شناسهٔ خبر: 31914686 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

پرونده «تقابل در شمال، اتوپیای لذت»-۳

سهم شمال از غوغای گردشگران خوشحال/حیاط خلوت ایران

آنچه گردشگری نصیب استان‌های شمالی کشور کرده، فارغ از برخی درآمدهای مقطعی، بیشتر تخریب و تصرف منابع، آلودگی محیط زیست و بدتر از آهمه دور شدن این استان‌ها از فرهنگ واقعی‌شان بوده است.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری مهر – سرویس فرهنگ:

فرقی نمی‌کند که تعطیلات بلندمدت نوروز باشد، پایان هفته یا تعطیلات مناسبتی چندروزه؛ در هر کدام از این روزها جاده‌های منتهی به شمال کشور شلوغ و پرترافیک است. بویژه نوروز با تعدد روزهای تعطیلش، در کنار عواملی چون خوش آب و هوا بودن شمال، نزدیکی‌اش به پایتخت، داشتن نوار ساحلی، جنگل‌های انبوه، دشت‌های سرسبز و …، شرایطی را فراهم می‌کند که در آن پای مسافران و خوش‌نشینان تهرانی به طور حداکثری به شمال باز شود و این منطقه پیشتاز جذب مسافران تهرانی باشد. این اتفاق به‌ویژه در در دو دهه اخیر، به دلیل تقویت روحیه مصرف خوش‌باشانه نزد طبقه متوسط شهری و رشد روحیه بورژوازی در پایتخت شکل حادی به خود گرفته است.

طبیعتاً و «روی کاغذ» چنین پدیده‌ای نباید بد باشد، این همان چیزی است که «گردشگری» نامیده می‌شود و اتفاقاً در مقام «صنعت» می‌تواند عاملی برای توسعه و کسب درآمد و… برای جوامعی باشد که دارای ظرفیت‌های توریسم و گردشگری هستند. اساساً گردشگری در جهان امروز به عنوان یک صنعت چندجانبه می‌تواند برای هر منطقه در مقام جامعه میزبان، فرصتی مناسب را برای قرار گرفتن در ریل توسعه فراهم کند. اما از آنجا که به طور عام، عموم فرصت‌ها از وجهی ممکن است تهدید هم باشند، شرایط کمی پیچیده می‌شود. به عبارت دیگر اگر فرصتی به مثابه فرصت گردشگری برای یک منطقه، به درستی فهم و استفاده نشود، می‌تواند منطقه میزبان را با تهدیدهایی مواجه کند. تهدیدهایی که گاه می‌تواند زوایای مختلفی در حوزه‌های گوناگون فرهنگی و اجتماعی پیدا کند.

در گردشگری معمولاً جامعه میزبان تلاش می‌کند که از فرهنگ بومی به عنوان یک جاذبه برای کسب درآمد و همچنین انتقال و شناساندن فرهنگ خود، نهایت بهره را ببرد. اما در استان‌های شمالی کشور ما، جامعه میزبان طی سال‌های نخست رونق گردشگری، نه تنها تلاشی برای شناساندن این ظرفیت نکرد، بلکه داشته‌های خود را هم در گوشه‌ای گذاشت و به بیانی آنها را رها کرد و سعی نمود تا حد امکان فرهنگ خود را به جامعه میهمان نزدیک کند.

استان‌های شمالی ایران که در اینجا بیشتر گیلان و مازندران به عنوان مقاصد گردشگری خوشباشانه پایتخت‌نشینان محل توجه هستند، به عنوان استان‌های مقصد گردشگری در کشور که طی دو دهه اخیر به شیوه‌ای افراطی مورد توجه تهرانی‌ها قرار گرفته‌اند، از یک سو با فرصتی مناسب و گسترده برای بهره‌مندی از ظرفیت‌های عموماً اقتصادی گردشگری مواجه هستند، اما از سوی دیگر، وضعیت مذکور در یک دهة اخیر این پرسش را برای بسیاری از کارشناسان و حتی مردم این استان‌ها به شکلی جدی مطرح کرده که آیا رشد و رونق حضور گردشگران در این مناطق توانسته به میزان متناسبی بر توسعه در معنای عامش بیفزاید یا نه؟ در کنار این موضوع، پرسش مهم دیگری نیز معمولاً در لایه‌های مختلف این استان‌ها مطرح می‌شود که اتفاقاً دور از ذهن جامعه‌شناسان و مسئولان نیست؛ اینکه اثرگذاری حضور مستمر و پرتعداد گردشگران در این مناطق بر ساختار فرهنگی و اجتماعی طبقات مختلف جامعه بومی این استان چه بوده است؟

واضح است که رشد پررنگ، گسترده، پرشتاب و بدون برنامه حضور گردشگران عموماً تهرانی طی چند سال اخیر در مناطق شمال کشور پیامدهای متعددی را بر استان‌های شمالی گذاشته که شاید برخی از مهم‌ترین آن‌ها به‌هم ریختن اقتصاد بومی استان، بی‌نظمی در بازار، تخریب منابع طبیعی و محیط زیست، تغییرات فرهنگی و اجتماعی، فشار بر زیرساخت‌های شهری و روستایی و بروز معضلاتی همچون ترافیک و انباشت زباله و… باشد. چالش‌هایی که هنوز هم روند رو به رشد آن‌ها به سبب گسترش نیافتن زیرساخت‌ها و عدم توسعه‌یافتگی فرهنگی ادامه دارد. در ادامه تلاش شده اندکی بر پیامدهای فرهنگی این مسئله تمرکز بیشتری شود.

تعارضات دو نوع سبک زندگی

در گردشگری معمولاً جامعه میزبان تلاش می‌کند که از فرهنگ بومی به عنوان یک جاذبه برای کسب درآمد و همچنین انتقال و شناساندن فرهنگ خود، نهایت بهره را ببرد. اما در استان‌های شمالی کشور ما، جامعه میزبان طی سال‌های نخست رونق گردشگری، نه تنها تلاشی برای شناساندن این ظرفیت نکرد، بلکه داشته‌های خود را هم در گوشه‌ای گذاشت و به بیانی آنها را رها کرد و سعی نمود تا حد امکان فرهنگ خود را به جامعه میهمان نزدیک کند.

منطقه شمال ایران دارای فرهنگی بومی و مختص به خود بوده که هنوز هم در برخی مناطق روستایی کوهستانی این مناطق دیده می‌شود، اما با رشد حضور گردشگران، پوست‌اندازی در رفتارهای اجتماعی و فرهنگی مردم این دیار آغاز شد. از سال‌های پایانی دهة ۷۰ و به‌ویژه در سال‌های آغازین دهة ۸۰، سونامی ساخت و ساز ویلاها و شهرک‌های خوش‌نشینان بویژه در استان مازندران، باعث شد که این مردمان به طور گسترده‌ای دست از سبک زندگی اصلی و بومی خود بکشند. این روند با وسوسه‌های مالی پدیدة ویلاسازی و خرید زمین‌های کشاورزی با قیمت‌هایی که برای قشر مرفه و ثروتمند تهرانی ناچیز، ولی برای مردمان آن مناطق مناسب و حتی زیاد بود، آغاز شد و قشری که تا آن زمان در ساختاری فرهنگی و اجتماعی سنتی و بومی مشغول کسب و کار و زندگی بود، با سرعت و شتاب بسیار بالایی دچار تغییر در سبک زندگی کرد.

در واقع، نخستین اثرگذاری حضور پرتعداد گردشگران در شمال، جدی‌ترین ضربه را بر مهم‌ترین ستون اجتماعی این استان، یعنی فرهنگ کسب و کار که تشکیل‌دهنده بخش مهمی از فرهنگ مردمان آن دیار بود، وارد کرد. ضربه‌ای که پیامدهای اقتصادی آن در کوتاه‌مدت برای قشر میانی جامعه مناسب دیده می‌شد، ولی پس از چند سال نشان داد که ساختار اقتصادی و اجتماعی استان‌های شمالی را با چالشی جدی مواجه کرده است.

هم‌راستا با این تغییرات سریع و ایجاد چالش‌های اقتصادی و فرهنگی، کنش‌های اجتماعی مردم این استان‌ها هم تغییر جهت داد و وارد مسیری جدید، بدون زیرساخت و با هدفی نامشخص شد. تغییر شغل ناشی از گرایش به فروش زمین به خاطر افزایش دفعی درآمد، سبب شد تا شکل زندگی‌ها نیز در شهرهای این استان‌ها تغییر کند و در فضای این استان چندگانگی فرهنگی مشاهده شود. تغییر مشهود رفتارهای اجتماعی، اخلاق عرفی، سبک زندگی و نوع پوشش افراد در جامعه و حتی چیدمان منازل آنها حتی در مناطقی روستایی که مهد فرهنگ بومی هستند، نشان داد که رونق گردشگری در آنجا پدیده‌ای که بیشتر می‌توان آن را با نوعی عقب‌ماندگی فرهنگی و نوکیسگی تعریف نمود رقم زده است و این به مراتب سبب افزایش چالش‌های اخلاقی اجتماعی بیشتری شد. برای مثال این وضعیت در بروز و افزایش آسیب‌های اجتماعی‌ای مانند طلاق و اعتیاد نقش مؤثری داشت؛ به طوری‌که، گیلان و مازندران در چند سال اخیر به استان‌هایی که آمار بالایی در طلاق و اعتیاد داشته‌اند، تبدیل شدند.

از سوی دیگر، در سال‌ها و دو دهه اخیر تغییرات فرهنگی و اجتماعی در جزءجزء جوامع میزبان قابل مشاهده بوده است. علاوه بر پوشش، ادبیات، سبک زندگی و سایر رفتارهای اجتماعی، حتی معماری مناطق روستایی این استان‌ها و بافت‌های بومی‌شان نیز دچار تغییر شده است. معماری یک عنصر وابسته به معیارهای فرهنگی در یک منطقه است و به همین دلیل ما شاهدیم که در استان‌های شمالی بویژه در مازندران که تهرانی‌ها در آن حضور پررنگ‌تری دارند، تخریب بافت‌های روستایی پس از حضور گردشگران کاملاً مشهود بوده و امروز، بسیاری از روستاهای این استان به‌ویژه در مناطق کوهستانی ظاهری خوش‌نشین به خود گرفته‌اند.

حیاط خلوت مسافران

آن‌چه که ساکنان شهرهای گردشگرپذیر استان‌های شمالی کشور از مسافران و گردشگران می‌بینند عموماً تصویری غیرواقعی از خود اصلی آن‌هاست. حیاط خلوت بودن این استان‌ها برای بسیاری از مسافران باعث شده است که تصویر ثبت‌شده در ذهن بسیاری از مردم و به‌ویژه جوانان مناطق میزبان از فرهنگ مسافران و گردشگران، تصویری لوکس، فانتزی و غیرواقعی باشد. بسیاری از رفتارهای غیرمعمول مسافران مازندران در ذهن شاهدان، نوعی فرهنگ ثابت تلقی می‌شود و به همین دلیل، در رفتار برخی از بومیان می‌توان بازنمایی نادرست و نامناسبی از همین رفتارها را مشاهده کرد. از سوی دیگر، این پدیده حیاط خلوت بودن سبب شده است که چالش‌های اجتماعی متعددی در مازندران رخ دهد: از باقی ماندن این رفتارهای تفریحی در جامعة میزبان و ظهور آن در قالب آسیب‌های اجتماعی گرفته، تا افزایش نزاع‌ها در زمان حضور گردشگران به دلیل سبک زندگی چندروزة مسافران و گردشگران.

در سال‌ها و دو دهه اخیر تغییرات فرهنگی و اجتماعی در جزءجزء جوامع میزبان قابل مشاهده بوده است. علاوه بر پوشش، ادبیات، سبک زندگی و سایر رفتارهای اجتماعی، حتی معماری مناطق روستایی این استان‌ها و بافت‌های بومی‌شان نیز دچار تغییر شده است.

در واقع، بخش قابل توجهی از تغییر سبک زندگی مردم جامعة میزبان در این استان‌ها و اثرپذیری این جامعه از فرهنگ‌های وارداتی، بر اساس همین رفتارهای غیرواقعی و زنگ تفریحی شکل می‌گیرد که در جامعة مبدأ نیز جایگاهی ندارد. در عمل، گردشگر، مسافر یا خوش‌نشینی که مجری چنین رفتارهایی در جامعة میزبان است، پس از حضور خود، رفتاری را از خود به جا می‌گذارد که در بین برخی افراد جامعه به یک رفتار عادی تبدیل شده و ضدفرهنگ‌هایی را به وجود می‌آورد. بر همین اساس است که پس از اتمام تعطیلات نوروزی، معمولاً بستر جوامع میزبان درگیر چالش‌های فرهنگی و اجتماعی و فیزیکی می‌شود؛ چیزی شبیه به رها کردن زباله‌ها در طبیعت و حاشیه راه‌ها و…!

پیامدهای اجتماعی فشار بر زیرساخت‌ها

با وجود رشد سالانة حضور گردشگران در استان‌های شمالی، در همة این سال‌ها امکانات و خدمات همگانی هنوز رشد نکرده است. همین موضوع نیز سبب شده است که هر سال، به‌ویژه در تعطیلات نوروز، مازندران به منطقه‌ای بحرانی در مدیریت خدمات تبدیل شود. ساکنان این استان‌ها در زمان حضور گردشگران باید خدمات زیرساختی استان را با مهمانان سهیم شوند. راه، آب، برق، گاز، شبکه تلفن همراه، خدمات شهری، عرضه مایحتاج روزانه و حتی خدمات اجتماعی مانند بهداشت و درمان به سبب ثابت ماندن تقریبی همة این زیرساخت‌ها، حالتی مشاع‌گونه بین جامعه میزبان و جمعیت شناور استان دارد. راه‌های این مناطق سال‌هاست که ترافیک سنگینی را در زمان حضور گردشگران تحمل می‌کنند و بسیاری از جمعیت ساکن هم به سبب چنین مشکلاتی از انجام دادن بسیاری از امور روزانة خود باز می‌مانند. این مشکل در مناطق روستایی و گاه شهری مازندران به اشکال دیگری هم نمایان می‌شود. افت فشار یا قطعی آب و نوسانات برق در چند سال اخیر به یکی از مشکلات عادی مردم مناطق مورد توجه خوش‌نشینان تبدیل شده‌اند.

طبیعی است که طی این فرایند، نمونه‌های اعتراض مردمی به برخی کمبودها، در زمان حضور گردشگران نمود بیشتری یابد. ترافیک‌های چند ده کیلومتری و طی مسافتی کوتاه در چندین ساعت به سبب ترافیک، وقوع حوادث جاده‌ای و حتی مشکلات زیرساختی ناشی از حضور پرتعداد گردشگران معمولاً اعتراضات و درگیریهایی را هم در پی دارد که گاهی در قالب رفتارهایی مانند بستن جاده در سوادکوه که چند سال پیش رخ داد، خود را نشان می‌دهد.

بر مبنای آنچه تا اینجا گفته شد به نظر می‌رسد در دو دهه اخیر آنچه که از گردشگری نصیب مردمان استان‌های شمالی کشور شده است، فارغ از برخی درآمدهای مقطعی و منافع زودگذر و…، بیشتر تخریب و تصرف منابع بومی، آلودگی محیط زیست، چالش‌های خدماتی و اجتماعی و مهم‌تر از همه دور شدن این استان‌ها از فرهنگی واقعی‌شان بوده است. طبیعی است که چنین شرایطی شدیداً مستعد شکل دادن به تقابل‌ها و برخوردهای اجتماعی است که انسجام اجتماعی در جامعه را دچار آسیب‌های جدی می‌کند.

نظر شما