سیامک رحمانی (سردبیر)
صبح میشه این شب
نوروز بهانه است. بهار بهانه است. برگهای سبز جهان که از شاخههای مرده متولد میشوند که از میان شب و تاریکی زمستان سربرمیآورند، بهانهاند. انسان به امید زنده است و اینها همه بهانهاند تا حتی در اعماق ناامیدی از امید بگوییم. از خورشید که سرانجام جهان را گرم خواهد کرد. و صلح که حاکم خواهد شد و زندگی که برنده این بازی است. شهرزاد یادتان هست که به فرهاد میگفت: «باز میشه این در، صبح میشه این شب، صبر داشته باش...»؟ و ما باید صبر داشته باشیم. سرانجام اینکه...
ما هیچگاه
به امروز برنمیگردیم
هر چه لازم است بردارید
(آلبرت هوبارد)
مهتاب جودکی (جامعه)
زمستان دارد از توران میگذرد، از موته، از مارگون از دنا و بهرام گور. پرستوها در راه برگشتند. اولین جوانههای سبز از نوک شاخههای خشک بیرون زده. بهار دارد میرسد اما چه بهاری بیتو. من امیدم به طبیعت است و به زمین که بی تو قرار ندارد. چشم دوختهام به آسمان. و آفتاب از روزنه کوچکی، دلم را روشن کرده. کاش تو هم برمیگشتی این بهار، دوست من.
افشین صادقی نیا (انفورماتیک)
تدبیر و امید...
آیدا پیغامی (مدیا)
امسال، سال خنثیای بود و حرفی برای گفتن نداشت. همین!
مجتبا پارسا (بینالملل)
ممد میدونم اینجایی، داری اینو میخونی. پول منو بردار بیار!
امیرهاتفینیا (شهرفرنگ)
مهر ۹۲ بود که قرار شد «شهروند» جور دیگری در بیاید. یکپای این جور دیگر درآمدن «احمدرضا دالوند» بود. 5سال از آن زمان گذشته. یکسریهامان توی این روزنامه سِندار شدیم، ازدواج کردیم و برای بچههامان دنبال اسم گشتیم. تاریخ ۱۸۰ساله مطبوعات ایران به ما میگوید «۵سال» عمر مطبوعاتی معرکهای در این کشور است! ما 5سال در «شهروند» ماندیم و توی همینسالی که درحال بدرود گفتن است، آقای دالوندمان را ازدست دادیم. برایش دستهگلی کنار گذاشتهام؛ درست بغل پنجره تحریریه طبقه دوم. کسی از شما گلها را دیده؟
یاسر نوروزی (رویداد)
خبر بد، خبر خوب
اولین تار موی سفیدم را امسال دیدم. قلب سیاه بعضی آدمها را هم دیدم. شطرنج بازی کردهاید؟ یک عده امسال عاشق این خانهها شدند. سیاه و سفیدش چه توفیری دارد رفیق؟ بازی که تمام شود، سرباز و وزیر را در یک جعبه میگذارند. بنشین و درسال جدید برای هزارمین بار تماشا کن که دوباره همه چیز چطور تغییر میکند. خانهها عوض میشوند، مهرهها عوض میشوند و کوه به کوه نمیرسد اما آدم به آدم میرسد. سودای انتقام در سر ندارم. تماشاگرم و منتظر برای تماشا. تماشای لحظهای که کارگردان بگوید: «کات! خب دیگه، همگی خسته نباشید.» فقط تجربه زندگی به من گفته پایان این فیلم برای عدهای تلخ خواهد بود؛ کسانی که تلخی به کام دیگران ریختند، نقششان را جدی گرفتند و گمان کردند روزگار همیشه به کام آنهاست. سال گذشته دایم با خودم گفتم: «خبر بد: هیچ چیز دایمی و ماندگار نیست.» امسال میگویم: «خبر خوب: هیچ چیز دایمی و ماندگار نیست.»
راضیه زرگری (هلال)
فقط و فقط یك بار فرصت زندگی داریم؛ كمی صبورتر، كمی آرامتر، كمی آگاهتر، كمی مهربانتر و كمی هم سرخوشتر باشیم.
مریم شکرانی (دخل و خرج)
فقط خوش باشید اما آزار ندین. بقیهاش دیگه هیچه!
لیلا مهداد (جامعه)
«ما هم به ذهن سلیم و هم قلب نیازمندیم. شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو درنیاییم، در این است که هر بار افتادیم دوباره برخیزیم. زندگی، شگفتانگیز است فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید».
(نلسون ماندلا)
حامد نجفی (صفحه آرایی)
انشاءاللهسال بعدسال پر پول، پر دلار و گوشت و مرغ ارزون و پر از اضافه کاریهای پرداخت شده باشه.
مریم رضاخواه (حادثه)
سال 97 سالی پر از حسرت بود. سال بغضهای بیپایان، سال نداشتنها، کمبودها و تحریمها. سال بیم و امید. سال طلا و دلار، سال ماشین و خانه. سال سختی و دشواری. سالی که همه دست یافتنیها، محال بود. امسال هم گذشت مثل همه سالهایی که میروند و نمیمانند.
مهرنوش گرکانی (دیجیوند)
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست!
حسام خراسانی (سبک زندگی معنوی)
وی گفت، من نوشتم، تو خواندی؛ کاش بهار که میآید، تو بگویی، وی بنویسد، من بخوانم وای کاش به قول فیضکاشانی: «دعاها اثری داشته باشد».
حمید بختیاری (صفحه آرایی)
امیدوارم درآمدسال بعدمون طوری باشه که با یک ماهش بتونیم ماشینمون رو بیمه ثالث و بدنه کنیم.
امیر رسام مهر (عکس)
خب به نظر میرسه اینسال سخت داره به انتها میرسه، یادم میاد سال 96 آرزو كردم سال 97 سال بهتری باشه برای همه ما ولی مشخص شد هرسال بدتر ازسال قبل هست و این آرزو یك خیال خام بیشتر نیست و از نظر من شاخص بدترین اونها همسال 97 بود چون خیلی سخت و پر از اتفاقهای بد بود برای من كه شاخصترین اونها بیكاری و بیپولی تو این گرونی بود. درنهایت فكر میكنم آرزویسال خوب كار بیفایدهای هست و خود آدم باید تلاش كند. و در پایان تنها خوبیها و دوستیهای واقعی باقی میمونه.
امیرحسین خواجوی (حادثه)
امسال هم گذشت، با همه اتفاقاتش. سال سختی بود، از همان روزهای اولش هم معلوم بود که روزهای سختی انتظارمان را میکشد. البته به قول قدیمیها: «خدا رو شکر که از این بدتر نشد». حالا از همه آن سختیها و شادیها، اگر یاد و خاطرهای باقی مانده باشد. سال 98 هم در راه است و ما هم منتظریم برای تجربه اینسال نو. تا چه پیش آید.
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به برآید
سهیلا روزبان (دخل و خرج)
باران نعمتها و موهبتهای الهی همیشه درحال باریدن است. ظرف دلت را دریایی کن تا باران بیشتری نصیبت شود.
فاطمه صفری (دخل و خرج)
نشون به اون نشون که امسالم گذشت
سمیرا زمانی (هلال)
امروز از دست رفت
مثل هر روز
نیمی به فکر دیروز
نیمی به فکر فردا
(عباس کیارستمی)
هادی حیدری (شهرونگ)
زندگی، رسیدن به مقصود نیست؛ تمام آن راهی است که برای رسیدن به مقصود، طی میکنیم. تمام آن مسیر با ناکامیها و کامیابیهایش. بیقراریها، ناله کردنها و نارضایتیهایمان حاصل دلهرههای بیوقفه ماست که گمان میکنیم، عمری سپری کرده و به مقصود نرسیدهایم؛ غافل از اینکه مقصود، همین راه پرفراز و فرودی بوده که تا امروز طی کردهایم.
الناز محمدی (جامعه)
روزهای نیامده را کداممان توانش است برای امید یا بریدن مطلق از امید؟ روزهای نیامده را باید مهلت داد برای رسیدن و شدن به آنچه باید باشند. روزهایی را که رفت، شبهایی را که در تاریکی شبهای سرد و گرم در دل زمان گم شد در یاد داریم اما هرسال؛ هرسال که بهار با قدمهایی پرناز از راه میرسد و پیامی در جیب دارد برای آنها که زمستان را و آن روزها را که گذشتند دوست نداشتند و ذوق آمدن بهار، سیاهی را از دلشان میتکاند. «که آفتاب، روزی بهتر از آن روزها که رفتند خواهد تابید.»
زهرا جعفرزاده (جامعه)
سال پیش که همکارمان، علی اناری عزیز از ما خواست چند جملهای برای آخرین شمارهسال ۹۶ بنویسیم، از امید نوشتم، از دلخوشیهای کوچک که ما را زنده نگه داشته، از وعده آمدن بهار که میزداید اندوه را. حالا که یکسال گذشته و خبری از بهار هم نشده، یاد این جمله محمود دولتآبادی افتادهام که میگوید: «هیچ کس نمیداند چه خواهد شد، مردم پذیرفتهاند تا برای سرنوشتشان تصمیم بگیرند.» بهار در دستان خود مردم است.
سیما فراهانی (حادثه)
«گاهی لحظههای سكوت
پُر هیاهوترین دقایق زندگی هستند
مملو از آنچه میخواهیم بگوییم
ولی نمیتوانیم...»
پنجمین اسفند ماه هم در كنار شهروندیها تموم شد و امیدوارم باز هم اسفندهای بیشتری رو در كنار هم تموم كنیم.
فروغ فکری (رویداد)
از همین تریبون میخوام از راننده تاكسی میانسال، نسبتا چاق با سیبیل و ابروهای پرپشت كه روز ٢٦اسفند بلوز راهراه تنش بود، تشكر كنم كه وسط ترافیك و زیر بارون از ماشین زد بیرون و با حاجی فیروز رقصید و بعد به ما گفت: «هر روزتون نوروز».
شیرین آذرپور (صفحهآرایی)
یک بار دیگه ثابت کردیم که پرانرژی و با قدرت ادامه میدیم.
یکسال دیگه هم گذشت، بمونیم برای هم.
پیمان مرادخانی (اداری)
آخرین روزهای اسفند است
از سر شاخ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانههای بهار(شفیعیکدکنی)
پریسا اسلامزاده (دخل و خرج)
چه کسی میگوید با یک گل بهار نمیشود؟
تو از پاییز آمدهای و بهار در جان من و شهر ریشه کرد...
امین فرجپور (روایت داغ)
به طاقتی که ندارم، کدام بار کشم؟
حسین جمشیدی (روایت داغ)
زندگی زیباست! همیشه که نباید زشتیها و بدیهای روزگار را مرور کنیم. در این روزهای سخت «امیدواری» بهترین راه برای زنده ماندن است. سال 98 را پرامید
شروع کنید!
نسیم اعتمادی (عکس)
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار...
محمود محرابی (صفحهآرایی)
همه ما میدونیم که زندگی کوتاهه ولی هیچ کدوم از ما نمیدونیم زندگی کوتاهه.
آرمین منتظری (بینالملل)
بالاخره تموم شد؟ نه! تازه شروع شد!
فاطمه رجبی (رویداد)
اومدن به «شهروند» برای من مثل افتادن یک لوبیای نیمپز به یک دیگ آش کاملا جا افتاده بود و ۹ ماه گذشته به جا افتادنم طی شد و البته تلاش برای تأثیر گذاشتن به اندازه همون لوبیا، تلاشی که سهل بود و ممتنع و خیلیخیلی شیرین.
مهدی حسنی (عکس)
حال دلمون زمانی خوبه که فارغ از گذشته و آینده، حالمون رو به بهترین شکل زندگی کنیم، بدونیم که براساس تلاشمون قابل ستایشایم نه داشتههامون، پس بیتوجه به نتیجه تلاش کنیم، حال دلمون زمانی خوبه که حال تکتکمون خوب باشه.
محمد باقرزاده (جامعه)
از ۸۸ تا همین دو روز پیش یه عینک ثابت داشتم. دیگه جواب نمیداد. دو روز پیش کذایی، که البته شب بود، لحظهای که از عینکفروشی اومدم بیرون، فلسطین یهجور دیگه شده بود، همه چی حسابوکتاب و جزییات داشت و اصلا انگار فلسطین آزاد شده بود و منم انگار رو زمین نبودم، یه کمی انگار فاصله داشتم و هی مجبور بودم از زیر این شیشههای بزرگش اوضاع رو کنترل کنم... (خلاصه اینکه میخواستم از این تغییر عینک و این چیزا به یه رویکرد تازه نسبت به جهان برسم که خب 100 کلمهام داره تموم میشه و حالا که فکر میکنم میبینم دیگه به همین جدیده هم عادت کردم.)
سعید غلامحسینی (عکس)
یه رسمی که ما ایرانیا تو نوروز داریم اینه که توی تصادفات جادهای کشته بشیم.
بهناز مقدسی (آدمها)
پارسال در همین ستون نوشتم: «امسال خالیام از حرف! قرارمون سال دیگه همین جا» حالا رسیدیم به روز قرار و میخوام بگم: «تا 1400 حرفی با کسی ندارم. دوباره سال دیگه نیاید تکرار کنید ما یک چیزی بنویسیم تو این ستون.»
سعید پورزند (معاون سردبیر)
یا عماد من لا عماد له، یا سند من لا سند له، یا حرز من لا حرز له، یا ذخر من لا ذخر له، یا کهف من لا کهف له، یا غیاث من لا غیاث له، یا کنز من لا کنز له، یا رکن من لا رکن له، یا نور النور، یا مدبر الامور، برحمتک یا ارحم الراحمین.
نیره خادمی (روایت داغ)
خشونت علیه زنان آری
خستهام از شعارهای توخالی...
خیلی وقت بود که میخواستم مطلبی درباره خشونت علیه زنان و کسانی که مدعی جنبشهای منع خشونت هستند، بنویسم. آخر در این جامعه قشنگ ما کسانی هستند که همه جوره ادعای مبارزه با خشونت علیه زنان، کودکان و در کل انسانها، حیوانات و حتی گیاهان را دارند، اما خشونت از درون و بیرون آنها زبانه میکشد و هیچکس از ترکش رفتار، گفتار و کردارشان در امان نیست. راستش وقت نمیشد چنین مطلبی بنویسم، حالا اما با یک تیر دو نشان زدم هم بالاخره نوشتم و هم کوتاه نوشتم. حالا هم به نظرم سال نو را اینطور شروع کنیم که هر آنچه که نمایش میدهیم همان باشیم.
امیر صادقیپناه (روایت داغ)
وقتی جملهات نمیاد و علی اناری مجبورت میکنه یه چیزی بنویسی برای سال نو، مجبوری به این یه خط اکتفا کنی: «ایشالا سال جدیدتون مثل تیمملی 98 پرخروش باشه.»
سعید اصغرزاده (معاون سردبیر)
عید مردما بود، دیب گله داشت
دنیا مال ما بود، دیب گله داشت.
سفیدی پادشا بود، دیب گله داشت.
سیاهی رو سیا بود، دیب گله داشت...
حالا عید دیبا و دنیای دیبا و پادشاهی دیبا و سیاهی دیبا، بدون هیچ گلهای...
محمد اشعری (معاون سردبیر)
سرتان را درد نیاورم؛ رفیقی دارم که شاید این روزها روزنامهنگاران بهتر میشناسندش. او بابت ایستادگی برابر سرطان، دستانش نای نوشتن طولانی ندارد، حتی اگر این نوشتن و تایپ کردن به قاعده ۱۰۰ کلمه باشد. کموبیش از دو سالی است که شیمیدرمانی میکند و درک این حجم دردِ مدام برای من و شمایی که نعمت سلامتی داریم، شوخی است. با این همه، او با خندههای مداومش، با صبر بیمانندش و با عشقی که به زندگی دارد، برای من و ما نماد امید نیست، خودِ امید است. همان آخرین برگ در داستان مشهور «آ.هنری» که سالها کارتونش را دیده بودیم. همه آرزوهای ۹۸ من، نذر سلامتی او؛ مهدی شادمانی.
حسین قهار (روایت داغ)
به یهسال جدید دیگه رسیدیم...
یعنی چی میشه؟
دونستنش با خداست، فهمیدنش با تو!
فرشته کیانی(ویرایش)
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل صبرافروزی
رعنا درزلو (ویرایش)
سخن در پرده میگویم، چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
علی اناری (دانستنیها)
«برخی با صدای خروس از خواب بیدار میشوند و برخی با طولانی شدن سکوت»! (هنینگ مانکل)
نظر شما