سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: امیر قادری در بخشی از این هم اندیشی سینمایی در پاسخ به سؤالی مبنی بر جنبه پژوهشی فیلم، به اتفاق ویژهای در سینمای ایران اشاره کرد و گفت: متأسفانه در این سینما برای افراد زیادی جایگاه قائل میشویم. این باعث میشود برای خود فیلمساز هم این توهم شکل گیرد که پژوهشگر بزرگی است. این فیلم را نباید از منظر پژوهشی جدی گرفت، هر چند خود سازندگان بدشان نمیآید که با آنها از این منظر برخورد کرد و آنها را پژوهشگر و مؤلف دانست. ما حتی در سینمای جهان نیز تعداد کمی فیلمساز مؤلف داریم که جهان خودشان را دارند. در سینمای ایران، اما شاید یکی دو نفر باشند که بشود به نوعی آنها را دارای جهان دانست. عنوان پژوهشگر برای این فیلم زیاد است. این فیلم نهایتاً چند سکانس خوب دارد؛ سکانسهای هندی خوب که فیلم را گرم نگه میدارند؛ کاری که فیلمسازان ایرانی، معمولاً بلد نیستند. حالا اگر بیاییم و این آدمها را وارد حوزههای دیگری کنیم، هر چند خودشان بدشان نمیآید، باعث ایجاد همان توهم در آنها میشویم. من این فیلم را در این جایگاه نمیبینم. قبل از اینکه فیلمساز این توهم را بزند باید تماشاگران و منتقدان جلوی آن را بگیرند.
قادری در ادامه مهمترین مشکلش با این فیلم را سکانس آخر آن دانست و گفت: سکانس آخر فیلم نگران کننده است؛ نگاه تباهی که اغلب فیلمهای ایرانی آن را نمایندگی میکنند که من اسمش را فساد میگذارم. در جایی که سینما، صنعت است و ژانر دارد، تهیه کنندهای بالای سر کار است و نمیگذارد از چارچوبها و قواعد تخطی شود، نه به مفهوم هنری بلکه به معنی محصولی که به بازار عرضه میشود، اما در ایران که تهیه کننده معنایی ندارد، مشخص است که جوانی مثل سعید روستایی هر کاری که دوست داشته باشد انجام داده و کسی هم از او چرایش را نپرسیده است. نپرسیده چرا درام نداری؟ چرا فیلمت اینقدر ادامه دارد؟ و خیلی از این دست سؤالات. از منظر پژوهشی نیز، چون مشاور نداریم فیلمسازان از همان ابتدا به بیراهه میروند. به آنها عنوان مولف اطلاق میکنند در حالی که نه ژانر را بنده هستند، نه تهیهکننده را و نه هیچ چیز دیگر را.
در بخشی از این جلسه نیز میلاد دخانچی گفت: در وضعیت کنونی سینما، تمایز بین اصولگرا و اصلاحطلب از بین رفته است و نمیتوانید فیلمی را به طور قطع مرتبط با یک جریان بدانید و این اصلاً خبر خوبی نیست.
قادری در ادامه مهمترین مشکلش با این فیلم را سکانس آخر آن دانست و گفت: سکانس آخر فیلم نگران کننده است؛ نگاه تباهی که اغلب فیلمهای ایرانی آن را نمایندگی میکنند که من اسمش را فساد میگذارم. در جایی که سینما، صنعت است و ژانر دارد، تهیه کنندهای بالای سر کار است و نمیگذارد از چارچوبها و قواعد تخطی شود، نه به مفهوم هنری بلکه به معنی محصولی که به بازار عرضه میشود، اما در ایران که تهیه کننده معنایی ندارد، مشخص است که جوانی مثل سعید روستایی هر کاری که دوست داشته باشد انجام داده و کسی هم از او چرایش را نپرسیده است. نپرسیده چرا درام نداری؟ چرا فیلمت اینقدر ادامه دارد؟ و خیلی از این دست سؤالات. از منظر پژوهشی نیز، چون مشاور نداریم فیلمسازان از همان ابتدا به بیراهه میروند. به آنها عنوان مولف اطلاق میکنند در حالی که نه ژانر را بنده هستند، نه تهیهکننده را و نه هیچ چیز دیگر را.
در بخشی از این جلسه نیز میلاد دخانچی گفت: در وضعیت کنونی سینما، تمایز بین اصولگرا و اصلاحطلب از بین رفته است و نمیتوانید فیلمی را به طور قطع مرتبط با یک جریان بدانید و این اصلاً خبر خوبی نیست.
نظر شما