شناسهٔ خبر: 31346547 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فردا قدیمی | لینک خبر

واکنش امام خمینی (ره) به استعفای آیت‌الله مؤمن از شورای نگهبان

آیت‌الله مومن نقل می‌کند: بنده قصد داشتم که در دوره دوم، از عضویت در شورای نگهبان خودداری کنم، لذا کسی را به عنوان واسطه، خدمت امام فرستادم اجازه بگیرند که بنده در قم مشغول کار‌های علمی‌باشم.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری فارس: به مناسبت وفات آیت‌الله محمد مؤمن قمی عضو فق‌های شورای نگهبان، نماینده استان قم در مجلس خبرگان رهبری و از مبارزان دیرین نهضت اسلامی و یاران امام خمینی (ره) پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بخشی از خاطرات این فقیه پارسا را که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است، بازخوانی کرده است که به شرح ذیل است:

آیت‌الله محمد دانش‌زاده معروف به «مؤمن «در سال ۱۳۱۶ در قم به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و از طریق زراعت معاش می‌کرد. آیت‌الله مؤمن در پانزده سالگی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، فراگیری علوم دینی را در حوزه علمیه قم آغاز نمود و تا مرحله اجتهاد در این حوزه به تحصیل ادامه داد. وی در این سال‌ها از محضر اساتید گرانقدری، چون آیت‌الله محقق داماد و علامه طباطبایی بهره برد. از دیگر اساتید او در دوران تحصیل در قم می‌توان به آیات شیخ انصاری، سلطانی طباطبایی، شیخ محمد شاه‌آبادی، مجاهدی تبریزی، امام خمینی و آیت‌الله‌العظمی بروجردی اشاره کرد. او سپس جهت تکمیل تحصیلات دینی به نجف‌اشرف رفت و مدت شش ماه در محضر اساتید و مدرسین دروس دینی آن حوزه حاضر شد.

وی در دوران نهضت اسلامی، از راه تبلیغ به مبارزه با رژیم طاغوتی پهلوی پرداخت و بار‌ها مورد تعقیب و دستگیری مأموران امنیتی رژیم پهلوی واقع شد. با آغاز قیام شکوهمند مردم به رهبری امام خمینی همواره در کنار ایشان به مبارزه با رژیم وابسته پهلوی پرداخت و در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که به دستگیری و تبعید امام انجامید، شرکت فعالانه داشت و به همین منظور به فعالیت‌های روشنگرانه و تبلیغی می‌پرداخت. یک بار دیگر نیز به دلیل مبارزه تبلیغاتی علیه رژیم در فروردین ۱۳۵۳ دستگیر و پس از مدتی زندانی و تبعید شد. او تا پیروزی انقلاب اسلامی همچنان به عنوان یکی از مخالفان سرسخت رژیم باقی ماند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت‌الله مؤمن از اعضای فعال جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شد و به فعالیت‌های سیاسی و علمی خود در این حوزه ادامه داد. وی به همراه سایر اعضای جامعه مدرسین در سال ۱۳۵۸ در قبال ناآرامی‌های شهرستان تبریز و نقش سید کاظم شریعتمداری در این جریان اطلاعیه‌ای صادر نمود و از مردم آن شهر خواست تا وحدت خود را حفظ کنند و از آیت‌الله شریعتمداری خواستار طرد عناصر ضد انقلاب از گرد وجود خود شد.

ایشان و سایر اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در ۲۰ مهر ماه ۱۳۵۹ در پیامی خطاب به علمای جهان اسلام با اشاره به پیامدهای جنگ رژیم بعث عراق علیه ایران نسبت به وارد شدن سایر کشورهای عربی در جنگ به نفع رژیم بعثی عراق هشدار دادند؛ و همچنین طی تلگرافی به امام خمینی در سال ۱۳۶۰ پشتیبانی خود را از برکناری ابوالحسن بنی‌صدر از مقام فرماندهی کل قوا اعلام و از نامزدی شهید محمدعلی رجائی در دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرد.

آیت‌الله محمد مؤمن همراه سایر روحانیون مبارز و اندیشمند و مدرسین حوزه علمیه قم در سال ۱۳۶۱ در پی اثبات شرکت آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری در کودتایی علیه امام و همکاری نامبرده با صادق قطب‌زاده در این زمینه، بی‌کفایتی وی را از مرجعیت شیعیان اعلام نمود.

ایشان در آذر سال ۱۳۶۱ از حوزه انتخابیه سمنان به عنوان نماینده مجلس خبرگان انتخاب گردید. او نامزد مشترک جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز تهران در انتخابات مذکور بود. همزمان به فعالیت در قوه قضائیه می‌پرداخت که از جمله مشاغل قضایی او می‌توان به مسئولیت انتخاب و اعزام قضات شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی در سراسر کشور به دستور امام و ریاست دادگاه عالی انقلاب اسلامی و عضویت در شورای عالی قضایی اشاره کرد. وی در دوم اردیبهشت ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی به عنوان یکی از اعضای هیئت تدوین بازنگری قانون اساسی تعیین شد و در جلسات هیئت شرکت می‌کرد؛ وی در کمیسیون رهبری سمت مخبری داشت.

آیت‌الله مؤمن در سال ۱۳۶۹ مجدداً از حوزه انتخابیه سمنان در انتخابات مجلس خبرگان به عنوان نماینده مجلس مذکور انتخاب شد. در همین سال از سوی رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مسئولیت دادگاه‌های عالی انقلاب اسلامی را عهده‌دار شد و به عضویت فقهای شورای نگهبان قانون اساسی درآمد. همچنین به عنوان یکی از اعضای هیئت صاحب‌نظران و فقهای برجسته حوزه علمیه برای بررسی موضوعات و مسائل جدید فقهی و پاسخ عالمانه پیرامون مسائل کنونی جهان و پیشرفت‌های علمی برگزیده شد. در مهرماه ۱۳۷۷ برای سومین بار نامزد احراز نمایندگی مجلس خبرگان حوزه انتخابیه قم گردید که موفق به کسب آرای مردم این استان شد.

وی مدت‌ها، مدیریت حوزه علمیه قم را برعهده داشت و در شورای سیاستگذاری آن حوزه عضویت داشت.

وی در زمینه علمی و دینی تألیفات زیادی دارد که تعدادی از آن‌ها عبارت‌اند از:

۱ ـ. شرح استدلالی کتب معاملات تحریرالوسیله امام خمینی؛

۲ ـ. شرح استدلالی قضا و شهادت و بحثی از کتاب تحریرالوسیله امام خمینی؛

۳ ـ. تقریرات مکاسب محرمه و بیع؛

۴ ـ. تقریرات اصول تا مبحث اشتغال؛

۵ ـ. تقریرات صلاة و صوم آیت‌الله‌العظمی آقا حاج سید محقق داماد

۶ ـ. رساله‌های متفرقه فقهی و دینی.

آیت‌الله مومن در دوران حیات خود، خاطراتشان از دوران قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را روایت کردند. آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از خاطرات آیت‌الله محمد مومن است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.

روایت آیت‌الله مؤمن از منش اخلاقی امام خمینی

آیت‌الله مومن در بخشی از خاطراتش درباره خصوصیات اخلاقی امام خمینی می‌گوید: ما در تمام دوره‌ای که با ایشان حشر و نشر داشتیم، ندیدیم که کاری انجام دهند که بوی دنیا از آن به مشام برسد و توجه عجیبی به معنویات داشتند. همین امر باعث شد که تمام طلبه‌ها عاشق ایشان بودند. به یاد دارم که در همان سال ۱۳۴۲ ایشان را به زندان تهران بردند و بعد از چند ماه باز گرداندند. حبس ایشان مدتی به طول انجامید و ما از آزادی ایشان مأیوس شدیم. من عازم نجف اشرف شدم و چند ماه از اواخر سال ۱۳۴۲ و اوایل سال ۱۳۴۳ را در عراق به‌سر بردم. به خاطر دارم که در آنجا به برادران طلبه نجفی گفتم: «تمام طلبه‌های قمی نسبت به حاج آقا روح‌الله علاقه‌مند و به ایشان معتقدند. در حالی که به نظر من هیچ یک از طلاب نجف نسبت به هیچ‌یک از مراجع نجف چنین حالتی را ندارند».

واقعیت این است که جز [توجه به]خدا از ایشان چیزی ندیدیم. تا آخر هم این حالت را داشتند. دوستان ایشان هم حاضر بودند تمام داروندارشان را برای ایشان و در اصل برای خدا فدا کنند...

مردم‌داری امام

آیت‌الله محمد مومن ادامه می‌دهد: «از روستا‌های قم که راهشان از جاده قم ـ. تهران منشعب می‌شود و در سمت راست جاده در میان کویر قرار دارند، روستا‌های محمدآباد و کاج بودند که در نزدیک هم قرار داشتند. «کاج» روستای کدخدانشین و «محمدآباد» محل سکونت روستائیان بود. یکی از دوستان ما به نام حاج آقا احمد حسینی چاووشی که زمانی مسئول مدرسه آیت‌الله آقای گلپایگانی بودند، در ماه محرم یا رمضان، برای منبر به آنجا رفته بود، ارباب روستا مقلد حضرت امام بود و روستا هم نیاز به احداث مسجد داشت. ارباب ابراز کرده بود که من فلان مبلغ (ظاهراً پنج هزار تومان) [برای احداث مسجد]می‌پردازم. ارباب گفته بود که شرط پرداخت این مساعده آن است که حاج آقا روح‌الله بیایند اینجا و کلنگ احداث بنا را بزنند. روحانی محل که از دوستان ما بود، آمدن امام به روستای مزبور را در شمار محالات می‌دانست. با این وصف به قم آمد و ماجرا را با حاج آقا شهاب اشراقی ـ. داماد حضرت امام ـ. مطرح کرد. بعد صحبت شد که چه باید کرد؟ آقای اشراقی گفته بود: «اگر امام تشخیص دهد که وظیفه شرعی است، انجام می‌دهد».

قضیه به اطلاع امام رسید و ایشان با حضور در روستای مزبور موافقت کردند. بنده هم قرار شد در آن سفر همراه ایشان باشم. ارباب روستای مزبور، ظاهراً دو ماشین (یکی سواری و دیگری جیپ) به قم فرستادند. امام سوار شدند و حرکت کردیم. وقتی به روستا رسیدیم، چند دقیقه در منزل ارباب مزبور نشستیم. بعد از آن فاصله مختصر میان منزل تا محل احداث مسجد را پیاده طی کردیم؛ چرا که مردم روستا برای استقبال از امام آمده بودند. مردم آنجا خوب بودند و به امام اظهار علاقه می‌کردند ... در مسجد روستا، اجتماعی ترتیب یافت و حاج آقا سعید اشراقی که عموی حاج آقا شهاب و از منبری‌های معروف قم بود، منبر رفت. در همان‌جا کلنگ احداث مسجد زده شد.

فعالیت در دوران تبعید امام به ترکیه

آیت‌الله مومن می‌گوید: در ایامی که امام به حالت تبعید در ترکیه به سر می‌بردند، بنده می‌خواستم به عراق سفر کنم. موضوع را خدمت آقای حائری عرض کردم. ایشان فرمودند: «پیامی برای آقای حکیم دارم که می‌خواهم از طریق شما ارسال کنم. پیام این است که آقای صدر (حاج آقا موسی صدر منظورشان بود) فعلاً لبنان نیست و ایشان در عراق به‌سر می‌برد. شما این مطلب را به ایشان بگو و اگر ایشان نبودند، به آقای شیخ نصرالله خلخالی بگو که به آقای حکیم بگوید که آقای خمینی در صف مراجع هستند و تبعید ایشان توهین به مرجعیت محسوب می‌شود. شما از نفوذی که دارید، استفاده کنید؛ بلکه ایشان از تبعید خلاص شوند». بنده به عراق رفتم و در آنجا آقای حاج آقا موسی صدر را نیافتم. ظاهراً به آقا شیخ نصرالله گفتم.

دیدار با امام در نجف در سال ۱۳۴۸

براساس خاطرات آیت‌اله محمد مومن، بعد از فوت مرحوم آقای حکیم یا در همان اوان و در حدود سال ۱۳۴۸، حدود سیزده تن از مدرسین بنام قم اطلاعیه‌ای دادند تا امام را به عنوان مرجع تقلید معرفی نمایند. قرار بود برخی از علما به عنوان مرجع منحصر و برخی دیگر به عنوان مرجعی که تقلید از ایشان جایز است، معرفی شوند. بعید نیست اسناد مربوط به این اطلاعیه در ساواک موجود باشد. در میان سیزده تن مزبور، آقایان: منتظری، ربانی املشی، امینی، فاضل، انصاری شیرازی، حاج آقا محمد شاه‌آبادی و شاید آقای حاج شیخ ابوالفضل خوانساری بودند.

بعد از مدتی بنده به عراق مشرف شدم که شاید آخرین سفر من هم بود. در این سفر، خدمت حضرت امام رسیدم. بنده به خیال خود تصور می‌کردم که اطلاعیه فوق‌الذکر به امضای ۱۳ تن را خدمت امام برده‌اند. از این رو اطلاعیه را با خود نبردم. حضرت امام سؤال کردند که ماجرای این اطلاعیه چیست؟ من مضمون آن را خدمت امام عرض کردم و افزودم: بنده گمان می‌کردم که اطلاعیه در اینجا هست و گرنه در مسیر که از کرمانشاه عبور می‌کردم، یکی برای شما می‌آوردم. ایشان فرمود: «نه! هنوز چیزی نیاورده‌اند». امام در ضمن خطاب به بنده با حالتی که انگار من این اطلاعیه را تنظیم کرده‌ام، عتاب کردند که به چه مناسبت آقایان این کار را کرده‌اند؟ گفتم: «آقا! این‌ها تشخیص داده‌اند که در مقابل خلاف‌های شاه و دولتش باید فقیهی استخوان‌دار باشد که بتواند مقابل آن‌ها بایستد. کسی غیر از شما را هم برای این کار لایق ندانستند و وظیفه خودشان دانسته‌اند که این کار را بکنند».

تبعید به شهداد کرمان در سال ۱۳۵۲

در اوایل دهه ۵۰ به دلیل مبارزات جدی آیت‌الله مومن، حکم تبعید وی صدر می‌شود. چنانکه خود می‌گوید: در سال ۱۳۵۲، ۲۵ تن از علمای قم تبعید شدند و نام بنده هم در شمار آن ۲۵ نفر بود. تشخیص رژیم این بود که این ۲۵ نفر در مبارزات شاه‌ستیزانه و پیگیری نظرات حضرت امام نقش دارند. لیست این افراد در اسناد ساواک موجود است ... مردادماه بود و مأموران در اول شب برای دستگیری من به منزل آمدند، ولی حضور نداشتم و به منزل ابوی رفته بودم. در آن مقطع، احمدِ ما چهار، پنج ساله بود و به مأموران گفته بود که بابایم به منزل پدربزرگم رفته است. مأموران به منزل ابوی ما آمدند. اخوی ما در آن ایام طلبه مبتدی بود و در مدرسه آقای گلپایگانی درس می‌خواند و در منزل پدرم بود. مأموران دم در آمدند و گفتند: «آقای مؤمن منزل هستند؟»

وقتی این مطلب را به من گفتند من پیش خودم حساب کردم که اگر مأموران با من کار داشتند که به منزل خودم مراجعه می‌کردند. تصور کردم با اخوی کار دارند. به ایشان گفتم که دم در برود. وقتی اخوی در را باز کرده بود، دست ایشان را گرفتند و با خود بردند. البته بعداً دیدند که از نظر سنی و نام کوچک، خصوصیاتِ کسی که دنبالش هستند، با اخوی تطبیق نمی‌کند. به ایشان گفته بودند: «اسمت چیست؟» گفته بود: «علی» گفته بودند: «ما محمد را می‌خواهیم». ایشان هم بدون اینکه متوسل به دروغ شود، منزل ما را نشان داده بود. بعد به من گفت: «داداش! از ساواک آمده بودند و سراغ شما را می‌گرفتند».

در آن حال بنده بالای بام رفتم. تابستان بود و هوای بام مناسب بود. ابوی گفتند که نباید شب به خانه بروی. در بالای بام بودم که سروصدا شد و مأموران ریختند داخل منزل. به لحاظ اینکه منزل دو در داشت، خیال کرده بودند که من از در دیگر خارج شده‌ام؛ لذا بالای بام نیامدند. به همین شکل در حال اختفا بودم و از آن حالت نیز استفاده می‌کردم. آقای انصاری شیرازی هم نامش در لیست بود و به دلایلی موقتاً به چنگ مأموران نیفتاد و تنها ۲۳ نفر از آن ۲۵ تن دستگیر و تبعید شدند.

بنده قدری در اختفا به‌سر بردم و در منزل آقای ابوی گذران می‌کردم. ناچار شدم که مباحثات علمی‌خارج از منزل را هم تعطیل کنم. در این حال فرصتی برای بحث اسفار به وجود آمد. شاید روزی دو مباحثه مفصل بر مبنای کتاب اسفار را در منزل انجام می‌دادیم. این وضعیت تا نوروز سال ۱۳۵۲ به طول انجامید.

بنده البته گاه به خارج از منزل رفت‌وآمد می‌کردم. چیزی که برای من از آن ایام خشنودکننده است، این است که توانستم مباحثه کتاب اسفار ملاصدرا را به پایان ببرم و وقتی این اتمام صورت گرفت، دیگر باکی از دستگیرشدن نداشتم. همین‌طور هم شد و در هجدهم یا نوزدهم فروردین ۱۳۵۳ سراغ من آمدند. وقتی بنده را به زندان شهربانی منتقل کردند، مشاهده کردم که حاج آقای انصاری را نیز به زندان آوردند و ما یک شب با هم بودیم. روز بعد بنده را به شهداد کرمان و ایشان را به کوهدشت تبعید کردند.

محل تبعید بنده «شهداد» کرمان بود. منتها محل تبعید دیگر افرادی را که با هم تبعید شده بودیم، عوض شد. ما حدود هفت ماه در «شهداد» بودیم و بقیه مدت تبعید را که ظاهراً دو سال و خرده‌ای بود در تویسرکان گذراندیم. تا روز آخر هم که هجدهم یا نوزدهم فروردین ۵۶ بود، در تبعید به‌سر بردیم و هیچ‌گونه تخفیفی به ما ندادند.

همکاری با نظام قضایی کشور

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت‌ها و مجاهدت‌های آیت‌الله مومن ادامه داشت. چنانکه خود می‌گوید: کاری که بنده در آن سال‌ها شروع کردم و ادامه هم پیدا کرد، همکاری با قوه قضائیه و دادگاه‌های انقلاب در تعیین قضات شرع بود... بخش مربوط به شناسایی افراد و صحبت با آن‌ها و قول گرفتن برای همکاری با قوه قضائیه را بنده انجام می‌دادم. حتی برای افراد ابلاغیه هم به خط خودم می‌نوشتم که لابد متن آن هنوز هم در نزد قضات محترم هست...

در نهایت، تمام قضات دادگاه‌های انقلاب را بنده خودم تعیین کردم؛ به‌جز دو سه نفر که بنده آن‌ها را نفرستادم. ابلاغیه افراد را به دستخط خودم می‌نوشتم و به امضای آقایان آیات: منتظری و مشکینی می‌رساندم. مُهر جامعه مدرسین حوزه علمیه نیز در اختیار ما بود که از آن استفاده می‌کردیم.

واکنش امام خمینی به استعفای آیت‌الله مؤمن از شورای نگهبان

آیت‌الله مومن نقل می‌کند: بنده قصد داشتم که در دوره دوم، از عضویت خودداری کنم. حتی در دوره نخست نیز تمایلی به این کار نداشتم؛ ولی حاج احمد آقا خمینی به بنده تلفن کردند و ابراز کردند که خوب است بنده عضو شورای نگهبان باشم؛ لذا کسی را به عنوان واسطه، خدمت امام فرستادم اجازه بگیرند که بنده در قم مشغول کار‌های علمی‌باشم. حضرت امام، اجازه نفرمودند. حاج احمد آقا به بنده گفت: وقتی به امام عرض کردم که آقای مؤمن می‌خواهند درس بخوانند. فرمودند: «می‌خواهد درس بخواند که چه؟ برای اینکه خدمت به اسلام بکند؟ خُب! این سفره گسترده؛ بفرما خدمت به اسلام کن».

در اوایل رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای باز هم مترصد بودم که از شورای نگهبان کناره‌گیری کنم؛ ولی شرایط را مناسب ندیدم... دوره دوم عضویت در شورای نگهبان هم تا سال ۱۳۷۴ به درازا کشید. برای دوره سوم، بنده نامه‌ای خدمت آقا نوشتم که ایشان موافقت کنند که بنده در شورا نباشم؛ ولی به هر حال مورد قبول واقع نشد ...»

نظر شما