شناسهٔ خبر: 31844170 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرارو | لینک خبر

تاکید حضرت علی(ع) بر سه اصل «عدالت، آزادی و فرهنگ» در اقتصاد

صاحب‌خبر -
تاکید حضرت علی(ع) بر سه اصل «عدالت، آزادی و فرهنگ» در اقتصاد
 
برای فردی که در رأس هرم قدرت نظام اسلامی است، شاید هیچ کاری از نشاندن لبخند رضایت بر لبان توده جامعه، لذّت بخش تر نباشد. جامعه ای که از اوضاع نابسامان اقتصادی در رنج است و تبعیض و بی عدالتی و چپاول بیت المال به وسیله عده ای، موجب رنجش خاطر مردم را فراهم آورده، با اعلام برنامه های امام علی(ع) جان تازه ای می گیرد و به افق های روشن عدالت می اندیشد؛ البتّه امام برای رسیدن به آن، رنج ها و هزینه ها را تحمّل کرد و تا پای جان، از سر صدق بر آن اصرار ورزید.

دکتر سید محمدمهدی جعفری، نویسنده، مترجم و پژوهشگر متون دینی و مدرس نهج البلاغه می گوید: امام علی(ع) وقتی زمامداری حکومت را به دست گرفتند، سه اصل عدالت، آزادی و فرهنگ را همراه هم می دانستند و در ابتدای حضورشان به عنوان یک شخص مسئول در کوفه شروع به تحقق این سه اصل کردند. اگر بخواهیم امروز از آموزش های امیرالمومنین استفاده کنیم باید ببینیم که کشورهای پیشرفته چه روشی برای اقتصاد دارند، استفاده از روش آنها با در نظر گرفتن سه اصل عدالت، آزادی و فرهنگ ما را به موفقیت خواهد رساند؛ اما برای اینکه در مسیر موفقیت حرکتی متداوم داشته باشیم بر طبق سفارش حضرت علی(ع) دو اقدام باید جدی گرفته شود، یکی جلب اعتماد مردم به مسئولین و دوم شفاف سازی مسایل برای افکار عمومی.

متن گفت وگوی شفقنا با دکتر جعفری را می خوانید:

تمام تلاش پیامبر(ص) در جهت کاهش شکاف طبقاتی بود، اما در جامعه زمان پس از پیامبر(ص) با استناد به تاریخ شاهد ثروت اندوزی عده ای و فقر و محرومیت عده ای دیگر هستیم، در اولین روزهایی که امام علی(ع) زمام حکومت را به دست گرفتند، شکاف طبقاتی در جامعه کوفه به چه صورت بود؟
سراسر زندگی پیامبر اکرم(ص) از جمله زندگی اعتقادی، سیاسی و اجتماعی ایشان برگرفته از قرآن بود، پیامبر(ص) دقیقاً مطابق با قرآن عمل می کرد و قرآن هم بهترین دستورالعمل را برای زندگی انسانی متعادل و مطابق با شرایط انسانی روز به دور از اسراف و تنگ نظری داده اند و همینطور هم زندگی می کردند. اصحاب رسول خدا نیز همینطور بودند، حتی کسانی که غنی بودند تمام زندگی خود را با مهاجرین تقسیم کردند به طوری که به گفته قرآن، آنچه خودشان به آن احتیاج داشتند هم در اختیار آنها گذاشتند و امیرالمومنین هم در زمان پیامبر اکرم(ص) و هم بعد از وفات پیامبر(ص) به کار کشاورزی مشغول بودند یعنی برای امرار معاش و زندگی روزمره به قسمتی می رفتند و آب می کشیدند یا نخل ها را آبیاری می کردند و زندگی ایشان این چنین می گذشت. بعد از رسول خدا(ص) فتوحات خارج از کشور شروع شد، از این جهت عمربن خطاب که در واقع همه کاره ابوبکر بود – یعنی اگر با امروز مقایسه کنیم مانند معاون اول رییس جمهوری بود – و بیشتر کارهای اجرایی دست او بود. آنان غنیمتی که از جنگ می آمد را بین جنگجویان تقسیم می کردند، کسانی که اسب داشتند، اسبشان هم سهمیه داشت و کسانی که پیاده بودند، خودشان سهم دیگری داشتند و مقداری هم که اضافه می آمد، اضافه ها را بین مردم تقسیم می کردند.

پیدایش شکاف طبقاتی با تقسیم غیرعادلانه غنایم
عمر به ابوبکر پیشنهاد کرد و گفت: غنایم اضافی را مساوی تقسیم نکن، زیرا آنهایی که از ابتدا اسلام آوردند و هجرت کردند و در جهادهای مختلف تا فتح مکه شرکت کردند وضعشان با کسانی که موقع فتح مکه از روی نفاق و تظاهر یا اجبار و اخلاص اسلام آوردند، فرق می کند. ابوبکر به عمر گفت: پیامبر(ص) همین کار را می کرد؟ گفت: خیر؛ ابوبکر گفت: «مساوی تقسیم کردن غنایم بهتر از ترجیح دادن یک عده ای و برای عده دیگری امتیاز گذاشتن است» تا اینکه خودش خلیفه شد، خودش که خلیفه شد این امتیاز را در نظر گرفت، سابقه در اسلام، مهاجرت، شرکت در جنگ بدر و احد و خندق و خیبر تا فتح مکه در سال هشتم هجری، به نسبت این کارهایی که افراد داشتند، غنیمت می داد به طوری که به کسانی که دارای همه این امتیازات بودند، دوازدهم درهم می رسید و به کسانی که از فتح مکه به بعد اسلام آورده بودند دویست درهم یعنی فاصله ای یک به شصت ایجاد کرد. این بود که شکاف طبقاتی ایجاد شد البته عده ای مثل علی(ع) و ابوذر چنین غنیمتی را قبول نداشتند و نمی گرفتند. ولی اغلب مسلمانان اولیه وقتی رسول خدا مبعوث شد بعد از اینکه خدیجه(س) و علی(ع) و زیدبن سامی ایمان آوردند، می گویند که چهارمین نفر ابوبکر از دوستان رسول خدا بود و پنجمین نفر بزازی بود و نسبتاً سرمایه داشت، خودش که اسلام آورد پنج نفر را با خود خدمت رسول خدا آورد که اسلام بیاورند، این پنج نفر همان کسانی هستند که عمربن خطاب در شورای خلافت گذاشت، طلحه، زبیر، عثمان، سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف، سابقه دار بودند و همه از این امتیازات استفاده می کردند. حتی برای فرزندان بدری ها هم امتیاز گذاشته بود به عنوان مثال حسن(ع) و حسین(ع) در جنگ بدر اصلاً وجود نداشتند، می گفت که چون پدر آنها در جنگ بدر شرکت کرده، پس باید سه هزار درهم بگیرند؛ البته امیدواریم که نیتش خیر بوده است. ایران، مصر و شام در زمان عمربن خطاب فتح شد، ثروت های هنگفتی که اینها حتی نمی توانستند بشمارند، سرازیر شد و این ثروت ها را به صورت امتیاز به آنها داد و یک گرانی و تورم شدیدی ایجاد شد. این ثورت ها حساب نشده بود و اصلاً نمی دانستند که چطور بدهند و چطور بگیرند، بعد که ایران را فتح کردند، هرمزان که از بزرگان ایران بود، اسیر شد. عمر قصد کشتن او را داشت، ولی فهمید که این یک اطلاعاتی دارد لذا او را زنده نگه داشت. او ابتدا در کوفه برای مغیره بن شعبه دیوان یا در واقع دفتر درآمد و هزینه درست کرد؛ می گفت که غنایمی که می گیریم نباید همینطور بدهیم باید ستونی باشد که چقدر درآمد وارد شده و چقدر خرج کردیم، عمربن خطاب شنید و گفت که به مدینه بیاید و این کار را برای سراسر کشور انجام دهد و آن زمان حساب و کتابی به وجود آمد. کسانی هم که ۲۰۰ درهم می گرفتند در شرایط بحرانی و سخت از نظر اقتصادی نبود بلکه فراوانی و افول نعمت بود، اما گرانی بود. کسی که ۱۲ هزار درهم می گیرد همینطوری خرج می کند و کسی که ۲۰۰ درهم دارد، اصلاً ندارد که این اختلاف شدید پیش آمد. از سوی دیگر عمربن خطاب در مصرف بسیار سخت گیر بود یعنی می گفت که اگر شما درآمدی که دارید را صرف کنید آن روحیه انقلابی تان از بین می برد، لذا اینها را مخفی نگاه می داشتند و به نظر من توطئه قتل عمربن خطاب به وسیله همین کسانی که امتیازهایی از طریق عمر گرفته بودند طرح ریزی شد.

ابولولو یک ایرانی بود چون بعدها اسلام آورده بود، ۲۰۰ درهم می گرفت لذا نزد مغیره بن شعبه شکایت کرد که من با این ۲۰۰ درهم چه کنم، گفت: خلیفه این مقدار تعیین کرده و پیش او برو، به عمر گفت، و عمر پاسخ داد که شنیدم تو حرفه هایی داری و می توانی آسیاب بسازی؛ فیروز هم که از سختی زندگی ناراحت بود، گفت: آسیایی برای تو بسازم که تا قیمت بگردد یا با خون بگردد. بالاخره روز سوم که بازدید آسیاب رفت به قولی صبح زود می خواست به مسجد برود، ابولولو حمله کرد و خنجری به پهلوی آنها زد، جریان آن مفصل است و فقط می خواهم این را بگویم که عمر متوجه شد که این اعتراض و ضربت زدن نتیجه همان اوضاع بد اقتصادی است لذا گفت که اگر زنده ماندم اوضاع را برمی گردانم؛ اما متاسفانه زنده نماند و شورایی که برای خلافت تعیین کرد همان ۵ نفری بودند که به وسیله ابوبکر خدمت پیامبر(ص) رفته و ایمان آورده بودند و از همه امتیازات برخوردار بودند و سوی دیگر علی(ع) که مخالف آن امتیازات بودند.

سپس عثمان خلیفه شد، عثمان نه تنها امتیازاتی که عمربن خطاب تعیین کرده بود به رسمیت شناخت و ادامه داد بلکه چون امتیازهایی به بنی امیه داد، سایرین هم از فتح مکه به بعد اسلام آورده بودند و دویست درهم شامل آنها می شد.

پیامبر(ص) وقتی مکه را فتح کردند همه را بخشید و آزاد کرد، اما چند نفر را گفت که اصلاً اینها به مدینه نیایند، و جلوی چشمم نباشند، یکی از این افراد حَکم بن ابی‌العاص بن امیه، عموی عثمان بود، از بس پیامبر را اذیت کرده بود، او را به طائف تبعید کرد، عثمان در زمان ابوبکر شفاعت کرد که او را به مدینه بیاورید، ابوبکر گفت که چون پیامبر نیاورده من هم حاضر نیستم چنین کاری کنم.

تلاش ۲۵ ساله امام علی(ع) برای کمک به فقرا
به عمر گفت، عمر چون شخص خشنی بود گفت که اگر یک بار دیگر از عمویت اسم ببری هم خودت و هم عمویت را می کشم. خودش که خلیفه شد عمو را آورد و به جبران گذشته ها تا توانست به مروان پول داد و دخترش را به او داد، عروسی که کردند غنیمت آفریقا که تازه فتح شده بود را به مدینه برای خلیفه فرستادند و خلیفه آن را یک جا به داماد و دخترش به عنوان چشم روشنی بخشید. این اقدامات اعتراض طلحه و زبیر و سایر اصحاب رسول خدا را نیز بلند کرد که چرا به اینها می دهی، ایشان به جای اینکه کار را اصلاح کند، به این افراد حق سکوت داد و آنها را راضی کرد بدین ترتیب که به مناطق مختلفی از مملکت می فرستاد و زمین وآبادی در اختیارشان می گذاشت. به همه این دلایلی که عنوان شد اختلاف و شکاف طبقاتی در زمان عثمان بسیار بیشتر شد و موجب اعتراض هایی از شهرستان ها و کشورهای مختلف شد و باعث قتل عثمان گردید. همه این موارد تجاربی برای امیرالمومنین بود، علاوه بر اینکه اعتقاد به این امر نداشت، تجربه هایی هم در طول ۲۵ سال آموخته بود. خودشان به محلی به نام «ماء ینبوء» می رفتند؛ به دست خود قنات حفر می کرد و نخل می کاشت. در نهج البلاغه در بخش نامه ها، وصیت ۲۴ درباره یکی از این نخلستان هاست که وقف کرده، وصیت نمود که بعد از من متولی این موقوفه حسن(ع) باشد، اگر برای حسن(ع) اتفاقی افتاد، حسین(ع) متولی باشد، اگر برای حسین(ع) هم اتفاقی افتاد، بقیه فرزندانم.

ایشان در همین وصیت نامه توضیح دادند که به این مناسبت حسن(ع) و حسین(ع) را متولی این موقوفه می کنم که فرزندان فاطمه(س) از رسول خدا(ص) هستند و من می خواهم اجر بیشتری ببرم و بعد از اینها فرزندان علی، سپس می گوید: اما مزدی که برمی دارم همه مساوی است. چه حسن(ع) و چه حسین(ع) و چه سایرین مساوی هستند. آن امتیازی که هست از نظر معنوی است، نه از نظر مادی یعنی از نظر معنوی نمی توان اینها را ارزشیابی کرد.

روش و مشی امام علی(ع) در کاهش شکاف طبقاتی
حضرت علی(ع) در پاسخ به امتیازات عمر و عثمان دستورالعملی را پیش گرفت و چنین بود که گفت: در دفتر، اسم افراد را بنویسند که وقتی می خواهند غنیمت بگیرند، همه سه درهم یا سه دینار باشد. در صف ایستاده بودند که اسم بنویسند، سهل بن حنیف که از یاران ایشان و از اصحاب رسول خدا بود، در صف پشت سر غلام آزاده شده خود ایستاده بود. آن غلام نوبتش که رسید امیرالمومنین به عبیداللّه بن ابی رافع گفت بنویس سه؛ سهل بن حنیف هم که رسید گفت بنویس سه، او گفت یا امیرالمومنین او سه و من هم سه؛ علی گفت چه امتیازی دارید؟ همه مساوی هستید و هیچ فرقی میان عرب و عجم و آزاد و برده و سابقه دار و بی سابقه نیست. اگر ادعای ایمان و تقوا و هجرت و شرکت در جهاد را دارید، من یک میزانی ندارم که ارزیابی کنم ایمان و تقوای شما چقدر است، آیا در این جنگ با اخلاص شرکت کرده بودید یا برای بردن غنیمتی، نام و شهرتی بوده است؛ اینها فردا در پیشگاه خداوند یک میزان عدلی گذاشته شده که دقیقاً بر طبق نیتتان و عملتان به شما اجر می دهد. من مسئول عموم مردم هستم، برای من هیچ کسی بر دیگری ترجیح ندارد، هیچ کسی بر دیگری امتیاز ندارد و همه یکسان هستند. به این ترتیب امتیاز داران و رانت خواران گذشته مانند طلحه، زبیر و سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمن عوف همه به اعتراض بلند شدند که یعنی چه! عمربن خطاب چنین سنتی گذاشت، در واقع آنها سنت عمر را بالاتر از سنت نبوی می دانستند و منجر به جنگ جمل شد چرا که عمر برای زنان رسول خدا(ص) که ممکن است سابقه در اسلام نداشته باشند و در جنگ ها هم شرکت نکرده باشند، حداکثر همان ۱۲ درهم را گذاشته بود لذا وقتی امتیاز عایشه به وسیله علی(ع) قطع شد، او هم جزو معترضین درآمد و جنگ جمل را با طلحه و زبیر به راه انداخت.

حضرت علی(ع) معتقد بود که امکانات مملکت باید به یکسان میان همه شهروندان تقسیم شود
از این جهت علی(ع) معتقد بود که امکانات مملکت باید به یکسان در میان همه شهروندان تقسیم شود، اما اگر کسی تلاشی کرده، شغلی دارد، تخصصی دارد، مزد خود را می بَرد و آن جداست، حقوق و مزد متعلق به خودشان هست، آنچه یکسان بین همه تقسیم می شد غنیمت جنگی بود که از اطراف می آمد و وقتی اضافه بر سپاهیان می آمد بین مردم تقسیم می کردند. برخی اشتباه و خیال می کنند که علی(ع) تمام امکانات را یکسان کرده بود، اینطور نیست. هر کسی شغلی داشت و کشاورز و صنعتگر و تاجر بود به نسبت شغل و کار و تخصص و حرفه خودش مزدش را می بُرد و حقوقش را می گرفت، ولی علی(ع) معتقد بودند که همه افراد در بهره از غنیمت جنگی باید یکسان باشند.

یکی از دلایل پذیرش حکومت توسط امام علی(ع) این بود که هر کس در امور مالی هر ستمی که می‌توانست انجام می‌داد و مجموعه زیادی از مردم در تنگنای معیشتی قرار گرفته بودند. گروهی از راه‌های نادرست آنقدر متورم شده بودند که جامعه را به انفجار کشاندند. در چنین شرایطی حضرت اصلاحات اقتصادی مدیریتی را اولویت‌ اول اقدامات خود قرار دادند، برای این اصلاحات چه برنامه و دستورالعملی را در پیش گرفتند؟
متأسفانه کسانی که امتیازاتی از قبل داشتند حتی در آن معاملاتی کرده بودند، خانه هایی ساخته بودند به عنوان مثال طلحه و زبیر در کوفه و بصره خانه ساخته بودند، عمربن خطاب چون در مصرف بسیار سختگیر بود، آنها سرمایه های خود را مخفی کردند یا به شکل های مختلف نگاه داشتند به عنوان مثال ابوهریره از جانب عمربن خطاب والی یک شهری بود. شنید که معاملات اسب می کند، اظهارش کرد که ابوهریره از کجا پول آوردی؟! گفت: مگر تو خودت این غنیمت را به من ندادی؟ گفت: بله! گفت: یک اسب داشتم و تکثیرش کردم، پرسید: چقدر پول نقد داری؟ گفت: شش هزار درهم، در مدینه بازرسی داشت به نام محمدبن مسلمه، گفت برو و ببین راست می گوید یا خیر، رفت و آمد و گفت: همه اموالی که می گوید، راست است، اما ۱۲ درهم بود. عمر چون نسبت به ابوهریره حسن ظن داشت، گفت: حتماً فراموش کرده که بیان کند، شش هزار درهم آن را برای بیت المال مصادره کنید چون به این درهم ها احتیاج نداشته فراموش کرده است.

طلحه و زبیر آنجا خانه ها ساخته بودند که مسعودی در تاریخ مُروجُ الذَّهَب می گوید در سال ۳۳۲ در بصره یک سلسله خانه هایی وجود دارد که برای طلحه هستند. حضرت علی(ع) نمی توانست این موارد را مصادره نکرد البته گفت اموالی که متعلق به ملت بوده و اینها غارت کردند حتی اگر به کابین زنان داده باشند یا با آن کنیزکان خریده باشند، وقتی دستم به آنها برسد به بیت المال برمی گردانم که در عدل گشایشی هست. کسی که از عدالت به تنگنا در بیاید، از جور و ستم بیشتر دچار تنگنا می شود.

حضرت علی(ع) تأکید داشتند که عموم مردم باید امکانات داشته باشند لذا برای مردم، سپاهیان، قضات و کارمندانی که در عهدنامه مالک اشتر هست، یک روش عادلانه ای در نظر گرفت و حضرت در کوفه همه آنها را اجرا کرد. شاید حضرت در سال آخر گفته باشند که امروز در کوفه کسی نیست که از یک سرپناه و نان گندم و آب فرات استفاده نکند.

حضرت علی(ع) به پیرمردان و بازنشستگان فارغ از دین و مذهب بسیار رسیدگی می کرد
حضرت علی(ع) به پیرمردان و بازنشستگان فارغ از دین و مذهب بسیار رسیدگی می کرد. یتیمانی که پدر خود در جنگ ها از دست داده بودند، مورد حمایت حضرت بودند. در فرمانی که حضرت به مالک اشتر نوشت، عنوان کرد که آنچه در نزد شماست، عموم مردم به طور مساوی در آن حق دارند، بعد از اینکه درآمد شهر و محل خودتان را بین مردم به تساوی تقسیم کردید، آنچه اضافه آمد بفرستید تا من به صورت مساوی به مستحقانش برسانم. یعنی اول خود آن محل از درآمد استفاده کنند و سپس اضافی آن را به مرکز می فرستادند که ایشان تقسیم می کرد.

شاید یکی از درخشان ترین وصیت ها، وصیت شماره ۲۵ در نهج البلاغه در بخش نامه ها خطاب به مسئول گرفتن خراج مالیات است. حضرت می فرماید: به طور مستقیم وارد محل آنها نشوید، ابتدا بر سر چاه آبی بروید و آب بخورید و سپس به سمت آبادی حرکت کنید تا مردم به استقبال شما بیایند، سلام و احوالپرسی کنید و حالشان را خوب بپرسید وقتی خوب اطمینانشان را جلب کردید، بگویید: بندگان خدا، بنده خدا، علی(ع) من را فرستاده که اگر حق خدا در مال شما باشد آن را به من دهید، آیا حق خدا در مال شماست؟ اگر کسی گفت: نه، سوالت را تکرار نکنید و اگر گفت: آری، چنانچه طلا و نقره باشد، هر چه خودش گفت بگیرید. اگر گوسفند است بگویید اجازه می دهید که من به آغل بروم، اگر گفت نه، نروید، ولی اگر اجازه داد بروید، وقتی هم می روید در دو قسمت بروید و یک مرتبه نرو ید که آن حیوان نترسد، بگویید کدام یک از دو قسمت را می خواهید؟ هرکدام را برداشت تو غیر از آن نگویید، دوباره قسمتی که در دست شما است را انقدر نصف کنید و به او اختیار انتخاب بدهید تا به تعدادی برسید که حق خداست، اگر آخر سر چشم او به یک بره ای گوسفند ممتازی بوده که دلش می خواست برای خودش باشد، گفت : تقسیم را قبول ندارم همه را مخلوط کنید دوباره تقسیم کنید تا وقتی که رضایت او را جلب کنید.

آن تعدادی را که گرفتید حقی برای خداست، و آن را به دست کسی که امانت دار و وفادار و ایمان درستی دارد ، بسپار که برای من بیاورد. اینها را که می آورد به او سفارش کنید، در بین راه از زمین خشک عبور نکند که اگر در کناره راه علفی و آبی است به اینها ندهید، با کمال آرامش اینها را بیاورد و از جنس استفاده کنید، اگر یک شتری داردید که به بچه اش شیر می دهید، انقدر برای خود این شیر را ندوشید که به بچه اش نرسد، اگر می خواست سوار این مرکب شود(شتر یا اسب یا…) به اندازه ای سواری بکشید که باز عاقلانه باشد نه اینکه مدام سوار بهترین شتر باشد و باقی را رها کنید.

اینها را رنجور و لاغر نرسانید بلکه در بین راه آب و علف بدهید، وقتی که به من رسیدند من آن را در بین مستحقان تقسیم می کنم و این سفارشی که من به شما می کنم برای رشد و بالندگی شما مفید است. یعنی طرف هم وظیفه اداری خود را انجام می دهد و هم به این ترتیب از نظر انسانی رشد می کند. یعنی به این ترتیب دستورهایی داد که همه راضی بودند حتی آنهایی که چیزی نداشتند می دانستند که این امکانات یکسان تقسیم شده است.

برخورد امام علی(ع) با کارگزاری که در تقسیم بیت المال تخلف کرد
حضرت شنید که یکی از فرماندارانش برخی مال ها را بین خویشانش تقسیم کرده، فوری برای او نوشت که من فکر می کردم که شما هم مثل پدرتان آدم صالحی هستید، اما فریب صلاح پدرتان را خوردم اگر این گزارشی که به من رسیده درست باشد، ارزش شما از یک بند کفش هم کمتر است. حضرت برای همه فرمانداران و بخشداران بازرس می فرستادند، هم بازرس مخفی و هم بازرس علنی و این بازرسان مخفی چشم های او بودند، بدون اینکه آنها بدانند در بین مردم بودند و بررسی می کردند که آیا مردم راضی هستند یا نیستند، چه کار خلافی کردند و نکردند، و بدین ترتیب هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی و اجتماعی، نسبت به مردم کاملاً رسیدگی می کردند و امورشان بسیار خوب می گذشت.

در جامعه تحت حکومت امیرمؤمنان علی (ع) حتی ضعیف ترین دهک ها نیز مشکل مسکن و خورد و خوراک نداشتند و جامعه به یک ثبات نسبی اقتصادی رسیده بود؛ اما نگاه حضرت علی(ع) نسبت به معیشت مردم به چه صورت بود؟ آیا تأکید می کردند که مردم به کمترین ها قانع شوند، یا مردم را به تلاش برای تأمین رفاه بیشتر تشویق می کرد؟
اگر بخواهیم زندگی آن روز مردم را در نظر بگیریم، عده ای دنبال حرص و ولع بودند که دنیا را جمع کنند و عده ای هم به خاطر شکاف طبقاتی که قبلاً ایجاد شده بود، ثروتی نداشتند. امیرالمومنین دو کار انجام دادند، یکی اینکه دنیا را خیلی خوب وصف کردند، یعنی در واقع دنیا را شناساندند حتی اگر کسی به طور افراطی دنیا را رها می کرد، او را سرزنشش می کردند که این حرف ها چیست؟! به کار و زندگی تان برسید. وقتی بعد از جنگ جمل وارد بصره شدند طلحه، زبیر و عایشه بصره را اشغال کرده بودند، عثمان بن حنیف والی امیرالمومنین در بصره بودند لذا گرفتنش و شکنجه دادند و پیش حضرت علی فرستادند، بعد از جنگ اوضاع بصره خراب بود، امیرالمومنین وارد بصره که شد اوضاع را سر و سامان دادند، حتی به بیت المال رسیدند، بیت المال را بین مستحقین تقسیم کردند و ابن عباس را به عنوان والی قرار دادند، زیاد بن ابیه هم که تا آخر وفادار به آن ماند و سپس معاویه جذبش کرد و چون شخصی حسابرس و مطمئن بود وی را به عنوان مأمور مالی قرار داد سپس حضرت به عیادت یکی از دوستانش رفتند که این شخص در کنار چشمش تیری خورده بود، دید که خانه بسیار وسیعی دارد، گفت: چه خانه وسیعی داری، این خانه بسیار بزرگ است، سپس گفت: البته این خانه اگر حقوق الهی در آن داده شود و به مستمندان رسیدگی شود اشکالی ندارد، حضرت پرسید: حالت چطور است؟ گفت: یا امیرالمومنین حالم بسیار بد است، اما امیرالمومنین شما در مورد خانه من چنین گفتید، برادرم را مورد خطاب قرار ندادید، خرقه پوشیده و به زندگی و خانواده خود نمی رسد، یک گوشه ای نشسته و می گوید که من می خواهم عبادت کنم. حضرت با عصبانیت گفت: او را بیاورید، علی(ع) دید که لباس ژنده ای پوشیده و موهایش در هم ریخته، گفت: ای دشمن نفس خودت، این چه وضعی است که برای خود ساختی! مرد ژنده پوش گفت: یا امیرالمومنین شما که وضعت از من بدتر است، حضرت گفت: اشتباه نکن، من مسئول امور این مردم هستم، من باید خود را با پایین ترین فرد اجتماع هم سطح قرار دهم تا مبادا فقرش باعث طغیان او شود. تو مسئول زن و فرزند خود هستی و باید زندگی کنی. در حقیقت حضرت علی(ع) می خواستند که مردم توجه داشته باشند که این دنیا یک زندگی موقت است، اما در همین زندگی موقت باید انسانی زندگی کرد. نه آنچنان حرص و ولع داشت که حق مردم را ضایع کنند، ما رأیت نعمه موفوره الّا و فی جانبها حقّ مضیع.

در هیچ جا نعمت فراوانی ندیدم که روی هم انباشته شده باشد مگر اینکه در کنارش حق دیگری ضایع شده
حضرت می فرمایند: در هیچ جا نعمت فراوانی ندیدم که روی هم انباشته شده باشد مگر اینکه در کنارش حق دیگری ضایع شده، یعنی در جامعه نباید کسی ثروت فراوانی داشته باشد. از این جهت هر جا که به زهد و ترک دنیا صحبت کرده، دنیا را شناسانده که این است و پایدار نمی ماند، مگر ثروت های گذشتگان چقدر شدند، چند بار به افراد وصیت می کند که حرص نزنید و مال جمع کنید، برای وارث می ماند، وارث شما اگر آدم صالحی باشد آن مال را در جهت درست صرف می کند و ثوابش به آنها می رسد و زحمتش را تو کشیدی، اگر آدم ناصالحی باشد تو هم زحمت کشیدی و هم گناهی که با آن مال مرتکب شده دامن تو را هم می گیرد. در واقع حضرت می خواستند که همه مردم زندگی متوسط انسانی داشته باشند منتها سخت گیری هایی که برای خودش یا حتی برای فرزندانش می کرد، برای این بود که می گفت اینها مسئول هستند و مسئولین باید خودشان را ساده زیست قرار دهند.

برنامه های حضرت علی(ع) برای رونق اقتصادی و تأمین رفاه و معیشت مردم
حضرت علی(ع) برای رونق اقتصادی و تأمین رفاه و معیشت مردم برنامه دقیق داشت و آنها را در این مسیر راهنمایی می کرد؛ ابتدا به کشاورزی رونق داد و چون خودش اهل این کار بود و نخل می کاشت، همه را راهنمایی می کرد. سپس صنعتگران و تجار را راهنمایی می کرد. به مالک اشتر می گوید که وَلْیَکُنْ نَظَرُکَ فِی عِمَارَهِ الاَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلاَبِ الْخَرَاجِ؛ برای گرفتن خراج باید نظر تو رساتر و روشن تر باشد، أِنَّ ذلِکَ لایُدرَکُ إلّا بِالعِمارَهِ؛ و خراج (مالیاتی که از زمین و درخت می گرفتند) به دست نمی آید مگر با آباد کردن زمین. وَمَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَیْرِ عِمَارَه أَخْرَبَ الْبِلاَدَ، وَأَهْلَکَ الْعِبَادَ؛ کسی که بدون آبادانی بخواهد خراج بگیرد هم سرزمین را به ویرانی می کشاند و هم بندگان خدا را به هلاکت می اندازد. سپس به مالک اشتر می گوید که به تجار هم توجه کن، تجار کسانی هستند که سرمایه خود را بر می دارند و از کشور خارج می شوند و صادرات و وادرات دارند و در دریا و بیابان ها جنس مورد نیاز مردم را وارد می کنند و لذا کاملاً باید به اینها رسید، اما در آخر می فرماید: توجه داشته باش که در صنف بازرگانان یک نوع حرص برای گرفتن مال بیشتر هست و احتکار کردن جنسی که دارند تا گران تر شود و بفروشند. به اینها توجه کن و اگر دیدی که کسی احتکار کرد جلوی او را بگیر و کالایی که دارد را در معرض فروش بگذارید به قیمتی که نه به ضرر او و نه اجحاف به مردم شود. سپس می فرماید: خدا را در نظر داشته باشید در مورد کسانی که پایین دست هستند، هیچ چاره ای ندارند یعنی واقعاً زمین گیر هستند و خودشان را به تنبلی نزدند، اهل کار هستند ولی نمی توانند؛ یک تعهد و پیمانی از جانب خداوند بر گردنت هست و یک نهادی بر پا کن برای یتیمان و پیرمردانی که هیچ راه و چاره ای برای درآمد ندارند و خودشان را در معرض گدایی هم قرار نمی دهند. آبرو دارند و نمی خواهند این کار را انجام دهند، تو باید به اینها برسی، یعنی در واقع بیمه یتیمان و عمر.

حضرت وقتی مالک اشتر را به مصر می فرستد. می گوید برای چه من تو را فرستادم؟ اولاً همیشه خدا را به یاد می انداز، من قبل از اینکه امیرالمومنین باشم بنده خدا هستم، این فرمانی هم که دادم نه به عنوان یک شخص بلکه چون مسئولیت فرمان روایی با شما را دارم، ولی من همان بنده خدا هستم و باید خدا را در نظر داشته باشید.

حضرت در عهدنامه ای که با مالک اشتر می بندد، از مالک نمی خواهد که به مردم نماز و دینداری را یاد بدهد بلکه به مالک در گردآوری مالیات، ایجاد امنیت چه دشمن خارجی و چه داخلی و سرو سامان دادن به اوضاع اقتصادی مردم و آباد کردن سرزمین تأکید می کند و از مردم خواستند که سرو سامانی به زندگی خود دهند، یعنی فعالیت کنند و زندگی درست و به قاعده ای از نظر اقتصادی داشته باشند.

حضرت به مالک می گوید: بررسی و دقت کن، همه جوانب را در مورد امر خراج در نظر بگیر، به طوری که آن خراج دهنده کارش به اصلاح در بیاید؛ زیرا اگر مساله خراج درست مورد توجه قرار گرفت و خراج دهنده و مالیات دهنده هم کسانی بودند که باید خراج بدهند و به شکایتشان رسیدگی شد و اگر کمبودی دارند آنها را بررسی کنید، این باعث می شود که اوضاع کشور هم به سرو سامان برسد. اوضاع و احوال طبقات دیگر مردم به سر و سامان نمی رسد مگر به وسیله گرفتن مالیات؛ با همین گرفتن مالیات باید کشور را اداره کرد؛ زیرا همه شهروندان نان خورهای مالیات خراج هستند، از این جهت دقت کن که این خراج چگونه است و از چه می گیری و چه اندازه می گیری و به اوضاع زمین و غیر زمین توجه داشته باش.

همانطور که اشاره کردید در آن زمان به دلایلی که بیان شد عده ای نسبت به سایر مردم ثروتمندتر بودن، حضرت علی(ع) به افراد ثروتمند جامعه در جهت کمک به سایرین چه توصیه ای داشتند و به چه نکات اخلاقی در این زمینه تأکید می کردند؟
ثروتمندانی که در اطراف علی بودند، ثروتمندان معمولی بودند، طلحه و زبیر از ابتدا جنگیدن و رفتند، عثمانی ها همه فرار کردند و به شام در نزد معاویه رفتند، آنها بودند که تا می توانستند مردم را غارت کرده بودند، ولی آنهایی که ماندند به علی(ع) وفادار بودند. حضرت علی(ع) به شهرستان هایی که زیر فرمان ایشان بود، توصیه می کرد که حق خدا را بدهید، به مستمندان رسیدگی کنید چرا که قرآن و رسول خدا بیان کرده که مستمندان در مال شما حقی دارند. حضرت به مأمور خراج توصیه می کرد که اولاً با مردم با اخلاق خوب روبه رو شوید، و گرفتن خراج و زکات یک مسأله عبادی است، اجباری نمی تواند در کار باشد، طرف باید نیتش مثل نیت نماز قربه الی الله باشد. اما توصیه می کرد که آنها هرچه در مالشان حق خداست بپردازند، همانطور که گفتم مثل وصیت ۲۵ نهج البلاغه و مالک اشتر که می گفت مالیات و خراج گرفتی، اینها ممکن است که برای رسیدگی به همه امور شهروندان بسنده نباشد، همه آنهایی که نیازمند هستند از اموال خالصه به آنها بدهد، اموال خالصه اموال دولتی بوده است یعنی مثلاً کسی می مُرد و هیچ وارثی نداشت و به دولت برمی گردد یا اینکه زمینی در جایی وجود داشت که برای دولت بود و آن را اموال خالصه می گفتند، حضرت می فرمود: این اموال خالصه را باید صرف اینها کنید یعنی به شکل دولتی و عمومی؛ ولی بخش خصوصی که در آن زمان معمول بوده به خودشان می رسیده به طوری که نه تنها کوفه بلکه جاهای دیگر هم به شکل اختلاف طبقاتی و شکاف طبقاتی زیاد بینشان نبوده است.

در زمان خلافت عثمان مردم از نزدیک شاهد ناهنجاری های اخلاقی و مالی اطرافیان خلیفه (بنی امیّه) بودند و این نشان از وجود فساد و مفسدین اقتصادی در آن زمان است، حضرت علی(ع) در برخورد با مفسدین چه شیوه و روشی داشتند؟ و به منظور پایان بخشیدن به فسادهای اقتصادی رایج پیش از زمامداری خود، چه اقدامات اولیه و ثانویه ای را انجام دادند؟
حضرت بازرسانی داشتند که این بازرسان به ایشان گزارش می دادند. به فرمانداران هم فرمودند که بازرسانی انتخاب کنید که هم ایمانشان محکم باشد و هم امانت دار باشند، هر کسی گزارش داد توجه نکنید، چند نفر را بفرستید و گزارش ها را با هم مقایسه کنید اگر دیدید که با هم مطابقت دارد و اختلافی ندارد آن زمان به آنها توجه کنید و اگر یک جایی فساد دیدید و اگر دزدی و خیانت کرده و به مال مردم دست درازی کرده، در جلوی مردم او را تنبیه کنید و اموال را از او پس بگیرید که طوق خاری در جلوی مردم به گردنش انداخته باشید؛ این مساله باعث می شد که دیگر کسی به دنبال فساد نرود، می دانستند که با دقت دنبال این هستند که اموال عمومی محفوظ بماند و اگر جایی خیانت دیدند طرف را رسوا می کنند و مال هم از او پس می گیرند. یکی از خوارج به اموال مردم تجاوز و با عده ای از کوفه فرار کرد و به طرف بحرین رفت؛ فرماندار بحرین آنها را دستگیر کردند و عده ای هم اسیر گرفتند، اسرا را که آوردند، حضرت یک فرمانداری داشتند به نام مصقله بن هبیره شیبانی، اسرا به او گفتند که مردانگی کن و ما را بخر و آزاد کن، فرماندار هم پذیرفت، یک میلیون درهم به این طرف داد و او را آزاد کرد، به امیرالمومنین گزارش دادند، ایشان فرموند: با مردانگی کار بسیار خوبی کرده، ولی اگر از اموال عمومی این کار را کرده باید اموال را پس دهد، گفتند که از بیت المال داده، او را اظهار کرد که تو این کار را کردی، این پول را بده، گفت چشم تا فردا به من فرصت دهید، گفت تا هر وقت می خواهی فرصت داشته باشد، اما این بنده خدا فرار کرد، امیرالمومنین فرمود: به خدا قسم اگر آمده بود و می گفت ندارم که اکنون بپردازم، یک یا دو سال به من فرصت بدهید، به او فرصت می دادم ولی اول مردانگی و بعد خیانت کرد، یعنی دقیقاً به همه این مسایل می رسید و اگر کسی خیانت کرده بود به شدت مجازات می کرد و مال مردم را از او پس می گرفت. عموماً کارگزاران امام علی(ع) افراد سالمی بودند فقط چند مورد بود که با آنها به این ترتیب برخورد می کردند.

شرایط امروز کشور نشان می دهد که از نظر برنامه ریزی های اقتصادی دچار مشکل هستیم، تشکیل دادگاه ها برای رسیدگی به پرونده های اقتصادی نشان می دهد که کشور عاری از فساد اقتصادی نیست، همچنین شکاف طبقاتی وجود داشته و برخی از کارشناسان نسبت به خطر افزایش این شکاف در آینده هشدار دادند؛ دستورالعمل و برنامه های امام علی در این زمینه ها می تواند به امروز ما کمکی کند؟ ما امروز باید در چه بخش هایی و به چه صورت از این برنامه ها استفاده کنیم؟
امیرالمومنین وصیتی به امام حسن(ع) دارند که به شماره ۳۱ در بخش نامه هاست، حضرت در این نامه خطاب به امام حسن می فرماید: من در احوال امت های گذشته آنچنان مطالعه کرده ام که خود را یکی از آنان می دانم، حال حاصل این مطالعه ام را به عنوان تجربه هایی بسیار با ارزش در اختیار تو قرار می دهم. می خواهم عرض کنم که اگر امیرالمومنین امروز بود مطابق با روش روز برخورد می کرد، یعنی کاری که امیرالمومنین در آن زمان کرده مربوط به زمان خودش بوده، جمعیت کم بوده و کارمندان دولتی به شکل امروز نداشتند، ارتش داوطلب بوده و البته عده ای هم در مرزها ثابت و حقوق بگیر بودند، یعنی با ساختار اجتماعی امروز بسیار فرق می کرد، ولی اگر بخواهیم اصول کلی آن را در نظر بگیریم، امام علی سه اصل عدالت، آزادی و فرهنگ را همراه هم می دانستند و در ابتدای حضورشان به عنوان یک شخص مسئول در کوفه شروع به تحقق این سه اصل کردند.

لزوم الگوبرداری از کشورهای پیشرفته با در نظر گرفتن سه اصل عدالت، آزادی و فرهنگ
اینکه عده ای می گویند آزادی مقدم بر دو اصل دیگر است، امکان ندارد؛ نمی توانیم یکی را مقدم بدانیم و دیگری را دنبالش بیاوریم، هر دو باید با هم و با فرهنگ و آگاهی همراه باشند. از این جهت اگر ما بخواهیم امروز از آموزش های امیرالمومنین استفاده کنیم باید ببینیم که در دنیای پیشرفته امروز چه روشی برای اقتصاد پیشرفته دارند، سه اصل عدالت، آزادی و فرهنگ را در نظر بگیریم، اما بر طبق روش های اجرایی مربوط به زمان خودمان؛ امروز می گویند که اقتصاد بخش خصوصی باید آزاد باشد منتها باید نظارت دولت هم بر روی آنها باشد، یعنی اگر بخش خصوصی را به حال خود رها کنید دنبال سود است و به ضرر مردم تمام می شود، اگر محدود کنید و دولت بخواهد متولی مسایل اقتصادی باشد، دولت اصلاً نمی رسد، کار دولت چیز دیگری است، نمی تواند مسایل اقتصادی را سرپرستی کند جز در موارد ضروری و فوق العاده ای که گاهی در زمان جنگ و امثال اینها پیش می آید. بنابراین باید الگویی که مثلاً در مالزی، سنگاپور، کره جنوبی و کشورهای دیگری که با ایران همراه بودند را ببینیم منتها مدیریت ایران انقدر فاسد بود که آنها رفتند و جلو افتادند و ایران همچنان ماند تا اینکه انقلاب شد و بعد از انقلاب هم متأسفانه یک مدیریت آگاهی نبود که بخواهد اداره کند و دوباره گذشته را جبران کند. مساله جنگ پیش آمد و اختلافات داخلی بود و همه اینها دست به دست هم دادند، ولی باز هم می شد این را جمع و جور کرد و به شکل خوبی اداره کرد. بنابراین اگر آن اصل کلی را همیشه در نظر داشته باشیم و از تجارب امروز کشورهایی که یک روزی بسیار عقب افتاده بودند و بعد پیشرفت کردند و اکنون جزو کشورهای خوب دنیا هستند، استفاده کنیم و در حقیقت تلفیقی از هر دو اصل را داشته باشیم حتماً موفق می شویم.

حرکت در مسیر موفقیت به دو عامل اعتماد مردم و شفاف سازی مسایل وابسته است
برای حرکت در مسیر موفقیت اولاً باید اعتماد مردم به مسئولین جلب شود، در حال حاضر هر سخنی که مسئولین دولتی می گویند مردم به آنها اعتماد ندارند و قبول نمی کنند چون خلافش را دیدند، وقتی نمایندگان مجلس و سایر مسئولین بخش های دیگر صحبتی می کنند چون اثر خوبی از آنها ندیدند، باز هم اعتماد نمی کنند، می بینند که مثلاً هزینه هایی در جاهایی می شود که شایسته نیست و مردم خودشان بیشتر احتیاج دارند از این جهت شایعه سازی درست می شود، امیرالمومنین در عهدنامه به مالک اشتر می گوید که اگر مردم کوچکترین سوء ظنی نسبت به تو بُردند تو بیا و مسئله را با مردم در میان بگذار و آن را شفاف مطرح کن تا سوء ظن آنها از بین برود. در فضای مجازی گفته می شود که در سفر بشار اسد به ایران که ۵ ساعت طول کشید، وقتی بشار اسد قصد ترک ایران را داشت ۲ و نیم میلیارد یورو پول نقد در ۵ پالم به او دادند و ۳۵ دقیقه طول کشید تا این حجم پول بار هواپیما شود، من نمی گویم این حرف درست است، ولی وقتی مسایل را برای مردم شفاف سازی نمی کنند و با مردم رو راست نیستند، مردم اولاً حرف هایشان را قبول نمی کنند و ثانیاً شایعات بسیار بزرگتری می سازند، حقیقت را به شکل باطل و باطل را به شکل حقیقت نشان می دهند. بنابراین باید بین مردم و مسئولین یک اعتماد و صداقتی وجود داشته باشد و شفاف سازی شود، گرفتاری هایی که دارند با مردم در میان بگذارند، به عنوان مثال بگویند اگر ما این موشک را می سازیم به خاطر حفظ امنیت است و اوضاع مردم از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را چنین و چنان می کنیم.

نظر شما