شناسهٔ خبر: 31212023 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران | لینک خبر

نسخه پیچی جورج سوروس برای خوابگردی اروپا

صاحب‌خبر -


مترجم عاطفه رضوان نیا
در حالی که اروپا هنوز در شوک برگزیت است و در آستانه انتخابات پارلمانی اروپا که 4 ماه دیگر برگزار می‌شود، روزهای دشواری را به‌خاطر قدرت گرفتن راست‌های افراطی در این قاره سپری می‌کند و از هر سو ندای فروپاشی اتحادیه اروپا به گوش می‌رسد، جورج سوروس که نامی آشنا برای هر نقطه حادثه خیزی در جهان است و رهبران اروپا در سال‌های اخیر با نگرانی به اقدامات او در قاره سبز می‌نگرند، در مقاله‌ای مسیر کنونی اتحادیه اروپا را همان مسیری توصیف کرده که اتحاد جماهیر شوروی در سال های پایان حیات خود آن را پیموده بود. او در این مقاله اروپا را به خوابگردی تشبیه کرده که با تهدیدات بسیاری مواجه است و با اقداماتی که در پیش گرفته مرگ خود را رقم می‌زند اما اگر به نظرات او گوش فرا دهد، می‌تواند راه رستگاری را از نو بیابد. اما آیا واقعاً راه رستگاری را باید در دستان سوروس جست‌و‌جو کرد؟ این سؤالی است که ابروهای همه آنها که تجربه اجرای نظریات سوروس را در کشور خود داشته‌اند به بالا می‌اندازد. در اینجا مقاله و به عبارتی نسخه پیچی سوروس برای اروپا را که در Project Syndicate منتشر شده، می‌خوانید:

اروپا چون خوابگردی ناآگاه به اعمال و تصمیمات خویش، عنقریب خویشتن را به ورطه نیستی خواهد کشاند و بر مردمش است که تا دیر نشده این قاره خفته را بیدار کنند. اگر آنها چنین نکنند، اتحادیه اروپا به‌همان سرنوشتی دچار خواهد شد که اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 به آن گرفتار آمد. نه رهبران و نه شهروندان معمولی‌مان متوجه نیستند که ما لحظاتی انقلابی را تجربه می‌کنیم و در چنین شرایطی هر نتیجه‌ای با هر بزرگی که تصورش را بکنید، امکان پذیر است. اما پیامد نهایی چنین رویدادی بشدت غیرقابل پیش‌بینی است.
اکثر ما بر این گمانیم که آینده کم و بیش شبیه به اکنون است، اما لزوماً چنین چیزی صادق نیست. من  طی زندگی طولانی و پر فراز و نشیب خود، شاهد ادواری بوده‌ام که نامشان را دوره‌های «عدم ثبات رادیکال» گذاشته‌ام و گمان می‌کنم اکنون در چنین دوره‌ای به سر می‌بریم.
نقطه عطف بعدی انتخابات پارلمانی اروپا است. در رأی‌گیری پیش رو نیروهای ضد اروپایی شانس بسیار بالایی برای انتخاب شدن دارند. این مسأله دلایل زیادی دارد: وجود سیستم‌های حزبی از مد افتاده که در اکثر کشورهای اروپایی حاکم است، نبود امکان عملی‌سازی تغییرات در قراردادها و فقدان ابزارهای قانونی برای به نظم واداشتن کشورهای عضو که ناقض اصولی هستند که اتحادیه اروپا بر مبنای آن تأسیس شده است.
اتحادیه اروپا می‌تواند در مورد کشورهایی که خواستار پیوستن به این اتحادیه هستند، قوانین اتحادیه اروپا را اجرا کند و آنها را ملزم به عمل بر مبنای این قوانین کند، اما فاقد ظرفیت لازم برای فشار آوردن به کشورهای عضو برای عمل کردن به این قوانین است. سیستم حزبی از مد افتاده مانعی بر سر راه آن عده از طرفداران اتحادیه اروپاست، که می‌خواهند ارزش‌هایی که این اتحادیه بر اساس آن تأسیس شد را حفظ کنند، اما در خدمت آن دسته‌ای است که می‌خواهند ارزش‌هایی را جایگزین کنند که درست در نقطه مقابل ارزش‌های پیشین اتحادیه است. چنین چیزی هم در مورد احزاب درونی کشورهای عضو و هم در مورد حزب‌هایی که در اتحادیه اروپا در قالب هم پیمانی عمل می‌کنند، صدق می‌کند.
در سطح انفرادی، شکاف و دو قطبی شدن احزاب، بازتابی از مسائل قرون 19 و 20 است. به‌طور مثال امروز شاهد درگیری و کشمکش بین سرمایه‌دار و کارگر هستیم. اما شکاف عمیق تری که امروز مسأله‌ساز است، بین نیروهای طرفدار و مخالف اتحادیه اروپاست. پرقدرت‌ترین کشور اتحادیه اروپا، آلمان است و در این کشور اتحاد بین دو حزب سیاسی حاکم – یعنی دموکرات مسیحی و اتحادیه سوسیال مسیحی بایرن– سست شده است. این هم پیمانی تا زمانی موفق عمل می‌کرد که حزب دیگری در بایرن ظهور نکرده بود. اما اوضاع با خیزش حزب راست افراطی آلترنانیو برای آلمان تغییر کرد. در ماه سپتامبر گذشته، نتیجه‌ای که حزب اتحادیه سوسیال مسیحی بایرن در انتخابات ایالتی کسب کرد، بدترین نتیجه  طی 6 دهه گذشته بود و باعث شد حزب راست افراطی آلترنانیو برای نخستین بار وارد پارلمان شود.
پدیدار شدن حزب راست افراطی آلترنانیو در بایرن آلمان، فلسفه وجودی پیمان دموکرات مسیحی و اتحادیه سوسیال مسیحی بایرن را از بین برد. اکنون، طرفداران ائتلاف این دو حزب توسط حزبی نمایندگی می‌شوند، که تعهداتش نسبت به ارزش‌های اتحادیه اروپا بی‌ثبات و متزلزل است. اما موقعیت آنقدرها هم ناامید‌کننده نیست. حزب سبز آلمان تنها حزب در آلمان است که همواره پیگیر حفظ موجودیت اتحادیه اروپا بوده است. به رغم اینکه طرفداران حزب راست افراطی آلترنانیو به بالاترین حد خود رسیده است، اما نتیجه نظرسنجی‌ها خبر از افزایش تعداد طرفداران حزب سبز آلمان می‌دهد.
در انگلستان هم وضع به همین منوال است. وجود ساختار کهنه حزبی مانع از آن می‌شود که اراده عمومی خود را بدرستی بیان کند. هر دو حزب کارگر و محافظه کار از درون دچار انشقاق شده‌اند، اما رهبران آنها، یعنی جرمی کوربین و ترزا می، بشدت مصمم‌اند تا برگزیت را به سرانجام برسانند و برای رسیدن به این هدف با هم همکاری می‌کنند. وضعیت به قدری پیچیده شده که بریتانیایی‌ها فقط خواهان تمام شدن این اوضاع آشفته هستند. هر چند این تصمیم آن قدر مهم است که سرنوشت این کشور را تا چند دهه آتی تعیین می‌کند.
اتحاد بین کوربین و می‌  اختلافات درون‌حزبی را افزایش داده تا حدی که در سمت حزب کارگر اختلافات به مرز خشونت و یاغی گری نزدیک شده است. یک روز بعد از دیدار می‌ و کوربین، می‌  اعلام کرد برای ساکنان محروم حوزه‌های انتخاباتی حزب کارگر در شمال انگلستان که طرفدار خروج انگلستان از اتحادیه اروپا هستند، برنامه‌ای دارد وضعیت آنها را بهبود می‌بخشد. کوربین اکنون متهم است به خیانت به حزب کارگر، زیرا به قولی که در ماه سپتامبر سال 2018 به حزب کارگر داد و متعهد شد در صورتی که برگزاری انتخابات ممکن نباشد، یک رفراندوم دیگر برای به رأی گذاشتن برگزیت برگزار خواهد کرد، عمل نکرده است. از طرفی، مردم کم کم دارند به پیامد ناگوار خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا آگاه می‌شوند. تا حدی که هر روز احتمال رد شدن قرارداد می‌ در روز 14 فوریه، بیشتر می‌شود. این اتفاق می‌تواند منجر به حمایت از رفراندوم دوباره، یا حتی بهتر از آن، منجر به ابطال اعلامیه ماده 50 بریتانیا شود.
ایتالیا هم در مخمصه‌ای مشابه گیر افتاده است. اتحادیه اروپا در سال 2017 با اجرایی کردن «توافق دوبلین»، که فشار ناعادلانه‌ای را به کشوری‌هایی مثل ایتالیا که دروازه ورود مهاجران به اروپا هستند، وارد می‌کند، در واقع اشتباه مرگباری مرتکب شد. این توافق، رأی دهندگان ایتالیایی را، که همواره طرفدار اروپا و مهاجرت بوده‌اند، در سال 2018 به آغوش حزب لیگ ضد اروپایی و جنبش 5 ستاره پرت کرد. حزب دموکراتیک که سابقاً در ایتالیا دست بالا را داشت، اکنون دچار نابسامانی شده و در نتیجه، بخش قابل توجهی از رأی دهندگان که هنوز طرفدار اروپا هستند، هیچ حزبی برای رأی دادن، ندارند. البته تلاش‌ها برای سازمان دادن به یک حزب متحد طرفدار اروپا ادامه دارد. تقاضا برای شکل گرفتن چنین احزابی در فرانسه، لهستان، سوئد و احتمالاً در جاهای دیگر هم وجود دارد.
وقتی پای اتحادیه‌های اروپایی به میان می‌آید، موقعیت حتی از این هم بدتر است. حداقل احزاب ملی ریشه در گذشته دارند، اما اتحادیه‌های اروپایی تماماً بر اساس منافع شخصی رهبران حزب عمل می‌کنند. حزب مردم اروپا از همه احزاب متخلف‌تر است. حزب مردم اروپا تقریباً تهی از هر اصولی است. به طور مثال این حزب مشتاقانه تلاش می‌کند عضویت نخست‌وزیر مجارستان، ویکتور اوربان را به منظور حفظ اکثریت خود و همین‌طور کنترل بر تخصیص شغل‌های عالی رتبه در اروپا، حفظ کند. نیروهای ضد اروپایی در مقایسه با این حزب بسیار بهتر هستند: حداقل آنها از یک سری اصول پیروی می‌کنند، هر چند که اصولشان نفرت انگیز است.
احزاب اروپایی فقط در یک صورت می‌توانند در انتخابات ماه مه پیروز شوند و آن این است که منافع اروپا را به منافع شخصی‌شان ترجیح دهند، در غیر این صورت سخت بتوان تصور کرد که برنده میدان انتخابات شوند.
شاید عده‌ای بگویند که تنها راه حفظ اروپا، دوباره ساختن آن است. اما چنین کاری مستلزم آن است که قلب اروپا عوض شود. رهبری کنونی اروپا یادآور حزب پولیتبورو در زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی است که همچنان دستور صادر می‌کرد و اکنون گویی همچنان دستوراتش خوانده می‌شود.

نظر شما