیجه بگیرند.

 

نظر شما