شناسهٔ خبر: 31929006 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: ایران آنلاین | لینک خبر

گفت وگوی «ایران» با کیمیا علیزاده ،نخستین بانوی مدال آور المپیک

از کودکی دوست داشتم غیرممکن ها را ممکن کنم

کیمیا علیزاده دختر تاریخ‌سازی است که با کسب مدال برنز المپیک 2016 نامش را در کتاب تاریخ ورزش کشورمان ثبت کرد. او نخستین و تنها بانوی مدال آور ورزش ایران در المپیک محسوب می‌شود و قرار بود پرچمدار کاروان ایران در بازی‌های آسیایی جاکارتا باشد. اما در آستانه آغاز مسابقات، بدشانسی گریبانگیرش شد و رباط صلیبی پاره کرد.

صاحب‌خبر -

 ورزشکاران حرفه‌ای معتقدند مصدومیت طولانی مدت، بزرگ‌ترین ضربه را به ورزشکار می‌زند. کیمیا که بخت اول مدال‌آوری در تکواندو بانوان بود، حالا ماه هاست از میادین دور است و به گفته خودش با امید و خوشبینی به آینده، روزها را پشت سرمی گذارد. «کیمیا»ی ورزش کشورمان در گفت‌و‌گو با   «ایران» درخصوص مسائل مختلفی صحبت کرده است.
در رابطه با اینکه مصدومیت چه تأثیری بر زندگی‌ات گذاشته است؛ چه زندگی شخصی، چه زندگی حرفه‌ای ورزشی توضیح می‌دهی؟
مصدومیتم بیشتر بر زندگی ورزشی‌ام تأثیرگذار بوده؛ چرا که در زندگی شخصی به هر حال می‌شود با آن کنار آمد و   در خانه کسی هست که به کمک فرد بیاید. اما در زندگی ورزشی بسیار ناراحت‌کننده است و آن زمانی که تو در اوج هستی چنین اتفاقی واقعاً ضربه بزرگی است که شاید موجب شود دیگر نتوانی به آن روزهای اوج خود بازگردی، مجبور می‌شوی استراحت کنی و پس از برطرف شدن مصدومیت دوباره باید از صفر شروع کنی. به‌نظرم مصدومیت بدترین قسمت زندگی ورزشی یک ورزشکار می‌تواند باشد.
در حال حاضر وضعیت جسمی و روحی ات چطور است؟
خدا را شکر خیلی بهترم و فکر می‌کنم بتوانم از دو ماه آینده شروع به تمرین کنم و حداقل سه ماه آینده، حرفه‌ای تمرین کنم.
در جایگاه ورزشکاری که شرایط سخت مصدومیت را تجربه کرده، چطور موفق شدی این بحران‌ها را پشت سر بگذاری؟ که البته همچنان درگیر آن هستی.
آسیب‌هایی که من دیدم دقیقاً در بدترین زمان ممکنی که می‌توانست اتفاق بیفتد، اتفاق افتاد. به خاطر مصدومیت بازی‌های آسیایی را از دست دادم، اکنون هم قهرمانی جهان 2019 را از دست می‌دهم. اما خب به هر حال زمانی که انسان یک هدف بزرگتری داشته باشد، اگر مصدوم هم شود ناامید نمی‌شود، البته شاید اولش سخت باشد، نمی‌خواهم شعار بدهم و بگویم که خیلی منطقی با این اتفاق برخورد کردم، نه این‌طور هم نبوده و به هر حال ناراحت‌کننده است، انسان یکسری حسرت‌ها می‌خورد، تا چند روزی حالش خوب نیست و... اما به این نتیجه می‌رسد که این خوب نبودن فایده‌ای ندارد و چیزی را درست نمی‌کند؛ در نتیجه مجبور می‌شود که خود را جمع و جور کند و برای دستیابی به هدف بزرگتری تلاش کند. من چاره‌ای نداشتم جز اینکه امیدوارانه به این موضوع نگاه کنم.
قرار بود که پرچمدار باشی، آن هم در بازی‌های مهمی به‌ نام بازی‌های آسیایی جاکارتا! اما   این بازی‌ها را از دست دادی. این مسأله برایت ناامیدکننده نبود؟ چطور توانستی امید را به زندگی ورزشی خود برگردانی؟
خیلی ناراحت‌کننده بود، چون من هم پرچمدار بودم و هم اینکه یکی از اهداف بزرگم حضور در بازی‌های آسیایی بود چرا که تا به حال مدالِ این تورنمنت را نداشته ام. همان‌طور که گفتم شاید انسان چند روز اول اصلاً هیچ امیدی نداشته باشد و پیش خود بگوید که «هرچه دارم تلاش می‌کنم آخرش هیچ است!» زیرا من اولین مصدومیتم نبود، تا به حال دو بار مچ پای راستم، یکبار مچ پای چپم و یکبار هم زانویم را جراحی کرده‌ام. بعد از هر بار جراحی یک مدت کوتاه به خودم می‌گفتم که «این همه‌ داری تلاش می‌کنی و می‌جنگی ولی آخرش باز هیچه!» اما یکسری افراد در زندگی هر فرد هستند که به او امید می‌دهند و وجود آنان انگیزه بخش است، شاید یکی مادرش باشد، یکی پدرش، خانواده یا همسرش؛ یا اصلاً هیچ یک از اینها نباشند و هدف دیگری در ذهن داشته باشد. به هر حال هر انسانی باید این را در خودش پیدا کند که چه چیزی می‌تواند حالش را خوب کند. من هم در آن دوران خانواده‌ام خیلی کمکم کردند. بعد از گذشتن یک مدت زمانی با خودم به این نتیجه رسیدم که سن من کم است و بازهم می‌توانم در بازی‌های مهم دیگری حضور پیدا کنم. من در ذهنم خیلی با خودم صحبت می‌کنم، به‌خودم گفتم که «شاید اصلاً صلاح من این بوده که در این بازی‌ها شرکت نکنم، باید به‌عنوان یک استراحت به آن نگاه کنم و یک توقف در مسیرم برای استراحت کردن که پس از آن قوی‌تر ادامه دهم. خدا را شکر مسابقه‌های زیادی در پیش دارم و زندگی من هنوز تمام نشده است.» خدا را شکر کردم از اینکه خانواده‌ام سالم و در کنارم هستند، همسرم حمایتم می‌کند و همه اینها موجب شد که من انگیزه‌ام بیشتر شود.
نباید از این هم غافل بمانیم که افرادی که پشت سرم خیلی حرف‌ها زدند و گفتند که کیمیا علیزاده دیگر نمی‌تواند و دوران ورزش حرفه‌ای‌اش تمام شده یا اینکه ازدواج کرده و باید به خانه‌داری مشغول شود، همه اینها انگیزه من را دوچندان کرد. در دوران بازی هم همیشه اینگونه بوده‌ام که هر موقع کسی حرف منفی در موردم می‌زد سعی می‌کردم بخش مثبت آن را بردارم و از این حرف‌ها فقط انگیزه‌ام را دوچندان کنم.
همزمان با از دست دادن بازی‌های آسیایی بود که زندگی مشترک خود را با حامد معدنچی (والیبالیست) آغاز کردی. همسرت تا چه اندازه در پشت سر گذاشتن این بحران‌ها و تصمیماتی که گرفتی تأثیرگذار بوده است؟
خیلی، خیلی زیاد. متأسفانه در کشور ما فرهنگسازی اشتباهی شکل گرفته؛ طوری که تصور می‌کنند هر بازیکنی که ازدواج می‌کند، زمان بازی حرفه‌ای‌اش تمام شده! البته من خودم خیلی به فضای مجازی نمی‌روم اما خب به هر حال به گوشم می‌رسید که می‌گفتند دیگر تمام شد، دیگر باید برود خانه‌داری کند و.... اما این مسائل به این بستگی دارد که انتخاب ما چطور بوده باشد، طرف مقابل ما چه کسی باشد؟ اینکه هم راستا و هم هدف باشیم، آیا او من را از ادامه کارم منع می‌کند یا اینکه نه حمایتم می‌کند. خدا را شکر حامد شخصی است که با من همسو است. حتی در خیلی جاها من خسته شدم و گفتم که دیگر ادامه نمی‌دهم، اما او تنها کسی بود که مرا وادار به ادامه راهم می‌کرد و با من صحبت می‌کرد که «نه، تو الان خسته‌ای، اصلاً نباید در مورد این موضوع صحبت کنی، چون می‌دانم که‌ داری از روی عصبانیت حرف می‌زنی» با گذشت زمان که کمی آرام‌تر شده بودم فهمیدم که اگر حامد و اجبارهای او نبود، تصمیم اشتباهی می‌گرفتم.
خدارا شکر همه آن حرف‌ها به من انگیزه‌ای داد تا ثابت کنم همیشه آن چیزی که ما فکر می‌کنیم نیست. جالب است بدانید که من از همان دوران کودکی خصلت اخلاقی‌ام اینگونه بوده که وقتی کسی چیزی به من می‌گفت، دوست داشتم از روی لج و لجبازی به او ثابت کنم که نه این‌طور که تو می‌گویی نیست! دوست داشتم چیزهایی را که مردم می‌گویند غیرممکن است، به ممکن تبدیل کنم و خدا را شکر در تکواندو تا به امروز 6 بار موفق شده‌ام که این کار را انجام دهم و 6 مدالی را بگیرم که تا به حال کسی در تاریخ تکواندوی بانوان نگرفته بود. خود ما بازیکنان هم زمانی که دورهم جمع می‌شدیم و یکی از ما آسیب می‌دید و جراحی می‌کرد، می‌گفتیم که «اَه، حیف شد، این خوب بود، دوران بازی‌اش تمام شد» اما من پس از چهار عمل جراحی که داشتم و خیلی‌ها فکر می‌کنند که دوران بازی کیمیا علیزاده تمام شده و دیگر نمی‌تواند برگردد، دوست داشتم ثابت کنم که این‌طور نیست و حتی خیلی قوی‌تر از قبل هم می‌توانم برگردم؛ همچنین ثابت کنم یک بازیکنی که ازدواج می‌کند دلیل بر این نمی‌شود که در خانه بماند و فقط خانه‌داری کند و ظرف بشوید، چه بسا آن همراه زندگی‌اش به او کمک کند که به بالاتر از آنجایی که قبلاً بوده برسد.
شما باعث شدی  پرچم ایران در چند مسابقه بین‌المللی به اهتزاز دربیاید. از حس و حال خودت در آن لحظه بگو؟
واقعاً فکر نمی‌کنم کلمه‌ای وجود داشته باشد که آن حال را وصف کند. اصلاً یک حال عجیبی است، آدم نمی‌داند خواب است، نمی‌داند بیدار است! ولی حداقل از خودش راضی است که این سختی‌هایی که کشیده یک جا جواب داده. حس و حال روی سکو به معنای واقعی یک حال تعریف نشدنی است. وقتی که با پرچم کشورت دور افتخار می‌زنی، وقتی که به کل دنیا نشان می‌دهی که دختران ایرانی هم می‌توانند، مخصوصاً در المپیک، چون در بخش بانوان تا به حال هیچ مدالی برای تکواندو در المپیک نداشته‌ایم، وقتی که در دنیا دیدند بالاخره یک دختر ایرانی مدال گرفت خیلی برایشان جای تعجب بود. خیلی از رسانه‌ها از من می‌پرسیدند که چه حالی داری؟ خودم هم آن لحظه نمی‌دانستم که چه حالی دارم. فقط خوشحال بودم، در آن جو انگار که خواب هستی. اما از این خوشحال بودم که می‌توانم الگوی بسیاری از دختران جامعه باشم، البته که این کار من را خیلی سخت‌تر می‌کند!
در آن لحظه به چه چیزی فکر می‌کردی؟
در آن لحظه همه چیز در ذهن آدم می‌چرخد. اینکه بالاخره شد، اینکه الان مردم ایران چه حالی دارند، خانواده‌ام چه حالی دارند، اینکه الان چند نفر خوشحالند، یا شاید اصلاً چند نفر از این پیروزی ناراحتند! همه اینها در ذهنم بود؛ چون به هر حال ورزش تکواندو در آن موقع که برای المپیک در اردو بودم کم حاشیه نبود، اینکه من با مربی خودم به المپیک رفتم خیلی حواشی داشت. یکی از چیزهایی که در ذهنم می‌چرخید این بود که خدارا شکر توانستم سربلند بیرون بیایم و به آن قولی که داده بودم عمل کنم.
اینکه باعث شدی پرچم ایران به اهتزاز دربیاید و سرود ملی ما در سالن مسابقات طنین‌انداز شود، تا چه اندازه می‌تواند در «ایران‌دوستی» و شرایط کشورمان تأثیرگذار باشد؟
بسیار تأثیر دارد؛ فکر می‌کنم از نظر سیاسی هم تأثیر داشته باشد. چون من خودم در المپیک شاهد بودم که بعد از کسب این مدال، امریکا و خیلی از کشورهای دیگر به ایران تبریک گفتند. اما خب به هر حال فکر می‌کنم حتی اگر من یک آدم معمولی و عادی هم بودم، وقتی که در تلویزیون می‌دیدم که یک ورزشکار ایرانی روی سکو درخشیده و باعث شده سرود  ملی خوانده شود و پرچم ایران بالا برود، من خودم به خودم افتخار می‌کردم. حتی زمانی که ورزشکاران رشته‌های دیگر مانند کشتی گیران و فوتبالیست‌های ما بازی می‌کنند من همان حس و حال را دارم. فکر می‌کنم هم برای خودمان هم در رسانه‌های خارجی خیلی تأثیرگذار است و اینکه واقعاً نمی‌دانم بگویم که آن لحظه چه حس و حالی داشتم.
شاید اطرافیان و آدم‌هایی که از بیرون نگاه می‌کنند بتوانند درک کنند که چه می‌گویم. مثلاً خیلی‌ها بعد از این پیروزی خوشحال بودند، خیلی‌ها گریه کردند و اشک شوق ریختند. ولی خودم آن لحظه اصلاً این چیزها به ذهنم نمی‌رسید و فقط در آن جو مسابقات و سالن به این فکر می‌کردم که تمام آن زحمت‌هایی که کشیده بودم، نتیجه داد.

کلمات کلیدی

برچسب‌ها:

نظر شما