شناسهٔ خبر: 31241579 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

روایتی خواهرانه از 29 بهمن تبریز

نمایندگی آذربایجان شرقی

29بهمن سال 56 بود، یک سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که خفقان سراسر ایران را فراگرفته و طاغوت حکم‌رانی می‌کرد، در این میان جوانانی از جنس غیرت و ایثار به صحنه آمده و اربعین شهدای قم را در تبریز پاس‌داشته و قیام 29 بهمن تبریز را در تاریخ مجاهدت‌ها، ماندگار کردند.

صاحب‌خبر -

‌در این روز، مردم تبریز در مقابل مسجد قزللی جمع شده بودند، محمد تجلا، جوان دانشجوی با غیرت و انقلابی نیز در خط مقدم عزاداران ایستاده بود. مردم می‌خواستند داخل مسجد مراسم عزاداری برگزار کنند، اما تقدیر روی دیگری نشان داد و دستان خصماگین مأمور شاهنشاهی سینه محمد تجلا را نشانه گرفت.

محمد بر زمین افتاد و مردم تبریز به خروش آمدند، این قیام ۱۴ شهید تقدیم انقلاب کرد و سپس منجر به برگزاری سلسله اربعین‌ها در سایر شهرها شد. این سلسله اعتراضات یک سال به طول انجامید تا این‌که رژیم پهلوی به دست مردم غیرتمند و شهیدپرور ایران، سقوط کرد.

فعالیت‌های شهید محمد تجلا از زبان خواهرش

خواهر شهید محمد تجلا در گفت‌وگو با ایسنا، منطقه آذربایجان‌شرقی با بیان این‌که فامیلی اصلی محمد، "زنوزی عراقیان" بود اما به خاطر تحت تعقیب بودن توسط ساواک فامیلی خود را به تجلا تغییر داد تا مشکلی برای خانواده‌اش پیش نیاید، گفت: پدرم بازنشسته ارتش بود و ساواک همه ما را تحت نظر داشت.

مرضیه زنوزی با بیان این‌که محمد در سال ۵۶ دانشجوی سال آخر رشته مکانیک بود، افزود: او از مدت‌ها قبل فعالیت انقلابی داشت و تحت تعقیب ساواک بود، هر چند هر بار به نحوی از چنگال ساواک فرار می‌کرد اما یکبار از صبح تا عصر توسط ساواک دستگیر شده (حوالی سال ۵۵) و کتک بسیاری خورده بود. عصر آن روز وقتی به خانه آمد هیچ حرفی از دستگیری‌اش به پدر و مادر نزد و صرفاً به خاطر صمیمیتی که با من داشت ماجرای دستگیری‌اش را برای من تعریف کرد.

وی با بیان این‌که محمد همیشه دیر به خانه می‌آمد اما والدین را در جریان فعالیت‌های انقلابی‌اش قرار نمی‌داد تا نگرانش نباشند، اظهار کرد: محمد و دوستانش در مسجد جمع می‌شدند، با آیت‌الله قاضی طباطبایی نیز نشست و برخاست داشته و در جلسات ایشان شرکت می‌کردند.

وی با بیان این‌که محمد و دوستانش گروهی شش نفره بودند و حتی در خانه ما نیز جمع شده و اعلامیه و عکس چاپ می‌کردند، تشریح کرد: روزی مرا نزد خود خواند و گفت که عکس‌های قدیمی را چاپ می‌کند، آن زمان بود که برای اولین بار تصویر امام خمینی (ره) را دیدم و پرسیدم ایشان که هستند؟ و محمد شروع به تشریح جریانات سال ۴۲ و ماجرای تبعید امام راحل و انقلاب برایم کرد.

محمد، تصویر امام خمینی (ره) را چاپ و پخش می‌کرد

خواهر شهید محمد تجلا افزود: روزی از روزها وارد اتاقش شدم و دیدم که بر روی یک سیم تصاویر امام خمینی (ره) را چاپ کرده و آویخته است، پرسیدم محمد جان این همه تصویر برای چیست؟ گفت که تصاویر را بین مردم پخش خواهم کرد، اما از این موضوع هرگز با کسی سخن نگو، چرا که نمی‌خواهم برایتان مشکل ایجاد شود.

وی در ادامه یادآور شد: روزی که مادرم در خانه نبود، محمد دوباره راجع به فعالیت‌هایش گفت و از من خواست تا با آنان همراه شوم، چرا که چندین دختر دانشجو نیز با آنان فعالیت می‌کردند، اما متأسفانه پدر و مادرم که بسیار حساس بودند اجازه ندادند تا شب‌ها همراه محمد به مسجد بروم.

وی با بیان این‌که بعد از دستگیری محمد توسط ساواک همه اعضای خانواده‌مان توسط ساواکی‌ها تحت نظر بود، گفت: روزی پدرم به خانه آمد و گفت که کیفی را که تمامی مدارک و حقوقش داخل آن بود دزدیده اند، محمد با شنیدن ماجرا بسیار ناراحت شد و گفت که آنها افراد ساواک هستند که به جان ما افتاده‌اند، من هم تحت تعقیب هستم. او از پدر خواست تا به کلانتری جهت درج شکایت نرفته و پیگیر ماجرا نشود، چرا که ممکن بود پدر را دستگیر کنند. چند روز بعد کیف را به همراه مدارک بدون پول داخل حیاط انداختند.


وی در ادامه به نگرانی‌های خانواده به خاطر تحت تعقیب بودن محمد توسط ساواک اشاره کرد و گفت: در آن زمان یکی از اقوام دور در زنجان توسط ساواک دستگیر شده بود، زمانی که از زبان همسرش می‌شنیدیم دست وی توسط ساواک قطع شده و یا شکنجه‌اش کرده‌اند، بسیار نگران محمد می‌شدیم که مبادا به سرنوشت او دچار شود.

زنوزی در بخش دیگری از سخنانش گفت: ما تلوزیون نداشتیم، چرا که پدرم فردی مذهبی بود. روزی از روزها محمد پیش من آمد و خواست حاضر شوم تا برای مشاهده چیزی به خانه‌ی یکی از اقوام برویم، وقتی وارد خانه‌شان شدم تلویزیون نشان می‌داد که شاه و کارتر استکان‌هایشان را بهم زده و مشروب می‌خورند. این صحنه را ملاحظه کردیم و با محمد از خانه خارج شدیم، محمد رو به من کرد و گفت که "مشاهده کردی که با چه کسی طرف هستیم؟ می‌خواستم شاهد باشی که به چه دلیل این فعالیت‌ها را انجام می‌دهم. ما آگاهیم از هر آنچه که اتفاق می‌افتد و این شرایط را بر نمی‌تابیم".

وی ادامه داد: از این زمان به بعد، به فعالیت‌های انقلابی محمد علاقه‌مند شدم و خواستم مرا نیز در جریان هر آنچه که می‌داند و می‌شنود قرار دهد.

وی گفت: روزی از روزها نیز محمد گفت که در لبنان و فلسطین دوره خواهد دید، خواست تا من نیز همراهش شوم اما همچنان پدر و مادر ابزار نگرانی کرده و این اجازه را به من ندادند تا از کنارشان دور شوم.

نماز شب محمد و دوستانش

خواهر شهید محمد تجلا در ادامه گفت: یکی از نیمه شب‌ها که محمد و دوستانش در اتاق جمع شده بودند، مادرم نگران شد که چرا ساکت‌اند و هیچ صدایی از اتاق شنیده نمی‌شود، آرام آرام از گوشه پنجره به داخل اتاق نگاه کرد و دید که محمد و پنج نفر از دوستانش به نماز شب ایستاده و گریه و ناله سر می‌دهند. مادرم بسیار بهت‌زده شد و تحت تأثیر قرار گرفت؛ از آن روز به بعد گفت که خیالش از بابت محمد راحت است. حتی بعد از آن نه تنها مخالف رفت و آمد دوستانش به خانه نبود، بلکه برایشان شام و پذیرایی تدارک می‌دید.

وی خاطرنشان کرد: در آن زمان چای کیسه‌ای وجود نداشت، محمد چایی را خرد کرده و در کیسه‌های توری کوچک می‌ریخت تا شب‌ها برای جلوگیری از خواب‌آلودگی استفاده کرده و مزاحم خواب خانواده نشود.

احوالات شهید محمد تجلا در روز قبل از شهادتش (۲۸ بهمن سال ۵۶)

خواهر شهید تجلا ادامه داد: ۲۸ بهمن بود که محمد گفت "فردا عاشورایی در تبریز رخ خواهد داد و این عاشورای مردم ایران خواهد بود". شب هم حین خواب رخت‌خوابش را کنار زد و گفت: می‌خواهم خوابیدن در قبر را امتحان کنم. از حرف‌های محمد بسیار نگران و ملتهب شدم.

وی افزود: آن روز، محمد تا ساعت دو شب با من سخن گفت، سپس ضبطش را آورد و قرائت عبدالباسط را باز کرد و گفت بعد از مرگم نوار عبدالباسط را بر سر مزارم باز کن. آن شب محمد تا دیروقت بیدار بود، وصیت نامه‌اش را هم نوشت و هر آنچه که داشت داخل کمد کوچکش گذاشت. پیش از اذان صبح نیز تمامی اعلامیه‌ها را در شهر چسبانده و به خانه برگشت و مرا برای نماز صبح فراخواند. محمد گفت که امروز نخوابید و بیدار بمانید می‌خواهم همه با هم صبحانه بخوریم.

وی با بیان این‌که محمد صبح روز ۲۹ بهمن به پدر گفت که امروز از خانه خارج نشوید، شاید در شهر شلوغی شود، افزود: محمد همیشه مرا برای همراهی خود دعوت می‌کرد، اما حسرت می‌خورم که چرا برای قیام ۲۹ بهمن دعوتم نکرد تا من نیز کنار برادرم شهید شوم.

صدای گلوله‌ها را می‌شنیدم و ملتهب‌تر می‌شدم

خواهر شهید تجلا با بیان این‌که آن زمان درخیابان سرباز شهید کنونی، سکونت داشتیم، افزود: زمانی که قیام ۲۹ بهمن رخ داد در حیاط نشسته بودم که صدای گلوله شنیدم، گویی که تیر به قلب من خورد، مدام با خودم می‌گفتم نکند تیر به محمد اصابت کرده باشد، چرا که محمد شب گذشته این آمادگی را ایجاد کرده بود. چادر بر سر کردم و خواستم خارج شوم که مادرم مانع شد و گفت که محمد تاکید کرده از خانه خارج نشویم؛ سرگردان در حیاط خانه می‌چرخیدم تا اینکه یکی از همسایگان آمد و خبر داد که در بازار شلوغی شده و یک نفر نیز به ضرب گلوله کشته شده است.

وی ادامه داد: تا ظهر منتظر ماندیم و خبری از محمد نشد، نگران و ملتهب بودیم از این‌رو با پدر خارج شدیم تا خبری بگیریم، کوچه پس کوچه‌ها را رد کرده و مقابل امام زاده سیدحمزه رسیدیم، شهر مملو از سرباز و مأمور بود. نتوانستیم در خیابان بمانیم و به خانه بازگشتیم. شب‌ها گذشت و خبری و از محمد نشد و ما همچنان چشم به راه بودیم.

وی افزود: یک ماه گذشت و طی این یک ماه چندین بار به دادسرا رفتیم تا خبری از محمد بگیریم اما با فحش و حرف‌های ناجور ما را بیرون کردند و خبری ندادند. فقط خدا می‌داند که چه رنج‌هایی در این مسیر کشیدیم.

پس از یک ماه چشم‌انتظاری، از شهادت محمد باخبر شدیم

خواهر شهید محمد تجلا گفت: بعد از یک ماه چشم انتظاری، دایی‌ام به واسطه یکی از هم‌دانشگاهیانش که در آن زمان مأمور بود، از شهادت محمد با خبر شد.

وی تاکید کرد: بعد از مشاهده تصویر محمد در بین تصاویر افراد کشته شده که توسط مأموران گرفته شده بود، از آیت‌الله قاضی طباطبایی اجازه نبش قبر گرفتیم تا محمد را شناسایی کنیم، از این رو ماموری که شهدا را دفن کرده بود را به نحوی راضی کرده و شبانه نبش قبر کردند. دیگر مطمئن شدیم که محمد شهید شده است.

در مراسم چهلم محمد، خیابان مملو از مأمور بود

خواهر شهید تجلا گفت: ۱۰ روز به چهلم محمد مانده بود که از حیاط تا پشت بام خانه مملو از مأمور بود، اندکی که صدای گریه‌مان بلند می‌شد مأموران اعتراض کرده و در را می‌کوبیدند، در چهلم محمد نیز تعزیه‌ای برپا کرده و مجلس زنانه در خانه و مجلس مردانه نیز در مسجد حسن درزی (المهدی کنونی) برگزار شد به گونه‌ای که خیابان مملو از مأموران بود و اجازه نداشتیم قرآن و روضه بخوانیم یا صدای گریه‌مان بلند شود.

وی بیان کرد: به مدت یکسال (تا پیروزی انقلاب) حق رفتن بر سر مزار محمد را نداشتیم، حتی چند بار پنهانی به آرامستان امامیه رفتم که مامورها با خشونت مرا دور کردند. آن‌ها به مدت یک سال بر سر مزار محمد حضور داشتند. خدا می‌داند چه مصیبت‌هایی که طی این یک سال نکشیدیم، تا اینکه انقلاب پیروز شد و نفسمان باز شد.

وی با تاکید بر این‌که محمد همیشه بر دفاع از دین و ولایت تاکید داشت و می‌گفت که من مبارز و سرباز امام خمینی (ره) هستم، افزود: در زمان شهادت نیز فقط وصیت‌نامه‌اش را در جیب داشت که بعد از پیروزی انقلاب به دستمان رسید و هم اکنون اصل آن در اداره کل حفظ آثار بوده و اسکن شده‌اش در دست ماست.

مزار شهید محمد تجلا در آرامستان امامیه

خواهر شهید تجلا متذکر شد: مزار محمد تجلا هم اکنون در آرامستان امامیه است، بعد از انقلاب نیز سنگ مزارش را عوض کردیم و سپس بنیاد شهید مزار وی را بازسازی کرد.

وی در ادامه افزود: پدرم ۲۰ سال پیش و مادرم نیز هشت سال پیش دار فانی را وداع کرده و به فرزند خود ملحق شدند. خواهر کوچک بنده نیز فوت کرده و خواهر بزرگ‌ترمان نیز در جوانی فوت کرده بود.

وی در خاتمه تاکید کرد: با دیدن وضعیت جامعه و عدم اهتمام به حجاب بسیار رنج می‌برم، چرا که محمد تجلا رفت تا دین پابرجا بماند و حجاب و عفاف در جامعه خدشه‌دار نشود.

تصاویر پدر و مادر شهید محمد تجلا

تصاویر شهید محمد تجلا در کودکی و نوجوانی

گفت‌وگو از مهری هاشم زاده- خبرنگار ایسنا در آذربایجان شرقی


انتهای پیام

برچسب‌ها:

نظر شما