سرویس سیاسی جوان آنلاین: مقام معظم رهبری چندی پیش در سخنانی با اشاره به ضرورت مقاومت، در مقابل از سنگینترین شکست امریکا در صورت مقاومت ایران در مقابل تحریمها خبر دادند. در این میان شاید این تعبیر سنگینترین شکست برای برخی جای سؤال داشته باشد. چرا مقام معظم رهبری از این تعبیر استفاده کردند. آیا در صورت پیروزی ایران در مقابل فشارهای یکجانبه امریکا قرار است اتفاقی بیفتد.
چرا باید ایران در کوتاهمدت شکست بخورد
واقعیت این است که جهان در آستانه یک تحول اساسی است و میتوان نشانههای این تحول را در خصوص تزلزل قدرت امریکا به روشنی دید. این تزلزل قرار است با راهبرد ترامپ در خصوص تحمیل امتیازات یکجانبه به کشورهای مختلف دنیا به تأخیر بیفتد. در این میان نوک پیکان فشار امریکا برای تأخیر در این روند روی ایران و ونزوئلا متمرکز شده است.
ونزوئلا به عنوان یکی از قدرتهای بزرگ منبع نفتی در نیمکره غربی زیر فشار سنگین امریکاییها قرار گرفته است. حملات مداوم سایبری باعث قطع برق این کشور شده است و هیچ کس نمیداند که نقشه بعدی امریکاییها برای این کشور چیست. از سوی دیگر امریکا به دنبال تسلیم کردن ایران به عنوان مهمترین محور مقاومت در منطقه است.
ایران با جدیت در مقابل تمام برنامههای امریکا در منطقه ایستادگی کرده و آنها را به شکست کشانده است. در حالی که قرار بود ناآرامی داعش در منطقه نزدیک به ۳۰ سال به طول بینجامد، حالا تمام منطقه در حال بازگشت دوباره به ثبات است و مرزهای سوریه و عراق نیز به طور کامل حفظ شده است.
شاید از همین رو بود که ترامپ نه تنها از برجام خارج شد بلکه تحریمهای یکجانبه اقتصادی علیه ایران را بازگرداند. امریکاییها میدانند که اگر موفق به عقب زدن ایران نشوند در طول چند سال آینده دیگر توان چنین کاری را نخواهند داشت. امریکاییها به تدریج در حال از دست دادن متحدان خود هستند و از سوی دیگر هیچ امیدی به همکاری کشورهایی همچون روسیه و چین ندارند؛ کشورهایی که حالا به قدرتی سخت در مقابل امریکا تبدیل شدهاند.
امریکاییها حالا با قدرتی اقتصادی به نام چین روبهرو هستند که در حال به چالش کشاندن قدرت آنها در آسیای مرکزی و ایجاد قدرتی نظامی است که میتواند با این کشور رقابت کند.
همه چیز بر ضد امریکا
واشنگتن نهتنها رقبای دیرین خود مانند روسیه و چین را با تهدیدهای تجاری، سیاسی و حتی نظامی به چالش میکشد بلکه متحدان خود را نیز میآزارد. اتحادیه اروپا چندی است در یک سردرگمی سیاسی به سر میبرد؛ محور بروکسل از یکسو تلاش میکند به ارزشهای لیبرالیسم و امریکا وفادار بماند و از سوی دیگر شاهد زاویهدار شدن مواضع واشنگتن نسبت به خود است. اینک متحدان سنتی امریکا مانند فرانسه و آلمان از تشکیل ارتش مستقل اروپا سخن میگویند. امانوئل مکرون رئیسجمهوری فرانسه در اظهارات بیسابقهای از اینکه اروپا ارتش مستقلی ندارد تا در برابر امریکا از خود دفاع کند، ابراز تأسف میکند. هند و پاکستان با اشتیاق به پیمانهای جدیدی مانند شانگهای میپیوندند. پکن و دهلینو بهعنوان رقبای سنتی به یکدیگر نزدیک میشوند. اژدهای زرد تلاش میکند با صرف دهها میلیارد دلار، جاده ابریشم را احیا کند و از آسیای دور به مدیترانه و اروپا برسد. بلوک اقتصادی غولآسایی مانند «بریکس» ایجاد میشود. این همه فرازونشیب برای چیست و منشأ آن کدام است؟
انتقال قدرت، امریکا را به وحشت انداخته است
در این زمینه پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای نوشت: حقیقت آن است که جهان آبستن حادثه مهمی است؛ «افول امریکا و انتقال قدرت از غرب به شرق». پدیده انتقال قدرت یک رویداد چندبعدی و با وجوه سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی است که اندیشمندان از سالها قبل از وقوع، از آن خبر دادهاند و اینک به نظر میرسد زمان رخداد آن نزدیک شده است. ولی چقدر نزدیک؟ آنقدر نزدیک که ظاهراً مقامات کنونی کاخ سفید را به وحشت انداخته است!
تئوری «انتقال قدرت» اولین بار در سال ۱۹۵۸ میلادی توسط «اورگانسکی» استاد علوم سیاسی دانشگاه میشیگان ارائه شد. بر اساس این نظریه، قدرتهای بزرگ در طول تاریخ یکی پس از دیگری متولد میشوند، به اوج میرسند و در نهایت افول میکنند و این سرنوشت محتوم همه ابرقدرتهاست. «الوین تافلر» نویسنده و اندیشمند امریکایی سه دهه پس از اورگانسکی با انتشار کتابی در سال ۱۹۹۰ میلادی از پدیدهای به نام «تغییر ماهیت قدرت» سخن گفت. وی معتقد بود در عصر حاضر، ماهیت قدرت به کلی تغییر یافته است و این روند همچنان ادامه خواهد داشت. تافلر در اثر دیگر خود تحت عنوان «موج سوم» مینویسد: «تمدن جدیدی در حال ظهور است، ولی انسانهای نادان در همه جا سعی دارند آن را سرکوب کنند... طلوع این تمدن جدید تنها واقعیت روشن زندگی ماست.» «امانوئل والرشتاین» جامعهشناس شهیر امریکایی و ارائهدهنده نظریه «نظام جهانی» به صراحت تأکید میکند که امریکا در مسیر سقوط قرار گرفته و افول این کشور امری حتمی و اجتنابناپذیر است. به گفته این جامعهشناس «از زمان جنگ ویتنام تا حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، از سرعت روند و توسعه اقتصادی امریکا کاسته شده و این کشور، درخشش ایدئولوژیک خود را از دست داده است.»
والراشتاین میگوید: «تفوق امریکا فقط به برتری نظامی خلاصه میشود و این، حکایت از آن دارد که ابرقدرت در حال افول است.» وی میافزاید: «شاید در امریکا جمعیت کسانی که فکر میکنند این کشور در سراشیبی سقوط قرار گرفته زیاد نباشد ولی تندروهای این کشور بهتر و بیشتر از دیگران میدانند که امریکا در حال سقوط است و به همین دلیل تلاش میکنند با تمام وجود مانع از آن شوند.»
از دیدگاه این جامعهشناس، جنگ ویتنام، فروپاشی اتحاد شوروی و حادثه ۱۱سپتامبر، روند سقوط امریکا را تسریع کرده است. جنگ ویتنام نهتنها یک شکست نظامی بزرگ برای امریکا بود بلکه به اقتصاد و اعتبار این کشور نیز لطمات بزرگی وارد کرد. شکست در جنگ ویتنام برای واشنگتن یک فاجعه بود، زیرا امریکا با تمام توان نظامی، اقتصادی و سیاسی وارد آن شده بود. از سوی دیگر اگرچه فروپاشی اتحاد شوروی ظاهراً به نفع واشنگتن تمام شد ولی امریکا پس از این حادثه دیگر توجیهی برای گسترش هژمونی خود در افکار عمومی جهان نداشت. در واقع پس از فروپاشی اتحاد شوروی، هژمونی امریکا به شدت مورد تهدید قرار گرفت. حمله صدام به کویت بهانه خوبی برای امریکا بود تا توجیهی برای ماشین جنگی خود داشته باشد ولی این روند در افکار عمومی امریکا و جهان تداوم نداشت.
والراشتاین میگوید: «واشنگتن در عرصه نظامی هم پیروزی مهمی به دست نیاورده است. امریکا در سه جنگ پس از سال ۱۹۴۵، در یکی (ویتنام) شکست خورد و در دو جنگ دیگر (جنگ کره و خلیج فارس) چیز مهمی به دست نیاورد.» نشریه نیویورک تایمز در شماره بیستم آوریل ۲۰۰۲ در مقالهای نوشت: «یک آزمایشگاه در ژاپن کامپیوتری میسازد که سریعترین در جهان است و با ترکیبی از ۲۰ کامپیوتر برتر امریکایی برابری میکند. این نشان میدهد مهندسان امریکایی در رقابت علمی و فناوری نیز - که اکثرشان تصور میکنند دست بالا را در آن دارند- بازی را باختهاند.» این مقاله تصریح دارد که «اولویتهای علمی و تکنولوژیک در دو کشور یکسان نیست. کامپیوتر ژاپنی تغییرات آب و هوایی، دادههای علمی و اقتصادی را محاسبه میکند ولی کامپیوتر امریکایی به شبیهسازی جنگ میپردازد.» این تفاوت در واقع بیانگر یک حقیقت جامعهشناختی کهن در خصوص قدرتهای بزرگ است: قدرت حاکم، بر نظامیگری تمرکز دارد و قدرتهایی که قرار است جایگزین آن شوند، روی علم و اقتصاد متمرکز میشوند.
وقت کم امریکاییها
تمام این نشانهها حاکی از این است که روند تغییرات جهانی به سمتی است که میتوان در آینده انتظار افول کامل قدرت امریکا را داشت و اگر امریکاییها موفق به تسلیم کردن ایران نشوند، باید منتظر ظهور یک قدرت رو به رشد در منطقه خاورمیانه با عملکردی بینالمللی باشند.
نظر شما