نگاهی به مستندات همکاری «آژانس یهود» با رژیم هیتلر
«صلیب شکسته»و«ستاره داوود»چگونه به هم رسیدند؟
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
صاحبخبر - شب آخر ماه مه سال 1961، صهیونیستها طناب دار را به گردن آدولف آیشمن انداختند؛ او یکی از افسران بلندپایه آلمان نازی و از طرفداران سرسخت هیتلر بود و ادعا میشد در قتل عام یهودیان دست داشتهاست. دستگیری وی، حدود 17 سال پس از جنگ جهانی دوم، آن هم در آرژانتین، جایی که آیشمن در آن با عنوان «نیکولاس کلمنت» روزگار میگذراند، توسط سازمان جاسوسی موساد و انتقال او به فلسطین اشغالی، یکی از جنجالیترین عملیات آدمربایی بینالمللی بود. صهیونیستها که پس از تأسیس رژیم جعلی خود، با بحران فقدان مشروعیت روبهرو بودند، به این هیاهو و جنجال نیاز داشتند؛ هیاهویی که میشد به بهانه آن، فریاد هر کسی را که به قتلعام وحشیانه فلسطینیها و غصب سرزمین آن ها معترض بود، خاموش کرد. آن ها مدعی بودند که از بد حادثه گذرشان به سرزمین فلسطین افتاده است و به دلیل ظلمی که نازیها در حق آن ها کردهاند، کسی حق ندارد معترض جنایاتشان در فلسطین اشغالی شود! این در حالی است که، رازهایی که بعدها فاش شد، پرده از کار آن ها برداشت. اسنادی که چند دهه بعد، از زیر دست سازمانهای جاسوسی رژیم صهیونیستی دَر رفت، نشان داد که برخی از سران آژانس یهود که بعدها به مقام نخستوزیری و وزارت در رژیم جعلی اسرائیل رسیدند، یار غار نازیها بودهاند! دلیل یک تعامل دلیل تعامل صهیونیست ها و نازیها، یک نیاز دوجانبه بود. هیتلر میخواست یهودیان را از اروپا بیرون براند و صهیونیستها دوست داشتند یهودیان اخراجی را به فلسطین اشغالی بکشانند. به همین دلیل، رابطه میان این دو، مدتها قبل از آغاز جنگ جهانی دوم شکل گرفت و تا آنجا پیش رفت که گوبلز، مسئول تبلیغات نازیها، در روزنامه ارگان حزب متبوع خود، به جانبداری از صهیونیستها پرداخت و حتی مدالی نیز به همین مناسبت ضرب شد که یک روی آن صلیب شکسته(نماد نازیها) و طرف دیگر آن، ستاره داوود(نماد صهیونیستها) بود. کمی پیش از این اعلام پیوند رسمی، در سال 1934، صهیونیستها برای انتقال یهودیان آلمان به سرزمینهای اشغالی، با نازیها به توافق رسیده بودند. قرار بود زمینه مناسب برای این انتقال، از سوی نازیها فراهم شود. کامیونهایی برای انتقال در اختیار صهیونیستها قرار گرفت. میخائیل بارزُهر، مورخ معروف صهیونیست، در کتابی که درباره بنگوریون به رشته تحریر درآورد، آشکارا از این معامله پشت پرده سخن گفته است. او ضمن اشاره به نقش آبراهام اشترن و اسحاق شامیر در تعامل با نازیها، مینویسد: «در سال 1941، اسحاق شامیر مرتکب جنایتی بخشش ناپذیر از نقطه نظر اخلاقی شد؛ او اتحاد با آلمان نازی را قویاً توصیه کرد.» این جنایت به قول بارزُهر غیراخلاقی، زمانی روی داد که طبق ادعای صهیونیستها، یهودیان اروپا، گروه گروه به سوی کورههای آدمسوزی اعزام میشدند! بیتردید سطح روابط هیتلر و صهیونیستها، یک شبه به این اندازه رشد نکرد.واقعیت تلخ تاریخی آن است که سران صهیونیست، اصولاً برای جان یهودیان ارزشی قائل نبودند و تنها از آن به عنوان مستمسکی برای تأسیس رژیم جعلی اسرائیل استفاده میکردند. اقدامات آن ها در این زمینه، توام با رفتارهای نامتعادل و هیستریک بود؛ بن گوریون، صهیونیستی که بعدها نخستوزیر رژیم صهیونیستی شد، به راحتی از قربانی کردن هزاران کودک و زن یهودی آلمانی برای تأسیس رژیم جعلی صهیونیستی در اراضی اشغالی فلسطین سخن میگفت. ایون گلبنر در کتاب «سیاست صهیونیستی و فرجام آن»، سخنان بنگوریون را اینگونه روایت کرده است: «اگر میدانستم که میتوان تمام بچههای [یهودی] آلمان را با آوردنشان به انگلستان نجات داد، اما تنها نیمی از آنان را با انتقالشان به فلسطین [میتوانیم نجات دهیم،] راه حل دوم را انتخاب میکردم.» نگاه صهیونیستی – نازی به اقلیت یهودیان اروپایی نگاه صهیونیستها به قضیه اقلیت یهودیان اروپایی، دستکمی از دیدگاههای هیتلر و حزب نازی نداشت. کمیته نجات(!) آژانس یهود که کاملاً منطبق با سیاستهای سازمان جهانی صهیونیسم عمل میکرد، طی یادداشتی در سال 1943 اعلام کرد: «اگر قادر باشیم 10 هزار نفر را از میان 50 هزار نفر که میتوانند در ساختن کشور(!!) و در نوزایی ملی(!) سهیم باشند، نجات دهیم، یا اینکه یک میلیون از یهودیانی که باری یا دست بالا، وزن مردهای بر دوش ما خواهند شد، باید خود را محدود کنیم و 10 هزاری را نجات دهیم که میتوان نجات داد، حتی اگر یک میلیونِ به حال خود رها شده، ما را متهم یا علیه ما بیانیه صادر کنند.» «بار» یا «وزن مرده» خواندن همکیشان از سوی صهیونیستها، روی دیگر همان تفکر نازیها بود که اعتقاد داشتند باید افراد معلول و ناتوان را از جامعه حذف کرد و آینده آلمان را معطل آن ها نکرد! چنین رویکردی باعث شده بود که آلفرد روزنبرگ، نظریه پرداز برجسته نازیها، در کتاب «رد پای یهودیان در تحول اعصار»، بنویسد:«باید به شدت از صهیونیسم حمایت کرد تا هر سال سهمیهای از یهودیان آلمان به فلسطین منتقل شوند.» یک گفتوگوی رنجآور! ارتباط صهیونیستها و هیتلر، تنها به انتقال یهودیان محدود نمیشد. دشمنی نازیها با دیگر قدرتهای اروپایی و جدال برای کسب منافع بیشتر، محدودیتهایی را برای آلمان به وجود آورد؛ آن ها از دستیابی به مواد خام محروم بودند. تأمین مواد اولیه مورد نیاز نازیها، به طور ویژه، برعهده صهیونیستها بود. آن ها طی سالهای ابتدایی دهه 1930، فعالیتهای گستردهای را در این زمینه سازمان دادند؛ فعالیتهایی که تا پایان جنگ جهانی دوم، تداوم پیدا کرد. این اقدام صهیونیستها از چشم سیاستمداران درجه چندم اروپایی پنهان نماند. ناحوم گلدمن، رئیس سازمان جهانی صهیونیسم، در زندگینامه خود از دیدارش با «ادوار بنِس»، وزیر خارجه چک، سخن گفته است؛ دیداری که در آن، «بنِس» به انتقاد تند و صریح از صهیونیستها، بابت کمکهای فراوانشان به نازی ها و امتناع از سازمان دهی مقاومت، علیه آلمان هیتلری پرداخته بود. گلدمن مینویسد:«در طول زندگیام، ناچار بودهام در بسیاری از گفتوگوهای رنجآور شرکت کنم، اما هرگز به اندازه این دو ساعت احساس بدبختی و استیصال نکردهام(!)، با همه وجودم احساس میکردم که بنِس حق داشت(!)» دوش به دوش نازیها صهیونیستها طبق توافق با نازیها، مأمور بودند که تجسم کورههای آدم سوزی را در ذهن یهودیان جا بیندازند و از طریق القای وحشت، آن ها را به مهاجرت وادارند، مهاجرتی که البته باید به مقصد فلسطین انجام میشد. رودلف کاستنر، نایب رئیس سازمان جهانی صهیونیسم، با آدولف آیشمن، مقام عالیرتبه نازی و مردی که بعدها صهیونیستها طناب دار به گردنش انداختند، به مذاکره نشست و نرد عشق باخت! آن ها توافق کردند که کاستنر، یهودیان به درد بخور را جدا کند و بقیه را به نازیها بسپارد! موضوعی که هنگام محاکمه فرمایشی آیشمن در تلآویو، جنجالی بزرگ به پا کرد. همکاری نزدیک با نازیها، محدود به این گپ و گفتهای دوستانه نشد؛ سال 1941 و در حالی که کفه ترازوی جنگ به نفع هیتلر سنگین شده بود، گروه «لِحی»(Lehi) یکی از افراطیترین گروههای وابسته به سازمان جهانی صهیونیسم، همانها که دایم برای نجات یهودیان از چنگ نازیهای وحشی، گریبان چاک میدادند! به رهبری آبراهام اشترن، رسماً همکاری اطلاعاتی با حکومت رایش را آغاز کرد. یکی از اعضای برجسته این گروه، اسحاق شامیر بود. بعدها، العازر هالوی، از اعضای حزب کارگر رژیم صهیونیستی، اسنادی را منتشر کرد که نشان میداد شامیر و دوستانش، دوشادوش نازی ها در جبهه شرق جنگیده اند!صرف نظر از این همکاریها، هیتلر برای صهیونیستها یک شخصیت کاریزماتیک بود؛ درک این موضوع زمانی ممکن است که بتوانیم مقایسهای منطقی میان رفتار هیتلر در اروپا و صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی داشته باشیم. بنگوریون یک بار درباره بگین، قصاب دیریاسین، گفته بود: «او بیچون و چرا به نوع هیتلری تعلق دارد؛ بگین یک نژادپرست است؛ آماده نابودی تمام اعراب، او میخواهد این سرزمین را یکدست کند و برای این هدف، از هر وسیله ای بهره میگیرد.» این نگاه، در واقع چیزی جز همان دیدگاههای نازیسم نبود. منابع: تاریخ صهیونیسم؛ ناهوم سوکولوف؛ ترجمه داود حیدری؛ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ 1377 تاریخ یک ارتداد؛ روژه گارودی؛ ترجمه مجید شریف؛ مؤسسه خدمات فرهنگی رسا؛ 1377 صهیونیسم؛ یوری ایوانف؛ ترجمه ابراهیم یونسی؛ امیرکبیر؛ 1353 صهیونیسم و نقد تاریخ نگاری معاصر غرب؛ محمدامیر شیخ نوری؛ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ 1390∎
نظر شما