صاحبخبر - سوپاپ ... !
سلسله یادداشتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، فکاهی«مارکو گامبارو» پیرمرد منشوری ...!
باران میبارد. از آن بارانهای باشکوه شمالی، مدتهاست جنوب رنگ بارانی به این زیبایی را به خود ندیده است. جنوبیهای خونگرم بسیار شادمان هستند. از نگاههای شورآفرین میتوان به خوشحالی بیحد و حصرشان پی برد. کنار پنجره ایستادهام و از بالاترین نقطه - طبقه چهارم - یک عمارت تازه ساز و شیک که چشمانداز زیبایی به خیابان دارد، قهوهام را مزه مزه میکنم و غرق شادی مردم جنوب این سرزمین اهورایی ام! هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند آنچه درون من است را به اندازه خودم توصیف کند، خود من نیز در این زمینه بیاستعدادم. شادی و نشاط مردم سرزمینم در من بسیار شوق میآفریند و در این گونه مواقع دوست دارم همانند جوانکهای تازه بالغ شده از ته دل جیغ بزنم و همراه آنها شادی کنم. فنجان ر ا بالا میآورم. کمیمینوشم. نفس عمیقی میکشم. عطر قهوه، همانند عطرگیسوان محبوبم در دوردستها مشام مرا نوازش میکند. به قول شاعر:ای عشق چهره لاجوردی ات پیدا نیست!
مرد و زنی میانسال با چتر و کالسکه بچهای بیرون آمدهاند، به گمانم این اولین بارانی ست که همراه با فرزندشان تجربه میکند شاید آمدهاند تا خیسی باران را نهال کوچک زندگیشان تجربه کند زیرا ممکن است جنوب دیگر چنین باران زیبا و فرح بخشی را تجربه نکند. دخترجوانی همراه محبوبهاش درکوچه شش متری منتهی به خیابان اصلی شهر، دست در دست یکدیگر راه میروند و هر از چند گاه رو به آسمان شادمانه جیغ میکشند. گویی باران از قفس خانه آزادشان ساخته است. مردی کنار خیابان چند تکه چوب فرسوده را درون پیت حلبی انداخته و آتش مختصری روشن کرده تا رهگذران این خیابان را برای گرم شدن به سوی خودش و آتشی که برافروخته فرا بخواند.
خیلی دوست دارم برای لحظاتی بیتفاوت باشم نسبت به آن چیزی که در ذهنم هست و بروم و درون میزانسن این تصاویر تکرار نشدنی خودم را جا بدهم و تصور کنم مردی از آن بالا همراه با مزه مزه کردن قهوهاش به من و دوروبریهایم شادمانه خیره شده و در حسرت پیوستن به جمیعت بیتاب است اما. . . اما ماجرای عجیب و غریب «عزت الله جان» رهایم نمیکند. سوژه که به ذهنم بیاید فکری میشوم و تا ننشینم در برابر لب تاب و ننویسمش آرام و قرار ندارم. نوشتن برای من همانند زنی آبستن است که تا فرزندش به دنیا نیاید آرامش و آسایش ندارد. من اکنون از این ویوی زیبای طبقه چهارم این شهر جنوبی دقیقا حال نزار همان زائوی آبستن را دارم که قرار است لحظاتی بعد نوزادش در تنها بیمارستان شهر متولد شود و اگرکمیدیر شود ممکن است به مرگ او و فرزند درون رحمش منجر شود و. . . پس تا دیر نشده و این مقدمه طولانی تر نگشته است برویم سراغ نیمه دوم این بازی؛لطفا تعجب نکنید نوشتن برای من علاوه بر زایش، نوعی بازی فکری است.
قاعدتا با توجه به تیتر انتخابی برای این شماره؛ دوستان جان باید در این لحظه از راوی بپرسند: جناب گام بارو، چرا و به چه علت عزت الله ضرغامیرا خطر بالقوه برای سال 1400 میدانید.ها این شد باریکلا به دوستان چیز فهم!اولا که اگر به یاد داشته باشید من اکثر بازیهای مهم تیم ملی را درست پیشبینی کردم حتی گفتم ما بهتر است از ژاپن دوتا گل بخوریم و سرافرازانه حذف شویم تا برویم و در مقابل ببازیم. حتما میپرسید: گام بارو چرا الکی میگی؛ تو کی و کجا مسابقات رو پیشبینی کردی؟! ببینید همین چیزگفتن و چرت و پرتها ست که من را وادار به شاخه به شاخه پریدن و لاطائلات گفتن میکند. اولا این درست نیست که پرسشهای خود را وسط بحث به این مهمیمطرح میکنید! دوما چرا محاورهای میپرسید؟ مگر این زبان سلیس و مادر مرده فارسی چه بدی دارد که «میگویی» را «میگی» تلفظ میکنید! هیچ میدانید با این اقدام شنیع استخوانهای «فردوسی بزرگ» را در گور میلرزانید. باور کنید اگر این مرحوم زنده بود به رستم میگفت با «گرز گران» چنان بر ملاجتان بکوبد که کل مسیر تهران به اصفهان را کلاغ پر میرفتید. سوما: به قول سیامک انصاری در شبهای برره "اون دوگوله را کمیتکان بدهید" قطعا پیشی بینیهای گام بارو را به خاطر خواهید آورد. باور ندارید از عادل فردوسی پور بپرسید که چقدر به من زنگ زد و دعوت کرد تا به 90 بروم اما من محترمانه جواب رد دادم و گفتم : عادل جان فعلا ترجیح میدهم ناشناس باقی بمانم.
حالا اگر گذاشتید من این قصه را به یک سرانجامیبرسانم. وای وای از دست شما! بله عرض میکردم. عزت الله ضرغامیدوره قبلی کاندیدا شد اما بعد که فشار دوستان زیاد شد کنار کشید و. . .
طبعا با این عملکرد ضعیف و دور از انتظار دولت
دکتر روحانی، «تکرار میکنم»های اصلاحطلبان نیز بیفایده خواهد بود. محمود احمدینژاد نیز حالا حالاها احراز صلاحیت نخواهد شد اما از آنجایی که ملت فهیم ما از اصلاحطلب و اصولگرا بریدهاند دیگر بار رو به سوی محمود بت شکن خواهند آورد و از کاندیدای او حمایت خواهند کرد. برای محمود هم کسی نمانده که بخواهد روی او مانور بدهد. اسفندیار و دارودستهاش که نیستند و باقی نیز از او یا بریدهاند یا چهره شاخص و ملی نیستند که محمود به احراز صلاحیتشان دلخوش کند. برای رئیسجمهور سابق فقط همین عزت میماند و حوضش! البته این حوض چندان بیآب نیست و محمود و عزت چند سالی ست که دور از انظار به هم دل میدهند و قلوه میگیرند. اگر خاطر مبارکتان باشد عزت جان در انتخابات سال 88 حال مبسوطی به محمود داد و بیست دقیقهای وقت اضافه در اختیار او قرار داد و رقبای او را ناک دان کرد. در یکی دو هفته گذشته نیز عزت «محمود وار» به حسن پرید و با این حرکت طلاییاش غوغا و حرکات محمود جسور و بیباک را در اذهان تداعی کرد و. . . لذا من بر این باورم بدون هیچ چون و چرایی «عزت» کاندیدای مورد حمایت محمود احمدینژاد خواهد شد و با حمایت محمود رئیسجمهور ایران خواهد شد. حتما میگویید : برو بابا گام بارو. چه حرف چرتی، چه تحلیل آبکی. برو کشکت رو بساب. ببخشید یک لحظه بایستید. بچکو. بچکو، بیا. بیا این چوب من را ندیدی؟!.ها حالا اگر جرات داری وایستا. بچه باباتی وایستا...!!!
∎
نظر شما